eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.4هزار دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
3.1هزار ویدیو
43 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * * * * * نگذارید از این راه های کوچک محبتتان از بین برود. این سفره وحدت که می‌اندازید به خاطر این است که الفت و محبت درست شود و مودت داشته باشید یا مثلاً می گویند نگهبان دم درب های ناراحت می‌شوی بد اخلاقی می کنی؟ چه خیال کردی که اینطور بی احترامی می کنی ؟وقتی مقام این بچه‌ها معلوم می‌شود که عکس هایشان را روی دیوار می زنند. آن وقت متوجه می شوید که آن ها که بودند! شمس کی بوده ؟جمشیدی کی بوده؟ ولی حالا چرا لباست آن شکل هم است و در یک صفحه هستید نمی فهمید هر کس به هر مقداری احترام گذاشت به احترامش می گذارند.ای برادر ای که حوصله نمیشه طبق وظیفه‌ای که برای همه توی سنگر مشخص شده نظافت کنی.رزمنده ای که امروز حال نداری ظرف بشوری و برای غذا گرفتن تنبلی می کنی.آقای شهردار تنبل ،شهردار بی‌حوصله، مطمئن باشه شب عملیات هم اگر رفیقت زخمی شد حوصله ات نمیشه اونو بیاری عقب!اگر دوست طراحی شد و حال نداری جسدش رو بیاری عقب!این تنبلی ها بدبختت میکنه فردا حوصله نمازخواندن هم نداریم پس فردا حال دعا کردن هم نداریم اینو بدون که عیبی در اون هست یک اشکالی تو کارت وجود داره که اینطوری میشی. به فکر خودت باش خودت رو بدبخت نکن به داد خودت برس. خب ببخشید خسته تان کردم .آنهایی که خوابشون گرفته یک صلوات بفرستند. 🌿🌿🌿🌿 دلنوشته کاکاعلی.. باید کار را برای خدا انجام داد باید رضای خداوند را در نظر گرفت. باید تصمیمی مردانه با عزم جذب مومنانه و صادقانه گرفت.باید برای خدا کار کرد .باید سعی کرد خداگونه شویم نه اینکه تقلیدی باشد.باید خدا را در نظر داشته و مابقی را اورا بعد دیگران را.. چرا از اینکه دیگران بهتر باشند حسادت می کنی؟چرا خود را بیشتر از آنچه هستی نشان می دهی؟! چرا سکوت نمی‌کنی و به خود تاکید نمی کنی؟چرا چیزی می‌گویی که نباید بگویی؟چرا در خود تقوا نداری؟چرا شکر نعمات را نمی کنی؟چرا وقتت را به غفلت می گذرانی؟چرا در فهمیدن تلاش نمی کنی؟چرا ورزش نمی کنی؟چرا بر دانش نداشته است میبالی و بر دیگران منت می‌گذاری؟چرا برخورد صادقانه نمیکنی؟چرا مدام نماز شب نمی خوانی؟چرا احساس مسئولیت نمی کنی؟چرا به آنچه میدانی یا یاد میگیری عمل نمیکنی؟چرا به گذشته باز نمی گردید تا بدانی کجا بودی و کجایی؟چرا در مصیبت ها گریه نمی کنی؟چرا دخالت بیجا میکنی؟چرا می گویی آنچه را که عمل نمی کنی؟چرا اجوب خود را قبل از گرفتن عیوب دیگران قرار نمی دهی؟چرا به جای خود دیگران را بررسی می‌کنی؟چرا به جای خدا دیگری را هم صحبت گرفته‌ای؟چرا اینقدر پر حرفی می کنی؟چرا از گذشت زمان عبرت نمی گیری؟چرا کم فکر می کنی یا اصلاً فکر نمی‌کنی؟چرا از این دانشگاه استفاده نبرده ای؟چرا جلو افتادن دوستان را سرمشق قرار نمی‌دهی؟چرا روحیه ایثارگری نداری؟چرا در رفتن احساس سستی می کنی؟چرا در هر آن فکر فنای دنیا نمی کنی؟چرا زیاد مصرف می کنی؟ چرا ریا می کنی؟چرا برای خدایی شدن تلاش نمی کنی؟ چرا با خداوند انس نگرفتی؟چرا دعا را زیاد و باتوجه نمیخوانی؟چرا زیاد شوخی می کنی؟چرا تصمیم قاطع نمیگیری و بر نفس از پشت پا نمی زنی؟چرا در حال نظارت خدا باز گناه می کنی؟چرا آماده رفتن به دنیای ابدی نیستی؟چرا نامه اعمالت را نمی خوانی و در رفع سریع هات تلاش نمیکنی؟چرا به تذکرات داده شده عمل نکردی؟چرا تا به حال به علاج این چراها نپرداختی؟! عبدالعلی ناظم پور. هشتم فروردین ۱۳۶۸ربوط عین خوش ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ در ایتا @shohadaye_shiraz 🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
🌹شبی ساعت 8 بود تلفن زدم به مریوان که حال او را بپرسم زیرا در شیراز شایعه شده بود که کردها بچه هایی که از استان فارس رفته بودند چشمهایشان را بیرون آوردند ما هم نگران شدیم. زنگ زدیم که احوال ایشان را بپرسیم فرمانده گوشی را برداشت خودم را معرفی کردم که مادر رسول ایزدی هستم.تا صدای مرا شنید گفتند:شما مادر این فرشته ای؟ تمام کارهای او خدایی و غیر قابل باور است او پسری پاک مومن مودب و صدیق است ما او را خیلی دوست داریم و دلمان می خواهد پدر و مادر او را زیارت کنیم... 🌹بعد از یک سال و هشت ماه که در جبهه غرب امدادگر بود به شیراز آمد و به اتفاق برادرش شهید محمد رضا به جبهه جنوب در گردان المهدی رفت دوره ی کامل رزمندگی را اعم از غواصی، آر-پی- جی زدن را دید و مشغول رزمندگی شد و مرخصی که می آمد متفرقه درس می خواند و امتحانش را میداد. در لشکر 19 فجر برای غواصی و تخریبچی و خط شکن بود.هروقت می پرسیدیم شما در جبهه چه کارمیکنی؟ میگفت:سیب زمینی پوست می گیرم.🌹 رسول ایزدی ۴ 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
16.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 ✅ خاطره‌گویی از سردار شهید عبدالرسول استوار در حرم حضرت زینب(س) 💟 التماس‌های در طلب 🌹🍃🌹🍃🌹 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
گفتـــم :بیاجاے من برو حج واجــب! گفت: به شــرط اجازه جبهه! بعد از شهــادت ســه برادرش نه مسئولین اجازه می دادن به جبهه بره نه من دلم میــومد. جلو فرمانده سپاه از من تعهــد کتبے گرفت و رفــت حج. ازحج ڪه برگشــت،یڪی دو روز مانــد و رفت جبهه،اولین و آخرین بارش بود! شــد چهارمین خانواده ....🌹 عیــن الله اکبرے باصرے : فرمانده گروهان، گردان قمر بنی هاشم- تیپ امام حسن(ع) استان فارس :شلمــچه_کربلای۴ 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🍂🍁 شهــــيد به قلبت نگاه ميكند اگر جايی برايش گذاشته باشی مي آيد، می ماند، لانه ميكند تا شهيدت كند .... 🤚 🍃 🍂🍁 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ اﺑﻼﻏﻴﻪ و ﻣﺠﻮﺯ ﺷﻮﺭاﻱ ﻫﻴﻴﺖ ﻫﺎﻱ ﻣﺬﻫﺒﻲ , ﻣﺮاﺳﻢ ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲ ﻻﻟﻪ ﻫﺎﻱ ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺣﻀﻮﺭﻱ و ﺑﺎ ﺭﻋﺎﻳﺖ ﭘﺮﻭﺗﻜﻞ ﻫﺎﻱ ﺑﻬﺪاﺷﺘﻲ ﺑﺮﮔﺰاﺭ ﻣﻴﺸﻮﺩ 🏴🏴🏴🏴 ﻣﺪاﺡ : ﻛﺮﺑﻼﻳﻲ ﻣﺠﺘﺒﻲ ﻧﺎﺩﺭﺯاﺩﻩ 👇 ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ 18 ﺩﻳﻤﺎه اﺯ ﺳﺎﻋﺖ 16 🏴🏴🏴🏴 ﺩاﺭاﻟﺮﺣﻤﻪ ﺷﻴﺮاﺯ / ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ 🔻🔻🔻 ﺯاﻳﺮﻳﻦ ﺷﻬﺪا, ﻣﺎﺳﻚ, ﻛﺘﺎﺏ ﺩﻋﺎ ﻫﻤﺮاﻩ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﺪ 🏴▫️🏴▫️🏴 ﻫﻴﻴﺖ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ 🏴🏴🏴🏴 ﻟﻂﻔﺎ ﻣﺒﻠﻎ ﺑﺎﺷﻴﺪ
