🌷🕊🍃
به دنبال معجزهام،
در حالـی که معجزه تویی ای شهید!
معجزه خورشیدِ نگاه توست
تنها یک نگاهت کافـی است
تا سراسر وجود یخ زدهیِ زندگۍام را
گرم کند از نورِ خدا ✨
#حاج_قاسم💔
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ آخرین دقیقههای زندگی شهید سید رضی
«عمادی» از بستگان شهید سید رضی موسوی:
🔹شهید سید رضی لحظه شهادت، در خانه تنها بود، آخرین تماس او هم راجع به هماهنگی برای انجام کارها بود و قرار داشت که بعد از استراحت از منزل خارج شود.
🔹از شهید موسوی، عکس و فیلم بسیار کمی موجود است، حتی پشت تریبون هم نمیرفت و سخنرانی نمیکرد به همین دلیل فیلم صحبتهای او هم بسیار اندک است.
🔹سفارش کرده بود بعد از اتفاقی که برایش میافتد، آن وقت پیکرش را به زیارت امام حسین(ع) ببرند؛ همیشه در حالت نیمه نشسته بود، آماده به کار
#شهید_سید_رضی_موسوی
#طوفان_الاقصی
#انتقام_سخت
🌱🌷🌱🌷
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
نشردهید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#خاطرات_دفاع_مقدس*
#نویسنده_محمد_محمودی*
#گلابی_های_وحشی
#قسمت_شصت
.
حدود دو ماه بعد از آتش بس به اتفاق چند نفر از همکاران برای خدمت در یگانهای رزم مستقر در مرز جنوب جنگی عازم شدیم. مأموریت ما در تیپ پنجاه و شش یونس بود. ستاد فرماندهی تیپ در اهواز و گردانهای آن در خط پشتیبانی بودند. پاییز سال شصت و هفت بود و هوا هنوز از تب و تاب گرما نیفتاده بود که به گردان
دریایی معرفی شدم. فرماندهی گردان آقای گنجعلی همتی بود. فرمانده ای مدبر باهوش پخته و کارکشته او در عملیاتهای مختلف رشادتهای فراوانی از خود نشان داده بود. اسکله الامیه عراق چندبار توسط قایقهای همین گردان با کاتیوشا مورد هدف قرار گرفته بود .
گنجعلی مدام از تلخیها و عقب نشینی فاو سخن میگفت. هنوز نفس و لباس بچه ها بوی جنگ میداد .سنگرها و چینش نیروها در خطهای اول و دوم به همان سبک و سیاق گذشته بود .تنها چیزی که پایان یافته بود تبادل آتش میان طرفین بود. امکانات بسیار محدود بود برای حمام مشکل داشتیم جیره غذایی اندک و با
پایان یافتن جنگ کمک های مردمی هم نمیرسید .
مشکلات یگانهای در خط بیش از گذشته بود. یک شب در سنگر فرماندهی گردان نشسته بودیم. اردشیر محمدی مسئول دیدبانی تیپ هم مهمان گردان بود .صدای چند انفجار شنیده شد و متعاقب آن بی سیم ها شروع به نقل و انتقال اخبار کردند آماده باش زده شد. اردشیر محمدی با بی سیم به نیروهای دیدبانی دستور داد که بالای دکل بروند با خونسردی نام دکل ها را با رمز برای مخابرات دیدبانی مکالمه کرد گنجعلی نیز سکوت را شکست و فقط یک
جمله گفت:
بچه ها جنگ دوباره شروع شد!
صدای انفجار از دور به گوش میرسید اما طول نکشید که فروکش کرد .معلوم نشد که قضیه چه بوده است اوضاع به همین منوال میگذشت. یگانها همچنان در منطقه مستقر بودند .هنوز بوی جبهه به مشام میرسید رفتارها هنوز عوض نشده بود. مدتی را به همین روند سپری کردیم با طرح تفکیک نیروها من سهمیه تیپ سی و پنج امام حسن (ع) شدم و معرفی شدم بچه های شهرستان سپیدان در گردان حضرت رسول (ص) مشغول به خدمت بودند .چون عضویتم در سپاه همان شهرستان بود؛ به همین گردان معرفی شدم. مدتی در امیدیه ماندیم و در همان ایام حضرت امام رحمت الله علیه دار فانی را وداع گفت. روز رحلت امام عجب مصیبتی بود.
