....:
#براساس_زندگی_شهیدان_ایزدی
#نویسنده_مریم_شیدا
#منبع_کتاب_مرابه_مسیح_بسپار
#قسمت_پانزدهم
عمو به آرامی گفت: می دونم برنابی! علمی که جهل را از آدم نگیره ....بذار یه جور دیگه بگم .جهل گاهی بزرگترین نظریه پرداز ها را هم به اشتباه میاندازه .شاید هم اونا به عمد می خواهند چیزی را به بشریت القا کنند که حقیقت نداره.
_حرفهای شما منو آزار میده! شما خیلی راحت تمام سواد به من را نادیده می گیرید.
_گاهی اوقات ما اسیر واقعیتها میشیم و تا وقتی اسیریم راهی به کشف حقیقت نداریم.
_من به دنبال حفظ جسدها نیستم! من به دنبال بقای انسان ها هستم.
عمو لیوان شربت خودش را سر کشید .از روی صندلی بلند شد. لب باغچه ایستاد و بهارنارنج ها خیره شد.
_ببین برنابی!جوان تر که بودم بیشتر کار می کردم و پول در می آوردم و کمتر می خواندم .اما الان که توی پیری هستم، بیشتر می خوانم و کمتر به فکر پول هستم .آن موقع که جوانتر بودم کمتر می دانستم و کمتر می خواندم. حالا که بیشتر می دانم ،چون فهمیدم کم می دانم بیشتر می خوانم.
حرف هایش را برای خودم هضم می کردم .نگاهش کردم. این عمو با عموی هفت سال پیش خیلی فرق کرده بود.
_خیلی از این کتابهایی را که توی کتابخانه دارم را خسرو به من داده و همیشه میگفت :خواندن کتاب های خوب ، مفیدترین اتفاق زندگی یک بشره.
گاهی هم برام از توی قران چیزهایی می خواند. این که خدا گفته آدم ها باید توی زمین جستجو کنند و گذشته و تاریخ را خوب بخوانند.
_خسرو به شما سر میزد؟!
_بعد از رفتن تو و زندانی شدن رابرت و مرگ پوران ،من خیلی تنها بودم. هر از گاهی به من سر میزد. کتاب شده بود رفیق تنهایی هایم. توی این چند سال شاید هزار جلد کتاب خوانده باشم.الان اگر سرطان ریه گرفتم ،بابت سیگار هایی که توی تنهایی کشیدم. یک خلاء عجیب روحی، حس پوچی، حتی خودکشی تمام وجودم را گرفته بود! چون با همه جاه طلبی که داشتم به زیر کشیده شده بودم و دیگر چیزی نداشتم جز، رنج تنهایی و همیشه درگیر یک مسئله بودم.مسئله داشتن و نداشتن بودن و نبودن ،خواستن و نخواستن.! وقتی داریم از داشتن گله می کنیم و وقتی نداریم از نداشتن!!
_چطور با خودتون کنار اومدین؟!
_آگاهی برنابی! آگاهی از آنچه که هستم و می توانم باشم.سگ نه رنج داره و نه ناراحتی! هیچ وقت به فکر خودکشی نمیافته! و برای دوستش از غمهاش نمیگه !چون از خودش آگاهی نداره. فکری و عقلی نداره .پس رنجی هم نمی بره.
اگر ما انسان ها توی زندگیمون به پوچی میرسیم واسه خاطر اینکه آگاهی نداریم.
_شما تحصیل کرده ای؟! بهترین نقرهکار شهر !!چرا باید....
_مشکل همینجاست اما جان دانش با آگاهی فرق میکنه من دانش داشتم ولی آگاهی نداشتم!! آگاهی از وجود خودم, از چیزی که هستم.
همه چیز آنقدرها هم که فکر می کنی ساده نیست ،برنابی!
چند مک به سیگار خاموشش زد و پی حرفش را گرفت.
_خسرو را آخرین بار که دیدم سال ۵۹ بود. تقریبا دو سال بعد از رفتن تو به آمریکا! بعد هم هرچی پی اش را گرفتم, گفتند جبهه است. روزی که آمد سراغم یادمه بارون اومده بود و توی خونه کز کرده بودم . دستم را گرفت آورد بیرون و با من توی باغ قدم زد. توی اون لحظات حرفهایی به من زد که تا به امروز که ۵ سال از آن روز میگذره دارم بهش فکر می کنم.
_چه حرفهایی؟!
_اینکه آدم توی زندگیش باید امیر باشه نه برده!!
با تعجب ابرو در هم گره کرده و گفتم:آدم یاد قصه پادشاهان میافته یه زمانی که سیاه ها برده بودند و سفید ها سالار.
_قصه ارباب و برده قصه جدیدی نیست. قدیمی و کهنه است و فقط رنگ و لعابش عوض میشه و جدید تر میشه . شاید حتی اسمش عوض بشه اما این قصه همیشه بوده و هست.ما درون خودمان هم امیر داریم هم برده .قارون پول داشت اما فقیر مرد! خیلی ها علم دارند اما جاهل میمیرند و دارایی هاشون زیاده اما خود باخته آمد.
مشکل ما اینه که به دارایی هامون اضافه میکنیم نه به خودمون! به همین دلیل کم میاریم و میبازیم.
