فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️این فیلم مربوط به زمانیست که به دختر شهید "ابراهیم عشریه" خبر شهادت بابایش رو دادند.( فروردین ۹۵)
از این شهید والا مقام سه فرزند دختر به یادگار مانده است.
💐سالروز شهادت شهید مدافع حرم ابراهیم عشریه گرامی باد
🌹🌷🌹🌷
#ﺷﻬﺪا ﻣﺪﻳﻮﻥ ﺷﻤﺎﻳﻴﻢ ...
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🔸تو جاده می رفتم دیدم یه #بسیجی کنار جاده داره میره، زدم کنار سوار شد. "سلام و علیک" و راه افتادیم🚗 داشتم می رفتم با دنده سه و سرعت ۸۵ تا
🔹بهم گفت: اخوی شنیدی #فرمانده لشکرت گفته ماشینا حق ندارن از ۸۰ تا بیشتر برن⁉️ یه نگاه بهش کردم و زدم دنده چهار و گفتم اینم به #عشق_فرمانده لشکر
🔸تو راه که میرفتیم چند تا #کادری ستادی رو سوار کردم دیدم خیلی تحویلش می گیرن😕 می خواست پیاده بشه بهش گفتم #اخوی خیلی برات در نوشابه باز می کنن لا اقل یه اسم و آدرس بهم بده شاید بدردت خوردم😉 یه لبخندی زد و گفت: همون که به عشقش زدی دنده چهار
#شهید_مهدی_باکری🌷
🌹🍃🌹🍃
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪا:
ﺩﺭ ﻭاﺗﺴﺎﭖ:
https://chat.whatsapp.com/LRssfqn30WvDyoDwDQM2zQ
*#ﻫﻤﺸﻬﺮﻱ_ﻫﺎﻱ_ﺷﻴﺮاﺯﻱ و اﺳﺘﺎﻥ ﻓﺎﺭﺳﻲ*
👇👇👇
ﭼﻘﺪﺭ ﺑﺎ ﺷﻬﺪاﻱ ﺷﻬﺮ و اﺳﺘﺎﻥ ﺗﺎﻥ ﺁﺷﻨﺎ ﻫﺴﺘﻴﺪ ⁉️‼️‼️
🔽🔽🔽🔽🔽🔽
#ﺷﻬﻴﺪﻱ ﻛﻪ ﺭﻭﺯ ﺗﻮﻟﺪ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﻲ ع ﻣﺘﻮﻟﺪ ﺷﺪ و ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺣﻀﺮﺕ ﺷﻬﻴﺪ ﺷﺪ 🌹
#ﺷﻬﻴﺪ ﺷﻴﺮاﺯﻱ ﻛﻪ ﺭﻭﺯ ﻋﻴﺪ ﻏﺪﻳﺮ ﻣﺘﻮﻟﺪ , ﺩﺭ اﻳﻦ ﺭﻭﺯ اﺯﺩﻭاﺝ ﻛﺮﺩ و ﺩﺭ اﻳﻦ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺭﺳﻴﺪ🌹
#ﺷﻬﻴﺪﺷﻴﺮاﺯﻱ ﻛﻪ ﺭﻭﺯ ﺗﻮﻟﺪ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮا (س) ﻣﺘﻮﻟﺪ ﺷﺪﻩ و ﺭﻭﺯ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮا (س) ﺩﺭ ﻋﻤﻠﻴﺎﺕ ﻛﺮﺑﻼﻱ 5 ﺑﺎ ﺭﻣﺰ ﻳﺎ ﺯﻫﺮا ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺭﺳﻴﺪ🌹
#ﺷﻬﻴﺪﺷﻴﺮاﺯﻱ ﻛﻪ ﺭﻭﺯ ﻋﺎﺷﻮﺭا ﺑﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﺁﻣﺪ و ﻫﻤﻨﺎﻡ اﺑﺎﻋﺒﺪاﻟﻠﻪ ع ﻟﻘﺐ ﮔﺮﻓﺖ و ﺭﻭﺯ ﻋﺎﺷﻮﺭا ﺷﻬﻴﺪ ﺷﺪ...🌹
#ﺷﻬﻴﺪ ﺳﻴﺪﻱ ﺷﻴﺮاﺯﻱ ﻛﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﻴﻼﺩ اﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﻋﺞ ﻣﺘﻮﻟﺪ ﺷﺪ و ﺭﻭﺯ ﻋﺎﺷﻮﺭا ﺷﻬﻴﺪ ﺷﺪ.. 🌹
#ﺷﻬﻴﺪﺷﻴﺮاﺯﻱ ﻛﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﻴﻼﺩ اﻣﺎﻡ ﺳﺠﺎﺩ ع و ﺑﺎ ﻣﮋﺩﻩ ﺣﻀﺮﺕ ﺑﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﺁﻣﺪ و ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﺷﻬﺎﺩﺕ اﻳﺸﺎﻥ ﺩﺭ ﺗﻴﭗ اﻣﺎﻡ ﺳﺠﺎﺩ ع ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺭﺳﻴﺪ ...🌹
#ﺷﻬﻴﺪﺷﻴﺮاﺯﻱ ﻛﻪ ﻣﻠﻘﺐ ﺳﺮﺩاﺭ ﺯﻫﺮاﻳﻲ اﺳﺖ...🌹
#ﺷﻬﻴﺪﺷﻴﺮاﺯﻱ ﻛﻪ ﻣﻠﻘﺐ ﺑﻪ ﺷﻬﻴﺪ اﻣﺎﻡ ﺣﺴﻨﻲ ﺷﻴﺮاﺯ اﺳﺖ..🌹