#ادامه_دارد ...
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
💠 مسول محور اطلاعات بود، قرار بود با چراغ مخصوص راه را به بچه هانشان دهد. چراغ دست راستش بود که تیری به دستش نشست. گفتیم رهایش کن.
گفت نه من راهنما هستم.
با دست چپ چراغ راگرفت. تیری به پهلویش نشست کوتاه نیامد. تیر بعد به دست چپش خورد. چراغ را به دندان گرفت، تیر به فکش خورد. چراغ که افتاد خودش هم افتاد.
سال ها پیکرش همان جا ماند، تا راهنمای راه باشد...
🌷🌱🍃🌷
#شهید اسماعیل مسعودی
#شهدای_فارس
#شهادت: کربلای ۴
🌱🌷🌱🌷
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
⭐️یادی از سردار شهید عبدالعلی ناظم پور⭐️
🌹 تقریباً هر شب عملیات کربلای 5بچه های تخریب کار داشتند و باید به خط می رفتند. قرار بود عبدالعلی خط را به فرمانده جدیدی تحویل دهد. در سنگر بتونی نشسته بودیم و عبدالعلی از راه و چاه خط گرفته تا روحیه لازم نیروها را برای فرمانده توضیح می داد. همه گرداگرد یک فانوس نشسته بودیم. من به صورت عبدالعلی خیره شده بودم، یک بر افروختگی و نورانیت خاصی در چهره ایشان بود، نوری که از نور فانوس هم روشن تر بود. با خودم گفتم خدایا، زمان شهادت عبدالعلی هم نزدیک است.عبدالعلی برای گرفتن وضو خارج شد. چند دقیقه بعد صدای انفجاری از بیرون سنگر آمد. بچه ها گفتند: جنازه ای بی سر روی زمین افتاده از بچه های شما نیست.
رفتیم دیدیم عبدالعلی کنار منبع آب در حال وضو گرفتن به شهادت رسیده است!
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📢سخنان حاج قاسم درباره فتنه ٨٨ و نهم دی ماه
🇮🇷باید پای این ملت را بوسید ...
#سرداردلها
#شهیدقدس
#حاج_قاسم
#نهم_دی
#بصیرت
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•|#شهدای_زن|•
#شهیده لیلا زارع
#شهادت: تهران. توسط منافقین
💢شهیدی که در سفر زیارتی مشهد به همراه همسرش شهید شد..
#شهدای_فارس
#شهدای_زن
#هفته گرامیداشت مقام زن
🔶🔹🔶🔹🔶🔹🔶🔹🔶
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🌷🕊🍃
ای آب!
چه دستها
ڪہ با تو
دل از دنیا
شستند ...🥀
#عملیات_کربلای_۴
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#روایت_عشق
🌹تیر بازویش را خراشیده بود.
گفتم داداش کاش تیره یکم این طرفتر رد شده بود و به تو نمیخورد!
با ناراحتی با انگشت به سینه اش اشاره کرد و گفت اگه خدا مرا دوست داشت باید از اینجا رد میشد!
دو سال بعد شهید شد. رفتم بالای سرش. خدا خیلی دوستش داشت، تیر درست از جایی که آن روز اشاره کرد، رد شده بود.
#سردارشهید محمد کشتکار
#شهدای_فارس
#شهادت "کربلای ۴
🍃🌷🍃🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#خاطرات_دفاع_مقدس*
#نویسنده_محمد_محمودی*
#گلابی_های_وحشی
#قسمت_شصت_یکم
روز گردان عازم خط شد و در جزیره مینو بین خرمشهر و آبادان استقرار پیدا کرد. جزیره داشت انبوه نیزارها که در میان آنها نخلهای سوخته دیده مینو حال و حکایت عجیبی میشد و گلوله های زیاد عمل نکرده ای که در کنار خاکریزها و میان ،نیزارها هر یک حرفی برای گفتن داشت معلوم میشد در این منطقه تبادل آتش در حد زیادی بوده خط پیشتر دست ژاندارمری بود با استقرار گردان ما در این خط با مشکلات عدیده ای
مواجه شدیم .
از حمام به کلی خبری نبود و بچه ها باید برای حمام آب گرم میکردند. سنگرها آن قدر سقفشان کوتاه بود که به سختی میشد تحملش کرد .چهار نفر از ارکان گردان در یک سنگری در مقر فرماندهی گروهانها استقرار داشتیم.
