#ﻫﻴﻴـــﺖ_ﺗﻌﻂﻴـــﻞ_ﻧﻤﻴﺸـــﻮﺩ....
👇👇👇👇
پنجشــبه/۱۴ فروردیــن/ ساعــت ۱۸
آنلاین شوید
از دور #زیارت_شهـــدا انجام دهید/ زیارت عاشورا دستہ جمعے بخوانیـــم
🌷🌹🌷🌹
#درخانہ_مےمانیــم
#انشــاءاللہ کرونــا شکست مے دهیم
#دعـــارفــع_بلامےکند
🌷🌹🌷
پخش زنده در صفحه :
https://instagram.com/shohadaye_shiraz?igshid=18bw34gt43xwk
مبلغ باشـــیدلطفا
🌹🌹🌹
#هییــت_شهداے_گمنـــام_شیــراز
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷این روزهــا چہ قدر دلــت تنــگ شــده 💔😔
براے هیــیت ...
براے یه یاحسیــن ع دستہ جمعے....
براے شلمچہ، طلائیه یا دوکوهہ ...
براے یه زیارت 💕
شاید بتوان گفت امــروز
تنــها جــاے مطمئنــی کہ
میشــود دلـت را به آنــجا
گره بزنی . . .
گلزار شهداســت
کـنار لالہ هاے بے نشان و گمنــام
🌷🌹🌷🌹
امــروز👇
#زائرقطعہ_شهداےگمنام_شــیراز شویم
#ساعت ۱۸
👇▫️👇
صفحــہ اینستــاے شهداے شیراز
👇
https://instagram.com/shohadaye_shiraz?igshid=18bw34gt43xwk
مبلغ باشید
تا دقایقی دیگر
قراعت زیارت عاشورا از گلزار شهدای شیراز
آنلاین شوید... زیارت کنید
👇👇
https://instagram.com/shohadaye_shiraz?igshid=18bw34gt43xwk
15.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام زیارت عاشوراے پنجشنبـــه ۱۴ فروردین
قطعه شهدای گمنام
🌷🌹🌷🌹
همه با هم سلام بدهیم
به نیت فرج مولایمــان
🌷🌷🌹🌷🌷
جای زایران هر هفتــه خالے
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ﻗﺴﻤﺘﻲ اﺯ ﺩﻋﺎﻱ ﻛﻤﻴﻞ
🌹🌷🌹🌷
ﺷﺐ ﺟﻤﻌﻪ ﺷﺐ ﺯﻳﺎﺭﺗﻲ اﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ (ع)
➖▫️➖▫️➖
ﻛﺎﺵ اﻣﺸﺐ ﻛﺮﺑﻼ ﺑﻮﺩﻳﻢ 😭
ﺑﻪ ﺗﻮ اﺯ ﺩﻭﺭ ﺳﻼﻡ .....
🌹🌷اﻟﺘﻤﺎﺱ ﺩﻋﺎﻱ ﻓﺮﺝ🌹🌷
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ ﻭاﺗﺴﺎﭖ:
https://chat.whatsapp.com/BE71umQBe1UB84MK8aPoYv
#فرازی_از_وصیت_نامه_شهید
از مردم ایران و تمام مسلمانان جهان خواستارم تا به حول و قوه الهی، رهبر فرزانه، حضرت #امام_خامنهای را یاری بفرمایند تا تیر حق و عدالت را بر قلب زورگویان جهان بنشاند و زمینه #ظهور حضرت بقیةالله را فراهم آورند.
عزیزان، همنشین #قرآن و دست به دامان اهل بیت باشید، مساجد را از حضور با توجهتان پر کنید و در تمام مراحل زندگی توجهتان به خدا باشد.
🕊 #شهیدابوذرغواصی
#ﺷﻬﺪاﻱ_ﻓﺎﺭﺱ
#اﻳﺎﻡ ﺷﻬﺎﺩﺕ
🌷یادش با #صلوات
🌹🌷🌹
🌷 ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ
..,...........
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
یا مهــدی(عج)
اِلهى عَظُمَ الْبَلاء ...
نبودنت ، همان بلایِ عظیم است ؛
که زمین را تنگ کرده!
اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرج
#سلام_امام_مهربانم
🌸🍃
#ﺻﺒﺤﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﻳﺎﺩ اﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﻋﺞ ﻣﻨﻮﺭ ﺑﺎﺩ
🌷🌹🌹🌷
https://chat.whatsapp.com/BE71umQBe1UB84MK8aPoYv
شهید محسن خیلی تودار بود. وقتی برای شهید محسن مراسم گرفته بودیم یک مردی از سیستان آمده بود ومی گفت شهید ماندنی به مردم منطقه ما کمک زیادی کرده است. ما اوضاع مالی خوبی نداشتیم اما این شهیدخیلی به مردم ما کمک میکرد. خیلی برایم سخت است که الان میفهمیم انقدر کم شهید محسن را شناختم.
ﺭاﻭﻱ :همرزم ﺷﻬﻴﺪ👆
▫️◾️▫️◾️▫️
ﻗﺴﻤﺘﻲ اﺯ ﻭﺻﻴﺖ ﺷﻬﻴﺪ :
ﭘﻴﺮﻭ ولایت فقیه باشید. اگر دنبال این مسیر باشید به آن چیزی که میخواهید میرسید همانطور که من رسیدم....
🌷🌹🌹🌷
#ﺷﻬﻴﺪﻣﺤﺴﻦ_ﻣﺎﻧﺪﻧﻲ
#شهدای_فارس
#ﺷﻬﺪاﻱ_ﻣﺪاﻓﻊ_ﺣﺮﻡ 🌷
#اﻳﺎﻡ ﺷﻬﺎﺩﺕ
🌹🌷🌹🌷
ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ
***
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺵ:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#زندگینامه_شهید_احسان_حدائق
#نویسنده_مریم_شیدا
#روایت_پانزدهم
#براساس_کتاب_میاندار
تمام حواس شان به حرفهای «حمید خلیل نژاد» مسئول اتحادیه انجمن اسلامی بود .یکی از بچههایی که خط فکری اش با آنها فرق میکرد سر و کله اش پیدا شد .قدش به زور تا نصف ایشان میرسید .خنده از سر تمسخر کرد. بادی به غبغب انداخت و گفت: شما هم بالاخره به زباله دان تاریخ می پیوندید .احسان جلویش ایستاد و جواب داد:« جدی؟!»
سپس دو طرف کمر شلوارش را گرفت و با سرعت انداختنش داخل بشکه بزرگ ۲۲۰ لیتری که آنجا بود.
_فعلاً توی این زبالهدان باش، تاریخشش هم خداکریمه.
داخل بشکه دست و پا میزد و کمک می خواست صدای بچه ها بلند شد و بعد از آن داخل کتابخانه شدند حمید شروع کرد به صحبت: «به نام خدا .تا احسان میرسه اولش یکم راجع به نشریه باهم صحبت کنیم»
نشریه را کشید تا وسط میز لوگوی درشتش به چشم می آمد «بافت هایی از مغز»
حمید در خود فرو رفت و بعد از چند دقیقه دوباره پی حرفهایش را گرفت.
_بشر دوباره به جنگل پناه خواهد برد
به کوه خواهد زد
غار خواهد رفت
تو کودکانت را بر سینه می فشاری گرم
و همسرت را چون کولیان خانه به دوش
میان آتش و خون می کشانی از دنبال
و پیش پای تو از انفجارهای مهیب
دهان دوزخ بهشت گشوده خواهد شد
و شهرها همه در دود و شعله خواهد سوخت
و آشنایی آنها بر روی خاک خواهد ریخت
حمید ادامه شعر فریدون مشیری را محکمتر خواند.
«خیال نیست عزیزان ،صدای تیر بلند است
ناله ها پیگیر
و برق اسلحه خورشید را خجل کرده است
چگونه این همه بیداد را نمیبینی؟
چگونه این همه فریاد را نمیشنوی؟
صدای ضجه خونین کودک عدنی ست
و بانگ مرتعش مادر ویتنامی
در عزای عزیزان خویش می گرید
چند روز دیگر نیز نوبت من و توست
که یا به ماتم فرزند خویش بنشینیم
و یا به کشتن فرزند خلق برخیزیم
و یا به کوه، به جنگل، به غار ،بگریزیم
سکوت در جلسه حاکم بود بچه ها به فکر فرو رفته بودند که همه دوباره گفت: «همان طور که میدونید مدتی که ما توی یک اسم به ظاهر علمی ،حرفامونو تو نشریه میزنیم. بیشتر تاکید ما هم روی قسمتهای پایانی شعر چگونه این همه فریاد را نمی شنوی..»
