eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.3هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
2.9هزار ویدیو
42 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
با شهدا به صورت مجازی و حضوری 🤲🤲🤲 : حاج حسن حقیقی : سه شنبه ۲۹ تیرماه از ساعت ۱۸ :دارالرحمه_شیراز/ قطعه شهدای گمنام 🔹🔹🔹🔹 مراسم در و با رعایت پروتکل های بهداشتی برگزار می شود 🚨زائرین محترم لطفا کتاب دعا، آب آشامیدنی همراه داشته باشند 🌹🍃🌹🍃 پخش آنلاین از لینک زیر: http://heyatonline.ir/heyat/120 🌷🍃🌷🍃
شهادت🌷 🕊️ پروازرویاهاست، چه خیال خامی ! برای من که پر پرواز ندارم ...💔 رسیدن به تــــ♡ـــو ❣ که ان همه بالایی... ࢪویاست... ڪمڪم ڪن دلاوࢪ...❤️ 🕊️✨شهید مجید سپاسی🌷 _‌ شهدایی 🌷🌿🌷🌱🌷🌱🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
🌟 🌟 9⃣ روز تا عیدالله الاکبر، عید بزرگ غدیر باقی مانده است.. ✅ مَعاشِرَ النّاسِ، الْقُرْآنُ یُعَرِّفُكُمْ اَنَّ الْاَئِمَّةَ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدُهُ، وَ عَرَّفْتُكُمْ اِنَّهُمْ مِنّى وَ مِنْهُ وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِیَةً ✅هان مردمان! قرآن برشما روشن می کند که امامان پس از علی، فرزندان اویند ومن به شما معرفی کردم که آنان‌ از او و از من اند؛ چرا که خداوند در کتاب خود می گوید‌؛ امامت را فرمانی پایدار در نسل او قرار داد. (زخرف/28) 📚فرازی از بخش دهم خطبه شریف غدیر ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👈مبلغ غدیـــــر باشیـــد http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
‏🌺 ... 🌸حضرت اﻣﺎﻡ خامنه‌ای: «روز عرفه را قدر بدانید. از ظهر عرفه تا غروب عرفه ساعات مهمّی است؛ لحظه‌لحظه‌ی این ساعات مثل اکسیر، مثل کیمیا حائز اهمّیّت است؛ اینها را با غفلت نگذرانیم. ۹۴/۶/۲۵ 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 و ﭼﻪ ﺯﻳﺒﺎﺳﺖ ﺩﺭ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻟﺤﻆﺎﺕ اﻣﺮﻭﺯ, ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﺩﻋﺎﻱ ﻋﺎﻟﻢ ﺭا ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺳﻮﺯ ﺩﻝ و اﺿﻂﺮاﺭ ﺑﺨﻮاﻧﻴﻢ.... 🤲اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرج🤲 🌹🌷🌹🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * * * * * * 🎤 به روایت مجتبی مینایی فرد هاشم  تا درگیر شناسایی بود که هیچ وقتی که کار شناسایی تمام می‌شد هم یک جا بند نمی شد . مثلاً می گفتیم که توی محور شلمچه باشد یک مرتبه خبر می‌دادند که هاشم امروز جزیره مجنون بود .خیلی پر تحرک و فعال بود هر وقت من با هاشم دعوایم می‌شد روی همین قضایای این شکلی بود . گاهی نشد که هاشم مسئولیت شناسایی اش را بد انجام داده باشد و ما دعوایش کرده باشیم. اتفاقاً آنجا حرفش با عمل است یکی بود. جواب سر بالا هم نمی داد فقط همان دنده پهنی و خندیدنش کفر ما را در می آورد. از آن طرف یک خصلت خوبی که داشت ، اهل یادداشت برداری بود. یعنی علیرغم اینکه سواد زیادی هم نداشت و با همان خط خرچنگ قورباغه ای اش همه چیز را یادداشت می‌کرد . برخی جاها که عملیات می‌شد و خط دشمن تصرف می شد ما می رفتیم توی دیدگاههای عراقی که رها شده بود و با وضعیت کمین ها و نوع پدافند شان آشنا می‌شدیم. هاشم دقیق توی سنگر و رو به جبهه خودی قرار می گرفت و رو به بچه ها می گفت :« نگاه کنید مردیکه عراقی از اینجا تا کجا را می دیده ؟!» بعد هم این را یادداشت می‌کرد .