eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.3هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
2.9هزار ویدیو
42 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
#ﻃﺮﺡ_ﺁﻣﺎﺩﮔﻲﺑﺮاﻱ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲ_ﺷﻬﺪا اﻳﻦ ﻫﻔﺘﻪ #ﺫﻛﺮﺷﺮﻳﻒ: #ﺻﻠﻮاﺕ ﺑﺎ ﻋﺠﻞ ﻓﺮﺟﻬﻢ #ﻫﺪﻳﻪ ﺑﻪ اﻫﻞ ﺑﻴﺖ اﻃﻬﺎﺭ(ع) و اﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ(ﻋﺞ)و اﻣﺎﻡ ﺭاﺣﻞ(ﺭﻩ ) و ﺷﻬﺪاﻱ ﺷﻬﺮﻣﺎﻥ و اﻣﻮاﺕ و... ﺑﺨﺼﻮﺹ #ﺷﻬﻴﺪاﻥ ﺣﺎﺝ ﻭﻟﻲ ﻧﻮﺭﻱ و ﻣﺼﻂﻔﻲ ﻓﻌﺎﻝ ﭘﻮﺭ ﻫﺮﻛﺲ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺗﻌﺪاﺩ ﺑﻪ ﻣﻲ ﺗﻮاﻧﺪ ﺩﺭ ﺧﺘﻢ اﻳﻦ ﺫﻛﺮ ﺷﺮﻛﺖ ﻛﻨﻨﺪ
ﻣﺒﻠﻎ ﻏﺪﻳﺮ ﺑﺎﺷﻴﻢ
❣ هذا دوباره و ما و دل💔 و چشم قدم بر چشم ما کی می گذاری⁉️ 🌺 🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﮔﺰاﺭﺵ ﺗﺼﻮﻳﺮﻱ ﻣﺮاﺳﻢ ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲ ﻻﻟﻪ ﻫﺎﻱ ﺯﻫﺮاﻳﻲ #ﺩﻳﺮﻭﺯ ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ 🌹
ﮔﺰاﺭﺵ ﺗﺼﻮﻳﺮﻱ ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ ﻫﺎﻱ ﺧﺎﺩﻣﻴﻦ ﺷﻬﺪا
شهدای غریب شیراز
#ﮔﺰاﺭﺵ ﺗﺼﻮﻳﺮﻱ ﻣﺮاﺳﻢ ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲ ﻻﻟﻪ ﻫﺎﻱ ﺯﻫﺮاﻳﻲ #ﺩﻳﺮﻭﺯ ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ 🌹
ﻟﻂﻔﺎ اﻧﺘﻘﺎﺩاﺕ و ﭘﻴﺸﻨﻬﺎﺩﻫﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺩﺭ ﺧﺼﻮﺹ اﻳﻦ ﻣﺮاﺳﻢ ﺑﻪ ﺁﻱ ﺩﻱ ﺯﻳﺮ اﺭﺳﺎﻝ ﻛﻨﻴﺪ: @Khadem_shohadaye_shiraz
🔰 🌸شهادت مقصد نیست ! راه است ، مقصد خداست و شهادت معقول ترین راه رسیدن به خدا . الهی ...! طی ڪردن این راهم آرزوست . 🌹شهید غلامرضا خدایـے @shohadaye_shiraz
🌸 تیپ امام حسن تازه تشکیل شده و در منطقه غرب مستقر شده بود. مدتی حاج مجید به عنوان فرمانده عملیات تیپ به غرب آمدند. تابستان بود و هوا گرم و پشه زیاد. آن شب علاوه بر گرما و پشه، دشمن هم لج کرده و نامنظم روی مقر خمپاره می ریخت. وقت خواب شد. همه توی سنگر خوابیدیم. رب ساعتی گذشت، حاج مجید گفت: با این پشه و گرما من خوابم نمی بره، می رم بیرون پشت تویوتا می خوابم! یک پتو برداشت و رفت بیرون سنگر. چند دقیقه نگذشته صدای خمپاره و انفجار آمد. بیرون دویدیم. حاج مجید راحت پشت ماشین خوابیده بودم. گفتم: حاج مجید بی خیال شو، یه بلایی سرت میاد، من نمی تونم جواب پس بدم بیا داخل! گفت: نه، نگران نباش. اینجا برای من اتفاقی نمی افته، سهم من جای دیگه و زمانی دیگه است. بعد هم راحت در بادی که می وزید پشت ماشین خوابید. تا صبح هر صدای خمپاره ای که می آمد و دلم می ریخت و از سنگر بیرون می دویم. اما حاج مجید راحت خوابیده بود. اصلا این خمپاره و ترکش ها را حساب نمی کرد. صبح چند تا ترکش به بدنه ماشین نشسته بود، اما حاج مجید با آن اطمینان خودش، راحت خواب خودش را کرد. 🌷🌸🌷 👇 شهادت: ۱۳۶۶/۱۲/۲۹- منطقه عمومی حلبچه سمت: فرمانده عملیات لشکر ۱۹ فجر 🌺🌷🌺🌷🌺🌷 ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ ..,........... : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺵ: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
🔆نماز یکشنبه ذی‌القعده، نماز مستحبی و چهار رکعتی است که روزهای یکشنبه ماه ذی‌القعده خوانده می‌شود و فضائل بسیاری از جمله آمرزش گناهان و با ایمان مردن برای آن در روایات آمده است. ‼️نکته: 🔻اگر در شرایطی بودی که آب در اختیار نداشتی که غسل کنی بخاطر غسل نکردن، فضیلت نماز را از دست نده بلکه تیمم بدل از غسل انجام بده. 🔺اگر نماز در یکی از یکشنبه‌های این ماه هم خوانده شود کفایت می‌کند اما بهتر است که همه یکشنبه‌ها خوانده شود. http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
اگر هواپیما بال نداشته باشد خودم بال در آورده و بر سر دشمن فرود می‌آیم و هرگز تن به اسارت نخواهم داد 🌷 💠 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
شهدای غریب شیراز
اگر هواپیما بال نداشته باشد خودم بال در آورده و بر سر دشمن فرود می‌آیم و هرگز تن به اسارت نخواهم
🌷قبل از اينكه اين را به ما اعلام كنند عباس دوران به پايگاه اميديه اهواز رفته بود و قرار بود در صورتي كه در عمليات رمضان نياز شد پرواز🛫 كند زيرا نيروي زميني ارتش در اين عمليات نياز به هاي هوانيروز داشت در نتيجه دو روز قبل از شروع عمليات عباس دوران به ما ملحق شد 👥و به ما توضيح دادند كه به علت حساسيت ويژه اين عمليات با سه هواپيما✈️ انجام خواهد شد. هواپيماي شماره يك من بودم و عباس دوران هواپيماي شماره 2 محمود اسكندري بود و ناصري و هواپيماي شماره 3 توانگريان و قاسمي كه البته قرار شده بود👌 هواپيماي شماره يك و دو به عمق خاك و شهر بغداد بروند 🌷و علاوه بر بمباران💣 پالايشگاه الدوره ديوار صوتي اين شهر را نيز بكشنند و هواپيماي شماره 3 نزديك مرز بعنوان پشتيبان و نيروي مستقر شود تا در صورت بروز هرگونه مشكلي براي اين دو هواپيما عمليات را ادامه دهد .ما به سمت بغداد🏘 پرواز كرديم . تقريبا 15 كيلومتري بغداد بوديم كه با ديوار آتش پدافند دشمن روبرو شديم و در همين فاصله چند گلوله به هواپيماي ما برخورد كرد. وقتي اين ها به هواپيماي ما اصابت كرد💥 عباس دوران به من گفت : 🌷چراغ سمت راست روشن شده و ظاهرا موتور از كار افتاده است 😰. من به عباس گفتم : چاره اي نيست و بايد به عمليات ادامه دهيم . زيرا در آن شرايط اگر بازمي گشتيم دوباره در ديوار آتش قرار مي گرفتيم بنابراين به سمت جنوب شرقي شهر بغداد كه پالايشگاه الدوره در آنجا بود ادامه مسير🛣 داديم و با اينكه پدافند دشمن بسيار قوي بود تمام بمبها را روي اين پالايشگاه تخليه كرديم . بعد از تخليه به مسيري ادامه داديم كه دقيقا به سمت همان هتلي ختم ميشد كه قرار بود كنفرانس🎙 غيرمتعهدها در آنجا برگزار شود. 🌷زماني كه بمبها💣 را روي پالايشگاه الدوره مي ريختيم بي امان و شديد دشمن قطع نمي شد و در همان موقع بود كه هواپيما مورد اصابت چند گلوله ديگر قرار گرفت☄ و قسمت عقب آن به طور كلي از بين رفت .من وقتي به پشت سر نگاه كردم را ديدم كه در آتش مي سوخت و يك لحظه هم ديدم كه قسمت دم تا وسط كابين از بين رفته و در آتش ميسوزد. ديگر حتي فرصت نشد به عباس دوران اين قضيه را بگويم⚠️ و نمي دانم چه طور شد كه من به بيرون پرت شد. 🌷 يعني قبل از اينكه من بخواهم به دوران بگويم كه قسمت هواپيما از بين رفته صندلي به بيرون پرت شده بود‼️ حالا يا عباس دوران اين كار را كرده بود (چون چند لحظه قبل از آن به شدت اصرار داشت كه را من ترك كنم ) و يا آتشي كه در قسمت وسط كابين بود باعث اين قضيه شده بود. در هر صورت من چشمانم سياه شد و ديگر هيچ نديدم😑 وقتي به هوش آمدم در وزارت دفاع عراق اسير شده بودم . بعد از دو ماه يك سرباز عراقي كه وزارت دفاع عراق بود به من گفت :❗️ 🌷 من شما را ديدم كه آتش گرفته بود يك چتر باز شد و بعد از چند ثانيه هواپيما به هتل🏨 محل برگزاري كنفرانس غيرمتعهدها برخورد كرد و فهميدم عباس صندلي خودش را به بيرون پرت نكرده و پس از برخورد❌ هواپيما با ساختمان هتل به شهادت رسيده است . بال سوخته نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران قهرمان دلير مردم ايران🇮🇷 افتخاري ديگر نصيب نيروي هوايي و كشورش مي كند .با اين حركت سران كشورها به اين نتيجه مي رسند كه آسمان بغداد به هيچ وجه امن نيست🚫 و تصميم مي گيرند كه اجلاس در نو انجام پذيرد. ✍ به روایت سرتیپ خلبان منصور کاظمیان 🌷 ولادت : ۱۳۲۹/۷/۲۰ شیراز شهادت : ۱۳۶۱/۴/۳۰ عراق 🌺🌺🌹🌹🌺🌺 ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ ..,........... : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺵ: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
ﻣﺮاﺳﻢ ﻫﻔﺘﮕﻲ ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲ ﻻﻟﻪ ﻫﺎﻱ ﺯﻫﺮاﻳﻲ #ﻟﻂﻔﺎﻣﺒﻠﻎ ﺑﺎﺷﻴﺪ 🌹🌹
🌸...دلم نمی خواهد از سختی ها با همسرم حرفی بزنم. دلم می خواهد وقتی خانه می روم جز شادی و خنده چیزی با خودم نبرم؛ نه کسل باشم، نه بی حوصله و خواب آلود تا دل همسرم هم شاد شود. اما چه کنم؟ نسبت به همه چیز حساسیت پیدا کرده ام. معده ام درد می کند. دکتر می گوید فقط ضعف اعصاب است. چطور می توانم عصبانی نشوم؟ آن روز وقتی بلوار نزدیک پایگاه هوایی شیراز را به نام من کردند، غرور و شادی را در چشم های همسرم دیدم. خانواده خودم هم خوشحال بودند. حواله زمین را که دادند دستم، من فقط به خاطر دل همسرم گرفتم و به خاطر او و مردم که این همه محبت دارند و خوبند پشت تریبون رفتم. ولی همین که پایم به خانه رسید، دیگر طاقت نیاوردم. حواله زمین را پاره کردم، ریختم زمین. یعنی فکر می کنند ما پرواز می کنیم و می جنگیم تا شجاعت های ما را ببینند و به ما حواله خانه و زمین بدهند؟ باید با زبان خوش قانعش کنم که انتقال به تهران، یعنی مرگ من. چون پشت میزنشینی و دستور دادن برای من مثل مردن است. 👆بخشی از دست نوشته شهید عباس دوران در تاریح هشتم تیرماه سال 60 🌺☘🌺☘🌺 🌺🌹🌺🌹 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
قــدم به قـــدم تا ولایــت با شهـــدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹ﻳﺎﺩﻱ اﺯ ﺷﻬﺪاﻱ ﻏﺮﻳﺐ اﺳﺘﺎﻥ ﻓﺎﺭﺱ🌹 🌷 شهیدمرتضي جاویدی و جليل اسلامي همه جا با هم بودند. اصلاً جنگ را هم با هم آموختند. با هم به خط مي زدند، با هم به شناسايي مي رفتند، با هم گردان فجر را تحويل گرفتند و اداره کردند. اگر سخت ترين عمليات ها را به لشکر المهدي(عج) مي دادند، در نوک پيکان حمله المهدي(عج) گردان فجر بود و در نوک اين پيکان جليل اسلامي. گاه مي شد جليل چندين شبانه روز وارد عراق مي شد و عمليات هاي نفوذي در خاک دشمن انجام مي داد و باز مي گشت. جليل و مرتضي رابطه عجيبي با هم داشتند. وقتي جليل شهيد شد، کمر مرتضي شکست. مدتي از شهادت جليل مي گذشت که مرتضي را ديدم، هنوز لباس مشکي به تن داشت و عزادار جليل بود. از او پرسيدم چرا مشکي را عوض نمي کني؟ گفت: «داغ جليل را هيچ گاه نمي توانم فراموش کنم.» ادامه داد: «جليل فکر و مغز گردان بود. درست است که من فرمانده گردان بودم، اما بي جليل نمي توانستم گردان را اداره کنم. راستش را بخواهي الان هم دائم کنارم حضور دارد. حالا هم شب ها مي آيد کنارم و مثل گذشته در کار ها مرا راهنمايي مي کند. بار ها شده، بين خواب بيداري مي آيد در چادر فرماندهي کنارم مي نشيند و ساعت ها با هم صحبت مي کنيم.» غبطه خوردم به اين همه مهر و محبت و دوستي اين دو نفر که حتي بعد از شهادت هم بين آنها وجود داشت. 🌷🌸🌾🌸🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﻣﺒﻠﻎ ﻏﺪﻳﺮ ﺑﺎﺷﻴﻢ...
💠شهید سید مرتضی آوینی: 🌷هم الان اگر ملک الموت سررسد وتو را به عالم باقی فراخواند، هرچند با ، آماده ای؟؟! یاران ! پای در راه نهیم که این راه رفتنی است ونه گفتنی... http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75