صحبت های حمید صدای احسان در فضای کتابخانه پیچید. حمید به نیک منش گفت :برو ببین چه خبره؟
صدا از داخل حیاط مدرسه بود مدیر داشت با احسان کل کل میکرد همه به سمت پنجره رفتن د.
_به به !خوشم باشه! خوب به خودتون میرسید! نظم مدرسه را به هم می زنین هر ساعت مینشینید باهم چی پچ پچ میکنین؟ تا یه دسته گل دیگه آب بدین؟!
_داریم به تکلیف عمل می کنیم
_تکلیف شما این که به درس و مشقتون برسین.شما را چه به سیاست بازی؟!
_سیاست ما عین دیانت ماست.
با نعره مدیر تمام کیک یزدی هایی که احسان برای جلسه خریده بود ،کف حیاط مدرسه پخش شد.
_یک مشت گدا گشنه انجمن اسلامی راه انداخته اند!
احسان دستهایش را به سمت آسمان کرد و گفت: «خدایا تمام گدایان را ثروتمند کن»
مدیر که از حرکت احسان خونش به جوش آمده بود پس گردنی به احسان زد
_برو از مدرسه بیرون.!!یالا.. زبون درازی می کنی؟ برو بیرون...
احسان را هل میداد سمت در و بد و بیراه نثارش میکرد. احسان را از مدرسه بیرون انداخت و در مدرسه را به هم کوبید.
سرش را از پنجره بیرون کرد و با صدای بلند گفت: «برای سلامتی آیت الله خمینی صلوات»
بچهها سرهایشان را بیرون کردند و با تمام وجود صلوات فرستادند مدیر نگاه خشمگین ش را به بالا دوخت.
🌷 🌷 🌷 🌷
در واتس آپ 👇
https://chat.whatsapp.com/F4LSvAcL2g99PP58OICsAO
در ایتا 👇
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
چہ #غریــبندشهداےشــیراز و استــان فارس
🌸🌺🌸🌺
امروز سالروز ولادت سردار بے سر مدافع حرم شهرمان #شهیدحاج_عبداللہ_اسکنــدرے است
🌹🌷🌹🌷
چہ زیباست وقتے #سالروز ولادت و شهادت شهداے شاخص استانهاے مختلف از روزها قبل اعــلام مےشـود و برنامہ هاے مختلف حتے در شهر شیراز برایشان برگزار مے شود
✅✅✅
ولے افسوس کہ سرداران شهید گمنام اســتانمان همچنان غریبــند حتے در شهر خودشــان
💕🎊🎊🎊🎊🎊💕
#تولــدت_مبـارک سردار بزرگ شهــرمان
💐🌸💐🌸💐
#شهیدعبداللہ_اسکندرے
#شهداے_فارس
#شهداےمدافع_حرم
🌼🌷🌼🌷🌼
#نشــردهـــید
🌹🌷🌹
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🍃🌹🌹🌹🍃
🍃🌹🌹🍃
🍃🌹🍃
🍃🍃
🍃
می گفت شب قبل از شهادتش تو مقر نشسته بودیم.
صحبت از شهادت بود . یهو حاج عبدالله گفت :
" من شهید شدم ، منو با همین لباس نظامی ام خاکم کنید. "
بچه ها زدن زیر خنده و شروع کردن به تیکه انداختن .
حالا تو شهید شو .. !
شهیدم بشی تهران بفرستنت باید کفن بشی .
سعی میکنیم لباس نظامی ات رو بزاریم تو قبر .. !
تو خط مقدم بودیم که خبر شهادت #حاج_عبدالله رو شنیدیم .
محاصره شده بودن ، امکان برگشتشون هم نبود .
شهید شد و پیکرش هم موند دست #تکفیری_ها .
سر از تنش جدا کرده بودن و عکس هاش رو هم گذاشته بودن تو اینترنت .
بحث تبادل اجساد رو مطرح کرده بودیم که تکفیری ها گفته بودن خاکش کردیم .
چون پیکر سر نداره دیگه قابل شناسایی نیست ...
حاج عبدالله به آرزوش رسید ...