سنگر دو در سه بود و ارتفاعی آن حدود صد و شصت سانتیمتر میشد .کمتر کسی می توانست راست در آن قرار گیرد حدود هشت ماه را با دنیایی از مشکلات در همان سنگرها سپری کردیم مرخصیهای چهل و پنج روز ده روز بود.
شبی با سر و صدای بیسیم از خواب بیدار شدیم از خط صدای تیر شنیده میشد مقر ما با خط کمتر از دویست متر فاصله داشت زود آماده رفتن شدیم رحمان راحمی
با تویوتا سر رسید و گفت:
_بچه ها همه بیایید خط
پرسیدیم
- چه خبر است؟
- غواص اسیر گرفتیم.
به خاکریز خط اول رفتیم و کنار یک سه راهی محل استقرار سنگرهای مرزی پیاده شدیم بچه ها همه جمع شده بودند و از غواص عراقی صحبت میکردند .بالاخره برای دیدن عراقی وارد سنگر شدیم. بچه ها او را به داخل برده بودند. غواص لخت و برهنه فقط یک شرت پایش بود هیکلی درشت داشت و میگفت نامش عباس است .ادعا می کرد که سرباز آشپزخانه بوده و به دلیل فشارهای روحی پناهنده شده است. اما سربازی که او را اسیر گرفته بود حرفی دیگری میگفت:
روی دژ در حال نگهبانی بودم سر و صدای به هم خوردن نیزارها توجه ام را جلب کرد فکر کردم گراز است کلوخی برداشتم و به طرف جایی که سر و صدا شنیده بودم پرتاب کردم.
#ادامه_دارد ...
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بدون تعارف با خانوادۀ شهیدی که از همرزمان حاجقاسم در دفاع مقدس بود
💢ماجرای بیمارستان رفتن حاج قاسم و انتظار پشت درب اتاق عمل ...
😭واقعا حاج قاسم که بود؟!!!
#سرداردلها
#حاج_قاسم
🌱🍃🌱🍃🌷🌱🍃🌱🍃
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
عکس نوشته ناظم پور.zip
5.87M
⭐️17 عکس و خاطره از شهید عبدالعلی ناظم پور
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻دخترم از من طلب کیک کرده بود، گفتم بعد از جنگ برات می گیریم...😭😭
💢دعای ویژه برای مردم مظلوم غزه فراموش نشود...
#کودکان_مظلوم
#غزه
#طوفان_الاقصی
🌱🌷🌱🌷🌱
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
کنارش ایستاده بودم، شنیدم که میگفت:
《صلیاللهعلیکیاصاحبالزمان》
بهش گفتم: چرا الان به امام زمان سلام دادی..؟!
گفت: شاید این وزشِ باد و نسیم
سلام منو به امام زمانم برساند!
#شهیدابومهدیالمهندس🌹
🌹🍃🌹🍃
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🌷🕊🍃
تا قیامت سرِ سربند تو #مادر، دعواست
معنیِ این سخنم را شهدا می فهمند...
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#روایت_عــشق...
🔰سـال ۶۵ بود. محــسن تازه از جبهه برگشته بود.
چند روزے مرخصـےداشـت. مـن را صـدا زد.
گفـت: برادرم خانـه اے اجاره ڪرده، بـیا با هـم بریم قـبل اسبـاب ڪشـی آن را تمـیز ڪنیــم.
صبـح زود با موتـور و یک دبه ۲۰ لیتری آب به دنبال مـن آمـد.
گفتم: مگـه آن خـانه آب نداره؟
گفت چرا، آب ڪہ داره، اما برادرم از وقتی ساکن آن خانه شد شماره کنتور را می نویسد، تا آن روز حساب آب با مسـتأجر قبلے اسـت، من یک لیوان آب هم از آنجــا برنمےدارم
🔰هـر وقـت از جبهـه مےآمـد، سـرےبه برادرش در گلـزار شهـدا می زد.
آن شـب سـاعت یازده دوازده بـود. گفـت دلم گـرفته بریم گلزار شهدا... مثـل همیـشہ دورےدر قبـور شهـدا زد، تا رسـید به قـبر برادرش...
مےگفـت:ببـین ڪنار مهـدے یڪ جای خالےهـست، این جاے مـن است...
