eitaa logo
شهدای غریب شیراز 🇮🇷
4.7هزار دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
3.6هزار ویدیو
45 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،اگرباحــفظ‌ آیدی و لوگو باشه بهتر تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌹 عشــق است این‌ڪه یک نفر آغاز مے‌‌ڪند هر روز صبح را به هــواے سلام تــو ... 🤚 🍃 🌸🌹 @shohadaye_shiraz
6.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴کشف پیکر مطهر ﺷﻬﺪاﻱ دفاع مقدس در خاک عراق ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﺗﺸﻴﻴﻊ و ﺗﺪﻓﻴﻦ اﻳﺸﺎﻥ 🌹🌹🌹🌹🌹 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
.... 👇👇👇👇 ﭘﺨﺶ ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ اﺯ ﮔﻠﺰاﺭ ﺷﻬﺪاﻱ ﺷﻴﺮاﺯ ﺑﻪ ﻫﻤﺮاﻩ ﻗﺮاﻋﺖ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻋﺎﺷﻮﺭا پنجشــبه 13 ﺁﺫﺭ / اﺯ ﺳﺎﻋﺖ 16 🌷🌹🌷 در صفحه 👇: https://instagram.com/shohadaye_shiraz?igshid=18bw34gt43xwk 🌹🌹🌹 ﻟﻂﻔﺎ ﻣﺒﻠﻎ ﻣﺠﻠﺲ ﺷﻬﺪا ﺑﺎﺷﻴﺪ 👇👇👇 ⛔️⛔️⛔️⛔️ ﺗﻮﺟﻪ : ﺑﺎ ﻋﻨﺎﻳﺖ ﺑﻪ اﻋﻼﻡ ﻣﺮاﺟﻊ ﺫﻳﺼﻼﺡ و ﺁﻟﻮﺩﮔﻲ ﻣﺤﻴﻄ ﺩاﺭاﻟﺮﺣﻤﻪ ﺷﻴﺮاﺯ, ﺟﻬﺖ ﺟﻠﻮﮔﻴﺮﻱ اﺯ ﺷﻴﻮﻉ ﺑﻴﻤﺎﺭﻱ ﻛﺮﻭﻧﺎ, ﻟﻂﻔﺎ اﺯ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺭ اﻳﻦ ﻣﺤﻴﻄ ﺧﻮﺩﺩاﺭﻱ ﻛﻨﻴﺪ 🌷▫️🌷▫️🌷 ﺷﻴﺮاﺯ
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * * * * * زاغه مهمات بزرگی در دل تپه بود که باید از آن نگهبانی می‌دادند با خنده بازاری که محمدرضا زارعی آن راه می‌انداخت و شیرین کاری هایی که علی اصغر بهمن زادگان میکرد وقتشان را پر می‌کردند. علی اصغر می‌گفت که هیپنوتیزم بلد است و بچه‌ها را خواب می کرد.یک شب یک نفر را خواب کرد و به طوری که تکه آتشی به دستش نزدیک کردند و روی دستش گذاشتند اما بیدار نشد. بعد از بیمار بیداری دست شروع به سوختن کرد و بچه‌ها باورشان شد که علی اصغر هیپنوتیزم بلد است.می‌گفت هیپنوتیزم را از محسن دور اندیش که مربی نظامی بسیج سپاه جهرم هست یاد گرفته. اولین پیمانی که بین بچه های گروه شین جیم بسته شد هر بود به یک شب بارانی است که دستها را روی هم گذاشتند و قول دادند هر کس که از این جمع شهید شد بقیه دوستانش را شفاعت کند.این پیمان باعث شده بود که صمیمیت بیشتری بین شان به وجود بیاید ساعتهای بیکاری وقتی مرور کلاس‌های تخریب و برگزاری کلاسهای اخلاق بود شخصیت واقعی عبدالعلی به عنوان مربی اخلاق کم کم برای بچه‌ها داشت روشن میشد.با صمیمیت بیش از حد و تواضع دیدنی و دلسوزی های برادرانه بدجوری توی دل همه نشسته بود همینجا بود که دشت عباس به بسیجی‌ها یک هدیه داد یک برادر خوب و دلسوز به نام «کاکاعلی» کاکاعلی یک لقب افتخاری بود که بسیجی های تخریبچی به او داده بودند تا به این شکل جبران برادری ها و دلسوزی های عجیب غریبش بشود. این لقب هر نوع فاصله را از میان برداشته بود و کسی با عبدالعلی احساس غریبی نمی کرد. 