دوباره دقت می‌کرد و می‌گفت: «نگاه پشت اون شیاره رو نمیده ، اگه اطلاعات جبهه خودی از اون معبر وارد شده بود ، این خط با تلفات کمتری شکسته می‌شد» همه اینها را یادداشت می‌کرد و به عنوان تجربه نگه می داشت . به خاطر همین تجربیات هم بود که خیلی زود موفق می شد. اعتقاد داشت که اگر سرگروه شناسایی ، یک معبر درستی انتخاب کند ، این خودش می‌تواند جان چند نفر را نجات دهد . خودش هم واقعاً این کار را می‌کرد . به قدری به کار خودش ایمان داشت که شب عملیات هم می‌افتاد جلوی گردان و همه را تا پای خاکریز دشمن همراهی می‌کرد . آنجا هم فقط لازم بود کمین زده می‌شد. این کار را خیلی از مواقع خودش انجام می داد. در چند مورد دچار مجروحیت شدید شد. .. ❤️❤️❤️❤️❤️❤ در ایتا @shohadaye_shiraz 🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
💫یادی از سردار شهید حاج منصور خادم صادق💫 🌷 مسئله ای پیش آمد و قرار شد کاروان حج ما در دو نوبت به ایران برگردد. من با گروه اول برگشتم، قرار شد گروه دوم که حاج منصور هم در آن بود، روز بعد برگردند. همان شب برگشت بود. خواب دیدم، حاج منصور، در کنار جمعی از شهیدان ایستاده است که فقط شهید محمد هادی آسمانی را شناختم. به حاج منصور گفتم: مگه شما نمی خواهی برگردید؟ خندید و گفت: من هنوز اینجا کار دارم! چند روز بعد به حاج منصور زنگ زدم و حالش را پرسیدم و جریان خواب را گفتم و گفتم: نکنه می خواهی شهید بشی! خندید و گفت: هر چی خدا بخواهد، ان شاالله خیر است. ظاهراً برای تکمیل عبادتش یک ماهی هم مقیم مشهد شده بود و بعد از برگشت به آنچه آرزویش بود رسید... راوی دکتر محمودیان 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
2683815_854.pdf
1.82M
💥متن دعای 👈همراه با ترجمه عربی و فارسی 📥 فایل PDF التماس دعای فرج 🌹🌱🌹🌱 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🚨آنلاین شوید ... پخش مستقیم دعای عرفه از گلزارشهدای شیراز ⬇️⬇️⬇️⬇️ http://heyatonline.ir/heyat/120
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در سفر مكه همراه حاج مهدي بودم. به هر مقام كه مي‌رسيديم، حاج مهدي در عبادت و ‌نماز کم نمی گذاشت و مشوّق و همراه خوبي برای ما بود. رسم است زمان احرام بستن، حاجي بايد لباس‌هايش را با حوله­ی سفيد عوض كند و لبيك بگويد تا مُحرم شود. همه‌ اين كار را با خوشحالي و سرعت انجام مي‌دادند، اما حاج مهدي حال عجيبي داشت. حوله را پوشيده بود،‌ اما لبيك نمي‌گفت. حدود نيم ساعت فقط گريه مي‌كرد و نماز مي‌خواند. گفتم: «حاجي سريع لبيك را بگو تا حركت كنيم، دير شد.» گفت: «من نمي توانم دروغ بگويم. لبيك كه مي‌گويم، بايد از ته قلب باشد و من هنوز آمادگي آن را پيدا نكرده‌ام.» نيم ساعتي گذشت تا بالاخره راضي شد و گفت: «لبيك، اللهم لبيك.» 🌷🍃🌷🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
