eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.3هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
2.9هزار ویدیو
42 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
شهدای غریب شیراز
#نـذرظهــورمنجے(عج) به نیابت #شهدا 🌹🌷🌹 در این روزهـا کہ خیلے ها جهت گذراندن زندگیشان به مشکل برخورد
ﻣﻴﺨﻮاﻫﻴﻢ ﻛﺎﻻﻫﺎ ﺭا ﺧﺮﻳﺪاﺭﻱ ﻛﻨﻴﻢ .... اﺯ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﻋﻘﺐ ﻧﻴﻔﺘﻴﻢ .... اﮔﻪ ﻫﻤﻪ اﻋﻀﺎﻱ 3000 ﻧﻔﺮﻱ ﻛﺎﻧﺎﻟﻬﺎﻱ ﺷﻬﺪاﻱ ﺷﻴﺮاﺯ ﻧﻔﺮﻱ 10000 ﺗﻮﻣﺎﻥ ﻛﻤﻚ ﻛﻨﻴﻢ ﻣﻴﺘﻮاﻧﻴﻢ ﻳﻪ ﺣﺮﻛﺖ ﺧﻮﺑﻲ ﺩﺭ ﻣﻨﺎﻃﻖ ﻣﺤﺮﻭﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻋﻴﺪ ﺳﻌﻴﺪ ﻣﺒﻌﺚ اﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﻴﻢ .... اﻧﺸﺎاﻟﻠﻪ ﮔﺰاﺭﺵ ﻛﺎﺭ ﻫﻢ اﺯ,ﻫﻤﻴﻦ ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺗﻮﺳﻄ,ﺧﺎﺩﻣﻴﻦ ﺷﻬﺪا ﺩاﺩﻩ ﻣﻴﺸﻮﺩ 👈 اﺧﺮﻳﻦ اﻋﻼﻡ ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | 🔻شهدا غم مردم رو میخوردن 🎙 به روایت حاج حسین یکتا 👇👆 ﻣﺜﻞ ﺑﺸﻮﻳﻢ 🌹 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ
خیلی ها در کارهای توجیه عملیاتی خیلی سخت می گرفتند و خودشان را به زحمت می انداختند. اما مجید این جور نبود، تا وارد جلسه طرح عملیات می شد، خنده و شادی هم با او وارد می شد. محال بود در جلسه ای مجید باشد و آخرش هم به خنده و شوخی نرسد، آن هم جلسه توجیه عملیات با آن اهمیت. می آمد دو سه تا پیشنهاد ساده می داد، مشکل را حل می کرد و می رفت. درست مثل نسیمی که شادی و نعمت با خود همراه می آورد. برخلاف دیگران که با خودکار و آنتن روی نقشه مسیر ها را نشان می دادند با دست و انگشت روی نقشه می رفت، طرح را می کشید و والسلام.  ﺑﺎ ﺻﻠﻮاﺕ 🌺🌷🌺🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
بهار،،، هـــوا را تـــازه میکند تـــو؛ را بـــرای من تــــو از هر بهاری بهاری تـــری...! 🌺🌹🌺 ﺷﻬﺪاﻳﻲ ว໐iภ ↬ http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌹🌷🌹🌷 جهت پیشگــیرے از شیــوع بیمارے کورنــا امروز برگزار نمےشــود 👇👇👇👇 همچنـین طبق دستور مراجــع ذےصلاح درب های ورودے دارالرحمہ شیــراز و گلزار شهدا شده اســت لذا امکان حضــور شهروندان و زایرین شهدا کنــار قبور وجــود نـدارد 🌹🌷🌹🌷 تا کسے مراجعــہ نداشتــه باشد 🌹🌷👆👆🌹🌷 (کانال رسمے هییت شهداے گمنام شیراز): ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺵ: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz ﺩﺭ ﻭاﺗﺴﺎﭖ: https://chat.whatsapp.com/BE71umQBe1UB84MK8aPoYv