#ﺷﻬﻴﺪﺷﻴﺮاﺯﻱ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺷﻬﻴﺪ اﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎﻳﻲ ﺷﻴﺮاﺯ ﻣﺸﻬﻮﺭ اﺳﺖ...🌹
#ﺷﻬﻴﺪﺷﻴﺮاﺯﻱ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻓﺪاﻳﻲ اﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﻋﺞ ﻣﻠﻘﺐ اﺳﺖ...🌹
*#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﺷﻴﺮاﺯ ﮔﺎﻣﻲ ﺩﺭ ﺟﻬﺖ ﺷﻨﺎﺧﺖ #ﺷﻬﺪاﻱﻏﺮﻳﺐﺷﻴﺮاﺯ*
🔺🔺🔺🔺
ﻟﻴﻨﻚ ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﻟﻴﻨﻚ ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺩﺭ ﻭاﺗﺴﺎﭖ :
ﮔﺮﻭﻩ 1:
https://chat.whatsapp.com/LRssfqn30WvDyoDwDQM2zQ
2:ﻟﻴﻨﻚ ﮔﺮﻭﻩ 2:
https://chat.whatsapp.com/BwMzXYHqYVrEhEZrFmI872
3:ﻟﻴﻨﻚ ﮔﺮﻭﻩ 3
https://chat.whatsapp.com/BE71umQBe1UB84MK8aPoYv
4: ﻟﻴﻨﻚ ﮔﺮﻭﻩ 4:
https://chat.whatsapp.com/FOxgd1bun2J88glqKT6oVh
5: ﻟﻴﻨﻚ ﮔﺮﻭﻩ 5:
https://chat.whatsapp.com/BWYt9AXokIyI7n5VyrsVDG
6: ﻟﻴﻨﻚ ﮔﺮﻭﻩ 6:
https://chat.whatsapp.com/F4LSvAcL2g99PP58OICsAO
👆👆👆👆
ﻟﻴﻨﻚ اﻳﻨﺴﺘﺎ :
https://instagram.com/shohadaye_shiraz?igshid=18bw34gt43xwk
ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺵ:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
ﺟﻬﺖ ﺁﺷﻨﺎﻳﻲ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﺑﺎ ﺷﻬﺪاﻱ ﻏﺮﻳﺐ اﺳﺘﺎﻥ , ﻟﻂﻔﺎ ﻣﻂﻠﺐ ﺭا ﻧﺸﺮ ﺩﻫﻴﺪ ..👆
الهی🤲
⚜" أَسْأَلُكَ حُبَّكَ وَ حُبَّ مَنْ يُحِبُّكَ
وَ حُبَّ كُلِّ عَمَلٍ يُوصِلُنِي إلَي قُرْبِكَ "⚜
💢یاد #کولهپشتیها بخیر که بساط آخرت در آن گرد میآوردند
🔅یاران بانگ #الرحیل به گوش میرسد راستی چه در بساطمان گرد آوردهایم⁉️
#ﺭﻭﺯﺗﺎﻥ_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
https://chat.whatsapp.com/FOxgd1bun2J88glqKT6oVh
سوم راهنمایی بود که بیماری پدرش پیش آمد و این شهید بزرگوار بخاطر پرستاری از پدر ترک تحصیل کرد.
پدرش که مریض شد می گذاشتش پشتش و جا به جاش می کرد. هر وقت که پدرش میخواست بلند شود مدام بالای سرش بود و ازش مراقبت میکرد. پدرش که چشم باز میکرد میدید جواد بالای سرش نشسته
میگفتم: مامان شما دیگه خسته شدی، برو استراحت کن. میگفت : نه
#شهیدمحمدجوادیاقوت
#ﺷﻬﺪاﻱ ﺑﻤﺐ ﮔﺬاﺭﻱ ﺣﺴﻴﻨﻴﻪ ﺭﻫﭙﻮﻳﺎﻥ ﻭﺻﺎﻝ
#ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_اﺳﺘﺎﻥ_ﻓﺎﺭﺱ
#اﻳﺎﻡﺷﻬﺎﺩﺕ 🌹
🌷🌹🌷🌹
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
#زندگینامه_شهید_احسان_حدائق
#نویسنده_مریم_شیدا
#روایت_بیست_و_چهارم
#براساس_کتاب_میاندار
*۱۳۵۸/۲/۶*
آقای هاشمی حسابی دست تنها بود و نمی دانست با اتفاقات افتاده چه کار کند. هر چه به امتحانات نزدیک تر می شد بیشتر به فکر فرو می رفت. به خودش که آمد احسان و سعید جلوی دفتر ایستاده بودند از آنها پرسید: «آقایون کاری دارید اینجا ایستادین؟!»
