eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.7هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
3.3هزار ویدیو
43 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ با انتشار مطالب با لینک کانال، دیگران را به کانال دعوت کنید... تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
ﺩﻋﺎﻱ ﺭﻭﺯ ﭼﻬﺎﺭﻡ ﻣﺎﻩ ﻣﺒﺎﺭﻙ ﺭﻣﻀﺎﻥ
⭕️دشمنان بدانند اگر ما را محاصره اقتصادی کنند فرزندان رمضانیم 🔻و اگر ما را محاصره نظامی بکنند فرزندان عاشورائیم. http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
☝️☺️ 🔸 تصویري از افطاری در بین الحرمين ...🌹🌹 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
☀️دعای روز پنجم ماه مبارک رمضان http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷ظهر پنجم رمضان سال 57 بود. مزدوران رژیم پهلوی به نمازگزاران مسجد نو حمله کرده بودند. وسط درگیری متوجه صدایی شدم... - کُشتن ... کُشتن... چشمم به سمت صدا کشیده شد. روی بام یکی از خانه های مجاور کوچه مسجد، جوانی ایستاده و به سمت ارتشی های روی پشت بام و حیاط مسجد با قدرت و سرعت سنگ پرتاب می کرد و با عصبانیت و غیرت این کلمه را تکرار می کرد. تا متوجه من شد، فریاد زد: - سنگ... سنگ... به من سنگ بدین! شروع کردیم به جمع کردن و پرتاب کردن سنگ به بالای بام. او هم غیرتمندانه به سرعت سنگ ها را به سمت ارتشی ها پرتاب می کرد. به اندازه کافی که برایش سنگ انداختیم. ناگهان صدایش قطع شد. به سمت درِ خانه ای که او روی پشت بامش بود، دویدم. با احتیاط به سمت طبقه دوم رفتم و خودم را روی بالکن رساندم. در کمال حیرت دیدم که آن جوان از ناحیه سر تیر خورده و از پشت بام خانه با صورت بر روی بالکن کوچک طبقه دوم افتاده است. خون سرخش بالکن را فرش کرده و در حال جان دادن بود. با ترس و دلهره خودم را به او رساندم. او را به سمت خودم چرخاندم. صورت رنگ پریده و سفیدش در هاله ای سرخ رنگ از خون می درخشید. تیر به فرق سرش خورده و خون زیادی از او رفته بود. سینه اش هنوز بالا و پائین می شد. دست و پایم را گم کرده بودم. چند لحظه مات و مبهوت نگاهش کردم. با هر سختی بود او را بلند کردم و روی دوش کشیدم. با احتیاط از راه پله پائین آمدم. تا وارد کوچه شدم، مردم با دیدن من و آن مجروح و بدن خونی مان تهییج شدند و ولوله ای به پا شد... چند دقیقه بیشتر نگذشت تا در آغوش خودم به شهادت برسد... بخشی از خاطرات سردارسلطان آبادی 🌸🌷🌸
الهـــی ... بین مـا و گناہ سیم خـاردار بڪش و این فاصله را مین گذاری ڪن ! بارالهــا ! ما را از ترکشِ خمپاره‌های گناہ حفظ ڪن ... 🌺🍃 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷شهید محمد اسلام نسب نقل می کرد: یک شب دلم گرفته بود، گفتم برم پیش دست بالا... تا نیمه شب سرگرم صحبت بودیم، بعد هم در همان چادر غلامعلی خوابیدم. هوا سرد بود و خوابم نمی برد. حدود ساعت 3 شب بود که دیدم غلامعلی آرام بلند شد و به نماز قامت بست. تا اذان صبح، در حال رکوع و سجود بود. "الله اکبر" اذان که در محوطه پیچید، خودش را از سجاده کند و خزید زیر پتو... اذان به "حی علی خیر العمل" که رسید یکی از بچه ها ما را برای نماز صدا زد. غلامعلی بلند شد، دستی به چشم هایش کشید. چشمانش که باز شد دست هایش را به دو سمت کشید تا مثلاً خستگی خواب از تنش برود. جوری ادا در می آورد که انگار چند روز است خواب بوده. به اتفاق برای گرفتن وضو به سمت تانکر آب رفتیم. گفتم: غلامعلی، تو که وضو داری... سرخ و سفید شد و گفت: هیس... خواب دیدی خیر باشه... آقای اسلام نسب در مورد روز شهادت غلامعلی هم تعریف می کرد: غلامعلی بهترین مربی ما در آموزش بود، همزمان کار چهار مربی را انجام می داد. برای همین مانع حضورش در عملیات می شدم، اما این عملیات آخر حریفش نشدم. قبل از اینکه به سمت خط برود، فانسقه اش را باز کرد، به من داد و گفت: محمد، فانسقه ام نو است، دوست ندارم وقتی شهید شدم عراقی ها آن را از کمرم باز کنند! فانسقه اش را به عنوان یادگار برای خودم برداشتم، کمربند یکی از راننده ها که مندرس و کهنه بود را به او دادم. در چشمانش درخشش خاصی بود. قلبم تکان خورد، زیر لب گفتم: دست بالا هم رفت! دیگر طاقت نیاوردم، خودم را در آغوش غلامعلی رها کردم و آن دریای نور را بوسیدم. 🌸🌷 🌹🌹
ﺩﻋﺎﻱ ﺭﻭﺯ ﺷﺸﻢ ﻣﺎﻩ ﻣﺒﺎﺭﻙ ﺭﻣﻀﺎﻥ
خبر دارید... . . هنوز که هنوز است از فاتحانه خیبر بر نگشته... . .. خبر دارید که آن دلیرمرد خطه مهمان نهنگ های خلیج فارس شد و برنگشت... . ..از خبری دارید... . .. بعد از اینکه یارانش را از به عقب بازگرداند دیگر کسی او را ندید... اﻥ ﻋﺎﺭﻑ ﺑﺎﻟﻠﻪ ﻛﻪ ﺁﺭﺯﻭﻱ ﮔﻤﻨﺎﻣﻲ ﻛﺮﺩ .... ﻳﺎ ﻛﻪ ﺟﻠﻮﻩ اﺧﻼﻕ ﺧﻮﺵ ﺑﻮﺩ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﻲ ﻧﺎﻡ ﻣﺎﻧﺪﻩ . از جوانانی که خوراک کوسه های شدند خبری دارید... . . .هنوز از صدای بچه ها می آید... . . .هنوز صدای مناجات از به گوش می رسد... . . .هنوز وصیت نامه شهدا خشک نشده؛ .... .... .. هنوز که هنوز است می ترسند از اینکه رو تنها بگذاریم... . .. و هنوز که هنوز است شهدا بند پوتینهایشان را باز نکرده اند و منتظر منتقم علیه السلام هستند تا دوباره در رکابش شهید شوند..... 🌹🌹🌺🌺🌹🌹 ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ ..,........... : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺵ: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
ﺩﻋﺎﻱ ﺭﻭﺯ ﻫﻔﺘﻢ ﻣﺎﻩ ﻣﺒﺎﺭﻙ ﺭﻣﻀﺎﻥ
الهی... فاجْعلنا ممّن قطعْتَ عنه کل شیٍ یقطَعه عنک خدایا قرار دہ ما را از کسانی که بریدی از او هرچه که موجب بریدنش از تـو گردد بُریدن را که یاد بگیری پریدن آسان است مناجات المحبین الهی بحق شهــ🌷ــدا العفو 🌹 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75