(ﻋﺞ ) و سلامتی رهبر انقلاب و 🌷🌹🌷🌹 حضـرت رسـول (ص) : قـرض بگــیرید و قربانی کنیــد ؛ زیرا آن قرضی است ادا شدنى اســت ( این‌ قرض را خـداوند سبحــان ادا مى ‌کند)  🌷🌹🌷 طرح و ذبــح گوسفــند، جهت رفــع بلا و بیمارے و ﺗﻌﺠﻴــﻞ از امر فرج ✋✋ *در عید قربان* 🔻🔻🔻🔻🔻 شمــا هم مےتوانید در این امر خــیر سهیم باشیـــد 👇◾️👇 ﺷﻤــﺎﺭﻩ ﻛﺎﺭﺕ ﺟــﻬﺖ ﻭاﺭﻳﺰ ﻛﻤــﻚ ﻫﺎ: ۶۳۶۲۱۴۱۱۱۸۰۵۹۰۷۱ بانك آينده بــنام محمد پولادي 🔺▫️🔺▫️ *هییت شهداے گمنام شـــیراز* *مرکز نیکوکاری شهدای گمنام شیراز* 🌹🌷🌹🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
✨از چراغانی چشمان تو من جان دارم بی تو یک نسبت نزدیک به باران دارم! روشنم از تو و آن منحنی لب هایت! من به لبخند پر از صبح تو ایمان دارم... ❤️ 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷 @golzarshohadashiraz
🌟 🌟 8 روز مانده تا عید سعید غدیر ✅ اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنینَ بِما اَدَّیْتُ وَ اَمَرْتُ وَاغْضَبْ عَلَى الْجاحِدینَ الْكافِرینَ، وَالْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ. ✅ خداوندا! بیامرز ایمان آورندگان به آن چه را ادا کرده و فرمان دادم و بر انکار کنندگان کافر، خشم گیر! و الحمدالله رب العالمین. 📚فرازی از بخش یازدهم خطبه شریف غدیر ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👈مبلغ غدیـــــر باشیـــد http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷صدام حسین برای تحقیر کردن خلبانان ایرانی در تلوزیون عراق گفت:به هر جوجه کلاغ (خلبان ) ایرانی که بتواند به ۵۰ مایلی نیروگاه بصره نزدیک شود حقوق یک سال نیروی هوایی عراق را جایزه خواهم داد. تنها ۱۵۰ دقیقه پس از این مصاحبه صدام،علی به همراه شهید عباس دوران و شهید علیرضا یاسینی نیروگاه بصره را بمباران کردند! در یک مستند جنگی، معاون نیروی هوایی امریکا خطاب به صدام گفت: آسمان ایران عقابهایی همچون علی خسروی و عباس دوران دارند باید خیلی مواظب بود! 🌹 🌷🌱🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * * * * * * 🎤 به روایت جلیل عابدینی آخرهای سال ۶۱ بود و در جبهه موسیان بودیم که هواپیماهای عراقی مقر ما را بمباران می کردند. هرکس دنبال سوراخ جنبه‌های بود که خودش را یک جای مخفی کند چشمم افتاد به هاشم،ایستاده بود و راست راست هواپیماهای عراقی را نگاه می کرد. عین خیالش هم نبود که مثلاً آن همه بمب را هواپیما ها خالی می کردند. و دود و دولاغ به هوا میرفت . همانجا بود که مهرش به دلم نشست. هیچ وقت ندیدم هاشم کلاه آهنی سرش بگذارد. همان روز اول که به واحد اطلاعات معرفی شدم دنبال یک آدم نترس بودم. اصلاً رفته بودم توی اطلاعات برای همین کار . جوان بودم و پر انرژی. فکر می‌کنم همان روز بمباران موسیان بود کرد به حاج قاسم سلطان آبادی و کریم شایق گفتم فقط در گروه هاشم حاضرم کار کنم. آنها هم قبول کردم البته گفتند که با هاشم بودن دل و جگر می خواهد و باید صبر و حوصله داشته باشی. شرط و شروط را که بسته قبول کردم و افتادم باهاشم. از آن زمان شناسایی ها را با هم میرفتیم. همان جبهه موسیان بود که من پشت سرش بودم و آنقدر ها رفتیم تا به میدان مین دشمن رسیدیم.