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | 🔻 همراه با خانواده در مناطق عملیاتی 🔅صحبت های شهید بزرگوار در مورد بهترین سالهایی که در کنار مزار شهدا و یادمان شهدا سال رو تحویل کرده اند❤️ 🌺🌹🌹🌺 ﺑﺮاﻱ ﺁﻧﻬﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺩﻟﺘﻨﮓ ﺭاﻫﻴﺎﻥ ﻧﻮﺭ و ﮔﻠﺰاﺭ ﺷﻬﺪا ﻫﺴﺘﻨﺪ 🌷🌹 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷مراســم مـیهماني لالہ هاے زهرایے🌷 در ﺁﺧﺮﻳﻦ ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ ﺳﺎﻝ و ﺷﺐ ﺷﻬﺎﺩﺕ اﻣﺎﻡ ﻛﺎﻇﻢ ع 🌷🌹 ﻗﺮاﻋﺖ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻋﺎﺷﻮﺭا به از در پیج شهداے شیـراز https://instagram.com/shohadaye_shiraz?igshid=18bw34gt43xwk 👆👆 پنجشنبه 29 اسفند ساعت 16:30 انلاین باشید و در خانہ مجلس روضــہ برپا کنید 🌹🌷🌹🌷
ﭘﺨﺶ ﺯﻧﺪﻩ اﺯ ﮔﻠﺰاﺭ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ﺗﺎ ﺩﻗﺎﻳﻘﻲ ﺩﻳﮕﺮ اﺯ ﻃﺮﻳﻖ : https://instagram.com/shohadaye_shiraz?igshid=18bw34gt43xwk 👆👆 اﻧﻼﻳﻦ ﺷﻮﻳﺪ .... ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻛﻨﻴﺪ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻗﺮاﻋﺖ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻋﺎﺷﻮﺭا ﺷﻮﻳﺪ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ﺳﻼﻡ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻋﺎﺷﻮﺭاﻱ ﺁﺧﺮﻳﻦ ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ ﺳﺎﻝ اﻣﺮﻭﺯ/ ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ﻧﺎﻳﺐ اﻟﺰﻳﺎﺭﻩ ﻫﻤﻪ ﺧﺎﺩﻣﻴﻦ و ﺯاﻳﺮﻳﻦ ﺷﻬﺪا ﺟﺎﻱ ﻫﻤﻪ ﺧﺎﻟﻲ 😔 🌷🌹🌷🌹 اﻟﺘﻤﺎﺱ ﺩﻋﺎﻱ ﻓﺮﺝ http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🏴شهادت باب الحوائج، حضرت امام موسی کاظم(ع) را تسلیت می‌گوییم. ◾️◾️☘◾️◾️ http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🏴 شهادت امام موسی کاظم علیه السلام تسلیت باد.🏴 ✔️ همزمان با شهادت امام کاظم (ع) در آخرین شب سال ۹۸ همراه با قرائت به ائمه اطهار علیهم السلام در 🙏 به امید رهایی جهان از بیماری ⏰ پنج شنبه ۲۹ اسفند ۹۸، ساعت ۲۰ 🌺🌷🌹🌷🌺 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﺁﻏﺎﺯ ﺩﻋﺎ اﺯ ﺣﺮﻡ.ﻣﻂﻬﺮ اﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ع 😭😭
اصلاً جبهه با تمام وسعتش خانه مجید بود. سنگرش خانه و جبهه حیاط خانه او بود و مجید در این هشت سال جنگ کمتر شد که پا از حیاط خانه اش بیرون بگذارد. گاه می شد تا 10 ماه جبهه می ماند. اگر هم زمانی می شد که دل از جبهه بکند تنها و تنها به خاطر مادرش بود. گاهی وقت ها که به مرخصی می آمدم سری به مادر مجید می زدم. می گفت: تو را خدا مجید را بیاورید ببینم، دلم برایش تنگ شده! به مجید که می گفتم می آمد شیراز مادر را می دید و بر می گشت جبهه. گاه می شد فرمانده لشکر به مجید می گفت: یک ماه مرخصی، برو شیراز برنگرد! به اجبار می رفت مرخصی، دو روز سه روز نشده، بر می گشت منطقه! 🌷 🌺🌹🌺🌹 ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ *** : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🔸 اسفند 🔹اولین روزای فروردین 🔸کاش یه سال تو 🔹بچینم سفره ی "هفت سین" 💔 🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🔴 ﺣﺎﻝ و ﻫﻮا و ﺟﻤﻼﺕ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ در ﺧﺼﻮﺹ تحویل سال و ﺗﺤﻮﻳﻞ ﺳﺎﻝ 🔹مرحوم آیت الله مجتبی تهرانی ایشان همیشه قبل از تحویل سال مقید بودند که ۳۶۵ مرتبه دعای «یا مقلّب القلوب» را به طور کامل بخوانند و بعد از لحظه تحویل سال هم، مقید بودند که اوّلین چیزی که میل می‌کنند تربت امام حسین(ع) باشد. 🔹 آیت الله العظمی مظاهری هر کس باید حساب گذشته را بکند و اگر گناهکار است، جداً توبه کند و با حالت توبه وارد سال جدید شود. باید این آتش اختلاف که در همه خانه‌ها رفته است، با دامن نزدن به آن خاموش شود و از گذشته‌ها هیچ حرفی زده نشود و گرمی و اتّحاد خانه و خانواده و مجالس با یگدیگر حفظ شود. 🔹آیت الله امینی عید در صورتی مبارک است که از گناهان گذشته توبه کرده و تصمیم بگیریم در سال آینده گناه نکنیم. اگر به کسی ظلم کرده‌ایم، در صورتی عید برای ما مبارک می‌شود که از ایشان طلب عفو و بخشش کنیم. 🍁🌷 : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷هفت سین جبهه‌ها یادش بخیر... 🌷🌹🌷🌹 ﺑﺎ ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪا ﻣﺰﻳﻦ ﺑﺎﺩ 🌷🌹🌷🌹 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🔰سخن‌نگاشت | رهبر انقلاب در پیام نوروزی سال۹۹: به حضرت بقیه‌الله عرض میکنیم کشور خودش را به ساحل نجات برساند. 🌷🌹🌹🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
بچه ها یکی یکی وارد کلاس می شدند .نماینده کلاس منتظر بود تا ببیند امروز چه کسی روی تخته حدیث می نویسد. وقتی دید کسی پاپیش نمی گذارد خودش دست به کار شده حدیثی را که حفظ کرده بود روی تخته نوشت. قال علی علیه السلام :«کل یوم لا معصیه و هو عید» هر روزی که در آن معصیت نباشد عید است. بی اعتنا به نگاه ناجور بعضی از بچه ها سر جایش نشست. یکی از بچه های دیگر بلند شد و پای تخته رفت و با خطی افتضاح تر از او حدیث دیگری نوشت. قال رسول الله (ص)«هر که در طلب چیزی برآید و بکوشد، بیابد» هنوز روی صندلی ننشسته بود که نماینده گفت : «برپا» همه به احترام دبیر بلند شدند .تازه یادش آمد که زنگ اول ادبیات دارند. زیر لب واای گفت .پس بگو چرا امروز کسی جگر نکرد به پای تخته! بگو دبیر اون وریه. دبیرکت قهوه ای اش را درست و راست کرد .چشمان خشمگینش را به تخته دوخت .رگ گردنش باد کرده بود با خشم گفت: «غلط های زیادی سر کلاس من؟!» تند از کلاس خارج شد توی کلاس همهمه راه افتاد.« فکر کنم امروز کلاس تعطیله» «نه بابا رفت دفتر را خبر کنه» تا احسان آمد حرف بزند. دبیر با معاون وارد کلاس شدند. معاون خط کش بلند و چوبی اش را چند بار آرام به کف دستش کوبید و نگاهی به تخته انداخت .کراوات بلند و قرمزش را آزادتر کرد .چشمهای از حدقه بیرون زده اش را به بچه‌ها دوخت. _این مطلب ها را پای تخته نوشته؟ نماینده کلاس سیاست و پنهان کاری نبود بلند شد و گفت :«آقا اجازه مطلب بالایی را من نوشتم» معاون خط کش را توی دست چرخاند و به سمتش رفت و نگاهش کرد. _مطلب دوم رو کی نوشته؟ سکوت در کلاس حاکم بود بچه‌ها زیر چشمی به هم نگاه می‌کردند معاون خط کش را به پشت کمر نماینده زد. _برو جلو دفتر وایسا تا بیام تکلیفمون معلوم کنم! دفتر ایستاده بود که معاون از راه رسید _همین جا جلوی دفتر وایمیسی تا مدیر تکلیفتو معلوم کنه. خودش به اتاق مدیر رفت احسان در چهارچوب در ظاهر شد و با خنده چشمکی زد. _آقای مهدی رحیمی حقیقی سر کلاس نباشه ما کلاس نمیریم. معین مدیر و معاون هر دو سراسیمه از اتاق بیرون آمدند. _چه خبرتونه مدرسه رو گذاشتید رو سرتون؟! احسان دوباره حرفش را تکرار کرد دبیر ادبیات هم بچه‌ها را کنار زده و وارد دفتر شد. _آقای مدیر این چه وضعشه؟! یک مشت بچه بچه نظم مدرسه را به هم زدند!» معاون دوباره خط کش را در هوا تکان داد و گفت :«سریع برگردید سر کلاستون» احسان دوباره گفت:« ما سی نفریم .سی نفر هم بر میگردیم سر کلاس» پشت بند حرف احسان بچه ها به زمین پا کوبیدند .«رحیمی... رحیمی.... رحیمی» آسارا صدای بچه ها چند بار دیگر هم از کلاس ها بیرون آمدند آقای هاشمی دبیر فیزیک بچه‌ها را کنار زد و وارد دفتر شد رو به معاون و مدیر گفت: «چی شده ؟این همه سروصدا برای چیه؟!» _این آقا خلاف مقررات مدرسه عمل کرده باید .تنبیه بشه. _آقای رحیمی حقیقی از شاگرد های زرنگ و خوب مدرسه است. درست نیست که جلوی بچه های دیگه این برخورد باهاش بشه. بهتره بفرستینش سر کلاس اینطوری نظم مدرسه هم به هم میخوره» دبیر ها از پشت سر بچه ها بلند بود. _این چه وضعشه؟! تو این سر و صدا که ما نمیتونیم درس بدیم.!! _مدیر سرش را به سمت رحیمی حقیقی برگرداند. با غیظ گفت: _برو سر کلاست. ولی وای به حالت اگر.... 🌷 🌷 🌷 🌷 در واتس آپ 👇 https://chat.whatsapp.com/F4LSvAcL2g99PP58OICsAO در ایتا 👇 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
با ویلچر خود را رساند به مزار فرزندش ...وقتی که رسید خود را انداخت رو مزار و گفت: تو نتونسی بیای من اومدم دیدنت،عیدت مبارک مادر 📎مادر 🌹🌹🌹🌹 @shohadaye_shiraz
چند شبانه روز بود که آتش سنگین دشمن نگذاشته بود یک خواب راحت چند دقیقه ای کنیم.با حاج منصور داخل سنگر نشسته بودیم. به حاجی گفتم : "حاجی الان چه آرزویی داری؟" حاجی همین سوال را از من پرسید.من هم آنچه در دلم بود به زبان آوردم و گفتم : "آرزو دارم 24 ساعت استراحت کنم، فقط بخوابم !" باز سوالم را از حاجی پرسیدم. حاجی با خنده گفت : "آرزوی من این است که این جنگ به نفع اسلام تمام شود، همه با هم خارج از جبهه ها تربیت و پرورش جوان ها را شروع کنیم." دهانم از جوابش باز ماند. این آرزویش هم تحقق پیدا کرد. بعد از جنگ تمام وقتش را صرف تربیت جوانانی کرد که یا از محیط جبهه و جنگ وارد شهر شده بودند، یا اینکه از جنگ چیزی نمی دانستند. بعد از جنگ سفارشش به ما این بود که این جوان هایی را که از جبهه به شهر بازگشته اند پرورش بدهیم و تربیت کنیم تا اخلاق و روحیات زمان جنگ همچنان در آنها باقی بماند. همیشه هم تاکیدش ادامه دادن راه شهیدان و الگو قرار دادن شهدا در زندگی بود.همیشه تاکید می کرد مراقب جوان ها باشید ! . 🌸 🌷🌹🌹🌷 https://chat.whatsapp.com/F4LSvAcL2g99PP58OICsAO ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪا ﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ﺳﻔﺮﻩ ﻫﻔﺖ ﺳﻴﻦ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ .. ﺷﻌﺮﺧﻮاﻧﻲ ﺷﻴﺮاﺯﻱ ﭘﺎﺩﮔﺎﻥ ﺷﻬﻴﺪ ﺩﺳﺘﻐﻴﺐ ﺳﺎﻝ 66 🌷🌹 اﻧﺸﺎاﻟﻠﻪ ﺧﺪاﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﺣﻖ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ و ﺷﻬﺪا اﻣﺴﺎل , ﺳﺎﻝ ﻇﻬﻮﺭ ﺑﺎﺷﺪ 🌺🌺🌺 https://chat.whatsapp.com/F4LSvAcL2g99PP58OICsAO
نزدیک سال تحویل بود. همه بچه ها در تکاپوی آماده شدن برای نوروز بودند، هر کس به کاری مشغول بود، سفره هفت سین را پهن کرده بودند اما دریغ از یک سین که در آن باشد .رحیم از راه رسید و گفت: سفره هفت سین بدون سین که نمیشود، از چند روز پیش حسن تهیه سفره هفت سین را به عهده گرفته. رحیم در پاسخ گفت:خیلی خوش خیالید اگر منتظر حسن هستید حتی یک سین هم برایتان پیدا نمیکند، مگر معجزه ای رخ دهد اصلا حالا او کجاست؟ بچه ها گفتند خوابیده، رحیم با تعجب گفت خوابید؟تو رو به خدا بروید بیدار کنید ببینید اصلا می داند قرار است سال تحویل شود چه برسد به سفره هفت سین. علی به سرعت به طرف حسن رفت و پس از مدت کوتاهی باز گشت و گفت این طور که شما میگویید نیست.حسن در خواب و بیدار بود که این حرفها رو به من گفت:برو تسلیحات بگو حسن گفته یک سرنیزه و اسلحه سیمینوف و یک تکه سیم خاردار بدهید. چهار سین ما بقی هم بعدا به شما خواهم داد هر سه سین را آوردیم ودر سفره قرار دادیم سفره تقریبا آماده بود البته منهای چهار سینی که قرار بود حسن بعدا بیاورد. سه چهار دقیقه بیشتر به سال تحویل بیشتر نمانده بود که مرا پی حسن فرستادن تا چار سین باقی مانده را از او بگیرم. در همین حین حسن در حالی که سید رحیم را در بغل گرفته بود امد و گفت: آقا رحیم هم سیده،هم ساعت داره هم کلاه سرش سبزه و هم توی جیبش سیب و سکه داره. سید رحیم هم در ادامه گفت تازه سنجد هم دارم، دیروز که رفته بودم اهواز کباب گرفتم کمی سماق هم با کباب بهم دادن که هنوز آن را دارم بعصی از بچه ها هم مرا سعید صدا میزنند. حسن گفت:حالا میخواهید به جای هفت سین ده سین پهن کنیم. اگر به نظرتان میرسد که هنوز هم کم است تا یکی از بچه های سروستان رو صدا کنیم بیاید سر سفره تازه دو،سه روز دیگر گردان میخواهد به سنندج برود 🌺🌺🌺🌺🌺 ﺧﺎﻃﺮاﺕ ﺷﻴﺮﻳﻦ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﻓﺎﺭﺱ😁 ☘☘☘☘☘☘ @shohadaye_shiraz