🌿🌿🌿🌿🌿🌿 شب هشتم آذرماه سال ۱۳۶۰ بود که نگهبان خبر از درگیری شدید در منطقه جنوب داد.همه بیرون آمده و انفجارها و روشن شدن منور ها را از دور تماشا می‌کردند.به این نتیجه رسیدند که عملیات بوستان شروع شده و آنها سهمی در آن ندارند. حالشان گرفته شد با هزار کیلو عسل هم نمیشد خوردشان. از دست خیاط ویس عصبانی بودند. فردا کسی دل و دماغ دو و نرمش صبحگاهی نداشت.کاکا علی همه را به خط کرد و برایشان حرف زد و یادشان آورد که مهمتر از همه چیز ادای وظیفه است که آنها به وظیفه شان عمل کرده‌اند و باید خوشحال باشند و خدا را شکر کنند. یک شب سفره شام را پهن کرده بودند که طبق معمول زیر نور فانوس شام بخورند .مسعود ذبایحی رادیوی تک موج را روشن کرده بود که اخبار فارس را گوش کنند و پیچش را می‌چرخاند که صدای گوینده صاف تر شود. رادیو اعلام کرد که فردا در جهرم پیکر مطهر شهید محسن دوراندیش که در عملیات آزادسازی بستان به شهادت رسیده تشییع میشود. یک بار مثل برق گرفته ها خشک شان زد و لقمه در دهانشان خشک شد.تا چند دقیقه کسی حرفی نزد جواد شادمند بلند بلند شروع کرد به گریه کردن .شب سکوت تلخی سنگر را گرفته بود و صدای گریه و خاطره گویی بهمن زادگان و شادمند از شهید دوراندیش هر از چند دقیقه این سکوت را می شکست و دوباره سکوت سنگین ادامه پیدا می‌کرد. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ در ایتا @shohadaye_shiraz 🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
21.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷نگاهی متفاوت به شهادتِ دانشمندِ 🌷 📎 پدر و مادرها حتما بشنوند 🎙 راوی: حجت‌الاسلام موسوی‌زاده ☘🌷☘🌷☘ http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌹🌹🌹🌹 اوایل جنگ بود. تازه وارد جبهه شدت بودم.آقای اسلامی نسب من را معرفی کرد به محمد که هفده, هجده سال بیشتر نداشت. به سنگر ایشان رفتم. نیمه شب دیدم به نماز ایستاده. سریع وضو گرفتم و به او اقتدا کردم. نمازش که تمام شد گفت به من اقتدا نکن. گفتم چرا؟ گفت من لایقش نیستم. بعد گفت تو چه نماز می خواندی؟ گفتم نماز صبح. خندید و گفت اما هنوز وقت نماز صبح نشده. با تعجب گفتم, پس شما چه نمازی می خواندید! با شرم گفت نماز شب! گفتم نماز شب چیه؟ یاد من هم می دید! به لطف محمد, من هم در جبهه نماز شب خوان شدم. 🌹🌹🌹🌹🌹 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﻢ
🌷به خاطر حسن سابقه اش مسؤلیت شورای محل دروازه کازرون شیراز را به او دادند. ﺁﻥ روزها یکی از کارهای شورا توزیع اقلام قسطی به مردم بود. یک روز گفتم: بابا, همه مردم محل که جنسی گرفتند, به فکر یک ماشین لباس شویی هم برای من باش! با ناراحتی گفت:ما نباید از موقعیت کاریمان به نفع خودمان استفاده کنیم! 🌷🌷🌷🌷🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌸🌹 می نوشم تــو را جرعه جرعه از فنجـان صبـــح ، با عطر ملیح نگاهت ، و قند صیقل خوردهٔ چشمانت... طلوع کن که تــو را مبتلا شدم... 🤚 🍃 🌸🌹 @shohadaye_shiraz