❤️شهید حاج عبدالله اسکندری
#شهیدبےسرمدافع_حــرم استان فارس
🍃🍀🍀🍃🍀🍀🍃
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷🌷
🍃🍃
🍃🌹🍃
🍃🌹🌹🍃
🍃🌹🌹🌹🍃
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 #پیشنهاد_دانلــود
📹 ذکر میگفتن، تیر میخوردن، شهید میشدن...🌷
🎙 به روایت حاج حسین یکتا
🍃🌸🍃
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#شهدا_مددکنید
#نشردهید
#وصیت
در فرازی از وصیت نامه شهید لبنانی مدافع حرم، مهدی رعد آمده است: «وصیت من به دخترانی که عکسهایشان را در شبکههای اجتماعی میگذارند📲
این است که این کار شما باعث می شود #امام_زمان خون گریه کند...»💔😔
🍃🌸🍃
#ﺟﻤﻌﻪ_ﻫﺎﻱ ﻣﻬﺪﻭﻱ
🌹🌷🌹🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🔺🔺🔺
❂○° #وصیٺـــ_نامہ °○❂
🍂به والله قسم اگر ببینم باب شهادت درهرگوشه از جهان باز شده است. با آغوش باز به آنجا رفته و تاشهادت رادرآغوش نکشم باز نخواهم گشت
حافظ دین، قرآن و اسلام باشید، همیشه به فرزندان و دوستان توصیه می کنم که نمازشان را اول وقت بخوانند، به خواهران هم توصیه می کنم که حجابشان را رعایت کنند. 🍂
#شهید_بیسر_حاجعبدالله_اسکندری🌷*
📎سـالروز ولادت
#ﻳﺎﺩﺵ. ﺑﺎ #ﺻﻠﻮاﺕ
🌺🍁🍁🍁🍁🌺
ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ
..,...........
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
إِلَهی كأنِّی بِنَفْسِی
وَاقِفةٌ بَيْنَ يَدَيْكَ
خدایا ! گویی من
با هـمهی هستیام
در برابرت ایستادهام.
🌹🌷
#اﻟﻬﻲ_ﺑﻪ_ﺣﻖ_ﺷﻬﺪا...
ﻋﺠﻞ ﻟﻮﻟﻴﻚ اﻟﻔﺮﺝ
#ﺭﻭﺯﺗﺎﻥ_ﻣﻨﻮﺭ_بایاد_شھـــــدا 🌹*
➖▫️➖▫️➖▫️
ว໐iภ ↬ http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
16.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎤 توضیحات مهم استاد #مهدوی_ارفع درباره #پویش_جهانی_استغاثه_به_امام_عصر
👌ﺗﺒﺪﻳﻞ ﭼﻠﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﻗﺮﻥ ﺑﻪ ﭘﻮﻳﺶ اﺳﺘﻐﺎﺛﻪ ﺑﻪ اﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﻋﺞ
👈 نحوه عمل به این استغاثه و طرح عظیم چیست؟؟؟
👈 انشالله همه نیروهای انقلابی با کنار گذاشتن اختلافات چند روزه ، این طرح مهم را که اصلاحیه طرح چله است انجام می دهیم
❇️ پس در حد توان تبلیغ کنید . نام طرح 👈 #پویش_جهانی_استغاثه_به_امام_عصر
🌹🌷🌹🌷
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺵ:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
ﺩﺭ ﻭاﺗﺴﺎﭖ:
https://chat.whatsapp.com/BE71umQBe1UB84MK8aPoYv
👇👇👇
#ﻧﺸﺮﺣﺪاﻛﺜﺮﻱ
#پویش_جهانی_استغاثه_به_امام_عصر(عج)
#انجام_اعمال_مستحبی_به_نیابت_شهدا
👇👇
ﻟﻂﻔﺎ #ﻧﺸﺮﺣﺪاﻛﺜﺮﻱ ﭘﻮﺳﺘﺮ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﺪ
بیش از حد به #نماز_اول_وقت و #حجاب تاکید میکرد☝️ و خانه دوم و یا بهتر بگویم سنگرش مسجد بود.
از همان دوران کودکی خوش خلق و خوی و با معرفت بود. گفتار و کردارش در بین همسایگان خوب و صمیمی بود به طوری که هیچ وقت کسی از او گلایه و شکایتی نداشت.👌
متواضع بود و در #سلام_کردن پیشدستی میکرد و در کمک کردن به فقرا پیشقدم بود. انسانی وارسته و فداکار بود🍃او برای #دفاع از حرم حضرت زینب(س) به سوریه سفر کرد و گفت: ما مدیون هستیم و باید از حرم حضرت زینب(س) دفاع کنیم.🌺
#شهیدمحسن_الهی
*اﻳﺎﻡشهادت*
#یادش_باصلوات
ﺷﻬﺪاﻱ اﺳﺘﺎﻥ ﻓﺎﺭﺱ - ﻣﺪاﻓﻌﻴﻦ ﺣﺮﻡ
🌺🍁🌺🍁🌺
ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ
..,...........
