*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #شهید_عبدالعلی_ناظمپور*
* #نویسنده_ایوب_پرندآور*
* #قسمت_هفتاد_و_چهارم*
این هم از آن حرفهاست که برای همه و همه جا نمی گفت اما آن شب کاکاعلی در دیدار از خانواده یکی از شهدا زخم کهنه سرباز کرد و به زبان آورد.
«می خوام امشب چند نمونه از فداکاری بچه هاتون را بگم تا بدونید که لقمه حلالی که شما پدر و مادرها سر سفره خانواده آوردید کجا به درد اسلام خورده.
عرض میکنم که شب عملیات داشتیم و بر می زدیم که مینی منفجر شد و یکی از بچه هامون رفت رو مین و مچ پاش قطع شد.
دو تا از بچه ها بلند شدند که به عقب منتقل کنند اجازه نداد و نگذاشت ببرندش عقب.
گفت اول معبر باید باز بشه نمیخوام دو نفر علاف من بشن تا منو ببرن عقب باز شدن معبر مهمتره.
شما را به خدا اجازه بدین منم کمک کنم تا معبر باز بشه.معبر که باز شد،منو ببرین عقب
من قبول نمیکردم داشت ازش خون می رفت افتاد به التماس و خواهش که بزار منم سهمی در عملیات داشته باشم.
هرطور بود من راضی کردن سریع چفیه را بست بالای پای قطع شده و تا جایی که مقدارش کمک کرده باز شدن معبر.
معبر که باز شد و گردان رد شد افتاد روی زمین و امدادگر ها آمدند او را بردند عقب.
یک بار هم جای دیگری گیر افتاده بود اینجا هم سه تا از بچههامون روی سیم خاردار خوابیدن تا بقیه نیروها از روی بدنشان رد بشن.
در عملیات خیبر از بس که کار زیاد و سخت بود بچههای تخریب ۱۶ روز تحمل سختی کرده و نخوابیدند.یک گروه پنج نفری میرفته نفر شهید میشد دو نفر برمیگشت.
بعدش همه کارها می افتاد روی دوش این دو نفر که باید هر نفر ۳ کیلومتر بر می زد در حالی که داغ شهادت دوستانشان را هم داشتند. آتش دشمن هم بود حساسیت خنثی کردن مین و سخت بودن کار تخریب هم که الی ماشاالله.
گاهی ۴ ساعت فاصله بین نیروهای خودی و دشمن را باید تند تند راه میرفتند که تازه اول میدان می رسیدند و کار را شروع میکردند بله با این سختیها است که مملکتمون الحمدلله قرص و محکم سر پا ایستاده.
شما باید به داشتن اینطور جوانان با غیرتی افتخار کنید اینها دست پرورده شما هستند..
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
در ایتا
@shohadaye_shiraz
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