_مثل خودت نیستی عمو!!
_معلومه که خودم نیستم این حرفها مال من نیست. این حرف ها را از خسرو یاد گرفتم.خسرو فقط رفیق تو نبود. رفیق من بود .اون من را توی این نم باران تا آخر باغ برد. بهم گفت: همه چی یه ته داره .این باغ یه ته داره !دیدار من و تو هم یه ته داره! زندگی توی این دنیا هم یه ته داره !چطور میخوای توی این دنیایی که همه چیز ته داره، نفس بکشی؟!
.
در واتس آپ 👇
https://chat.whatsapp.com/BE71umQBe1UB84MK8aPoYv
در ایتا 👇
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
⭕️ امروز سالگرد حفظ این ذخیره الهی برای نسل امروز است....
خدا رو شکر که ماندی آقا، تا رهبر ما باشی
#مسجدابوذر
#ﺁﻗﺎﻱ ﺧﻮﺑﻲ ﻫﺎ
#اﻣﺎﻡ_ﺧﺎﻣﻨﻪ_اﻱ
🌹🌷🌹🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
الگو برداری از شهداء ☝️
💠اهمیت به نماز اول وقت...
در سوریه برای تماس، تلفن گذاشته بودند تا بچه ها بتوانند با خانواده هاشون ارتباط داشته باشند.😊
یه روزی حدود یک ساعتی در صف تلفن ایستاده بودیم تقریبا نوبت محمد بود که صدای اذان طنین انداز شد😍 همان لحظه محمد از صف تلفن بیرون آمد و آماده نماز اول وقت شد وبعد از اتمام نماز محمد باز در صف تلفن ایستاد.💔
#راویهمرزمشهید
شهید مدافع حرم محمد مسرور🌹
#ﺷﻬﻴﺪﻣﺪاﻓﻌ_ﺤﺮﻡ
#ﺷﻬﺪاﻱ_ﻓﺎﺭﺱ
🌹🌷🌹
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
نوروز ۶۶خبر دادن حاجی زخمی و تهران بستریه. رفتیم ملاقاتش. ترکش خمپاره ۶۰ بدنش را چاک چاک کرده بود. به خصوص ترکشی که زیر زبانش بود و تکلم را از او گرفته بود. روی کاغذ نوشت؛ اصلاً نگران نباشید این هم از طرف خداوند است و من به این حال و درد افتخار می کنم که حال که شهید نشده ام حداقل
این طور مجروح شده ام. برای من یک قران و چند کتاب دیگر بیاورید!
بیست روز طول کشید تا ترکش را خارج کردند و تکلمش برگشت. با همان زبان بی زبانش، با قلم و کاغذ کل پرستار های بخش را تخت تاثیر قرار داده و به انها درس زندگی می اموخت.
#شهیدحاج_محمدباصری
#شهدای_فارس
#اﻳﺎﻡ ﺷﻬﺎﺩﺕ
🌿🌷🌿🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
13.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ﺻﺤﺒﺖ ﻫﺎﻱ ﺳﺮﺩاﺭ شهید حاج محمد باصری
اﺯ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﺎﻥ ﺳﭙﺎﻩ اﺳﺘﺎﻥ ﻓﺎﺭﺱ
#اﻳﺎﻡ_ﺷﻬﺎﺩﺕ🌹
🌷🌹🌹🌷
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
نگاهت را نوشتهام
صدایت را پیدا کرده ام
و لبخندت را سنجاق کردهام به دلم
حالا تــو هر چه میخواهی نباش
من با تو زندهام.....
#ﺻﺒﺤﺘﺎﻥ ﺷﻬﺪاﻳﻲ 🌹
☘🌹☘🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#کلام_شهید
🔻شهید بهشتی:
🔅 ارزشها را بشناس و اشخاص را باارزشها بسنج؛ حمایتها باید از ارزشها باشد، اول ارزشها، بعد اشخاص، نه اول اشخاص بعد ارزشها
#ﺳﺎﻟﺮﻭﺯﺷﻬﺎﺩﺕ_ﺷﻬﻴﺪﺑﻬﺸﺘﻲ 🌷
🌹🌷🌹🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#براساس_زندگی_شهیدان_ایزدی
#نویسنده_مریم_شیدا
#منبع_کتاب_مرابه_مسیح_بسپار
#قسمت_شانزدهم
این جمله را به من هم گفته بود . وقتی با هم توی همین باغ عمو قدم میزدیم. روزهای آخری بود که ایران بودم. آن موقع جوابش را دادم و گفتم :مرگ پایان همه قصه زندگی ماست. گفت: مرگ ته قصه نیست، شروعی برای یک راه بیپایانه. تهی وجود ندارد.
عمو دست هایش را از هم باز کرد. نفسش به سختی بالا می آمد. گفت:« بهش گفتم خودت الان گفتی همه چیز ته داره .اما میگی تهی وجود نداره.
دستم را روی دستش گرفته بود گرم بود .با وجودی که زمستان بود و هوا سرد! گفت «چیزهایی که ماندنی نیست، چیزهایی که ماندنی ته نداره. توی زندگیت به هوای چیزهایی موندنی نفس بکش ،تا نفست بند نیاد تا نرسی ته.