مــــژده 👇👇👇مـــژده 🌹🌷🌹🌷 سومــین زندانے در دو ماه اخـــیر ، بة نیابــت امام زمان(عج) و به رســم شهــدا شــد 🌹🌷🌹🌷 با عنایــت حضرت زهــرا(س) بدهی اقای (امیـــر.آ ) به مبــلغ 3 میلیون 300 هــزار پرداخـــت شد و آزاد شــد دعاے خیــر خانواده این زنــدانی بخصوص دو فرزنــدش شامل حال همه خيرین ... ☘🌹☘🌹☘ خداوند ظهور فریادرس واقعے و منجے موعود را برساند ☘🌷☘🌷☘ شیراز
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * * * * * ناظم پور که شبها با خودکار و دفترش معناست بود و درد دل هایش را در آن می نوشت روی پتو دراز کشیده بود به خاطره هایی که از شهید محسن داشت فکر می کرد. قلم را برداشت و نوشت: «خدای من خواسته های من بیشمار و دشوار است اما دلم خوش است که دشواری و بیشماری این خواسته های بیشمار برای تو و بر تو دشوار نباشد .قدرت تو شکست پذیر نیست و خزانه تو هرگز تهی می گردد :زیرا انک علی کل شی قدیر. کمپ احسان ۱۳۶۰/۹/۱۰ عبدالعلی ناظم پور چند روز بعد خیاطی آمد آنها را برد اهواز و در جایی به نام کارخانه نساجی چند روزی ماندند.کارخانه نساجی محل استقرار نیروهای مهندسی جنوب بود که مدیریت امکانات مهندسی جنگ مثل کمپرسی ها، تانکرهای آبرسانی ، لودر و بلدوزر ها در این جا انجام می‌شد. مقر تخریب چی ها هم همین جا بود و از این جا تقسیم بندی می شدند.از صحبتهای خیاط ویس فهمیدند که کم کم وقت آن رسیده که تخریب چی ها برای خودشان صاحب تشکیلاتی شده و منسجم تر کار کنند. اسم جدید شان را هم تخرازجچیان مهندسی قرارگاه جنوب گذاشته بودند.فهمیدند که ج۹۰ این به بعد باید در گروههای منسجم‌تر کار کنند جح هم پا۰۹۹۹ژکسازی میدان های مین در منطقه عملیاتی طریق القدس در اطراف سوسنگرد ،بستان، دغاغله ،سابله و سودانیه بود. فردا صبح زود خیاط ویس گفت می‌خواهم شما را به دوستانتان برسانم. خبر پیوستن به دیگر بچه‌های گروه شین جیم خیلی خوشحال شان کرد.یک ساعت و نیم بعد سوسنگرد بودند ماشین جلوی ساختمانی ایستاد و در زدند. با هیاهو و شور و اشتیاق وارد شدند. روبوسین و مصافحه شروع شد. حالا بچه های گروه شین همدیگر را پیدا کرده و خنده روی چهره هایشان می نشست.فهمیدند که باید هر روز صبح با گروههای مین یاب سوار ماشین ها شده و بروند این ور و آن ور پاکسازی میدان مین. وقتی تعداد مین ها زیاد شد که بار ماشین زده بیاورند و در ساختمان دیگری انبار کنند. میدان‌های مین خیلی وسیع بود به همین خاطر هر از مدتی خیاط ویز نیروی کمکی می‌فرستاد تا در پاکسازی کمکشان کند. یک گروه از بچه‌های دکتر چمران که بیشترشان بچه‌های تهران تبریز اهواز و گنبد کاووس بودند هم برای کمک آمدند و در ساختمان دیگری مستقر شدند.تعدادی از بچه های برازجان برای یاد گرفتن کار تخریب آنها ملحق شدند که مسئول شان غلامرضا جوان بود.)در عملیات والفجر ۸ به شهادت رسید)به‌طور رسمی بچه‌ها کار آموزش تخریب را در همین ساختمان برای بچه های برازجانی شروع کردند. کارها تقسیم بندی شده و گروه‌های مین یاب جدیدی راه افتاده بود و کاکاعلی مسئول بچه های جهرم بود. اولین رسمی را هم که به راه انداخت آداب رفتن به میدان مین بود وضو نماز توسل و دعا. هر گروه مین یاب ۴ یا۵ نفر بودند.که یک نفرشان سرگروه بود غذا ماشین و نیروی لازم برای گروهها از طرف تیپ عاشورا تأمین می‌شد.عراقی ها بعد از تصرف منطقه همه جا رامین کاشته بودند و خیلی جاها مردم با گاو و گوسفندان شان روی مین ها می رفتند. صبح تا از دنبال پیدا کردن مین و بیرون آوردن آن از زیر خاک و بار ماشین زدن و تخلیه در انبار بودند.یکبار هنگام تخلیه لابلای همین هایی که در آیفا روی هم ریخته بودند .مینی را دیدن که چاشنی رویش بود اما معجزه‌آسا زیر فشار آن هم همین منفجر نشده بود. از تصور اینکه ممکن بود با انفجار آن چه فاجعه ای رخ بدهد نفس‌ها در سینه حبس شد و دقایقی دست از کار کشیدند.کاکا علی از همه خواست که دور هم جمع شده و خدا را شکر کنند که از حادثه های بزرگ نجاتشان داده و تذکر داد که از این به بعد دقت شان را صد برابر کنند و تکرار کرد: «بچه ها اولین اشتباه آخرین اشتباه است» ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ در ایتا @shohadaye_shiraz 🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
🎋🎋 👇 … 🔰این قدر دعا کردی تا ی من⚰ پیدا شد.  کار خودتو کردی⁉️  حالا خوب شد ⁉️ جیگرت خنک شد ⁉️ 🔰حالا برات بگم حالا که پیدا شدم و تو جیگرت خنک شد و تو خوشحال شدی 😊، آوردی منو تو گلزار 🌷 دفن کردی ،  و به قول خودمون اسمشو نوشتی🖍 🔰حالا برات بگم : ما که تو بیابونا افتاده بودیم برا خودمون شبا🌌 خلوت داشتیم و به همه ی ما مفقودها (س) سر می زد و مادر همه ی ما تو اون بیابون گمشده ، بود . 🔰از اون موقعی که تو این قدر کردی و دعات مستجاب شد و ما پیدا شدیم . این بزم ما رو به هم زدی من دیگه توی جمع اون  🕊که در محضر  حضرت زهرا (س) هستند .😔😭  آمدم توی جمع شهیدایِ با نام و نشون به ظاهرِ دنیا. 🎤روایتگر 🌹🍃🌹🍃 ﭘﺨﺶ اﻧﻼﻳﻦ اﺯ ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ 👇👇👇👇 اﺯ ﺳﺎﻋﺖ 16:15 ﺻﻔﺤﻪ : https://instagram.com/shohadaye_shiraz?igshid=18bw34gt43xwk
اﻧﻼﻳﻦ ﺷﻮﻳﺪ اﺯ 16:15 ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻣﺠﺎﺯﻱ ﮔﻠﺰاﺭ ﺷﻬﺪا ﺑﺎ ﻫﻢ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻋﺎﺷﻮﺭا ﺑﺨﻮاﻧﻴﻢ https://instagram.com/shohadaye_shiraz?igshid=18bw34gt43xwk