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🚩رهبرانقلاب: هر وقت که دل امام حسین (علیه السلام) براى پیامبر(ص) تنگ مىشد، به حضرت علی اکبر (علیه السلام) نگاه مىکرد.
🌸🌺🌸🌺
آنقدر حضرت علےاڪبر😍
شفاعت میڪند ڪه نوبت
به امام حسین (ع) نمیرسد...☘🌻
#آیتاللهڪوهستانے👆
🍃🌸🍃
#ﻣﻴﻼﺩﺣﻀﺮﺕ_ﻋﻠﻲ_اﻛﺒﺮ(س)ﻣﺒﺎﺭﻙ...
🌸🌹🌸🌹🌸
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🔻 بوی عطر عجیبی داشت.
🔅هر وقت اسم عطرش رو میپرسیدیم سربالا جواب میداد
وقتی شهید شد تو وصیت نامه اش نوشته بود :
«بخدا قسم #هیچگاه به خودم عطر نزدم هروقت میخواستم معطر بشوم از ته #دل می گفتم
" یا حسین (ع) "
🌷 #شهید_علی_حیدری
✍ از کتاب: تا کرﺑﻼ
🌺🌷🌺🌷🌺
ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ
***
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪا:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺵ:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
ﺩﺭ ﻭاﺗﺴﺎﭖ:
https://chat.whatsapp.com/BWYt9AXokIyI7n5VyrsVDG
#زندگینامه_شهید_احسان_حدائق
#نویسنده_مریم_شیدا
#روایت_شانزدهم
#براساس_کتاب_میاندار
۱۳۵۹/۹/۹
صدای دورگه و بلند احسان وسط سالن مدرسه پیچیده بود: «ما خون دادیم.. *ابوذر فیروزی* رو چطور لب تشنه تو ماه رمضان شهید کردند!!؟ چطور مردم را تو شهرها به خاک و خون کشیدند؟! همه را بریزید بیرون هرچی کتاب و مجله و نشریه شاهنشاهی و حزبه بریزید بیرون. دفترشون را خالی کنید باید مدرسه از وجودی ناپاک بشه»
تمام بچه ها در تکاپو بودند گروه گروه وارد دفتر حزب های مختلف شده بودند گروهی هم به کتابخانه مدرسه رفتند و هرچه کتاب درباره رژیم و حرف ها بود بیرون کشیدند.
احسان دستی به کمر عبدالله زاده زد و گفت:
«چند تا از بچه ها را بفرست جلوی در مدرسه. کسی حق خروج و ورود ندارد»
چشمی گفت و دوید سمت حیاط.
پشت در بسته مدرسه خدا میدانست چه خبر بود! مدیر و معاون ها و دبیران طرفدار شاه چه جلز ولزی میکردند. کاغذ نشریه و کتاب بود که از پنجره مدرسه به کف حیاط می ریخت.
احسان مدام می دوید و بچه ها روحیه میداد:
_بدو پهلوان ....ماشالا جوانمرد..... درود بر خمینی..... برای شادی روح شهدا صلوات»
احسان مشتی کاغذ دستش بود و می دوید که سعید ابوالاحرار به سمتش رفت و گفت:
_مدیر تهدید کرده اگر در مدرسه را باز نکنیم، زنگ میزنه شهر بانی بریزن اینجا»
احسان نفسش را چاق کرد
_هیچ کاری نمیتونه بکنه بزار بچه ها کارشان را بکنند.
تلی از کاغذ وسط حیاط مدرسه جمع شده بود سعید کبریتی زیر کاغذها کشید تمام بچه ها دور آتش حلقه زدن احسان مشتهایش را گره کرد.
_برای شادی روح شهدا صلوات..
همه کاغذهایی که همه کاغذهایی که توی آتش می سوخت نگاه می کردند که احسان دوباره گفت:
_«اسم مدرسه را هم عوض میکنیم اسم شاپور باید عوض بشه»
فردا در جلسه انجمن اولین اسمی که به زبان آمد «ابوذر » بود.