بهش گفتم :«خسرو جان ،چیزی موندنی چیه ؟مگه چیز موندنی هم داریم؟! گفت :«آره عمو داریم !خودت، این وجود خودت!»
گفتم :«خودم؟! این وجود خودم؟!» گفت :«بله خودت وجود خودت برنابی! چیزی با ارزش از وجودت نیست.
کتابی از زیر کت بلندی که پوشیده بود درآورد و داد دستم و گفت:« توی این کتاب جمله ای هست که میگه، بهای تن شما بهشت است ،ان را به کمتر از آن نفروشید»
_گیج بودم برنابی، حرفهاش برام تازگی داشت .اگر امیر باشی، نه برده!! تهی نیست. اما ما اسیریم .اسیر علم، قدرت، شهوت و..
ما اگر بر اینها امبر باشیم و حاکم،اون وقت آزادیم. اگر زیاد باشیم نه کم ،راه عبور را پیدا میکنیم و دیگر آخری نیست تهی نیست.
کتاب رو از دستش گرفتم. نگاهم کرد و توی آغوشم گرفت. سوال داشتم.
_چطوری باید زیاد بشیم؟ گفت :وقتی به این فکر کنید که دنیا چیزی بیشتر از خوردن و خوابیدن و پول و علمه برای چی آمدیم و قرار به کجا بریم؟!
دوست داشتم بیشتر بدانم. اما خیلی حرفی نزد. فقط گفت راه سخته و به این راحتی ها نیست و فقط چیزی که می تونه کمک کنه ،عشق به چیزی بالاتر است به بالاتر محرک حرکته.
_برنابی لحظات عجیبی بود با خسرو! سفت توی آغوشش گرفتم .اشک بی اختیار صورتم را خیس کرده بود و نمیخواستم ازش جدا شم. بهم گفت: همیشه تو زندگیت ببین داری با کی و چی و سر چی معامله می کنی !توی چه بازاری باید بری که سرت کلاه نره!
دستش را گذاشت روی کتابی که در دستم بود و گفت: توی این کتاب خیلی چیزها را می تونی پیدا کنی .این کتاب صحبت های مردیه که خودش زیاد شد، نه داراییهای مادیش! ثروتمند زندگی نکرد و اما ثروتمند مرد. اگر میخوای جواب سوالات را پیدا کنی کتاب را بخوان.
نشست روی صندلی از بین کتابهایی که روی میز بود، کتابی که رویش نوشته بود« نهجالبلاغه» را سمتم گرفت.
_این را خسرو آن روز به من داد.
این کتاب را خسرو به من هم داده بود. اما با رفتن به آمریکا بازش نکردم .آنقدر درگیر درس و دانشگاه شدم که کاملا از یادم رفت. فقط به یک چیز فکر میکردم. به پزشک شدن تا بتوانم پول در بیاورم و شهرت برسم و این همه چیزی بود که تاکنون به آن فکر کرده بودم ۰
_برنابی. دارم با سرطان دست و پنجه نرم میکنم و تا مرگ من چیزی نمانده .تمام چیزی که زندگی من را به تباهی کشاند غفلت و جهل بود.
_چرا نیامدین آمریکا ؟!شاید میشد کاری کرد.
_مر گ جزء جدایی ناپذیر زندگی آدم هاست. امروز نشد، فردا
_مرگ را انگار خیلی راحت پذیرفتید؟!
_نه ولی امید دارم
_به چی؟!
_بخشش خدا. استغفرالله ربی و اتوب الیه.گناه مثل بار روی دوش آدم سنگینی میکند وقتی توبه کنی، سبک میشی .راحت میشی.
_دیده بودم خسرو این ذکر و زیاد میگه . معنی اش یعنی چی!؟
_به درگاه خدا بابت گناهان از عذر خواهی می کنی
.
در واتس آپ 👇
https://chat.whatsapp.com/BE71umQBe1UB84MK8aPoYv
در ایتا 👇
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🔹آخرین ڪلام
#شهید_بهشتی قبل از لحظه شهادت
دوستان
#بوی_بهشت می آید!
دکتر بهشتی پشت تریبون قرار گرفت و در بخشی از سخنان خود گفت:
«ما اجازه نمی دهیم که استعمارگران برای ما چهره سازی کنند و سرنوشت مردم ما را به بازی بگیرند.تلاش می کنیم که کسانی که متعهد به مکتب هستند انتخاب شوند.ما باید کاری کنیم که رئیس جمهور آینده ی ما مهره ی آمریکا نباشد»
وقتی سخن به اینجا رسید ناگهان شهید بهشتی گفت:
« #دوستان_بوی_بهشت_می_آید》
که ناگهان صدای انفجار و ریختن آوار،فضای جلسه را به هم ریخت و...
📚منبع : خاطرات حجه الاسلام فردوسی پور مرکز اسناد انقلاب اسلامی
#سالروز_شهادت
🌹🌹🌷🌹🌹
ว໐iภ ↬
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﺭا ﺑﻪ #ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺷﻬﺪا ﺩﻋﻮﺕ ﻛﻨﻴﺪ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- رفیـقِ شهیـد داري ؟🌱
.