اسلحه نمی بردیم هر کدام چند تا نارنجک با یک سر نیزه داشتیم. پشت سیم خاردار دیدم هاشم نشست و با سرنیزه دنبال چیزی میگشت. بعد یک مین گوجه ای را داد دست من و توی گوشم گفت: هر مینی که دادم دستت چاشنی را باز کن. راستش کمی جا مینا دیده که نبودیم .اما توی دل تاریکی و بیخ گوش دشمن این کار سخت به نظر می رسید . از طرفی نباید در همان شب اول شناسایی کم می آوردم و جا میزدم.به خدا توکل کردم و کاری را که هاشم گفت انجام دادم هاشم مین های دیگری به من داد تا چاشنی شان را در بیاورم.بعد من گفت که حواسم باشد جای چاشنی‌ها را بلد باشم که توی برگشت چاشنی ها را ببندیم و وضعیت را به حالت قبل برگردانیم. این مورد را من حواسم بود. مسیر را که برای عبور باز کرد و رفتیم وارد منطقه دشمن شدیم. من تا آن شب فقط از شجاعت هاشم شنیده بودم.اما آنجا با چشمهای خودم جسارت های او را می دیدم که چطور دردل سنگرهای دشمن نفوذ می‌کرد تا از همه چیز سر در بیاورد. به هر حال شناسایی پرماجرای ما در آن شب تمام شد. بوی برگشت در میدانم این کار بستن چاشنی ها را به من سپرد .خود از وقت از دستم نمی گرفت و سر جای قرارشان می‌داد تا عراقی ها از اینکه گروه شناسایی وارد منطقه شده بودند.پس هاشم ضمن اینکه یکی را با خودش به شناسایی می‌برد و آموزش هم می داد.حتی فردای آن شب از من خواست که خودم گزارش شناسایی آن شب را بنویسم. خیلی به زیردستانش بها می داد.بعد از آن همه جا با هم بود تا مرخصی ها را هم تنظیم کرده بودیم که با هم باشیم. .. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ در ایتا @shohadaye_shiraz 🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
✍بخشی از دست نوشته عباس دوران در تاریح هشتم تیرماه سال 60 👇👇 🌸...دلم نمی خواهد از سختی ها با همسرم حرفی بزنم. دلم می خواهد وقتی خانه می روم جز شادی و خنده چیزی با خودم نبرم؛ نه کسل باشم، نه بی حوصله و خواب آلود تا دل همسرم هم شاد شود. اما چه کنم؟ نسبت به همه چیز حساسیت پیدا کرده ام. معده ام درد می کند. دکتر می گوید فقط ضعف اعصاب است. چطور می توانم عصبانی نشوم؟ آن روز وقتی بلوار نزدیک پایگاه هوایی شیراز را به نام من کردند، غرور و شادی را در چشم های همسرم دیدم. خانواده خودم هم خوشحال بودند. حواله زمین را که دادند دستم، من فقط به خاطر دل همسرم گرفتم و به خاطر او و مردم که این همه محبت دارند و خوبند پشت تریبون رفتم. ولی همین که پایم به خانه رسید، دیگر طاقت نیاوردم. حواله زمین راپاره کردم، ریختم زمین. یعنی فکر می کنند ما پرواز می کنیم و می جنگیم تا شجاعت های ما را ببینند و به ما حواله خانه و زمین بدهند؟😔 باید بازبان خوش قانعش کنم که انتقال به تهران، یعنی مرگ من...😞 چون پشت میزنشینی و دستور دادن برای من مثل مردن است... 🌺🌱🌺 🌷 🌺🌹🌺🌹 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💫یادی از سردار شهید حاج منصور خادم صادق💫 🌷 چند روزی از شهادت حاج منصور می گذشت. سردار یداللهی تعریف کرد، چند روز پیش، قبل از شهادت حاجی یکی از بسیجی ها پیش من آمد و گفت: در خواب ديدم با حاج منصور در بياباني ايستاده ايم. ناگهان 4 فرشته، با پارچه اي سفيد که گویی طبقی نورانی بود روی زمین فرود آمدند. به سمت حاج منصور آمدند، یکی از آنها دست چپ حاج منصور را