مستجابی روی پارچه با زغال اسم جدید مدرسه را نوشت. احسان بالا رفت تا پارچه را روی تابلوی اصلی مدرسه وصل کند هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود که صدای مدیر بلند شد:
«آخر سرت را به باد میدی آقای حدائق !!! غلط های زیادی....»
وسط حیاط مدرسه دنبال احسان می دوید.
🌷 🌷 🌷 🌷
در واتس آپ 👇
https://chat.whatsapp.com/F4LSvAcL2g99PP58OICsAO
در ایتا 👇
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 #پیشنهاد_مشاهده
📹 شهوت شهادت را بخُشکانید!
🎙 به روایت حاج حسین یکتا
🌹🌷🌹🌷
ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻛﻠﻴﭗ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ
🔺▫️🔺▫️🔺
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺵ:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
ﺩﺭ ﻭاﺗﺴﺎﭖ:
https://chat.whatsapp.com/BWYt9AXokIyI7n5VyrsVDG
🌷چهره ای ارام و دوست داشتنی داشت, اهل حرف زدن نبود. علاقه عجیبی هم به نماز و به خصوص سجده داشت, گاهی تا ساعتی در سجده بود . من از نظام کوچکتر بودم, همیشه به من می گفت دعا بخوان, من هم برایش دعای کمیل و توسل می خواندم و او اشک می ریخت...
خیلی تمیز و مرتب بود, اما یکبار که به مرخصی امد, لباسی کهنه و مندرس به تن داشت. پدر شاکی شد, گفت این چه لباسیه, پوشیدی؟
کمی شرم کرد.گفت راستش با یکی از دوستان با هم به مرخصی امدیم, دوستم مادر ندارد و قرار بود به جشنی برود. لباس خودم را به او دادم, حالا همین لباس را می شورم و درستش می کنم!
🌾🌷
#شهیدنظام_دانشور
#شهدای_فارس
#ﺷﺐ_ﺷﻬﺎﺩﺕ
🌹🌷
ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ
***
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🔻 #شهـيـدانه
✍ﺳﺨﻦ ﺷﻬﻴﺪ:
پدر و مادرم ...!
شما چشمان من هستید
و امام ، قلب من .
بدون چشم میتوان
زندگی ڪرد
ولی بدون قلب
نمیتوان زندگی ڪرد ...
#شهید_صفیالله_حسنپور
#روزجــوان_مبارک♥️
🌹🌷🌹🌷
#ﻳﺎﺩﻋﻠﻲ_اﻛﺒﺮﻫﺎﻱ_ﺧﻤﻴﻨﻲ ﺻﻠﻮاﺕ
🌺🌹🌹🌺
https://chat.whatsapp.com/BWYt9AXokIyI7n5VyrsVDG
ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪا ﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
شهدای غریب شیراز
🌷چهره ای ارام و دوست داشتنی داشت, اهل حرف زدن نبود. علاقه عجیبی هم به نماز و به خصوص سجده داشت, گاه
🌷کربلای ۴ به شدت زخمی شد, مدتی در خانه بود که خبر کربلای ۵، را شنید, هر کاری کردیم پا بند نشد و برگشت.
اخرین باری هم که امد, حال و هوای عجیبی داشت, طبق معمول رفت خانه شهدایی که می شناخت. نظام در تمام عمرش لب به چایی نزده بود, مادر یکی از شهدا به رسم مهمان نوازی برایش چایی اورد و او به احتران مادر شهید برای اولین و اخرین بار چایی خورد!
قبل از رفتن, مهربانی اش را کامل کرد و به مادر گفت:اگر شهید شدم و خواستی سر مزار من بیایی, اول به مزار شهید مختار رضایی برو, اخه مختار مادر ندارد که بر مزارش برود!
بعد از شهادت نظام, مادر همیشه وقتی به زیارتش می رفت به وصیت او عمل می کرد و اول به مزار مختار می رفت
🌾🌷🌾
#شهیدنظام_دانشور
#شهدای_فارس
#ﺷﺐ_ﺷﻬﺎﺩﺕ
ﻳﺎﺩﺵ ﺑﺎ ﺻﻠﻮاﺕ
🌷🌹🌷🌹
ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ
***
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
بســم رب الشــهدا
🌹🌷🌹
شهید محمود رضا #بیضائی :
من اینطور فهمیــدم که خداوند #شهــادت را به کسانی می دهد که پرکار و دغدغه مند باشند....
.