#رفیقشهیـد
#افـزایشمحبٺبهخدا
🌷 🌷🌷🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
ﺩﺭ واتسـاپ:
https://chat.whatsapp.com/F4LSvAcL2g99PP58OICsAO
#نشردهیـد
ﺧﻮاندن نماز شب برایشان چنان اهمیت داشت که گاهی وقتی نیمه شب به خانه میآمد، به حالت نیمه خواب استراحت میکرد تا از این فریضه جا نماند.
ﺗﻮ ﺳﻮﺭﻳﻪ ﻫﺮ ﻃﻮﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻧﻤﺎﺯ ﺷﺐ ﺑﻮﺩ, ﺷﺐ ﺑﺮاﻱ اﻳﻨﻜﻪ ﻣﺰاﺣﻢ ﻫﻤﺴﻨﮕﺮاﻱ ﺩﻳﮕﺮ ﻧﺸﻮﺩ ﺗﻮ ﻳﻚ اﺗﺎﻕ ﮔﺮﻡ ﻣﻴﺨﻮاﺑﻴﺪ ﺗﺎ ﺑﺘﻮاﻧﺪ ﻧﻴﻤﻪ ﺷﺐ ﺑﻴﺪاﺭ ﺷﻮﺩ و ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺟﺎﺕ و ﻧﻤﺎﺯ ﺷﺐ ﻣﺸﻏﻮﻝ ﺷﻮﺩ..
و ﺷﺎﻳﺪ ﺩﺭ ﻫﻤﻴﻦ ﻧﻤﺎﺯﻫﺎ و ﻣﻨﺎﺟﺎﺕ ﻫﺎ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﺑﺨﻴﺮﻳﺶ ﺭا اﺯ ﺧﺪا ﮔﺮﻓﺖ 😭
#ﺷﻬﻴﺪﻣﺪاﻓﻊﺣﺮﻡ
#ﺷﻬﻴﺪﺩاﺩاﻟﻠﻪ_ﺷﻴﺒﺎﻧﻲ
#ﺷﻬﺪاﻱ_ﻓﺎﺭﺱ
🌹🌷🌹🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﻣﺨﺎﺑﺮاﺕ ﻟﺸﻜﺮ 19 ﻓﺠﺮ اﺳﺘﺎﻥ ﻓﺎﺭﺱ ﺑﻮﺩ.
ﺑﻪ بچه های تعمیرگاه ﻣﺨﺎﺑﺮاﺕ می گفت: صبح که می آئید کار را شروع کنید، اول وقت بگذارید یک صفحه قرآن بخوانید. نگید این وقت ما را می گیرد و عقب می افتید.👆
این زمان جبران می شود، اما حتماً این کار را بکنید، بعد کار را شروع کنید که خدا به کار شما برکت بدهد. ...👌
🌸🌷🌸
#شهیدحاج_محمدابراهیمی
#شهدای_فارس
#اﻳﺎﻡ ﺷﻬﺎﺩﺕ
#ﻳﺎﺩﺷﻬﺪا ﺻﻠﻮاﺕ 🌹
🌹🌷🌷🌷🌹
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
··|💥|··
#تلنگـــرانه
⇜خیلی ها گفتند:
شهـدا شرمندهایـم
⇜خیلی ها #شنیدند:
شهـدا شرمندهایــم 😞
⇜خیلی ها هم نوشتند:
✍ #شهـدا شرمندهایــم
همه و همه #شرمندهایــم💔
اما نمی دانـــم
#چــند_نفر سعی داریـــم از این
شرمندگی خـــارج شویـــم⁉️😔
🍃🌹🍃🌹
#ﺷﺒﺘﺎﻥ ﺷﻬﺪاﻳﻲ
🌺🌹🌺
#ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺷﻬﺪاﻱ ﺷﻴﺮاﺯ
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🚩📷۶ ذی القعده روز بزرگداشت سید السادات الاعاظم حضرت احمد بن موسی الکاظم علیه السلام گرامی باد🌸
#اﻟﺴﻼﻡ_ﻋﻠﻴﻚ ﻳﺎ اﺣﻤﺪ ﺑﻦ ﻣﻮﺳﻲ ع
#اﻗﺎﺟﺎﻥ_ﻣﺪﺩﻱ🌸
🌹🌷🌹🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
در حال آموزش تجهیزات و ارتباطات مخابراتی به نیروهای جدید بودیم که حاج محمد فرمانده مخابرات آمد وگفت:
بگذارید یک ارتباط را هم من بگویم؟
گفتم :کدام ارتباط؟🤔
با خنده زیبایش گفت : ارتباط با خدا!✅
گفت اگر واجباتتان را انجام دادید، نمازتان را سروقت خواندید، محرمات را ترک کردید در عملیات ها پیروزید وگرنه بیسیم و ارتباطات و … اﻟﻜﻴﻪ ... دل خوشکه!👌
🌹🌹🌷🌹🌹
#شهید حاج محمد ابراهیمی
#ﺷﻬﺪاﻱ_ﻓﺎﺭﺱ
🔺🌷🔺🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
#براساس_زندگی_شهیدان_ایزدی
#نویسنده_مریم_شیدا
#منبع_کتاب_مرابه_مسیح_بسپار
#قسمت_هفدهم
نهج البلاغه اما را باز می کنم .حتماً یک جایی توی کارتون کتابهایم افتاده توی انباری! یادم هست که خسرو به من گفت:« نامه امام علی به فرزندش امام حسن را حتماً بخوان و فکر کن پدر خودت دارد به تو وصیت می کند و با تو حرف میزند .از پدر دلسوز تر برای فرزند نیست.»