گرفت دیگری دست چپش را، یکی هم جلو و یکی هم پشت سر حاج منصور ایستادند و ایشان را تا روی طبق نورانی هدایت کردند. من هم به سمت آنها دویدم که مانع من شدند و گفتند: فقط ايشان را خواسته اند نه شما را. بعد هم آن طبق نورانی به سمت آسمان بالا رفت. راوی سید محمد عاطفه مند 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹روایت بسیار شنیدنی از اسطوره قهرمان پرواز 👌یاد قهرمان ملی ایران در سالروز شهادتش 🌷🍃🌷🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🛑 🛑 عید قربان ۳۰ تیرماه ۱۴۰۰ 🔹جهت سلامتی و ظهور امام عصر عج و و ﺷﻬﺪا ➖🔻➖🔻➖ ﺑﻪ ﺣﻤﺪاﻟﻠﻪ و ﺑﺎ ﻋﻨـﺎﻳﺖ صاحب الزمان عج , در روز عید قربان ﺗﻌﺪاﺩ ۵ ﺭاﺱ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ در یوم جاری ﺫﺑﺢ و توسط خادمین شهدا در مناطق فقیرنشین شیراز و بین ۱۳۲ نیازمندان شناسایی شده با همکاری خیریه های محلی ،در حال توزیع می باشد انشاءالله خداوند این امر خیر ، سبب سلامتی و ظهور منجی موعود امامـ زمان عج و رفع بلا و مصیبت و بیماری از همه عالم شود شادے روح امام و شهدا و اموات بانیان خیر 🌷▫️🌷▫️ شیراز http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌸[•🕊•]🌸 وقتی برایِ دنیایِ بقیه از دنیات گذشتے میشی دنیایِ یه دنیا آدم✨ 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
🌟 🌟 7⃣ روز مانده تا عید سعید غدیر ✅ مَعاشِرَ النّاسِ، قُولُوا الَّذى قُلْتُ لَكُمْ وَ سَلِّمُوا عَلى عَلِىٍّ بِاِمْرَةِ الْمُؤْمِنینَ وَ قُولُوا: سَمِعْنا وَ اَطَعْنا غُفْرانَكَ رَبَّنا وَ اِلَیْكَ الْمَصیرُ ✅ هان مردمان! بگویید هر آنچه به شما گفتم و به علی با لقب امیرالمؤمنین سلام کنید و اکنون بگوييد؛ شنیدیم و فرمان میبریم. پروردگارا! آمرزشت خواهیم و به سوی توست بازگشت. 📚فرازی از بخش یازدهم خطبه شریف غدیر ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👈مبلغ غدیـــــر باشیـــد http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌹 *میهمانی لاله های زهرایی* 🌹 و گرامیداشت شهید عبدالرسول گل ورز 🔹همراه با قرائت زیارت عاشورا 🔹 💢 *حاج مجتبی نادری زاده* 💢 : ◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام : ◀️ *پنجشنبه ۳۱تیرماه ۱۴۰۰ /از ساعت ۱۸/۳۰* ⬇️⬇️⬇️⬇️ *مراسم در و با رعایت فاصله گذاری اجتماعی و پروتکل های بهداشتی برگزار می‌شود* 🔺🔹🔺🔹🔺 🔹🔹🔹🔹 پخش زنده با اینترنت رایگان از لینک: http://heyatonline.ir/heyat/120
روایت همسر شهید... در سال 65 سیل شدیدی در شیراز اتفاق افتاد. ⛈ ترمینال مسافربری شیراز (شهید کاراندیش فعلی) که در آن زمان در حال ساخت بود و هنوز به مرحله ساخت سقف نرسیده بود در اثر این سیل، چند روز زیر آب بود. 🌊 پس از مدتی که آب فرو نشست، شهید که آن زمان مهندس ناظر ترمینال بود با خوشحالی به خانه آمد و گفت «این سیل امتحان خوبی برای استحکام ساختمان شد. بحمدالله ستونها و پی ساختمان هیچ آسیبی ندیده و کاملا محکم و سالم مانده است». ✨این مسأله نشان از وجدان کاری و دقت کار ایشان داشت. 