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * * * * * داشتند می رفتند جبهه که اتوبوس چند ساعتی بعد از شیراز در دشت ارژن پنچر شد. همه پیاده شدند که راننده لاستیک عوض کند.بچه ها رفتند به مغازه و دکه هایی که اطراف بود تا خرید کنند.شاگرد راننده یکی از اتوبوس‌ها که کنار بلوار نشسته بود و قیافه تابلوی داشت توجه کاکاعلی را جلب کرد. پسرک ۱۶ سالی داشت آستین هایش را چند دور برگردانده بود بالا. یقه باز زنجیر طلا توی گردن شلوار تنگ و چسبان. گاهی یک تکانی هم به خودش میداد و دوتا بشکن هم می‌زند و می‌خواند: «عزیز بشینه کنارم.. زعشقت بی قرارم.. به خدا طاقت ندارم» عالمی داشت برای خودش.کاکا علی هم یک راست رفت سراغش و نشست لبه بلوار و با او گرم گرفت. مشکل اتوبوس که حل شد بچه‌ها سوار شدند. عمو جلال داشت دنبال کاکاعلی میگشت. گفتند کاکا علی هنوز سوار نشده از پنجره اتوبوس بیرون را نگاه کرد دید کاکاعلی دارد با آن جوان روبوسی می‌کند و چفیه ای مشکی را هم انداخت گردنش و اومد سوار شد. یک ماه بعد کاکاعلی با عمو جلال رفته بودند اهواز که تلفن بزنند جهرم و احوالی از خانواده بپرسند.یک جوان که با لباس خاکی از آن ور خیابان دوید سمت شان و بی مقدم کاکاعلی را بغل کرد و شروع کرد به بوسیدن. کاکا علی او را نشناخت جوان گفت: من رو نمیشناسی؟! _قیافتون که به نظرم آشناست. _جاده نورآباد دشت ارژن یادتون نمیاد؟! شاگرد شوفر بودم توی راه ماشینتون پنچر شده بود. یادتونه  ۲۰ دقیقه باهام صحبت کردین؟!من به حرفاتون فکر کردم دیدم راست میگین خداییش حرفای شما رو هم اثر گذاشت دو هفته بعد شاگرد شوفر ای رو ول کردم یکراست اومدم جبهه. حالا نوبت کاکا علی بود که او را بغل کند و ببوسد. 🌿🌿🌿 در منطقه پنجوین مستقر بودند.شب نگهبان خبر داد که از دره روبه رو سر و صدا می آید. کاکاعلی آمد لب پرتگاه و گوش ایستاد. صدای جابجا شدن عراقی ها با ستونی از اسب و قاطر به گوش می رسید.دستور داد که مسئول خمپاره انداز را صدا بزنند تا یک گلوله منور شلیک کند. از خواب بیدارش کردم و او هم آمد و با چشمهای پر از خواب شانسی گلوله توی لوله خمپاره انداز انداخت. اما هرچه توی آسمان نگاه کردند و منتظر شدند روشن نشد و پس از چند لحظه از ته دره صدای انفجارش بلند شد. کاکا علی گفت :برادر گلوله جنگی نزن .گلوله منور بزن می خوام ببینم اون پایین چه خبره؟! مسئول خمپاره گلوله دیگری را توی حلقه خمپاره انداز انداخت و گوش هایش را با دست گرفت. چند ثانیه بعد همه به آسمان نگاه کردند تا منور روشن شود اما نشد. صدای کاکاعلی درآمد و تاکید کرد که: «ببین کاکا حواست را جمع کن گلوله منور بزن.. مُ.   نَ. وَ.  ر.    .. فهمیدی یا خودم بیام؟! مسئول خمپاره معذرت خواهی کرد و با خیالت تخت ایندفعه دیگه منو ره. و گلوله سوم هم پرتاب کرد اما آن هم منور نبود و صدای انفجار از ته دره بگوش رسید.