اما هم لایه همین صفحه نهج البلاغه کاغذ گذاشته و این چند برگ فرسوده تر از بقیه برگ ها به نظر می رسد.
«از پدر فانی ،اعتراف کننده به گذشت زمان، زندگی را پشت سر نهاده ای که در سپری شدن دنیا چاره ای ندارد و مذمت کننده دنیا که مسکن گزیده در جایگاه گذشتگان ،و کوچک کننده فردا.
به فرزندی امیدوار ،که چیزی از او به دست نمیآید. رونده راهی که به نیستی قطع میشود ،در دنیا هدف بیماریها ،در گرو روزگار و در تیررس مصائب ،گرفتار دنیا ،سودا کننده دنیای فریبکار ،وامدار نابودی ها ،اسیر زیر مرگ ،هم سوگند رنج ها، همنشین اندوه ها ،آماج بلا ها، به خاک در افتاده خواهش ها و جانشین گذشتگان است..»
چند ساعت پیش که رفتم مسجد دنبال ردی از خسرو .بچه های پایگاه بودند .یکی شان را صدا زدم. ایزدیها را میشناخت و گفت که فردا تشییع جنازه مهدی ایزدی است توی دارالرحمه. اگر بیایی آن جا می توانی پیدایشان کنی.
مهدی برادر کوچک خسرو توی جبهه شهید شده بود .بیشتر وقت ها توی بازی های مان مهدی هم می آمد .شوت هایش حرف نداشت و بیشتر از آنکه حرف بزند حواسش به بازی بود.
کتاب فردا هستم خوابم نمیبرد به همه چیز فکر می کنم به جز پزشکی، حرفهای عمو ،خسرو و به دیدار آخر مان.و شاید به خودم به چگونه زیاد شدن؟!!!
هرچه چشم می اندازم فقط آدمهایی را میبینم که دوش به دوش هم ایستادهاند .صدای گریه و الله اکبر ها و لا اله الا الله تو گوشم می پیچد .بوی عود و گلاب فضا را عطرآگین کرده است . این بو با خودش خیلی چیزها را می آورد. همه جا را ماتم گرفته است .این سیل جمعیت برای مراسم شهدا آمدهاند. تا چشم کار میکند آدم های عزادار و سیاه پوش ایستادند میگردم تا آشنایی پیدا کنم یا در میان پیکرهای روی دست مردم بتوانم جسد مهدی را به یابم و به دنبالش بروم دنبال جسد و تابوت مهدی رفتن یعنی پیدا کردن خسرو حتما هر جا باشد خودش را به مراسم برادرش می رساند هر جا که باشد همانطور که من هر وقت نیازش داشتم کنارم بود.
چشم دوختم به جسد ها .صدای جیغ زن ها بلند میشود و خیلی زود با هم هماهنگ میگویند:« این دل پر ز کجا آمده ,از سفر کرب و بلا آمده»
با آمدن جسد های بعدی ،سیل جمعیت به تلاطم میافتاد و شانه هایم می رود و می آید. اراده با هایم در دستم نیست و با فشار جمعیت کشیده می شوند به سمت تابوت .صدای زن ها بیشتر به گوشم میخورد :«برادرم شهادتت مبارک»
تابه خودم می آیم ،می بینم زیر تابوت را گرفتم و با جمعیتی که دارد تابوت را با صلوات میبرد همراه شده ام.یادش بخیر !این ذکر را اقدس یادم داده بود. می گفت: این ذکر را بگویی معجزه میکند.می پرسیدم: محمد کیست و این ذکر چیست؟ جواب میداد:«من که سوادم به این چیزها قد نمیده برو از خسرو بپرس اون میتونه جوابت رو بده»
می رفتم سراغ خسرو از او می پرسیدم. میگفت :مثل شما که پیامبرتان عیسی مسیح است ،ما هم پیامبران محمد صلی الله علیه و آله و سلم است. همانطور که شما کارهای می کنید که اعتقاد تان را به پیامبر تان نشان میدهید .صلوات هم یک جور نشان دادن اعتقاد و ایمان قلبی ما به پیامبر مان است.
صدای صلوات ها پشت سر هم می آید .نمی توانم خودم را از جمعیتی که احاطه ام کرده رها کنم. انگار چیزی مرا زیر تابوت میخکوب کرده است. جمعیت می ایستد. همهمه شده .صدایی بلند می شود« تابوت را بزارید زمین ..تابوت را بزارید زمین.»
تابوت زمین می آید. آن جوانی که جمعیت را نگه داشته را میشناسم. همان بود که آن روز موقع مرگ پاپا آمده بود و خیلی زود رفت .تابوت به زمین آمد .فرصت می یابم تا خودم را رها کنم .جوان دور میشود! از کسی می پرسم :«بین جنازهها مهدی ایزدی بود خبر دارید ؟»
سفیدی چشمش قرمز شده با صدای بغض داری می گوید «مهدی ایزدی همینه.»