🌹🌷🌹🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * * * * * * 🎤 به روایت محسن ریاضت هاشم می گفت : بچه ها نگاه کنید اگه آدم اراده کنه میتونه یه طناب دور تا دور کره زمین بکشه فقط اراده و عشق میخواد. این را سال ۶۳ و در منطقه دهلران و نزدیک شیار مالحه می گفت. یکی از مناطقی که ما چندین بار کار شناسایی کردیم .همان منطقه ی بیات بود. برای دیدگاه مشکل داشتیم. فقط یک ارتفاعی مشرف بود بر منطقه و ما می توانستیم به عنوان دیدگاه استفاده کنیم .ولی برای رسیدن به آن باید مسیری را کانال میزدیم که برای تردد زیر دید عراقی ها نباشیم. زمین آن منطقه هم خیلی سخت بود خیلی از بچه ها از جمله خودم امیدی به اینکه بشود در آن زمین کانال زد نداشتیم .هاشم که آمد پای کار وضع عوض شد. خیلی سماجت می کرد که کانال باید زودتر آماده شود تا بحث شناسایی برای عملیات قدس ۳ به جایی برسد. اکثر شبها که باید به شناسایی می‌رفتیم .شب هایی هم که استراحت می کردیم، بیل و کلنگ به دستمان می‌داد و باید کانال می‌کندیم. خودش هم یک لحظه بیکار نمی نشست. یک شب خیلی خسته بودیم خدا رحمت کند غلام ذاکرعباسی ،نشسته بود و کلنگ را آماده گرفته بود روی دوش ،تا هاشم می رفت سراغ گروه جلویی ، غلام چرا میزد . همین که سر و کله هاشم پیدا میشد ، از جا می پرید و کلنگ را محکم به زمین می زد . هاشم متوجه شده بود ‌اما به روی خودش نمی آورد . صدا میزد:« غلام چکار میکنی؟» _دارم کار میکنم مگه نمی بینی؟! ماهم می خندیدیم . من بهانه می آوردم که خاکش سفت است. سریع کلنگ را می گرفت و شروع می کرد به کندن:«شما بچه شهریار کار کردن بلد نیستین» دست از سر ما بر نداشت تا این که آخرش کانال را رساند به پای آن ارتفاع و عجب دیدگاهی هم برای ما درست شد . تازه از سر آن کامل خلاص شده بودیم که یک روز با آن شدیدی آمد و رودخانه ی میمه طغیان کرد . جاده ای که کنار رودخانه بود خراب شد و راه تدارکاتی ما به کلی قطع شد . ژاندارمری هم که آنجا خط داشت ، مشکل بیشتری پیدا کرده بود . ما که چند نفری بیشتر نبودیم ، اما گردان ژاندارمری بالای ۳۰۰ نفر نیرو داشت . هم ما و هم بچه های ژاندارمری مانده بودیم که برای آب و آذوقه چه کار کنیم .باز این جا هم ایده هاشم بود که جواب داد . روز از نو روی از نو ، این بار باید راه باز می کردیم . قبلا ما از مسیر میان بر با موتور به دهلران رفته بودیم .آمد به ژاندارمری گفت و کمک خواست تا جاده باز شود . یک آیفایی پر از نیرو با بیل و کلنگ برداشتند و رفتند .هر چه هاشم به من گفت تو هم بیا ، نرفتم . مجید خدایی تعریف کرد : آنجا هم ماجرای کانال کنی به شکل دیگری داشتیم . بچه های ژاندارمری ناامید شده بودن اما هاشم را که می دیدند کار می کرد ، کمک می کردند . مجید تعریف می کرد که یک تکه ای خیلی خراب بود .آن تکه را هاشم داد دست بچه های ژاندارمری و خودش رفت جلوتر .حالا بچه های ژاندارمری می خواستند کار را رها کنند که هاشم برگشت گفت:زودتری اینو آما ه کنید که یک کم هم جلو کار کنیم » آنقدر از خودش و بقیه کار کشیده بود که بالاخره یک راه میانبر راز کردند و فرمانده ژاندارمری به خاطر همان راه میانبر تشویقی گرفت .یعنی زحمت اصلی را هاشم کشید و تشویقی را او گرفت. .. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ در ایتا @shohadaye_shiraz 🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