احسان دست بالا برد و گفت:« بله ما به نمایندگی از بچه های انجمن آمدیم چیزی بهتون بگیم»
_بفرمایید من در خدمتم.
سعید ابوالاحرار شروع کرد به صحبت کردن:
_تا پایان سال تحصیلی وقتی نمانده در طول این جریانات انقلاب هم که مدرسه مدام تعطیل بوده چیزی هم تا شروع امتحانات نیست.
آقای هاشمی سرتکان داد. احسان دنباله حرف سعید را گرفت:
_ما فکر کردیم برگزاری امتحانات یک مدرسه دو هزار نفری خیلی زمان میبره. اگر شما اجازه بدید به شما کمک کنم.
_اما شما خودتان امتحان نهایی دارین!
_ما درس خودمان را هم میخونیم. شما که دست تنها نمیتونید همه کارها را انجام بدید. به خصوص اینکه معاون هاتون گذاشتن رفتن!
هاشمی به چهره احسان خیره شد و با لبخند گفت:«از دسته گلای خودت که دست تنها شدم! اگر راپورت این آقایان را به من نداده بودی که چه توطئهی میخوان بکنن ،آنها هم واسه من نقشه نمی کشیدند که دم امتحانات با بهانههای مختلف برن»
لبخند گوشه لب احسان نشست
_ولی شما هم خوب حالشونو گرفتین. اگه بهشون اجازه میدادید مراقب امتحان باشند حتماً بچه های انجمن اسلامی را با تهمت تقلب از مدرسه اخراج می کردند.
هاشمی نفس عمیق کشید و کف دست هایش را روی میز گذاشت
_خوب شما رو که نمی تونم بذارم مراقب، برای اینکار از دبیر ها استفاده می کنم. اما برای گرفتن سوالات از دبیر و ماشین سوالات و تکثیرش کمک های خیلی خوبی هستید.
خنده روی لبهای هردوشان نقش بست.
_حتی اگر شب تا صبح هم توی مدرسه باشیم نمیزاریم کار زمین بمونه.
سعید دست بالا برد:« آقا اجازه ما یه کار دیگه هم با اجازتون می خوام انجام بدیم.»
_چه کاری؟
_می خوام برای بچه های سال آخری کلاس کنکور مجانی برگزار کنیم. (کلاسهای کنکور بعدها از روی فکر همین بچهها پایهریزی شد)
_کلاس کنکور ؟چه کار جالبی !!تا حالا سابقه نداشته اون هم از نوع مجانی !!حالا برنامه تون چیه؟!
احسان با شور و حرارتی بیشتری شروع به صحبت کرد
_ما فکر کردیم برای آمادگی بچه ها در کنکور کلاس و امتحان مجانی برگزار کنیم. فقط برای اینکار نیاز داریم تا دبیر ها هم به ما کمک کنند شما اگه با آنها صحبت کنید و قول همکاری شما بگید عالی میشه »
سعیدی ادامه داد: «کار تنظیم و تکثیر سوالات هم با خودمون»
هاشمی در دلش به فکر جالبی که به ذهنشان خطور کرده بود احسنت گفت
_فقط برای بچههای مدرسه خودمونیا تمام مدارس؟!
_تمام مدارس
_میدونید این کار چقدر پر زحمت و زمان بره؟!
احسان روی پایش بند نبود
_ما پای سختی هایش هم هستیم شما فقط دبیرها رو راضی کنید تا با ما همکاری کنند.
هاشمی از پشت میز بلند شد و به سمتشان رفته اید بر گه جلو آورد و دستش داد
_اینم یه نمونه از برگه امتحان که با بچه های انجمن طرح کردیم.
بالای برگه نوشته بود.« *احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لایفتنون*. »
«آیا مردم چنین پنداشتند که به صرف اینکه گفتند ما ایمان آوردیم رهایشان کنند و هیچ امتحانشان نکنند»
پایین صفحه را هم نگاه کرد نوشته بود
«قال رسول الله: نادان کسی است که معصیت خدا کند اگرچه خوش قیافه و با شخصیت باشد»
🌷 🌷 🌷 🌷
در واتس آپ 👇
https://chat.whatsapp.com/F4LSvAcL2g99PP58OICsAO
در ایتا 👇
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#کلام_شهدا
خَلاص شدن
هنــر #خالِص شدن می خواهد
و تـ♥️ـو
هنرمندی اے #شَهیــد
یادم بده چگونہ از بند دنیـ🌎ـا
خود را خلاص کنم
#حاج_احمد_متوسلیان
🌹🍃🌹🍃
https://chat.whatsapp.com/F4LSvAcL2g99PP58OICsAO
*حجابش مثال زدنی بود.
همواره چادر را حریم و ماوای خود می دانست تا آنجا که در شب بمب گذاری بعد از خوردن ترکش به سرش و در حالیکه دیگر رمقی نداشت و به زمین افتاده بود، دکتر بالای سرش می رود و اینگونه آن پزشک نقل می کند که: «بالای سرش رفتم در حالیکه این شهیده رمقی نداشت همین که متوجه نامحرم شد چادرش را دور خود جمع کرد وروی صورتش کشید و,ﺑﻪ ﺩﻳﺪاﺭ ﻣﻌﺒﻮﺩ ﺷﺘﺎﻓﺖ ....