👇👇
این روزها دغدغہ خانواده هایے داریم که تو این شرایط واقعا مشکل دارند
👇👇
#ﻳﻚﺧﻮاﻫﺶ :
ﻫﺮ ﻛﺲ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺷﻜﻞ ﺗﻮ اﻳﻦ ﻛﻤﻚ ﻛﻨﺪ
1⃣ﺗﺒﻠﻴﻐﺎﺕ ﻃﺮﺡ(پخش تو گروه های مختلف ، استورے و ...)
2⃣ ﻣﺸــﺎﺭﻛﺖ ﻫﻤﮕﺎﻧﻲ ﺣﺘﻲ ﺑﻪ ﻣﺒﻠﻎ ﻛــﻢ
3⃣ اﻋﻼﻡ ﺑﻪ ﺧﻴﺮﻳﻦ و ﺑﺎﻧﻴﺎﻧے ﻛﻪ ﻫﺮ ﺳﺎﻟﻪ ﺟﺸــﻦ ﻧﻴﻤﻪ ﺷﻌﺒﺎﻥ ﺑﺮﮔــﺰاﺭ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ و اﻣﺴﺎﻝ اﻳﻦ ﻫﺰﻳﻨﻪ ﺭا ﻣﻲ ﺗـﻮاﻧﻨﺪ ﺑﻪ اﻳﻦ اﻣــﺮ اﺧﺘﺼــﺎﺹ ﺩﻫﻨﺪ
🔺▫️
👇👇👇
به نیابت شهدا
نذر ظهور امام زمان (عج)
بســم الله :
6362141080601017
بانك آينده محمد پولادي
🌹🌷
هییت شهداے گمنام شیراز
🌹🌷🌹
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
چشمانتان
تنها پاسخ است
به تاریکی جهان ...
📎 #صبـحتون شهـدایـی🌷
🌹🌷🌹🌷
ว໐iภ ↬ http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#زندگینامه_شهید_احسان_حدائق
#نویسنده_مریم_شیدا
#روایت_هفدهم
#براساس_کتاب_میاندار
فکرش مدام مشغول بود .هرچه با خودش دو دوتا چهارتا میکرد حسابش جور در نمی آمد .نمی توانست خود را قانع کند آن کسی که سر گودعربان دیده بود احسان باشد آن هم با جمشید ساطوری گنده لات محله !!به دیوار مسجد تکیه داده بود. چند تا از بچه ها هم جلوی در مسجد ایستاده بودند و با هم حرف می زدند و گاهی چیزهایی به هم می گفتند و بلند بلند می خندیدند.
علی متوجه او شد :« چیه چرا پکری نکنه باز از خونه قهر کردی؟!»
حوصله کل کل کردن و جواب دادن نداشت . سرش را به علامت بی حوصلگی تکان داد.به سنگی که جلوی پایش بود لگدی زد دوباره رفت تو فکر احسان و جمشید ساطوری.باهم چه گرم میگرفتند بوی دود سیگار مغازه مش کریم فرنی فروش را برداشته بود !انگار چند سالی می شد که همدیگر را می شناختند. معلوم نبود چه فرجی شده بود که آن روز جمشید ساطورش را غلاف کرده بود !!همیشه این اسباب بازی توی دست های جمشید وول میخورد .
حسابی آب و روغن قاطی کرده بود.همین چند مدت پیش جمشید به دختر همسایه چپ نگاه کرده بود و نوحه هایش برای دختر بیچاره خط و نشان کشیدند. جمشید هم حسابی مست کرده بود و فحش به اعوان و انصار شاه میداد. اما موقع هوشیاری توی کاباره ها و عرق فروشی ، حالش را می برد .
حتی شهربانی هم جرأت نداشت در حالت مستی به جمشید نزدیک شود. حالا او چطور دل شیر پیدا کرده بود خدا میدانست .
صدایش را برایش بالا برده بود که« بی غیرت چه کار به ناموس مردم داری؟» هنوز حرف توی دهانش مانده بود که نوچه های جمشید دوره اش کرده بودند. یک دست کتک مفصلی نوش جان کرد و جمشید قمه اش را درآورد و سر او را گذاشت لب جوی آب !پشت گردن او را خط انداخت.
