eitaa logo
شهدای غریب شیراز 🇮🇷
4.8هزار دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
48 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،اگرباحــفظ‌ آیدی و لوگو باشه بهتر تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
نقش سربند سرش ثارالله ستـــــ یعنے ڪہ سرش نذر ستـــــ 🍃🍃🍃🍃🍃🍃 ﺑﺎ ﻧﺎﻡ ﺷﻬﺪا ﻣﺰﻳﻦ ﺑﺎﺩ 🌺🍀🌺🍀🌺🍀 : @shohadaye_shiraz
#ﺷﻬﻴﺪﺣﺒﻴﺐ_ﺭﻭﺯﻳﻂﻠﺐ #شهداےفارس #سالگردشهادت
شهدای غریب شیراز 🇮🇷
#ﺷﻬﻴﺪﺣﺒﻴﺐ_ﺭﻭﺯﻳﻂﻠﺐ #شهداےفارس #سالگردشهادت
🌸در اوج عملیات محرم بودیم. حاج نبی، فرمانده تیپ، من را به بُنه تدارکاتی فرستاد تا برای نیروهای خط مهمات بیاورم. خودم را به بُنه رساندم. تا بچه ها ماشین مهمات را پُر کنند، شنیدم حبیب دنبال من می گردد. دوزاری ام افتاد که می خواهد به خط بیاید. گفتم: من کاری با حبیب ندارم. هر که با من جلو آمد خورد، من هم کسی که همه رویش حساس هستند را جلو نمی برم. بچه های بنه، مقاومت می کردند که حبیب جلو نرود و او را از اینجا هم عقب تر بفرستند، حبیب هم می دانست که اگر کسی بتواند او را به جلو ببرد من هستم، روی همین حساب خیلی در دیدش نمی رفتم. بلاخره پیدایم کرد. گفت: سید مشکل من فقط به دست تو حل میشه! - اگر بیای بر نمی گردی ها؟ - برای همین بر نگشتن می خواهم بیام! - چی گیر من میاد؟ - شفاعتت می کنم! - این جور زبونی نمیشه، به کی قسم می خوری؟ - به جدت فاطمه الزهرا! - پس یا علی، آماده باش، ماشین مهمات پر شد حرکت می کنیم. تا خبر به شیخ اسدالله حجازی فرمانده حبیب رسید، خودش را به من رساند و گفت: هر که را می خواهی ببر، جز حبیب. - نه، وعده ای به من داد که خط نمی رم، مگر با حبیب. به هر ترتیب غروب با مهمات به شرهانی رفتیم. من باز باید بر می گشتم، گفتم: حبیب بیا بریم. گفت: نه، من قرارم با تو این بود که بیایم، نه اینکه برگردم. من برگشتم و یک بار مهمات دیگر به خط آوردم. صبح به سمت تپه 175 رفتیم. حاج نبی گفت برو یک مهمات دیگر بیار. - اگر من نرم؟ - کس دیگه ای غیر از تو نمی ره. رفتم به سمت حبیب و گفتم: حبیب بیا بریم. - نه، من دیگه به آرزو هام رسیدم. - تمام؟ - تمام. رفتم مهمات را آوردم. وقتی پای تپه رسیدم، دیدم [شهید] حاج مهدی زارع داره می آید و دست تکان می دهد که نیا. وقتی رسید گفت: برگرد که تپه سقوط کرد. - کو حبیب؟ - حبیب همان جا خورد و ماند. - راهی نیست برش گردانیم؟ - نه، فقط برو که مهمات دست عراقی ها نیافتد. من ماندم و وعده شفاعتی که سال ها برایم از حبیب به یادگار مانده است. 👆به روایت سید محی الدین خادم 🌸🌷🌸 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🍃 👇 ۱۹ آبان، سالروز شهادت، عارف الی الله شهید مفقود الجسد حبیب روزی طلب 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 : @shohadaye_shiraz ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﺪ: http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
7.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چگونگے خبردادن "شهادت پدر" به پسر ڪوچڪش امیرعلے گفت: باباے من قهرمان بود موقع دیدن عڪس پدر، از دور پدرش را بوس مےڪرد. 🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌹 : @shohadaye_shiraz
✍دیروز شما در قاب عڪسے جمع شدید ونفهمیدیم ڪدام‌تان حسینــے شدند؟! امــروز ما نظاره میڪنیم ایــن حلقــہ‌ے عاشــقانہ را، و افسوس مےخوریم: ڪہ جا مانده‌ایم .. 🌷🌷 #صبحتان به نگاه و لبخندشهدا مزین باد
#ﺷﻬﻴﺪﺳﻌﻴﺪاﺑﻮاﻻﺣﺮاﺭ #شهداےفارس #سالگردشهادت
شهدای غریب شیراز 🇮🇷
#ﺷﻬﻴﺪﺳﻌﻴﺪاﺑﻮاﻻﺣﺮاﺭ #شهداےفارس #سالگردشهادت
🌷 ✋ ۲۰ آبان سالروز شهادت شهید سعید ابوالاحرار 🌸خبر شهادت سعید آمده بود، جنازه اش نه. چند روز گذشت، خبری نشد. یک روز در بسیج نشسته بودم و به سعید فکر می کردم، دیدم بهتر است به جای دست روی دست گذاشتن پیگیر جنازه اش شوم. شماره معراج شهدای اهواز را پیدا کردم و زنگ زدم. تمام روز تلاش کردم تا بلاخره توانستم آنجا را بگیرم. گفتم: شهید ما چند روز است نیامده! اسمش را پرسید. گفتم سعید ابوالاحرار. محل و تاریخ شهادتش را گفتم. چند دقیقه ای دفترش را زیر و رو کرد و گفت: فلان روز فرستادیم تهران! گفتم: تهران، چرا تهران. گفت: خوب مربوط به منطقه شمال کشور بود! با خودم گفتم: تهران برای چی؟ شماره معراج شهدای تهران را پیدا کردم و شروع به گرفتن شماره کردم. یک روز هم طول کشید تا بلاخره معراج شهدای تهران را گرفتم و با سختی جواب شنیدم جنازه رفته مشهد! روز بعد متعجبانه شروع به گرفتن شماره معراج شهدا مشهد کردم. اینجا جواب دادند بعد از طواف حرف فرستادیم سبزوار! تا اسم سبزوار آمد، تنم یخ کرد و خاطرات سعید در ذهنم زنده شد. برایم از سفری که با حبیب به سبزوار و مزینان رفته بود گفت. می گفت: دیدم گوشه به گوشه این شهر مسجد است و مردم بسیار متدینی دارد. می گفت: برای خرید به مغازه ای رفتم و جنسی را طلب کردم که قیمتش دو تومان بود. مغازه دار، پول خورد نداشت، بی آنکه پول آن جنس را از من طلب کند آن را به من داد. هر چه خواستم پس بدهم، قبول نکرد و به من گفت: ما مغازه را برای رفع حواج مردم باز می کنیم. می گفت آن منطقه مردمان دینداری دارد و من حتماً باز سری به آنجا می زنم. حالا دیگر خیالم راحت شده بود که جنازه سعید در سبزوار است. یکی دو روز به بنیاد شهید و سپاه مشهد زنگ می زدم تا سعید را برایم پیدا کنند. بلاخره پیدا شد. از روی رنگ جورابش، قد بلندش و سبیل های تراشیده و کوتاهش پیکر سعید را شناسایی کرده و بلاخره بعد از حدود ده روز تلفنی ایشان را به شیراز برگرداندم. وقتی که تابوت سعید رسید. دیدم کسی که روی تابوت مشخصات سعید را نوشته، بسیار بد خط نوشته بود اعزامی از شیراز، به نحوی که شیراز به شکل سبزوار خوانده می شد. بعد از دو هفته هیچ آثار تعفن و ماندگی و سیاه شدگی در پیکر سعید که معمولاً در جنازه ها دیده می شد، نبود. 🌸🌷🌸 ابوالاحرار 🌺🍀🍀🍀🍀🌺 : @shohadaye_shiraz ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﺪ: http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
" کار ڪردن تو مملکت امام زمان (عج) رو عشقہ ! هرجا لازم باشہ حاضرم کار ڪنم ، چہ فرمانـدهے در جنگ ، چہ کارگرے در ڪارخانہ ." #سردار_شهید_رضا_شڪرےپور🌹 📚 ققنوس و آتش ص ۷۵ 🍃
1_32804261.mp3
زمان: حجم: 2.35M
🎼 پادكست "شب عاشقی" 🔹روايتي متفاوت از حاج حسین یکتا 🌹 : @shohadaye_shiraz ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﺪ: http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
حسیــــــن وار جنگیدن یعنے دست از همہ چیز ڪشیدن در زندگے ... 🌷 ﺷﻬﺪاﻳﻲ🌺 : @shohadaye_shiraz
1_34219710.mp3
زمان: حجم: 5.43M
🎵رزق_ﺷﻬﺪاﻳﻲ ⁉️ 🎤🎤 🍃🌹🍃🌹 : @shohadaye_shiraz ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﺪ: http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﺷﻬﻴﺪﻣﺤﻤﻮﺩﻓﻮﻻﺩﻱ #شهداےفارس