#ﺷﻬﻴﺪﻩنجمه_قاسم_پور
#شهدای_فارس
#ﺷﻬﺪاﻱ ﺑﻤﺐ ﮔﺬاﺭﻱ ﺭﻫﭙﻮﻳﺎﻥ ﻭﺻﺎﻝ
#اﻳﺎﻡ_ﺷﻬﺎﺩﺕ
🌷🌹🌹🌷
ﻳﺎﺩﺵ ﺑﺎﺻﻠﻮاﺕ
🌷🌹🌹🌷
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
4_299597183194235107.mp3
9.01M
🎤 #روایتگری
+ماشهادت دادیم
که #شهادت زیباست♥️
#پیشنهاد_دانلود😔👌
🌹🍃🌹🍃
#ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ_ﺷﻬﺪاﻳﻴﻢ
ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ 👆
➖▫️➖▫️
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺵ:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
📿🌾
خجالت نکش!
به او بگو از دوست داشتنش🌸
گاهی صدایش کن:
♤یاخَیرَ حَبیبَ و َ محبوبْ♤
🍃🌸🍃
🌷 #اﻟﻬﻲ ﺑﻪ ﺣﻖ ﺷﻬﺪا ﻧﻆﺮﻱ ﻛﻦ! !
#ﺭﻭﺯﺗﺎﻥ ﺑﻪ ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪا ﻣﻨﻮﺭ ﺑﺎﺩ
🌹🌷🌹🌷
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🔹پارچه لباس پلنگی خریده بود، به یک خياطها✂️ داد و گفت: يک دست لباس #كُردي برايم بدوز، روز بعد لباس را تحويل گرفت و پوشيد، بسيار زيبا شده بود😍 از مقر گروه خارج شد، ساعتي بعد با لباس #سربازي برگشت! پرسيدم: لباست كو⁉️ گفت: يكي از بچه هاي كُرد از لباس من خوشش اومد من هم #هديه دادم به او!
🔸ساعتش⌚️ رو هم به یک شخص ديگر داده بود، آن شخص ساعت را #پرسيده بود و ابراهيم ساعت را به او بخشيده بود! اين كارهاي ساده باعث شده بود بسياري از بچه ها مجذوب♥️ #اخلاق_ابراهيم شوند.
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
📚 کتاب "سلام بر ابراهیم ۱"
🌹🍃🌹🍃
ﻧﺸﺮﻣﻂﺎﻟﺐ ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺯﻧﺪﻩ ﻣﻴﻜﻨﺪ
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#زندگینامه_شهید_احسان_حدائق
#نویسنده_مریم_شیدا
#روایت_بیست_و_چهارم
#براساس_کتاب_میاندار
*۱۳۵۸/۲/۱۰*
آقای هاشمی نگاهی به صف صبحگاهی انداخت. حرفهای احسان توی گوش هایش می پیچید. باید حواسش را جمع می کرد تا اوضاع مدرسه را کنترل کند. قرآن خوانده شد. بچهها صلوات می فرستادند که به سمت آقای شریعت رفت. سرش را نزدیک گوشش برد و گفت:
_ از الان وقت بگیر نیم ساعت برای بچه ها سرصف صحبت کنید، بعدش من ۱۰ دقیقه صحبت می کنم.
به او نگاه کرد :«نیم ساعت ؟!!وقت کلاس بچه ها گرفته میشه بعد من تو این نیم ساعت چی بگم؟»
_بعدا براتون میگم .ناسلامتی شما دبیر دینی هستید راجع به مسائل اخلاقی با بچه ها صحبت کن.
آقای شریعت با وجود اینکه هنوز در چهره اش علامت سوال بود پشت بلندگو قرار گرفت.
آقای هاشمی نگاهی به در ورودی سالن انداخت دانشآموزانی که به گروه ها پیوسته بودند، در حال هماهنگی برنامه هایشان بودند .در میان آنها چهره ای آشنا دید.یکی از بچههای پر شر و شور انقلابی بود که جزو گروهها شده بود .هاشمی آهی کشید و به داخل دفتر رفت از پشت پنجره به صف دانش آموزان نگریست آقای شریعت هنوز داشت صحبت میکرد. احسان اول صف ایستاده بود و سرش را به اطراف می چرخاند بقیه بچه های انجمن هم در تمام صف ها پخش شده بودند و اوضاع را زیر نظر داشتند.
حرف های احسان دوباره در گوشش پیچید که:« یک عده از بچههای منافق به عنوان شوراها میخوان بیان سرصف صحبت کنند. میخوان ذهن بچهها را منحرف کنند که همه انتصابات باید انتخاباتی باشه. می خوان به این بهانه نظم مدرسه را به هم بریزند»
هاشمی نگاهی به ساعت انداختم چیزی تا پایان سخنرانی آقای شریعت نمانده بود .به سمت حیاط به مدرسه رفت .هنوز بچههای گروهکی جلوی در ایستاده بودند .آشفته و پکر به نظر می رسیدند .اما هنوز امیدوار بودند که بتوانند برنامه شان را اجرا کنند.هاشمی بلندگو را از دست آقای شریعت گرفت و سرش را نزدیک گوشش برد و گفت: «بعد از سخنرانی من بچه ها را سریع بفرستید سر کلاس»
با بچه ها درباره امتحانات و نحوه برگزاری آن صحبت کرد. از آنها خواست که تمام سعی و تلاش خود را بکنند تا با نمرات عالی قبول شوند. بعد از پایان حرف هایش، اشاره کرد به معاون ها که بچه ها را سر کلاس ها بفرستند.
بچه های انجمن هم بچهها را ترغیب می کردند تا سریعا وارد کلاس ها شوند .بچه ها به سر کلاس میرفتند، که سردسته گروه ها با دیدن این وضع به سمت آقای هاشمی آمد قیافش داد میزد حسابی کلافه است. گفت:
_برای چی دانش آموزان را فرستادید سر کلاس ؟!ما کلی برنامه داشتیم، میخواستیم سرصف صحبت کنیم»
آقای هاشمی انگار از چیزی خبر نداشت به ساعت نگاه کرد
_ ما که نمیتوانیم بیشتراز این وقت کلاسها را بگیریم به علاوه شما باید قبل از هماهنگ می کردید.
می خواست به صحبتهای ادامه بدهد که هاشمی راهش را به سمت دفتر کرد احسان پله ها ایستاده بود .هاشمی سر خم کرد تا بفهمد همه چیز عالی پیش رفته است.احسان هم لبخندی زد و از پله ها بالا رفت.
🌷 🌷 🌷 🌷
در واتس آپ 👇
https://chat.whatsapp.com/FOxgd1bun2J88glqKT6oVh
در ایتا 👇
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷سال 97، علی اکبر به خاطر شدت عوارض شیمایی به خصوص ناتوانی در تنفس قرار شد در تهران عمل پیوند ریه روی ایشان انجام شود. دکتر معالج ایشان برایم توضیح داد که با توجه به آسیب های شیمایی که به ایشان وارد شده است و بدن ایشان به مرور ضعیف و نحیف شده است، احتمال موفقیت این عمل 50 درصد است و اگر زنده بماند، مراقبت و نگهداری ایشان بسیار سخت تر است!
گفتم خود ایشان جانباز و شهید زنده هستند و روحیه بسیار خوبی دارند، در مورد خطرات عمل با خود ایشان صحبت کنید، خودشان تصمیم بگیرند.
دکتر همه موارد را برای حاج علی اکبر توضیح داد. حاج علی خندید و گفت: من خودم ترجیح می دهم هزینه های این عمل را از دوش بنیاد بردارم و شرایط موجود را تحمل کنم، به هر حال یا زنده می مانم و یا می روم. حالا هم بیشتر زحمت هایم روی دوش همسرم است و بعد از عمل زحمت های ایشان بیشتر می شود و نمی خواهم بیش از این ایشان به زحمت بیافتد. ایشان سال هاست به خاطر من سختی می کشند و با هر بار تنگی نفس من جان می دهد... نمی خواهم بیش از این اسباب زحمت ایشان بشوم.
به این ترتیب حاج علی از عمل پیوند ریه انصراف داد.
🌹🌷
#شهیدشیمایی حاج علی اکبر عسکری
#شهداي_ﻓﺎﺭﺱ
#ﺷﻬﺎﺩﺕ : 1399/1/22
🌷🌷
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ
🌼⇄🌸↻♥️↺🌸⇄🌼
مـرا بـالـی اسـت از پـرواز🕊 مـانـده
قـدمهـایی اسـت در آغـاز #مـانــده
#شهیــدان! دستهایم را بگیـریــد
منــم همــراهِ از ره بــازمانـده😔
🌹🍃🌹🍃
#ﺻﺒﺤﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪا ﻣﺰﻳﻦ ﺑﺎﺩ
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﻫﻴﻴـــﺖ_ﺗﻌﻂﻴـــﻞ_ﻧﻤﻴﺸـــﻮﺩ....
👇👇👇👇
پنجشــبه 28 فروردیــن/ ساعــت ۱۸
آنلاین شوید
از دور #زیارت_شهـــدا انجام دهید/ زیارت عاشورا دستہ جمعے بخوانیـــم
🌷🌹🌷🌹
#درخانہ_مےمانیــم
#انشــاءاللہ کرونــا شکست مے دهیم
#دعـــارفــع_بلامےکند
🌷🌹🌷
پخش زنده در صفحه :
https://instagram.com/shohadaye_shiraz?igshid=18bw34gt43xwk
مبلغ باشـــیدلطفا
🌹🌹🌹
#هییــت_شهداے_گمنـــام_شیــراز
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🔻 #ﺳﻴﺮﻩ_شهدا
🔅 به یاد میآورم اگر میدید که در نماز اول وقت قدری سستی میکنیم میگفت:"نماز مثل لیمو شیرینه باید زود ادا شه چون اگر وقتش بگذرد تلخ میشه" همین جملهاش راغب میکرد که نماز اول وقت بخوانیم اما هیچ وقت نمیگفت بلندشید الان نماز اول وقت بخونید.
راوی همسر #شهیدداودمرادخانی
🌷🌹🌷
➕ به ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺷﻬﺪا ﺑﭙﻴﻮﻧﺪﻳﺪ 👇
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
گویند
شهادت مهر قبولی ست
که بر دلت می خورد...
🌹🌷🌹
شهدا...
دلم لایق مهر شهادت نیست
اما
شما که نظر کنید...
این کویر تشنه
دریا می شود..
با عطر شهادت...
🌹🌷🌹
ﺩﻟﻢ ﻫﻮاﻱ ﺷﻬﺪا ﺭا ﻣﻴﺨﻮاﻫﺪ
ﻫﻮاﻱ ﮔﻠﺰاﺭ
ﻫﻮاﻱ ﻳﻚ ﻗﺒﺮ ﺷﻬﻴﺪﻱ ﻛﻪ ﺩﺭﺩﻝ ﻫﺎﻳﻢ ﺭا ﺑﺮاﻳﺶ ﺑﮕﻮﻳﻢ ...
🌹🌷🌹
اﮔﺮ ﺩﻟﺘﻨﮓ ﺷﻬﺪاﻳﻲ
اﮔﺮ ﺩﻟﺖ ﻫﻮاﻱ ﺑﻬﺸﺖ ﺩاﺭﺩ ...
#ﺯﻳﺎﺭﺕ_ﻣﺠﺎﺯﻱ ﻗﺒﻮﺭ ﺷﻬﺪاي ﺷﻴﺮاﺯ اﻣﺮﻭﺯ ﺳﺎﻋﺖ 18 ﺭا اﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﺪﻩ
👇👇👇
ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﺁﻧﻼﻳﻦ :
https://instagram.com/shohadaye_shiraz?igshid=18bw34gt43xwk
ﺗﺎ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﻴﻘﻪ ﺩﻳﮕﻪ
اﻧﻼﻳﻦ ﺷﻮﻳﺪ
ﺯﻳﺎﺭﺕ ﺷﻬﺪا ﻣﻨﺘﻆﺮ ﺷﻤﺎﺳﺖ 👌
ﻫﻤﺮاﻩ ﻫﻢ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻋﺎﺷﻮﺭا ﺑﺨﻮاﻧﻴﻢ
ﺑﺴﻢ اﻟﻠﻪ ....
👇👇👇👇
https://instagram.com/shohadaye_shiraz?igshid=18bw34gt43xwk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ﺳﻼﻡ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻋﺎﺷﻮﺭاﻱ ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ 28 ﻓﺮﻭﺭﺩﻳﻦ
ﮔﻠﺰاﺭ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ
🌹🌷🌹🌷
ﺟﺎﻱ ﻫﻤﻪ ﺯاﻳﺮﻳﻦ ﺷﻬﺪا ﺧﺎﻟﻲ 😞
➖➖➖➖
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
سلام برشهــدا✋
آن #مهــدی باوران و یاوران
که "لبیک" گفتند به #نائب_المهدی
و مهدی♥️ نیز
#ادرکنی شان را خریدار شد
ای کاش ادرکنیِ ما #جاماندگان
با لبیکِ شهدا🌷 اجابت گردد
و #شهید_شویم
#صبحتون_شهدایی🌺
🌹🍃🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#لبیــک_به_فرمان_رهبرے
#نذرظهورمنجےموعود
#به_نیابت_شهدا
👇👇
🎙 *توضیحات حجت الاسلام مهدوی ارفع دﺭﺧﺼﻮﺹ رزمایش مواسات #ﻛﻤﻚﻣﻮﻣﻨﺎﻧﻪ*
📄 بخشی از بیانات رهبر معظم انقلاب در روز نیمه شعبان ۱۳۹۹ :
📖 « در دعای شریف «شَجَرَةُ النُّبُوَّة» میخوانیم که «وَ ارزُقنی مُواساةَ مَن قَتَّرتَعَلَیهِ مِن رِزقِکَ بِمَا وَسَّعتَ عَلَیَّ مِن فَضلِکَ (خدایا! اکنون که از فضل خود روزی مرا وسیع گرداندهای ، کمک رساندن به کسی که رزق او را تنگ کردهای نصیبم گردان )
چه خوب است که یک رزمایش گستردهای در کشور به وجود بیاید برای مُواسات و همدلی و کمک مؤمنانه به نیازمندان و فقرا. »
🔽🔽🔽
✅ لبیک به ندای رهبر معظم انقلاب در روز نیمه شعبان که فرمان تشکیل « #رزمایش_مواسات و همدلی » را صادر کردند.
📖 در صلوات شعبانیه ⬇️
۱. خدایا ما را از کسانی قرار بده که از پیغمبر(ﷺ) تأسی می کنیم (یعنی از پیامبر الگو میگیریم و همان روش پیامبر را میرویم)
۲. از طرفی هم می گوییم خدایا روزی ما کن مواسات با محرومین و گرسنگان و کسانی از که از نظر رزق و معیشت در تنگنا هستند.
☝️اولین اقدام و رزمایش که باید ذیل پویش #استغاثه_جهانی_طلب_منجی باید شکل بگیرد « رزمایش مواسات » است .
⁉️ «مواسات » یعنی چه ؟
با توجه به روایات اگر کسی ادعا میکند که با دیگری برادری دینی و ایمانی دارد و چیزی دارد که او احتیاج دارد و با او تقسیم نمی کند ، دروغ می گوید که برادر است.
💎 ما «مواسات » را تکلیف می دانستیم ؛
وقتی ولیّ امر ما دستور بدهد ، میشود 👈 « #تکلیف_شرعی ما»
📢 ایشان دستور عملیاتی به ما داده اند ؛ باید عملیات کنیم ❗️
✨ رسماً فرموده : #رزمایش بزرگ مواسات
یعنی باید تمام توانت را بیاوری وسط !
و نشان بدهی برای ظهور امام عصر ارواحنا فداه در میدانی ، تمرین کن !
☝️ ﭘﺲ 🔰
تکلیف مان را با فرمایش آقا مشخص کنیم !
💯 فراخوان 👇
📢 هرخواهر و برادری که آماده است که تکلیف خود را در #لبّیک به ولیّ زمان اجرا کند،
💎 یکی از کارهای ساده در ذیل « رزمایش مواسات » در ماه مبارک رمضان :
🔸 تهیه غذای سحری یا افطاری برای فقرا
🔸 قربانی کردن و اهدا به نیازمندان( تاکید رهبر عزیز)
💚 ذیل « #رزمایش_مواسات » هر آنچه موضوع مواسات است ، مخصوصاً خطوطی که در دعای « اللهم ادخل علی اهل القبور السرور » ﻣﻴﺨﻮاﻧﻴﻢ ، تبدیل به طرح کنیم
✅ ستاد عملیاتی رزمایش مواسات در نهضت شکل میگیرد
✅ سامانه دریافت و پرداخت اینترنتی مسائل مالی، مواد غذایی و لباس و ... راه اندازی میشود.
✅ تبلیغات وسیع انجام شود.
✅ همّت کنیم خیّرین را دعوت به این کار بزرگ کنیم.
✅ مشارکت کنیم ، سازماندهی کنیم و پیش برویم .
✍ سه نوع تکلیف داریم در « رزمایش مواسات »🔰
👇👇👇👇👇
1⃣ تکلیف خود ما؛ وظیفه شخصی(هر کاری که دستم بر بیاید برای برطرف کردن نیازِ نیازمندان ) ؛ هر کسی وظیفه خود را درست انجام دهد .
2⃣ همانطور که رهبر انقلاب فرمودند این یک #آزمون_بزرگ است
📢 ما باید ثابت کنیم نه با شعار که با عمل؛ در جامعه چنان امر ولیّ ما مهم است که به محض اینکه لب تر کرد به مواسات ، کلّ کشور را پوشش دادیم تا دشمن غلط کند که طمع به این ملّت بکند، که ما امامی داریم که امّتی دارد که در بدترین شرایط تا اراده میکند ، اراده او تا لایه های زیرین جامعه نفوذ دارد.
3⃣ سوم دامنه ﺭا ﮔﺴﺘﺮﺵ ﺩﻫﻴﺪ ؛محیط ،فامیل ، همسایه ، محله،تشکّل ها ، مساجد ،هیأت ها ، سازمان ها را درگیر کنید ؛ فراتر از نهضت راهبری کنید ، جمع آوری کنید، سازماندهی کنید ، عملیات کنید تا رنج مردم به کمترین حد برسد.
ﻣﻦ اﻟﻠﻪ ﺗﻮﻓﻴﻖ
🌷👇🌷👇
*ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻣﺜﻞ #ﺷﻬﺪا ﭘﺎﻱ ﺣﺮﻓﻤﺎﻥ ﺭﻫﺒﺮﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﻴﻢ*
➖▫️➖▫️➖
*شماره حساب* هيئت مذهبی شهدای گمنام:
*0302463681003*
*شماره شبا* هیئت مذهبی شهدای گمنام:
*IR800620000000302463681003*
*شماره کارت* هيئت مذهبی شهدای گمنام:
*6362147010019766*
🌹🌷🌹🌷
#هییــت_شهداے_گمنـــام_شیــراز
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#شهیدارتشی_استان_فارسی که جوایز خلبانی آمریکا را درو کرد
ابوالفضل در طول این دوره نامه ای برای ما فرستاد:
امیدوارم که همه به آرزویی که در دل دارند برسند. شب دوشنبه برای من شب فراموش نشدنی هست مورخه 13 آذر سال 1357به آن آرزویی که نهایت افتخار را داشت، رسیدم. در تمام دوران خلبانی که جهت دریافت وینگ خلبانی دوره می دیدیم همیشه فکر می کردم که از همه عقب تر هستم و این فکر باعث کار کردن بیشتر من شد که بالاخره در این روز متوجه شدم که خیر برعکس فکر من، همیشه از همه جلوتر بوده ام . تا جائیکه رئیس پایگاه (در آمریکا) مرا به اسم شناخت و درخواست پرواز با من کرد. این ها همه لطف خداوندی و دعای شماهاست که انسان سرافراز می گردد. عکس را با جوائز که دریافت کردم در روزنامه انداختند. ( روزنامه تیتر زد، اسد زاده جوایز را جارو کرد)
چهار جایزه ممتاز وجود داشت که یک عدد مربوط به آکادمی پرواز یعنی درس، یک عدد مربوط به پرواز، یک عدد مربوط به بهترین افسر، یک عدد مربوط به کسی است که از همه نظر بهتر است هر کدام از این ها را یک نفر می توانست بگیرد. در تاریخ نیروی هوایی آمریکا برای اولین بار تمام این ها متعلق به یک نفر شد و آن من هستم
🌹🌷🌹
#شهیدابوالفضل_اسدزاده
#شهداےارتش
#شهداےفارس
🌹🌷🌹🌷
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ
#زندگینامه_شهید_احسان_حدائق
#نویسنده_مریم_شیدا
#روایت_بیست_و_ششم
#براساس_کتاب_میاندار
*۱۳۵۸/۴/۹*
آخرین کیسه را که از وانت پیاده کرده بود را داخل چادر جا داد بر روی صندلی نشست مجتبی هم آخرین کیسه را داخل چادر گذاشت و روبروی مینایی نشست.