صدای قهقهه بچه ها دوباره رشته افکارش را پاره کرد این بار اکبر صدا زد: «تو که دوباره رفتی تو لک !!بیا بین بچه ها خوش باش»
با خودش گفت:« ما را باش به کی دست رفاقت دادیم. وقتی قضیه را به احسان گفتم دیدم عکسالعمل نشان نداد ،نگو آقا با هم رفیق فابریک بودند. عجب آب زیر کاهی!؟»
فارمر ذوق زده گفت:
_بچه ها نگاه کنید احسان داره میاد کفش نو خریده چه برقی هم میزنه!!»
همه بچه ها چهار چشمی به پاهای احسان نگاه می کردند.
_یعنی واقعا احسان از اون کفش زهوار دررفته گذشت؟!! فکر کنم سی باری دوخته بودش!»
زیر لب غر زد «بله دیگه !رفیق نو.. راه نو.. کفش نو»
_لابد سر عقل اومده خواسته از این به بعد مثل پسر یک دکتر بگرده»
احسان نزدیک شده بود بچهها دور کردند صدای بچهها دوباره بلند شد.
_اَ اَ اَ ....ما برو بگو که گفتیم کفش نو خریدی که از اون یکی بدتره!!
_اگه بابای من گدایی هم میکرد حاضر نبودم این کفش ها را بپوشم پای آدم توش له میشه!!
کفش پلاستیکی مشکی پوشیده بود که برق می زد. در این فکر بود که چطور با احسان روبرو شود که دستی به شانه اش خورد. سر بلند کرد تا چشمش به سان افتاد دوباره قلبم شروع کرد به زدن.
_ سلام !چطوری پهلوون ؟! چرا دمقی؟ طوری شده؟!»
آرام جواب سلامش را داد .راهش را کج کرد سمت خانه .احسان از رفتارش متعجب شد .علی گفت :«ولش کن احسان از صبح تا حالا معلوم نیست چه شه با هیچکس حرف نمی زنه»
در راه همه اش به چیزهایی که دیده بود فکر می کرد .رسید سر بازارچه .چشم انداخت به قهوه خانه «غلام دو پنجه». همیشه از شیشه مغازه جمشید و نوچه هایش را می دید که روی تخت لم داده بودند. یا قمار می کردند یا قلیان میکشیدند. هر وقت چشمشان به به او میافتاد برایش خط نشان میکشیدند یا تیکه بارش میکردند. زیر چشمی به داخل مغازه نگاه کرد از جمشید و نوچه هایش خبری نبود.با خودش گفت رفته کاباره سوروسات عرقش را به پا کند. نفس راحتی کشید و به راهش ادامه داد. سر کوچه که رسید،چشمهایش چهارتا شد.جمشید به دیوار خانه شان تکیه داده بود. پاهایش به زمین قفلشدن نه توان رفتن داشت نه توان برگشتن. نمیدانست خانه آنها را از کجا پیدا کرده است؟! مستاصل بود که دید جمشید به سمتش می آید.منتظر بود جمشید قمه را از زیر لباسش بیرون بیاورد و کار نیمه تمام آن شب را تمام کند. آن هیکل درشت و قد بلند جمشید، روی او سایه انداخته بود.
_اومدم در خونتون ننه ات گفت نیستی، منتظر شدم بیای.
خودش را از تک و تنها نینداخت گفت:«فرمایش»
_داداش اومدم به خاطر زخم امشب حلالم کنی!از این به بعد اجازه نمیدم تو محله کسی نطق بکشه! چه برسه بخواد به ناموس مردم چپ نگاه کنه !دوره رفیقام خط قرمز کشیدم. درعوض خدایک رفیق بامرام سر راهم گذاشته که به صدتا نوچه های جمشید ساطوری می ارزه.
_حلال دیگه نوکرتم!
🌷 🌷 🌷 🌷
در واتس آپ 👇
https://chat.whatsapp.com/F4LSvAcL2g99PP58OICsAO
در ایتا 👇
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 وقتی شهید حاجقاسم سلیمانی سردار قاآنی و شهید حسین پورجعفری رو توبیخ کرد!😳
🌹🌷🌹🌷
#ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ ﺑﺮﺳﺪ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻧﻬﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺑﻴﺖ اﻟﻤﺎﻝ ﺭا ﻏﺎﺭﺕ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ
🌹🌷🌹🌷
#ﺷﻬﺪاﺷﺮﻣﻨﺪﻩ_اﻳﻢ
▫️🔺▫️🔺▫️
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺵ:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
ﺩﺭ ﻭاﺗﺴﺎﭖ:
https://chat.whatsapp.com/BWYt9AXokIyI7n5VyrsVDG