کسےرا اینجا خاک نمی کنند، چـون سـندش را به اسم من زده اند.
همین جـور هـم شد.وقتے در ڪربلاے ۴ شهیـد، جـنازه اش، همـان جا ڪه مےگفت دفــن شد.😭
🌹🍃
#شهیدمحـسن_ظریفکار
#شهـداےفارس
#شهادت کربلای ۴
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#خاطرات_دفاع_مقدس*
#نویسنده_محمد_محمودی*
#گلابی_های_وحشی
#قسمت_شصت_دوم
یک دفعه صدای داد و فریاد به گوشم رسید. اسلحه را زود مسلح کردم و بنای تیراندازی داشتم که با فریاد دخیل خمینی مواجه شدم با مشاهده این قضیه مقداری ،ترسیدم نزدیک بود او را بکشم ولی عراقی زود به طرف من آمد و در حالی که در تاریکی شب به سختی دیده میشد در چند قدمی به او ایست دادم پاسبخش با سر و صدایم رسید و عراقی را آوردیم.
وقتی که به اتفاق دوستان عراقی را دیدیم روی شانه اش مقداری زخم شده بود. کلوخی که سرباز پرتاب کرده بود مستقیم به کتف عراقی خورده بود. وقتی که داشت به مقر تیپ منتقل میشد مدام التماس میکرد آقای راحمی و دو نفر دیگر او را به مقر تیپ مستقر در آبادان بردند .
سهراب حیدری مدام با لهجه لری با اسیر عراقی شوخی می.کرد عراقی هم زبان طرف مقابل را متوجه نمی،شد فقط التماس میکرد. آقای راحمی میگفت وقتی او را به آبادان بردیم. همان شب برخی از کارگران پالایشگاه که شیفت شب بودند دیده میشدند اسیر عراقی هم با مشاهده آنها با لهجه عربی سئوال میکرد که آیا اینها هم پاسداران محسن رضایی هستند؟ چند شب بعد در همان خط یکی دیگر از گروهانها اسیر دیگری گرفت در خصوص این که آیا آن عراقیها پناهنده شده و یا به اسارت درآمده اند مسئولان چیزی به ما نگفتند و هیچگاه در این خصوص چیزی نشنیدم بعد از مدتی افراد گروهک منافقین هم در خط دشمن مستقر شده بودند. حضور آنها در واقع ناامنی را بیشتر کرده بود این روند در مناطق مرزی حتی تا سال هفتاد و سه ادامه داشت نیروهای ما از یک طرف با انبوه مشکلات مواجه بودند و از دیگر سو مشکلات ناامنی نیز حکایت خود را داشت.
#ادامه_دارد ...
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت سردار جباری فرمانده سپاه ولی امر عجل الله (بیت رهبری) از حال رهبری هنگام شهادت #حاجقاسم
💢حضرت آقا چه چیز هایی داخل قبر مطهر حاج قاسم گذاشتند....
#حاج_قاسم
#سرداردلها
#شهید_القدس
🌷🌱🌷🌱🌷
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊سوال شهید حاج قاسم سلیمانی: آیا من در ذهن شما آدم خوبی هستم؟
🎙 #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠اقدامات شهید سلیمانی که آمریکا را به زانو در آورد
🎙 #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی🌷
#حاجقاسم
#انتقام_سخت
#شهید_القدس
🌹🍃🌹🍃
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🚨 #مراسم میهمانی لاله های زهرایی
و #جشن میلاد حضرت زهرا(س)🎊
💢گرامیداشت چهارمین سالگرد شهادت سردار دلها
و سالگرد ولادت و شهادت شهید حجتالاسلام سید حسین انجوی امیری🌹
💢 #باسخنرانی حجتالاسلام گودرزی
💢 #بامداحی: کربلایی محسن رسولی
#مکان : ◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام
#زمان : ◀️ پنجشنبه ۱۴ دیماه/ از ساعت ۱۶
🔺🔺
#هییت_شهدای_گمنام_شیراز
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
لطفا مبلغ مجلس شهدا باشید
🌷🕊🍃
اےشہیـد🌷
هواےِدلمابریست
موجدلـمرا🌊
روےامواجعاشقےتنظیمکن
باشدکہخداےمہربانخریدارمشود
#دلتنگ_فرمانده💔😭
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
💠دوستانش در سوريه ميگفتند با اينكه شهر حلب خيلي سرد بود يك بادگير به همه دادند و ما تا روز آخر نفهميديم به ايشان بادگير نرسيده است. بدون هيچ حرفي همان لباسهاي خودش را ميپوشيد. يكي از دوستانش ميگفت كه بنا بود يك شب سرد استراحت كرده و دم دماي صبح عملياتمان را شروع كنيم. آن دوست دو پتو ميگيرد و چون سرمايي بوده پتو را به خودش ميپيچد و ميخوابد. صبح كه از خواب بيدار ميشود ميبيند عبدالله پتويش را روي او انداخته و خودش بيرون رفته و تا صبح قدم زده است.