کاکا علی با ناراحتی گفت :دست گلت درد نکنه !زحمت کشیدی! بسه دیگه! برو به خوابت برس!چند روز نخوابیدی کاکا؟!! فردا صبح زود با سر و صدای کاکاعلی بچه‌ها به سمت او دویدند و دیدند که تا صبح نخوابیده چون احتمال می‌داد که عراقی‌ها حمله کنند و حالا هم که هوا روشن شده با دوربین طویدره را نگاه می کند تا ببیند دیشب عراقی‌ها چه مرگشون بود. «آهای بچه ها بیاین معجزه خدا را ببینید!! الله اکبر از کار خدا نگاه کنید ...می بینید..؟!! سه تا گلوله ای که دیشب اشتباهی پرتاب شده بود دقیقاً خورده وسط ستون عراقی ها.. ما گلوله منور میخواستیم اما خدا گلوله جنگی...الله اکبر.!! بچه ها دوربین را از کاکاعلی گرفته و توی دره را نگاه کردند. انگشت به دندان شدند. هر سه تا گلوله خمپاره خورده بود وسط ستون عراقی‌ها که داشتند با اسب و قاطر سلاح و مهمات جابجا می کردند. کاکا علی گفت: حالا میفهمم معنی و ما رمیت اذ رمیت یعنی چه؟! ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ در ایتا @shohadaye_shiraz 🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
⭕️ امام خامنه ای: گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. رنج سی ساله امام سجّاد علیه الصّلاة والسّلام و رنج چندین ساله زینب کبری علیهاسلام از این قبیل است. رنج بردند تا توانستند این خون را نگه بدارند. بعد از آن هم همه ائمه اطهار علیهم السّلام تا دوران غیبت، این رنج را متحمّل شدند. امروز، ما چنین ای داریم. ➕ 🌷☘🌷☘ ﭘﺨﺶ ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ اﺯ ﮔﻠﺰاﺭ ﺷﻬﺪاﻱ ﺷﻴﺮاﺯ ﻫﻢ اﻛﻨﻮﻥ 👇👇👇 https://instagram.com/shohadaye_shiraz?igshid=18bw34gt43xwk
شب جمــعه بعـد از عملیــات کربلاي ۴ بود. در نمــازخانه گــردان، دعاے کمــیل به پا بــود. دعــا ڪه شــروع شــد صداي هق هق و ناله عبــدالقادر همــه حواســها را به خود کـشید. ناز و نیازش با خدا بیش از فرازهاي دعاي کمیل دل را مےلرزاند...😭 - خدایا چــرا من از غافله دوستــانم جا ماندم.... - چرا دوســتانم را پذیرفتے اما مــن را نـه... - فرداے قیامــت من چه ڪنم... اشڪ بود ڪه مثــل ڪودڪی مــادر از دسـت داده، از دو دیده عبدالـقادر روي صورتش جاري بود. نگاهش که میـکردید چنین اشک مےریزد، باور نمےکردید این هـمان فرمانده اے اسـت ڪه در میــدان جنگ جلو هـیچ تیر و خمپاره اے قد خـم نکرده است. چند روز بعد در کربلاے ۵ به یاران شهیـدش پیوست ... منبع و خاطرات بیشتر: کتاب از خسرو شیرین http://ketabefars.ir/product-9 🌷🌹🌷 عبدالقادر سلیمانی 🌹🍃🌹🍃🌹 کانال شهدای شیراز http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌾 است دلم کرب و بلا میخواهد 🌸در حرم حال و بکا میخواهد 🌾شب ست دلم شوق پریدن🕊 دارد بوسه بر پهنه میخواهد 🌸حال و احوال دلمـ❤️ خوب چون خفقان دارد و از هوا میخواهد .... 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
جمعـه يعنی زانوی غم دربغل بر سر سجاده های العجل جمعـه يعنی اشک های انتظار جمعـه يعنی شکوه ازهجران يار جمعـه يعنی آه ،الغوث ،الامان در فراق مهدی صاحب زمان اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرج 🌸🍃 @shohadaye_shiraz
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * * * * * شب ها عادت داشت دیرتر از همه بخوابد و زودتر از همه بیدار شود. آن شب در حین سرکشی به خط و سنگرها باران شروع به باریدن کرده بود.بچه‌های تخریب توی سنگر خواب بودند که کاکاعلی وارد شد و گفت: «یالا بچه ها . یا علی ..بلند شید بیاین کمک» همه بلند شدن در رفتن دنبالش کسی هم نپرسید کجا. صد متری آن طرف تر کوهی از گلوله توپ ۱۰۶ داشت باران می خورد. گفت: بچه ها گلوله ۱۰۶ یه جوریه که سریع رطوبت میگیره. کمک کنید اینا را ببریم یه جایی که بارون نخوره حیف خراب میشه. هیچ کس نگفت که ما را با ۱۰۶ چیکار. هیچ کس نگفت به ما مربوط نمیشه.کسی اسم سرما و باران هم نیاورد با اینکه خیلی ها لباس‌مناسب نداشتند اما همه چشم گفتند و گلوله‌های ۱۰۶ را بردند توی سنگر. هرچند این کار یک ساعت طول کشید هرچند هیچ کدام از بچه‌های قبضه ۱۰۶ نفهمیدند .هرچند زیر باران خیس خیس شدند ‌هرچند گلوله‌ها سنگین بود و کمرشان درد میگرفت اما انگار نه انگار... پارک تمام شد گفت؛ دستتون درد نکنه .درسته که گلوله ها مال بچه های ادوات و به ما مربوط نمیشه اما در واقع این گلوله ها مال بیت المال. مال همه مردم این مملکته.اگه بارون بخوره ممکنه خراب بشه و ما وظیفه داریم از اموال مسلمین که امانت دست ماست مواظبت کنیم. من دست همه شما را میبوسم. 🌿🌿🌿🌿🌿 راستش را بخواهید بعضی از بچه‌های تخریب خیلی اذیت می کردند.مخصوصن بچه‌هایی که سنشان کمتر بود به طوری که زمین و زمان از دستشان آسایش نداشت. وقتی شیطنت های شان گل می کرد دیگر کسی بگیره شان نبود.کار به جایی رسید که بعضی از بزرگترها آمدند و به کاکاعلی از دست شوخی های زیاد بچه ها شکایت کردند. اما برعکس انتظارشان کاکاعلی یک حرفی زد که همه جا خوردند. گفت:شما برای خودتون چی دارید میگید؟! این بچه‌ها حالا باید پشت میز و نیمکت مدرسه باشند! اینا که جاشون جبهه نیست کار جنگ و جبهه و تخریب برای اینا زوده! مگر اینا چند سالشونه؟! اینا حالا باید یه توپ دستشون باشه و دنبال تو بدوند. این لطف خداست که موجب بچه قد و نیم قد در اومدن اینجا و کار سخت نظامی انجام می دهند. شما مگه ندارید که بفهمید بچه باید اذیت کنه ،شوخی کنه باید فوتبال بازی کنه. کاکا باید فشار کار جنگ یه جوری تخلیه بشه. بذارید خودشونو تخلیه کنند. اینا از بچگی هاشون فاصله گرفتند و بزرگ شدند . این شما هستید که باید آنها را درک و تحمل کنید. شما بزرگتر اید و از شما توقع بیشتری هست.از اونا به اندازه شما توقع ندارم بچه هستند و به اندازه بچگیشون باید ازشون توقع داشته باشیم.اونا دارم مثل شما بزرگتر ها برخورد می کنند شما چقدر خودتونو کوچیک کردید که مثل آنها برخورد کنید؟!!به هرحال اول گذشت دوم گذشت سوم هم گذشت از خودتون بگذارید و باهاشون مدارا کنید به خاطر خدا... ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ در ایتا @shohadaye_shiraz 🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