در واتس آپ 👇
https://chat.whatsapp.com/BE71umQBe1UB84MK8aPoYv
در ایتا 👇
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
☀️ #فقط_10_دقیقه_وقت_بگذاریم
نماز بسیار عالی یکشنبه های ذی القعده
#امروز
🔸برای این نماز ثواب زیادی ذکر شده از جمله اینکه رسول اکرم(ص) فرمود: هر که این نماز را به جا آورد: توبه او مقبول و گناهانش آمرزیده شود، دشمنان او در روز قیامت از او راضی شوند، با ایمان میمیرد، دین و ایمانش از وی گرفته نمیشود؛ قبرش گشاده و نورانی شده و والدینش از او راضی گردند؛ مغفرت شامل حال والدین او و ذریه او گردد؛ توسعه رزق پیدا کند؛ ملک الموت با او در وقت مردن مدارا کند؛ به آسانی جان دهد و....
🔸چهار ركعت نماز بخواند ،
در هر ركعت از آنها :
سوره حمد 1مرتبه - توحيد 3 مرتبه - فلق 1 مرتبه - ناس 1 مرتبه
بخواند،
🔸و پس از نماز 70 مرتبه استغفار كند : استغفروا لله ربی و اتوب الیه
و استغفار را با یکبار
لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّهَ إلاَّ بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ
به پایان برد
🔸پس از آن بگوید :
يَا عَزِيزُ يَا غَفَّارُ اِغْفِرْ لِي ذُنُوبِي وَ ذُنُوبَ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فَإِنَّهُ لاَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إلاَّ أَنْتَ
( اي عزيز اي غفّار بيامرز گناهانم را و گناهان جميع مؤمنين و مؤمنات را زيرا كه نيامرزد گناهان را جز تو )
#التماس_دعا
💠🌀💠🌀💠🌀
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷ﻭﻗﺘﻲ ﭘﻴﺮاﻫﻦ ﻳﻮﺳﻒ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﻴﺮﺳﺪ ....😭
⭕️ تصاویری از خبررسانی شناسایی رزمنده #شهید مدافع حرم علی جمشیدی
و تحویل وسایل برجای مانده از شهید ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ
#ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ_ﺷﻬﺪاﻳﻴﻢ🌹
🌹▫️🌹▫️🌹
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
ﺩﺭ واتسـاپ:
https://chat.whatsapp.com/BE71umQBe1UB84MK8aPoYv
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌟 #چهـلہ_ولایــت_باشهـــدا🌟
انجـــام اعمـــال مستحبـــے به #نیابت امام زمــان (عج) و شهــداے غریب استــان فارس 💐 و #هدیـہ به حضرت امیــرالمؤمنیــن علے بن ابیطالب (ع)💐
⬇⬇⬇
از تـاریخ 10تیرمـــاه تا #عیدغدیـــر..
در۴۰ روز مانده به عید ولایت ،هرنفر روزانہ #عمـل_مستحبے مانند قرائت قرآن ، دعــاے عهد، زیارت امیـــن اللہ ، زیارت عــــاشورا و.. به نیابت امام زمان(عج) و شهدا انجام می دهد...انشاء اللہ
🌸🌸🌸🌸
فرصت را ازدست ندهیم.... خود را براے بزرگترین واقعہ شیعہ آماده کنیــم...
اﮔﺮ ﻏﺪﻳﺮ ﻓﺮاﻣﻮﺵ ﻧﻤﻲ ﺷﺪ ﺣﺴﻴﻦ( ع) ﺑﻪ ﻣﺴﻠﺦ ﻛﺮﺑﻼ ﻧﻤﻲ ﺭﻓﺖ...
🌸🌸🌸
#هیئت_شهداےگمنام_شیــراز
👇👇👇
لطفا با انتشــار مطلب ،در ثواب اعمال خود را سهیم کنید
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
هروقت قرار بود مأموریت برود. اگر من راضی نبودم تمام تلاشش را می کرد یا مأموریت را نرود و یا به هر نحوی مرا راضی می کرد. اما این بار فرق داشت. مدام گریه می کردم تا منصرفش کنم، اما نه به گریه هایم توجه کرد تا سست شود و نه از رفتن منصرف شد.
صبح با اشک و قرآن بدرقه اش کردم. دستی به صورتم کشید و خیسی اشکم را به سر و صورتش زد و گفت " بیا بیمه شدم. صحیح و سالم بر میگردم"
👈🏻ﺭاﻭﻱ :همسرﺷﻬﻴﺪ
#شهیدشجاعت_علمداری🌹
#شهدای_فارس🌹
#ﺷﻬﺪاﻱ_ﻣﺪاﻓﻊ_ﺣﺮﻡ🌹
🌺🌷🌺🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#انتشار_برای_اولین_بار
#پیشنهاد_ویژه_دانلود👌👌
🌷(((پرده خوانی کرامات شهدا)))🌷
شهیدی که در قبر خندید، شهیدی که کارنامه دخترش را پس از شهادت امضا کرد، و ....
حتما ببینید، شگفت انگیزه👆👆
🍃🌹🍃🌹
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
#شـب
در چشـمانت حـل میشـود
وزیبـایی چشـمانت
را باید رمز شـب قـرار داد
چہ زیبـاست
با تـو یڪی شـدن
در ابتـداے سڪوت...