✍قسمتی از وصیت شهید:
من حقیر بهعنوان بندهای از بندگان خداوند متعال بر خود میبالم که لباس سبز شهدا را بر تن خود دارم و در این کسوت مقدس پاسداری در راه دفاع از ارزشهای اسلام ناب محمدی (ص) پا نهادهام.»
#شهید عبدالله قربانی
#شهدای_مدافع_حرم
#شهدای_فارس
#سالگردشهادت
🌹🍃🌹🍃
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🚨برای روز ولادت حضرت زهرا (س) میخواهیم یه مسابقه برگزار کنیم ، البته اگه بانی پیدا بشه 😜☺️
کسی هست بانی بشه برای شادی مؤمنین؟؟؟؟
خبر بدید لطفا🔻🔻
@Kh_sh_sh
May 11
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#خاطرات_دفاع_مقدس*
#نویسنده_محمد_محمودی*
#گلابی_های_وحشی
#قسمت_شصت_سوم
اسفند ۶۹ در گتوند مستقر بودیم .همان ایام ضرب الاجل آمریکا به عراق در خصوص کویت ،به پایان رسید .صبح زود که رادیو را باز کردم بمباران
شهرهای عراق پخش میشد .قرار بود مرخصی برویم که با شروع جنگ آمریکا و متحدینش با عراق آماده باش زده شد و مرخصی ما هم لغو شد همان ایام قرار بود اولین فرزندم به دنیا بیاید. بعد از چند روز از جنگ آمریکا و ،عراق، به هر سختی بود مرخصی گرفتم وقتی به منزلم که در شهر سپیدان بود رسیدم دخترم ده روزه بود. زنم از این که در این مدت به قول او بیخیال بوده ام گلایه داشت.
زمستان سال هفتاد و سه در خط اروند کنار مستقر بودیم. مقر گروهان در نهرکوت بود و با دژ مرزی فاصله ای حدود صد متر .داشت آن طرف نهر یک پیرزن عرب زبان به اتفاق دختر و دو پسر که هر دو نوه اش بودند زندگی میکردند. پیرزن جنگ زده بود. امکانات بسیار محدودی داشت ده دوازده رأس بز داشت که از شیر آنها استفاده میکرد سن و سالی بالای ۶۵ سال داشت اما شناگر ماهری بود. عمق نهر وقتی که آب اروند بالا میآمد گاهی به پنج متر میرسید پیرزن غروب تور ماهیگیریش را در نهر پهن میکرد و صبح که آب اروند پایین میرفت با همان لباس محلی عربی خود را به آب می انداخت و شناکنان تور را جمع می.کرد پیرزن بسیار رئوف و مهربان بود. من و مرحوم کربلایی ،نادر یوما صدایش میکردیم یوما به معنی مادر است. زبان فارسی بلد .نبود صبح زود که میآمد تورش را جمع کند ما از این ور نهر با لهجه عربی به او سلام و احوالپرسی میکردیم در همین حد بیشتر نمیتوانستیم عربی صحبت کنیم پیرزن هم با کلمات عربی پاسخمان می.داد حُسن این همسایگی این بود که حضور ما برای پیرزن و بچه هایش ایجاد آرامش و امنیت کرده بود پیرزن دختری دم بخت داشت در تمام طول عمرم دختری با آن نجابت و وقار ندیده ام یک روز از منزل پیرزن صدای شیون و زاری بلند شد. ا
#ادامه_دارد ...
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 #ببینید...
💢روایتی از لحظات آخر شهید مسعودی
از شهدای استان فارس
#شهیداسماعیل_مسعودی
#شهدای_کربلای۴
#یادمان_علقمه
🌱🍃🌱🍃
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz