6.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴سخنرانی منتشرنشده حاج قاسم سلیمانی به مناسبت سالگرد عملیات فتح المبین
🔹 اگر میخواستیم فتحالمبین را مثل سال۵۹ مدیریت کنیم، ممکن نبود بتوانیم آنرا آزاد کنیم.
🔺ﺑﻪ ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺷﻬﺪا ﻭاﺭﺩ ﺷﻮﻳﺪ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ
#ﻭﺻﻴﺖ_ﺷﻬﻴﺪ:
ای همه انسانهایی که در پی سعادت ابدی هستید اگر می خواهید از چنگال گرگهای درنده و سلطه گرنجات پیدا کنید همگی روی به اسلام این آئین نجات بخش روی آورید که فقط اسلام است که با آن می توان بشریت را از همه بد بختیها نجات بخشد به امید آن روز که بشریت آگاه گردد و اسلام عزیز روی آورد. انشالله.........
🌷🌹🌷🌹
#ﺳﺮﺩاﺭﺑﻲ_ﺳﺮﺷﻴﺮاﺯ
#حاج_شیرعلی_سلطانی
🌷🌹🌷
ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ
***
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ ﻭاﺗﺴﺎﭖ:
https://chat.whatsapp.com/BE71umQBe1UB84MK8aPoYv
🔻 شهادت
گردِ هم آمده بودند
این خوبانِ آسمـانی
و انتظار میکشیدند
" شهـــادت " را ...
#مردان_بی_ادعا
#ﻳﺎﺩﺷﺎﻥ ﺑﺎ ﺻﻠﻮاﺕ 🌹
🌺🌷🌺🌷
https://chat.whatsapp.com/BE71umQBe1UB84MK8aPoYv
#ﺳﻴﺮﻩ_ﺷﻬﺪا
#همسر_شهید:
🌷شب عید نوروز بود و هنوز کلی #کار در خانه مانده بود.
عصر بود که پویا از خانه بیرون رفت.
🌷نمی دانستم کجا می رود اما خواستم #زود برگردد.
ساعت 12 شب به خانه برگشت.
🌷بعد از شهادتش بود که فهمیدم آن شب بسته ها و اقلامی را بر در خانه ی #مستمندان و فقرای شهر برده، تا آنان هم با دلی #شاد سال جدید را آغاز کنند.
#شهید_پویا_ایزدی🌷
#شهید_تاسوعا
🍃🌹🍃🌹
#ڪانـال_ﺷﻬـﺪا:
https://chat.whatsapp.com/F4LSvAcL2g99PP58OICsAO
#زندگینامه_شهید_احسان_حدائق
#نویسنده_مریم_شیدا
#روایت_هفتم
#براساس_کتاب_میاندار
محمد کتاب ها را روی زمین می چید که روبه فرهنگ گفت:«فرهنگ! این احسان خیلی کله اش باد داره ها!!»
_چطور؟
_موقع مردن سرش را از ماشین بیرون کرده بود و به این خانم های بی حجاب اعتراض میکرد اگر جلوش رو نگرفته بودم از ماشین پیاده می شد که دست کتک مفصل بهشون میزد.
_بچه ها این کارتون کتابها را هم آوردم امروز احتمالاً شلوغ تر از دیروز میشه.
احسان کارتون را زمین گذاشت مشغول چیدن کتابها شدند که صدای زنگ خانه سرایدار مسجد بلند شد پیرمرد به سمت در رفت و با صدای بلند گفت: «بابا جون امروز جمعه است مسجد تعطیله»
تام و آمدند و سرایدار بگویند که در را باز نکند چند مرد قد بلند و کت و شلواری وارد مسجد شدند .
فرهنگ نگاهی به کتاب ها انداخت و زیر لب آرام گفت :«بچهها هوا پسه ساواکیها اینجان»
خودشان را با کتاب ها مشغول کردند که محمد گفت :
_اگر دستگیرمون کردن .ما داشتیم از اینجا رد می شدیم، گفتن بیاین کمک ،اومدیم»
یکی از آنها خم شد و یکی از کتاب ها را از روی زمین برداشت آنها هم بلند شدند نوشته روی کتاب را زیر لب خواند.
«آیت الله دستغیب»
کتاب را پرت کرد روی زمین به چند نفری که همراهش بودند اشاره کرد تا کتاب ها را جمع کند چشمان از حدقه بیرون آمده اش را به آنها دوخت و گفت: «فکر کردید آمار تون را نداریم ؟اول نمایشگاه کتاب تو مسجد الصادق برگزار کردین، هیچی نگفتیم دم درآوردین ؟!حالا تو مسجد الباقر!! بگیرینشون!»
آنها را کشان کشان به سمت در مسجد بردند پیر مرد سرایدار هم با چهره گرفته به ایشان نگاه میکرد .
اتاق بازجویی در طبقه زیرین شهربانی اولین کشیده که بغل گوششان خورد برق چشمانشان پرید. بازجو وسط اتاق رژه می رفت و سیگار دود می کرد.
_کی این کتابا رو به شما داده ؟طرح و ایده این کار با کی بود؟
انگشت اشاره اش را به سمت فرهنگ و احسان گرفت
_شما دوتا بچه تر از این هستید که این کار را بکنید. کی ازتون حمایت می کنه؟ ها؟!
بعد با غضب به محمد بیستونی خیره شد. آن طور که نگاهش می کردند معلوم بود آمارش را داشتند. شاید میدانستند پیشنهاد نمایشگاه کتاب هم کار خودش است.
_مگه با شما نیستم؟! کی ازتون حمایت میکنه ؟!از کی دستور میگیرین؟
_چی میگین ؟دستور کدومه؟! ما داشتیم از جلوی مسجد رد میشدیم چند نفر ما را صدا زدند .گفتند کتاب ها را بچینید, بهتون پول میدیم ما هم...
هنوز حرف فرهنگ تمام نشده بود که کشیده دیگری کنار گوشش خوابید و با خشم گفت:
_فکر کردی چون سنت قانونی نیست هر اراجیفی خواستی می تونی تحویلم بدی؟!
به سمت احسان رفته آرام چند بار به گوشش زد
_تو بگو پسر خوب کی به شما دستور میده؟
احسان آرام روی صندلی نشسته بود انگار نه انگار که اتفاقی افتاده لبخندی زد و گفت:
_من از کسی دستور نمیگیرم هر کاری هم کردم دلم خواست به شما ربطی نداره.
مامور ساواک نعره کشید و دست هایش را بالا برد ..
اگر مامور ساواک میفهمید احسان چه تلاشی برای جمع کردن کتابها کرده بود زنده اش نمی گذاشت!
🌷 🌷 🌷 🌷
در واتس آپ 👇
https://chat.whatsapp.com/F4LSvAcL2g99PP58OICsAO
در ایتا 👇
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
توزیــع بستــہ هاے غذایــے و بهداشــتے در بــین خانواده هاے کــم بضـاعت یکے از محلہ هاے جنوبے شیــراز به نیابــت شهدا توسط خادمین شهدا در #هییــت_شهداےگمـنام_شیــراز
در روز #عــیدسعیدمبعث
خداوند از #بانیان_خیــر قبــول کند
#شادےدل خانواده هایي که این روزها غم زندگیشان بیشتر شده ....
به عنایت حضرت رسـول (ص) و کمک خیّـرین تعداد ۳۰ بستــہ غذایے در روز عیــد مبعث توزیع شد
#به_نیابــت_شهــدا
#نذرظهــورمنجےعالم_بشریت
خدا از همه قبول کــند
🌹🌷🌷🌹
خادمین شهدا
هییت شهدای گمنام شیراز
#انشالله #مرحلہ_دوم اهداے بستــہ هاے غڋايۍ و بهداشتے در روز #میلادامام_حسین ع
جهت ۷۰ خانواده نیازمند
با مدد ابےعبدالله الحسین ع
👇👇
انهایی که هنوز کمک نکردند از قافله عقب نیفتند :
6362141080601017
بانك آينده بنام محمد پولادي
🔺▫️🔺▫️🔺▫️
#به_نیابت شهدا
#نذرظهــورمنجےعالم_بشریت
#ﻃﻨﺰﺟﺒﻬﻪ 🌹
💠 جمشید روایی از نیروهای گردان ابوذر لشکر 33 المهدی اﺳﺘﺎﻥ ﻓﺎﺭﺱ،خیلی شوخ و با روحیه بود☺️.
وقتی بچه ها به او التماس دعا🙏 میگفتند یا از او تقاضای «شفاعت» میکردند میگفت: مشکلی نیست ، فقط یکی دو قطعه عکس سه در چهار و یک برگ فتوکپی شناسنامه بیار تا ببینم برات چکار میتونم بکنم.😁😁
#خاطرات رزمندگان فارس
🌹🌷
#ڪانـال_ﺷﻬـــﺪاے_غریــب_ﺷﻴــﺮاﺯ
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷عشق ناصر به #حضرت_فاطمه_زهرا س بر بچه های #گردان_امام_مهدی عج پوشیده نبود. وقتی نوحه دروسط کوچه تورا میزدند...کاش بجای تو مرا میزدند.
را اولین بار در نمازخانه گردان خواند. تعدادی از بچه ها که طاقت نداشتند، امدند به من گفتند چرا ناصر این نوحه می خونه؟
گفتم زبان حال خودش است. شما دوست ندارید بجای #فاطمه_سلام_الله_علیها کتک می خوردید.
بهم دیگر نگاه کردند و رفتند. شب های بعد گرم کننده نوحه ناصر همین بچه ها ی عاشق بودند.
دم همیشگی ناصر در ذکر مصیبت ها این بود.
🌷اگر قلب مارا بشکافن ... روی ان نوشته یا حسین ع یا زهرا س.
این نوحه انقدر تکرار شده بود .که من از بر شده بودم.
روز آخر که جنازه ناصر از تپه ریشن پایین امد وقتی بوسیدمش، چشمم به طرف قلبش رفت.
لباس خونی سمت چپش مرا کشاند به ان فکری که سال ها برایم .
پیش امده بود رابطه او و نوحه اش. به ارامی لباسش را کنار زدم.
خدای من. فقط قلب ناصر شکافته شده بود .همه جایش نگاه کردم هیچ جراحت دیگری نداشت.
آرام زیر لب زمزمه کردم.
🌷اگر قلب مارا بشکافن ... روی ان نوشته یا حسین ع یا زﻫﺮا (س)
#مداح_شهیدناصر_ورامینی
#شهدای_فارس
#اﻳﺎﻡ_ﺷﻬﺎﺩﺕ 🌷
🌹🌷🌷🌹
ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ
***
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
✍ﺭﻭاﻳﺖ ﻫﻤﺴﺮ :
کنار سفره نشسته بودیم...
دیدم حاجی بلند شد، رفت سمت پارچ آب واسه خودش یه لیوان آب ریخت !
گفتم: چرا اینقدر زحمت به خودت می دی، بچه ها که هستن، بگو برات آب میارن!
گفت: من هیچ وقت به خودم اجازه نمی دهم به این بچه ها که امانت آقا مهدی هستند امر و نهی کنم!
سردار عارف
#شهیدحاج_منصورخادم_صادق
#شهدای_فارس
🌹🌷🌹🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ ﻳﺎﺩ ﺷﻬﻴﺪ ﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