#سپهبد_حاجقاسم_سلیمانی🌷
#شبتـــــون_آرام_بایاد_شھـــــدا 🌹
ว໐iภ ↬ http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🔻شهادت...
ماییم و حکایت پریشانیمان
ما و تب حیرت،تب سرگردانی
داغی که نهان شد به غزل خوانیمان
خورده است غم شهادت به پیشانیمان...
#روزتون شهدایی🌷
🌷🌹🌷🌹
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩🎥ماجراي شنيدنی شفای نوزاد در حرم مطهر حضرت امام الرئوف (ع) در دوران قرنطینه
#اﻣﺎﻡ_ﺭﺿﺎ ع ﻣﺪﺩﻱ
ﺩﻟﺖ اﮔﺮ ﺷﻜﺴﺖ ﺑﺮاﻱ ﻓﺮﺝ ﻣﻮﻻ ﺩﻋﺎﻛﻦ 🙏
🌷🌷🌹🌷🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد
#براساس_زندگی_شهیدان_ایزدی
#نویسنده_مریم_شیدا
#منبع_کتاب_مرابه_مسیح_بسپار
#قسمت_هجدهم
چشم می دوزم به تابوت .جلو تابوت را که ندیده بودم ،نگاه می کنم .عکس جوانی با محاسن مشکی و پرپشت زده شده و زیر عکس نوشته «شهید مهدی ایزدی»
مرد ادامه میدهد: قراره همینجا خاکش کنند نزدیک حسینیه.
حسی به من میگوید بروم دنبال مردی که می شناسمش .نزدیک تر می روم. بوی عطر بلند می شود .عطری متفاوت و عجیب! بویی که انگار تازه است که می شنوم اما در عین غریبه گی انگار آشناست !جمعیتی دور قبری جمع شده اند و بوی عطر تمام فضا را پر کرده. یک آن به خودم می آیم. چشمانم در چشمان درشت و مشکی مرد در هم گره می خورد. این نگاه را خوب می شناسم و آن صورت لاغر و کشیده را آن محاسن کم پشت و آن موهای کم و تنجه زده روی صورتش را! با این نگاه سالها زندگی کردهام. خودش است، خسرو.
نه اشتباه نمیکنم. دنیا دور سرم می چرخد .حالم را نمیفهمم. فقط صدا ها همراه با بوی عطر دوره ام کرده اند.
_مگر می شود؟!!!
_الله اکبر !!!انگار معجزه میمونه!!
_پناه بر خدا از این حکمتش!!
چشم در چشم خسرو لحظاتم را مرور می کنم. بار آخری را که با هم بودیم .توی آغوش هم! انگار تنش بوی همین عطر را می داد. همان عطری که توی همین فضا پیچیده!!
صدای همان جوان آشنا ست که میپرسد:« چیه ؟چی شده ؟چرا جنازه را خاک نمیکنید ؟مردم معطلند!!
_مگه نمیبینی بابا جون چی شده؟!
چشم در چشم خسرو شدهام توی قاب! پشت یک قاب شیشهای و زیر خط نگاهش که نوشته «شهید خسرو ایزدی»
مرد می پرسد: چی شده؟
_کارگر داشت قبر مهدی را کنار خسرو میکند. اشتباهی سنگ لحد خسرو را برداشت. ببین!! جنازه خسرو بعد از ۵ سال هنوز سالمه ! انگار تازه خاک رفته!
خودم را می کشانم سمت قبر. خدای من! اینکه اینجا توی قبر خوابیده خسرو است؟! رفیق روزهای تنهایی ام؟ همبازی دوران نوجوانی ام ؟ببین خسرو! بعد از ۷ سال برگشتم .کجایی رفیق؟ من طعم رفاقت را باتو چشیدهام .چیزی که تمام این هفت سال نداشتمش. یادم نمی رود وقتی تعریف من را از رفاقت و دوستی میپرسیدی و می گفتم :رفیق اونیه که توی تمام لحظات کنار رفیق باشه .توی خوشی و ناخوشی .توی سختی و توی آرامش. اصلاً رفیق خوب رفیقیه که همراه روزای سخته. رفیق روزای خوشی اصلا رفیق نیست. تو سرت را تکان دادی و گفتی :آره همینه. اما رفیق خوب نشانه های دیگه ای هم داره. رفیق خوب اون چه را که برای خودش نمی پسنده و خوشش نمیاد برای دوستش هم نمیخواد. اگر خودش از صحبت ناشایست بدش میاد، این رو هم نباید برای دوستش بخواد و نه تنها برای رفیقش، بلکه برای همه مردم. اگر آدم خودش دوست داره آزاد باشه و راحت، این رو هم برای دیگری هم میخواد. با بخواد که دیگران راحت و آزاد باشند نبینند و رنج نکشند برای همین عقیده است که میشه راحت از جونت هم بگذری .برای همینه که من نباشم و تو باشی معنا میگیره.
این رو امام ما شیعیان گفته که برای تربیت خودت، همین بس « چیزی را که برای خودت نمی پسندی برای دیگران هم نپسندی».