مینایی گفت:
_خسته نباشی !احسان چطوره؟ مگه امروز نمیاد؟!
_ممنون !خدا را شکر من خوبم !خانواده هم خوبن !سلام میرسونن!
مینایی خنده ای کرد و گفت: «خیلی خوب تو هم !!آقامجتبی حالتون چطوره!؟ خوب هستید ؟دماغتون چاقه؟ چای تون داغه؟!»
مجتبی ابروهایش را در هم گره داد و گفت :«نه دیگه راحت بریم اسم من را عوض کنیم بزاریم احسان دو چطوره؟! نمیدونم چرا هرکی منو میبینه حال احسان رو میپرسه !!من اینجا بوقم!؟»
خنده مینایی بیشتر شد :«خب حالا من معذرت می خوام»
_نه حالا که جویای حال احسان شدی بزار بگم .اون مغازه داره بود تو خیابون داریوش .همون که احسان چند بار باهاش برخورد کرد. میدونی کدوم و میگم؟
_آره .خب!؟
_دیروز احسان یه حالی ازش گرفت.داشتیم با احسان میرفتیم که جلوی مغازه ایستاد و از همون دم در صدایش را بلند کرد: مگه بهت نگفتم این مانکن زن ها را از توی سینه بردار مانکن صورت دار میذاری ,لباس های ناجور می کنی براشون؟!! فقط یه باره دیگه از اینجا رد بشم ببینم اینا هنوز هست ،خودم میام جمعشون میکنم.
_خوب اون چیکار کرد؟
_بیچاره پت افتاده بود رنگش عین گچ سفید شده بود امروز که داشتم میومدم همه را جمع کرده بود تازه این که چیزی نیست یک بار رفته بود استانداری یقه استاندار را گرفته بود که چرا به وضع مردم رسیدگی نمیکنین !بیچاره استاندار کپ کرده بود .مونده بود این کیه که اومده یقش را گرفته..
مجتبی زهرایی با آب و تاب ماجرا را تعریف می کرد که احسان وارد چادر شد
_مینایی زهرایی !بازنشستین غیبتم رو میکنین .آخر اون دنیا جلوتو میگیرم بخصوص تومجتبی!
مجتبی خنده ای کرد و گفت:« دو خط موازی هیچ وقت به هم نمی رسند آقا احسان»
مجتبی دو تا از کیسه ها را برداشت و بیرون چادر گذاشت.
_من اینا رو میبرم میدم دو تا بنده خدا که نمیتونن بیان .یکیش فلجه اون یکی هم از داربست افتاده کمرش شکسته.
مجتبی همانطور که لبخند بر لبش بود خداحافظی کرد و رفت احسان جای مجتبی نشست. نیازمند ها یکی یکی می آمدند و آنها هم کیسهها را بهشان تحویل میدادند.
مینایی سهم خودش و احسان را در گوشهای از چادر گذاشته بود رو کرد به احسان:
_سهم خودمون همون گوشه است.
احسان نیم نگاهی به گوشه چادر انداخت .سهم خودش را کناری کشید و گفت:
_بذار همین جا باشه
مینایی به شوخی گفت :تو که اینقدر وضعت خوبه بده من ببرم.
احسان نگاهی به هیکل درشت مینایی انداخت و گفت: آخه میترسم بترکی»
مینایی کیسه اش را آورد دم چادر. احسان هم از چادر بیرون رفت و به اطراف سر کی کشید.
_کیسه ها تموم شد بریم؟!
_تو برو من خودم میام.
مینای خداحافظی کرد و به سمت دیگر خیابان رفت تا چشمش به گنبد شاهچراغ افتاد دست به سینه بند و سلام داد همانطور که منتظر ماشین بود به چادر نگاه می کرد. پیرمردی نزدیک چادر شد احسان کیسه اش را به دست پیرمرد داد. پیرمرد با قدم های آهسته دور شد احسان لبه چادر را پایین داد و رفت.
🌷 🌷 🌷 🌷
در واتس آپ 👇
https://chat.whatsapp.com/FOxgd1bun2J88glqKT6oVh
در ایتا 👇
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75