بخنـد ... ای بر لبانت رنگ فروردین! که لبخندت ، گواهی می‌دهد هـرگز زمستان بر نمی‌گردد .. 📎سلام ، شهـدایـی🌷 ▫️🌷▫️🌷▫️ https://chat.whatsapp.com/F4LSvAcL2g99PP58OICsAO
‍ شهیدے که محو جمـــال امــام(ره) شـــد!!🌹 🌷 با هماهنگی شهید آیت الله ربانی شیرازی با چند اتوبوس از شیراز جهت زیارت امام خمینی(ره) به جماران رفتیم. من به عنوان شاعر همراه کاروان بودم، حاج شیرعلی به عنوان مداح. امام که وارد حسینه سدند شور و شوق مثال زدنی جمعیت بود که در حسینه پیچید، از در و دیوار حسینه بیرون زد، چه چیز می توانست این موج خروشان را آرام کند جز دست مهربان امام که بالای سرما شروع به حرکت کرد. امام که روی صندلی شان نشستند، من پای تریبون رفتم. بغض گلویم را می جوید، رو به جمعیت شروع کردم: شبم را مشعل صبح سپیدی به قفل نا امیدی ها کلیدی قسم بر واژه های سوره نور خمینی، روح قرآن مجیدی صدای صلوات جمعیت شعرم را قطع کرد. نگام به امام افتاد، لبخند زد شیرین و دلنشین. دلم ریخت. خراب شدم و دیگر نتوانستم کلامی بگویم. زبانم قفل شده بود شعرم بلند بود و در مدح امام، بار ها تمرین کرده بودم اما بیش از این دو بیت نتوانستم. بعد از من نوبت حاج شیرعلی بود. مؤدب پشت تریبون ایستاد. دو دستش را پائین کتش گره زده بود. چشم در چشم امام دوخته بود و ساکت و بی حرکت فقط امام رانگاه می کرد. هرچه شهید ربانی اشاره کرد، مردم اشاره کردند، فایده ای نداشت. همین طور محو جمال امام شده بود. اصلاً لب از لب باز نکرد. امام که حال حاجی را دید، بسم الله گفت و سخنرانی را شروع کرد. ملاقات که تمام شد، بیروون حسینه ما در آغوش هم فرو رفتیم اشک بود که از چشمه چشم ما شروع به جوشیدن کرد و روی شانه های ما جاری شد. سوار اتوبوس که شدیم تا خود شیراز از امام می گفتیم و اشک می ریختیم، آنقدر اشک ریخته بودیم که چشم های ما شده بود یک کاسه خون. حاجی می گفت: «در محضر امام سکوت کردم اما دوست دارم لحظه شهادت، با تمام وجود فریاد بزنم: «خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار» 🌾🌷🌾 تاريخ تولد :1327 ـ شيراز مسئول تبليغات تیپ امام سجاد تاريخ شهادت : 2/فروردين/1361 ـ شوش مزار شهيد:كتابخانه مسجد المهدي(عج) شيراز 🌷🌷🌷 : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ ﻳﺎﺩ ﺷﻬﻴﺪ ﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ
ﺑﻪ ﺣﻤﺪاﻟﻠﻪ ﺗﺎ اﻻﻥ ﺟﻬﺖ 30 ﺧﺎﻧﻮاﺭ ﻧﻴﺎﺯﻣﻨﺪاﻥ ﺑﺴﺘﻪ ﻫﺎﻱ ﻏﺬاﻳﻲ و ﺑﻬﺪاﺷﺘﻲ ﺗﻬﻴﻪ ﺷﺪ ... اﻧﺸﺎاﻟﻠﻪ ﺧﺪا اﺯ ﻫﻤﻪ ﺑﺎﻧﻴﺎﻥ ﺧﻴﺮ ﻗﺒﻮﻝ ﻛﻨﺪ ... ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻋﻴﺪ ﻣﺒﻌﺚ اﻳﻦ ﺑﺴﺘﻪ ﻫﺎ ﺑﺎ ﻫﻤﻜﺎﺭﻱ ﻳﻜﻲ اﺯ ﺧﻴﺮﻳﻪ ﻫﺎي ﺟﻨﻮﺏ ﺷﻴﺮاﺯ ﭘﺨﺶ ﺧﻮاﻫﺪ ﺷﺪ ... ﺑﻪ ﻧﻴﺎﺑﺖ ﺷﻬﺪا و ﻧﺬﺭ ﻇﻬﻮﺭ اﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﻋﺞ 👇👇 اﮔﺮ ﻛﺴﻲ ﺑﺎﺯ ﻣﻴﺨﻮاﻫﺪ ﺩﺭ اﻣﺮ ﻣﺸﺎﺭﻛﺖ ﻛﻨﺪ ﺑﺴﻢ اﻟﻠﻪ ... 6362141080601017 بانك آينده محمد پولادي