اشک توی چشمهایم دویده است. مات زیر رگبار هق هق گریه ها و حرفها به خسرو نگاه میکنم. به جسدی که هنوز بعد از ۵ سال تازه است! بدون اینکه سلولهای بدنش تجزیه شده باشد! بدون این که بوی تعفن گرفته باشد !!و بدون اینکه جسد ساختار خود را از دست داده باشد .خسرو انگار که در خوابی عمیق و آرام فرو رفته باشد.
همان جوان را که کسی فرهاد صدایش کرد ،رفت توی قبر و بعد دست هایش را بالا آورد .نگاهم را همراه با دستهایش بالا می کشم. قرمزی روی دست هایش نقش بسته ،خون است ،خون!!
بلند می گوید:« هنوز از پهلوی خسرو خون تازه بیرون میزنه! همونجا که تیر خورده!!
بو میکشم. بوی خون باید به مشامم بخورد، اما من فقط بوی عطر حس می کنم. نه بوی تعفنی از جسد نه بوی خونی، فقط عطر است که مشامم را پر می کند.
فرهاد برادر کوچک خسرو,او را به یاد دارم. دستمال خونی را از قبر می آورد بیرون.
_ خون بند نمیاد.. خون پهلوش بند نمیاد!!
دستمال خونی که از قبر بیرون می آید، صدایی بلند «یا زهرا» میگوید و چند بار «یا زهرا یا زهرا» و همه میگویند:« یا زهرا»
چقدر این نام برایم آشناست و قصه پهلو! فقط یکبار شنیدمش , آن هم از خسرو توی دیدار آخرمان! همان موقع که توی آغوشش بودم و نفس گرمش توی پرده گوشم میخورد, که گفت :«برنابی، آرزویی دارم برام دعا میکنی؟»
پرسیدم: چه آرزویی؟! گفت :تو حکایت این قصه را نمی دانی ولی دعا کن من هم مثل حضرت زهرا از پهلو.....
در واتس آپ 👇
https://chat.whatsapp.com/BE71umQBe1UB84MK8aPoYv
در ایتا 👇
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
برای مأموریت به سامرا رفته بود و در زیرزمین حرم عسکریین مستقر بودند.
یکی از همین شب ها وارد صحن امام حسن می شود تا با من تماس بگیرد.
داعش خمپاره ای به سمت گنبد امام حسن عسکری شلیک کرده بود که به هدف نخورده و رد شده بود. اما در شلیک خمپاره دوم، ترکش به شهید علمداری اصابت میکنه که منجر به شهادت ایشون میشه.
همان شب آخر که میان سر و صدای حرم با عجله قطع کرد و گفت فردا تماس میگیرم، در صحن امام حسن عسکری، فدای مولایش شد.
👈🏻ﺭاﻭﻱ همسر ﺷﻬﻴﺪ
#ﺷﻬﻴﺪﻣﺪاﻓﻊ ﺣﺮﻡ
#شهیدﺷﺠﺎﻋﺖعلمداری
#ﺳﺎﻟﺮﻭﺯﺷﻬﺎﺩﺕ
#ﺷﻬﺪاﻱاﺳﺘﺎﻥﻓﺎﺭﺱ
🌺🌺🌺🌺🌺
ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ
👇🌹🌹👇
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ببینید | #پیشنهاد_دانلود
⏱ روایتگری راویان دفاع مقدس
🌹نشانه پذیرفتن سیره شهدا در ما ....
🎧 #حجت_الاسلام_مهدوی_ارفع
🌹🔺🌹🔺
➕ ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺬاﺭﻳﺪ👇
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
در این مأموریت آخر حال و هوایش عجیب بود. هروقت حمام می رفت غسل شهادت می کرد. سه روز قبل از شهادتش از محل کار در اهواز تماس گرفتند که باید برای انجام مأموریت که حضورش ضروری است به ایران برگردد. اما جواب شهید فقط یک جمله یود
"من تازه به اینجا آمدم، و تا #ﺷﻬﻴﺪ نشم بر نمیگردم...... علمداری فقط شهید میاد ایران"
و همین طور شد.. شهید علمداری برگشت
👈🏻ﺭاﻭﻱ :همﺭﺯﻡ شهید
#ﺷﻬﻴﺪشجاعت_علمداری🌹
#ﺳﺎﻟﮕﺮﺩﺷﻬﺎﺩﺕ🌹
🌺🌷🌺🌷
ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ
🌷👇🌷
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
نهم تیرماه سالگرد عملیات #کربلای_یک گرامی باد.🌷🌷
👇👇
#شهید مرحمت بالازاده
هم قد گلوله توپ بود …
گفتم : چه جوری اومدی اینجا؟
گفت : با التماس!
گفتم : چه جوری گلوله رو بلند میکنی میاری؟
گفت : با التماس!
به شوخی گفتم: میدونی آدم چه جوری شهید میشه؟
لبخندی زد و گفت: با التماس!
تکه های بدنش رو که جمع میکردم فهمیدم چقدر التماس کرده 😔😭
#ﺷﻬﺪا ﺑﺮاﻱ ﻣﺎ ﻫﻢ ﺩﻋﺎ ﻛﻨﻴﺪ
#ﺩﻟﻢ_ﺷﻬﺎﺩﺕ_ﻣﻴﺨﻮاﻫﺪ
🌹🌷🌷🌹
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید