*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #شهید_عبدالعلی_ناظمپور*
* #نویسنده_ایوب_پرندآور*
* #قسمت_بیست_و_نهم
حاج اسدی فرمانده لشکر ۳۳ المهدی در مورد خاطرهای اول دیدارش با شهید حسین ایر لو می گوید.
زمانی که در ابوغریب مستقر بودیم یک روز دیدم جوانی رشید با چشمانی بسیار نافذ وارد سنگر ما شد.بسیار محجوب و یکپارچه حجب و حیا خودش را به عنوان کوچک شما حسین ایرلو معرفی کرد.
وقتی میخواست حرف بزند به چشمان من نگاه نمی کرد یک دریا مطلب در سینه اش بود اما تا اجازه نمی دادی از لبش بیرون نمی ریخت.به عنوان تخریبچی به المهدی آمده بود یک ساعت نشست و درباره عملیات صحبت کرد کلامش خیلی مودبانه بود فهمیدم آدم بسیار بزرگی است.وقتی می خواست از تنگه بیرون برود به خداحافظی کند دست بر سینه گذاشت و عقب عقب رفت مثل وقتی که از امامزاده ها بیرون می روند.خجالت کشیدم ادب این جوان برایم عجیب بود در برخورد بعدیش هم همین کار را کرد و هر چه بیشتر زمان می گذشت ادب او هم بیشتر می شد. حسین آقا تا زمان شهادتش همین ادب را رعایت میکرد.
🌿🌿🌿🌿🌿
قرار بود به واحد تخریب تعدادی نیروی جدید بدهند و حسین ایرلو رفته بود که نیروهای زبده و به درد بخور را انتخاب کند و بیاورد.جلال جعفرزادگان که در بین بچه ها به عمو جلال مشهور شده بود در مقر تاکتیکی در دوراهی موسیان_دهلران منتظر حسین بود.
عمو جلال مسئول مقر تاکتیکی و کاظم شبیری (پدر سه شهید به نامهای محمد باقر محمد حسین و محمد کاظم) هم در آن جا مسئول آموزش تخریب بود.
بالاخره تویوتای خاکی رنگ پر از نیرو از راه رسید.پشت تویوتا تعدادی بسیجی بودند که بعضی ها نشسته و کنجکاو تر ها هم سر پا ایستاده بودند و باد میزد زیر موهایشان.
بین آنها پسری قد بلند کنجکاوانه اطراف را نگاه می کرد و گرد و غبار که فروکش کرد نیروها از پشت تویوتا پریدند پایین. همه لباس خاکی و چفیه سفید داشتند .حسین هم از جلو ماشین پیاده شد.نیروهای جدید که به خط شدند عمو جلال آمد و به حسین سلام داد و محکم با هم دست دادند. حسین لبخندی زد و: «عمو جلال بیا که برات یه دسته گل خوشبوی آوردم بیا تحویل بگیر»
کاظم شبیری هم آمد و با حسین گرم دست داد و او را بغل کرد و پیشانی اش را بوسید.
حسین رو به بچه ها کرد و گفت ایشان آقای جعفرزادگان فرمانده قرارگاه تاکتیکی تخریب المهدی مشهور به عمو جلال و این شون هم برادر کاظم شبیری مسئول آموزش گروه تخریب که در اینجا به شما کار کردن با مین و دیگر مسائل تخریب را یاد میدن.
عمو جلال از نفر اول شروع کرد به روبوسی و پرسیدن اسم و شهر محل اعزام شان.تا رسید به آخر ستون همان پسره قد بلند با پوست روشن. عمو جلال اسمش را پرسید و او هم خودش را سید حمیدرضا رضازاده معرفی کرد.
_به به اولاد پیغمبر به به خوش اومدید خوش آمدید برای سلامتی خودتون و همه سید اولادهای پیغمبر صلوات محمدی بفرستید.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
در ایتا
@shohadaye_shiraz
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
✍ #ڪلام_شـهــید
🔹همســرم بـدان ڪه من نســرین
کسے ڪه تو را دوســت دارد،
#شهادت را هم بسیار دوســت
مےدارم، چون خــداے خــود را
در آن زمــان پــیدا مےکنم. از تــو
مےخواهــم اگر میخواهے فردے
خداگــونه باشـــی و درس دهنـــده،
از امـــروز و از این ســـاعت سعی
کنی تمــــاس خود را با خــدای
خویــش بیـــشتر کنــے و همیـــن
طــور معلــّمے باشی جدّے.
#شهیده_نســرین_افضــل🌷
#ﺷﻬﺪاﻱ_ﻓﺎﺭﺱ
🌺🌺🌺🌺
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺پرونده این شهید را امام رضا(ع) امضا کرد
👈🏻 خاطرهای شنیدنی از توجه خاص امام خوبیها به شهید مدافع حرم از زبان خود شهید
🎥 #مستند_علمدار
☘🌷☘🌷
#ڪانال_شهدا
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد
احترام به والدین بارزترین ویژگی فرزندم بود، هیچگاه تندخویی و یا صدای بلند عبدالکریم را نشنیدم. او همواره متبسم بود و سعهصدر داشت. حتی اگر موضوعی فرزندم را آزردهخاطر میکرد، هیچگاه آن را به روی ما نمیآورد.
🔸روحیه ایثار و ازخودگذشتگی از کودکی در وجود عبدالکریم نهادینه شده بود. نوجوانی کم سن و سال بود که اشتباه یکی از اعضای خانواده را بر عهده گرفت تا به جای او بازخواست شود.
🔹او در ارتباط با دوستانش نیز همین شیوه را پیاده میکرد. آنها میگویند که، «به یاد نداریم عبدالکریم با کسی دعوا کرده و یا کدورتی میانشان به وجود آمده باشد. او با همه با گذشت و مهربانی رفتار میکرد
☘🌺🌺☘
#ﺷﻬﻴﺪﻋﺒﺪاﻟﻜﺮﻳﻢ_ﭘﺮﻫﻴﺰﻛﺎﺭ
#ﺷﻬﺪاﻱﻣﺪاﻓﻊﺣﺮﻡ
🌷🌷🌷🌷
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🕊🌱
هـزارقصہ نوشـتیم
برصـحیفہےدل اما....
هنوزعـشقتو عـنوان
سرمقالہےماسـت♥️🌱
#سلام🤚
#صبحتون_شهدایی🍃
@shohadaye_shiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ویدئویی دیده نشده از لحظه تدفین شهید #حاج_قاسم سلیمانی
🌹🌷🌹🌷
#سردار_دلها 🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #شهید_عبدالعلی_ناظمپور*
* #نویسنده_ایوب_پرندآور*
* #قسمت_سی _ام
کاکا علی دلسوزی زیادی به بچهها داشت و همواره خط فکری آنها بود.نقاط انحراف را میشناخت تذکر میداد و نمیگذاشت مسیر بچهها از جاده مستقیم ولایت کج شود.
این نامه که در سن ۲۱ سالگی نوشته مستند گویایی است که چطور خطر انحراف را احساس کرده و در لفافه و برادرانه و مهربانانه به رزمنده های تذکر داده است:
«به نام خدا. به برادر رنجیده خاطر م..... سلام علیکم.
برادرم با این که من میدانم از دستم عصبانی هستی و با اینکه می دانم برایت خواندن این چند جمله مشکل است ولی لازم است بگویم و این را دیگر در خودم نگه ندارم.
من از خودم شرمسارم که نتوانستم برایت دوست خوبی باشم و تنها جای یک دوست خوب را برایت اشغال کردم .امروز برای تو خیلی بیشتر از گذشته ناراحتم و دلم برایت می سوزد شاید بگویی لازم نیست یا فرقی نمی کند،ولی چون لازم است علتش را میگویم.
ناراحتم که تو چقدر مرا تحمل کردی و با اینکه از من نفرت داشتی که نفرت از بد آمدن بدتر است باز باید مرا تحمل میکردی.شرمگینم که تو از کسی که به عنوان کمک در مشکلات خود به دوستی گرفتهای طوری متنفر باشی و اعمال او آنچنان انگیزهای در تو به وجود آورده باشد که بخواهی او را تحمل کنی.
من وحشت داشتم از اینکه اگر برآید با لی نیستم باری نباشم و امروز بار بودن مشخص شد،و تو نمی دانی چقدر برایم سنگین است.
برادرم رفتم اولین نامه از راکه در تاریخ بیست و دوم اردیبهشت ۱۳۶۰ ساعت دو و نیم شب نوشته بودی و این نامه را که ۲۱ خرداد ۱۳۶۱ نوشته ای خواندم و گذری کوتاه بر این یک سال داشتم.من بر تمام آنچه که گفته ام ایستاده ام و می ایستم تا مبادا که خیال کنی با اینکه تو به این نتیجه رسیده اید ولی در علاقه ام به تو وارد میشود یا از تو بدم می آید،نه به جان خودت که دوستت دارم نه به هیچ وجه.
برادرم .بر همه چیزهایی که از اول گفتهام پایبندم و تمام نوشته های نامه هایم را اگر اشتباهی نیز باشد باید جزایش را خودم بپردازم تا تجربه شود و دیگر اشتباه نکنم.
برادرم این را به عنوان تجربه می گویم اگر مشکلی پیش آید یا در مسیر زندگی اشتباهی رخ دهد و بی پرداخت بهای کنار بکشی چوب اشتباه است را میخوری،خدا کند منظورم را بفهمی!!من سعی کردم و می کنم که برای اشتباه بزرگی که داشتی انجام میدادی برای تو و هر کس که دست دوستی با او دادم با وفا و صادق باشم و و برادری کنم و آنچه دارم برای او باشد و از ناراحتی او تا می توانم کم کنم و آنگاه که کاری از دستم بر نمی آید حداقل برایش دعا کنم.من ندانم از این بابت راحت است که اگر چیزی گفتم یا چیزهایی را نگفتم برای خودم نبوده بلکه صلاح در گفتن یا نگفتن بوده.
من از این وضعیتی که دوستی ما بیشتر به تعارف کشیده شده بود و اینکه باید در لفافه حرف میزدیم این که محرم ما کاغذ بود خسته شده بودم.آنگاه که اولین روزهای دوستیمان بود که فک ها و چه خوشنودی ها که نداشتم چقدر روی تو حساب میکردم و چه انتظاراتی از تو داشتم. ولی دیدم نه گفتی این حرفا بسه از من خسته شده ام،بگذار چیزی که تجربه شده برایت بگویم فردا بر تمامی این دوستی خواهی خندید.از لحظات اوج ناراحتی که حالاست،فردا بر همین لحظات با دوستان است یا کمی دورتر با همکاران تحت عنوان خنده دار ترین خاطره ها یاد خواهی کرد.
اینها تمام چیزهایی است که گفتی و شنیدم و گفتم و شنیدی و بر همه شان میخندی چنانکه امروز همه شان را اشتباه می خوانیم اینها مسائلی است که در سنین ما به وجود میآید و چیز موثری نیست.این حالت های بچه گانه ای که برای یکی شیرین و آن یکی تلخ است .ولی مسئله اینجاست که برای این لحظات اقتضا سن است قربانی دادن ،بیجا و اشتباه است.
علت نفرت از من این است که از مطالبی که گفتهای و حالاتی که داشتهای و اینکه میدیدی برادران چقدر صادقانه می روند و شهید می شوند و تو بر این مسائلی که گفتی متکی هستی از همه اینها ناراحت و متنفر شده به خود آمدی و چون کسی که بیشترین حالات و مسائل را باتو داشت من بودم، تمامی نفرت را سرازیر کردی.
در طول آشنایی مان همیشه اول تو شروع کرد های تو اول گفتهای و این بیشتر بر تو و تنفر تو فشار می آورد.
خدا را شکر که من ساکت بودم پس بنشین و ریشه اش را پیدا کن که فکر می کنم و تاکید دارم که در خودت است.
برادرت عبدالعلی ناظم پور جمعه از ۲۱ خرداد ۱۳۶۱
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
در ایتا
@shohadaye_shiraz
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
📸عکس دیده نشده 👆از
سردار شهید «عبدالرسول استوار محمودآبادی» در کنار شهید حاج قاسم سلیمانی...
رفع حصر نبل و الزهراء
▫️▫️▫️▫️▫️▫️
🔰مےگفت :یکے از بهترین عملیاتهایے که حضور داشتــم ، آزادسازے نبـل و الزهرابــعد از ۵ ســال محاصـــره بـــود ...
🔰بعد آزادسازے به پسرش گفتــه بود هر چے میتونے وسایل برگزارے یڪ هییت بیش از ۱۰ هزار نفــرے از ایران بگیــر و بیار ....چند روز،بعد فاطمیــه بود و این شهرها یکپارچه فاطمے شــد .....
🏴🏴
و افسوس کہ امسال #حاج_رسول_استوار فاطمیة بیــن ما نیست .....
🌱🌹🌱🌹
#سردارشهیدحاج_رسول_استوار
#شهداےفارس
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 #روایتگری | #روایت_حماسه
🔻انفجار دود گرد و خاک، من فقط آتش می دیدم!
🎙روای :آقای #احمــدیان
☘🌹☘🌹☘
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد
🔰نیـمہ تــیر مــاه 64 بود . از مقـــر لشڪـر ۱۹ فجر به ســپاه گراش زنـگ زد.
گفتم: ناصــر چنــد روز دیگــر عروسے مــن و خواهــرت اســت اگر میےتوانےیڪے دو روز بیــا.خوشحال مےشــویم!
با لحـــن رمــزآلودےگفــت: احتمـالاً چند شــب دیگــر اینجــا هــم عروسے داشــته باشیــم؛ شایـد خدا خواست و ما زودتر از شمــا داماد شدیــم!😳
چند روز بعــد، شــب عروسے ما هــمان تلفــن زنگ خورد.☎️
فردے که پشــت خـط بود، گفــت: ناصر عظـیمی در عملــیات قدس ۳ در منطــقہ عملیــاتے دهلــران مفقـــود الاثر شده...
ناصر زودتـــر از من داماد شده بود.
🍃🌷🍃🌷🍃
#شهیدناصرعظیمی
#شهدای_فارس
🌹🍃🌹🍃🌹
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
#یلـــداے_همــدلے😊
#کمڪهاےمؤمنانه
#به_نیابـت_امام_زمان (عج) و #شهدا
#نذرظهــورمنجےموعــود
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
در ایام #ولادت_حضــرت_زینــب (س) و شب یلدا ، مے خواهــیم بسته هاے کمک مؤمنانه شامــل خشکبار و میــوه بین افراد نیازمنـــدے که شاید مدتهاست رنـگ آن را ندیده انــد ، توزیع نماییـم
🔻☘🔻☘🔻
اقلام شامل : خرما، آجیل ، پرتقال ، سیب ، انار و....
🔻☘🔻☘🔻
🚨با توجة به توصیہ هاے پزشکی مبنے بر تعطیلے میـهمانے هاے شب یلدا، میتوانیم هزینه آن را صرف این امر نماییم و در سفره شب یلداے امسال نیازمندان شهرمان را نیز شریڪ نماییــم
👇👇👇
شماره کارت:
6037991933482956
یانک ملے. بنام محمد پولادے
🔺🔺🔺
با توجه به همزمانی طرح با قربانی اول ماه قمری، به شماره حساب توجه فرمایید
🌷🌸🌷🌸🌷
#هییت_شهداےگمنام_شیــراز
خیالَـ🌷ـت خوابِ
خوشے است💚
ڪه هر صـبـح،
غـمِ شیـ🌹ـرینِ
از دست دادنش🕊
دیوانهام مےڪند...🥀
#سلام🤚
#صبحتون_شهدایی🍃
@shohadaye_shiraz
🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃
#قربانےاول_ماه_قمرے
#ﻧﺬﺭﻇﻬﻮﺭﻣﻨﺠﻲ_ﻣﻮﻋﻮﺩ(ﻋﺞ )
#ﺑﻪ_ﻧﻴﺎﺑﺖ_اﻣﺎﻡﺯﻣﺎﻥﻋﺞ و #ﺷﻬﺪا
#ﺟﻬﺖﺭﻓﻊ_ﺑﻼﻭﺑﻴﻤﺎﺭﻱ
ﻫﻔﺪﻫﻴﻦ ﻣﺮﺣﻠﻪ #ﻛﻤﻚﻫﺎﻱ_ﻣﻮﻣﻨﺎﻧﻪ
🌷🌹🌷🌹
حضـرت رسـول (ص) :
قـرض بگــیرید و قربانی کنیــد ؛ زیرا آن قرضی است ادا شدنى اســت ( این قرض را خـداوند سبحــان ادا مى کند)
🌷🏴🌹🏴🌷
ﻃﺒﻖ ﻗﺮاﺭ ﻣﺎﻫﺎﻧﻪ, به عنایـت حضـرت زهــرا (س) ، #قربانے و ذبــح گوسفــند، جهت رفــع بلا و بیمارے و ﺗﻌﺠﻴــﻞ ﺩﺭ #اﻣﺮﻓـﺮﺝ منجے موعــود، در روز اول ماه جمادے الاول(۲۶ آذر) ﺗﻮﺳــﻄ ﺧﺎﺩﻣﻴﻦ شهــدا انجام مےپذیرد. ✋✋
شمــا هم مےتوانید در این خــیر سهیم باشیـــد
👇◾️👇
ﺷﻤــﺎﺭﻩ ﻛﺎﺭﺕ ﺟــﻬﺖ ﻭاﺭﻳﺰ ﻛﻤــﻚ ﻫﺎ:
6362141080601017
بانك آينده بــنام محمد پولادي
🔺▫️🔺▫️
*هییت شهداے گمنام شـــیراز*
🌹🌷🌹🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #شهید_عبدالعلی_ناظمپور*
* #نویسنده_ایوب_پرندآور*
* #قسمت_سی_و_یکم
آبان ماه ۶۱ بعد از ۱۶ ماه که به صورت بسیجی آمد جبهه و برگشت تصمیم گرفت وارد سپاه شود.اما باز هم دو دل بود و میگفت وارد سپاه شدن و درخت شهداء ایستادن کار سختی است میترسم حرمت لباس شهدا را نتوانم نگه دارم.
بلاخره با مشورت با خانواده و تشویق دوستان روز ۲۶ آبانماه آمد فرم پاسداری را پر کرد و پایینش را انگشت زد و امضا کرد.فرمانده سپاه جهرم به او تبریک گفت و پیشانی اش را بوسید و حوالهای داد که برود از انبار یک دست لباس سبز تحویل بگیرد.وقتی لباس را در دست گرفت احساس کرد خیلی سنگین است و نمیتواند تحمل کند لباسها را گذاشت روی زمین و نشست به فکر کردند اما هرطور بود برداشت و آمد خانه.
تا پایش رسید به اتاق در را بست و بلند بلند شروع کرد به گریه کردن.
مادر و برادرش حسین سراسیمه دوید توی اتاق «علی چی شده؟ با تو ام ؟کسی شهید شده دعوا کردی؟
گریه بی امان علی به حقیقت تبدیل شد و نمیتوانست حرف بزند ما در سرش را بغل گرفته و نوازش کرد. حسین دو بار شانه اش را تکان داد.
_علی داداش چی شده که اینقدر گریه می کنی ؟کسی شد شهید شده !؟حرف بزن دیگه پدرمونو دراوردی؟!
بالاخره بریده بریده شروع کرد به حرف زدن:« من رفتم اسمم را نوشتم برا پاسداری . یه دست لباس سبز دادند که بپوشم اما راستش جرأت نمیکنم بپوشم نمیدونم بپوشم یا نپوشم. نمیدونم اصلا کار درستی کردم رفتم توی سپاه اسم نوشتم.
مادر که انگار به آرزویش رسیده او را بوسید و گفت: خودت را اذیت نکن مادر کار خوبی کردی !بهترین کار را کردی پسرم الهی قربونت و بالات برم.
علی هق هق کنان گفت: نه مادر جان این لباس خیلی مسئولیت داره .همین که این لباس را پوشیدی مردم طور دیگه نگات می کنن. مردم انقلاب و اسلام را از روی حرکات تو می شناسند. این لباس لباس شهداست مادر. من کجا و آنها کجا..
از مسئولیتش میترسم خیلی میترسم مادر»
مادر نوازش کرد و گفت: مادر جان من برات دعا می کنم که امام حسین کمک کنه ایشالا که شرمنده شهدا نمیشی.
آری و این است عبدالعلی ناظم پور که آناتومی گری از و اینطور می نویسد: «به نام خداوند بخشنده مهربان روزها همچنان در پی هم می روند و من هنوز ایستاده و بر این رفتنها نگاه میکنم و مبهوت ماندم مثل اینکه منتظر کسی باشم.
تنها تحول درمن بزرگتر شدن جسم است ولی می دانم که نه من این جسم نیستم و باید آنکه هستم پیدا کنم.هر طور شده آن گمشده را پیدا میکنم چون به خداوند امید فراوان دارم آنروز روز تولد من است که بدانم از کجا اید کجا هستم به کجا میروم. خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست.والیلام عبدالعلی ناظم پور هشتم بهمن ۱۳۶۱
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
در ایتا
@shohadaye_shiraz
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
🔸برای #شهید_شدن ..
#هنر لازم استــ !
هنر←به خدا رسیدن💞
هنر ← کشتن نَفس..
هنر ← #تَهذیبــ ..
◈ تا هنرمند نشویم..
◈ #شهيد نمے شویم❌❌
♨️شهیدانه زندگی کنیم تا #شهید_شویم
🍃🌹🍃🌹
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 #روایتگری | #روایت_حماسه
🔻شهدا #مثبت_خدا شدن!
🎙روای :حاج #حسین_کاجی
📍ﻟﻘﻤﻪ ﺷﺒﻬﻪ ﻧﺎﻙ ....
🍃🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد
#ﺳﻴﺮﻩ_ﺷﻬﺪا
ساعتی تا اغاز کربلای ۴ مانده بود. ساعت ۹ شب. دیدم محمددر سنگری به نماز قامت بسته. گفتم این چه نمازیه!
گفت نافله شب!
گفتم این موقعه!
گفت شاید امشب نشد, نماز شب بخونم, می خوام قضا نشه!
دو ساعت بعد شهید شد!🌹
#ﺷﻬﻴﺪﺣﻀﺮﺕ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ
#شهید محمد اسلام نسب
#شهدای_فارس
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد
🌼بخشی از وصیت نامه شهید حاج قاسم سلیمانی؛
عزیز من! جسم من در حال علیل شدن است...
چگونه ممکن است کسی که چهل سال بر درت ایستاده است را نپذیری؟
خالق من،محبوب من ،عشق من که پیوسته از تو خواستم سراسر وجودم را مملو از عشق به خودت کنی ...
مرا در فراق خود بسوزان و بمیران..
7⃣1⃣ﺭﻭﺯﺗﺎﻋﺮﻭﺝ ﺳﺮﺩاﺭ ﺩﻟﻬﺎ
#ﺳﺮﺩاﺭﺩﻟﻬﺎ
🌷🌿🌷🌿
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃
بہ دلـمـ لڪ زده
با خنـده ے تو جـاݩ بدهمـ
طـرح لبـخند تـو
پایاݩ پریشانـے هاستـــ
#سلام🤚
#صبحتون_شهدایی🍃
#شهید_عباس_دانشگر🌷
@golzarshohadashiraz
🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #شهید_عبدالعلی_ناظمپور*
* #نویسنده_ایوب_پرندآور*
* #قسمت_سی_و_دوم
به نام الله به نام آنکه خلق کرد انسان را در سختی رب اشرح لی صدری.
سلام به سنگر ،سلام از دلی سیاه به دریاچه ای از نور،سلام بر کلاس درس و دانشگاه سلام به روزنه گشوده به آسمان.
سلام به انسانهایی که به این چاردیواری رفت و آمد میکنند و سلام به این چاردیواری که بوی خوب انسانیت می دهد.سلام به این وادی که تجلی نورانیت نور مطلق است آنجا که پنجره ای از درون تاریکی ها رو به نور. محلی که از پوچی خارج میکند و به شدن و بودن می رساند.
این مکان در هر کجا که باشد ملک مالک یا والدین است به این مکان خرج ورزش می بخشد نام و ذکر و تجلی نوری اندازه ظرفیت انسان. این مکانها محل خدایی شدن و طور سینا است. طور سینا خود زمین و مخلوقی است از خالق پاک.
این مکان وقتی تجلی نور و محل ملاقات موسی و معبود موسی شد وادی مقدس گردید. همچنین است غار حرا و سرزمین نینوا. اگر از آنجا که هر مکان نیما ممکن است باشد از خویش جدا گشتیم و به دوست رسیدیم آنجا مقدس است.اگر در وادی مقدس از او دور شدیم دیگر قداستی را در خواهیم کرد و نمی دانیم که فرق کعبه با جاهای دیگر چیست.
سنگرم آنانی که سر از پا نشناخته ،به سوی دوست ایران کرده و رفتند تا بمانند،آنان که بت نفس را شکستند تا دل و چشم هایشان به او برسد،و آنانی که با مولایشان ملاقاتی داشتند،به تو ارزش و قداست ای به اندازه خویش دادند وگرنه تا به جز مشتی خاک چه هستی؟تو مقدسی زیرا روحهای آزاد گشته از همه بندها را درون خود داری. ارزش از مادام از که طلایی درونت هست.وقتی آن طلا رفت دیگر ارزشی نمی ماند ولی اگر درون های خدایی شده و فنای فی الله گردیده در تو باشند تو هم پر از ارزشی.
سنگرم.ای محل عروج انسان ،ای مسجدی دیگر برای عابدی که همه چیزش عبادت است.
تو محل امنی هستی که انسان را از دغدغه های دنیای و تفرق و تفکر بیهوده بیرون می آوری. قطاری هستی در حال حرکت که در هر کوپه مسافرانی با خصوصیاتی متفاوت نشسته اند
اگر در این سفر زندگی ساز همسفر داشته باشید که درک کند و مسافران را در این راه هوشیار کند،اگر اینان مخلص باشند و آنچه میگویند نه در زبانشان که در دلشان باشد،اگر این موقعیتها را با واقعیتها و واقعیتها را با اتفاقات هماهنگ کنند. اگر اینان معلمی باشند که خودم متعلمند.
وقتی سربلند می کنی که به مقصد نزدیک شدهایم و در راه فلسطین نداشتهایم و اگر بوده چقدر کمتر شده است.
آری در این میان باید مسافران را نیز درک کرد و خود نیز چنین بود. گوشی از دانشگاه بزرگ الهیات!تو درسها داری ولی من چشم بینا و گوش شنوا ندارم تا ببینم که چقدر مخلصان در دل داری و چقدر فهمیدگان راه را راهبری.
سنگر وادی مقدس دیگری هستی ولی این مسافر راه و این دیدار کننده تو از درک قداستت وامانده است. و تنها سر در شکم دارد و دیده بر زمین و دلی که مشغول تعظیم این دو است. این مسافر اگرچه در منا و مروه و صفا است ولی حاجی نیست،اگرچه در قربانگاه اسماعیل ایستاده ولی گوسفندش را به جای نفسش ذبح کرده درویش و خوشحال از قربانی خویش است.و خوشحال از قربانی خویش است. اما تو سنگر ای گذرگاه مردان خدایی که چون موج توفنده آمدند و خوب شدند و رفتند.
ولی ما هنوز به ما امید می دهی که میتوان چون آنان شد چرا که در خود بسیار کسانی را دیده بودند و چه شدند. زن رم ای کاش می توانستی بیشتر بگویی که آنان چه کردهاند که این چنین بارز شدند و ای کاش من سرم را بلند و چشمم را باز به گوشم را شنوا میکردم.
ای کاش مرا راهی بود در کاروان لیک راهی نیست در ناخالصان،آنچه ارزش است عشق را خالصانه و سوختن در انتظار است.والسلام
مقر تاکتیکی المهدی،ربوط شرهانی،۸ فروردین ۱۳۶۲،عبدالعلی ناظم پور
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
در ایتا
@shohadaye_shiraz
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
دانش آموز سال چهارم دبیرستان در رشته علوم اقتصادی بود.دوستانش در آن سال شهادت می رسند و باقر بدون اطلاع خانواده به جبهه می رود و بی صبرانه انتظار شهادت را می کشد.
💌در نامه ای به خانواده می نویسد:
هر هفته در مدرسه گروهي از دوستان يکبار به جبهه حرکت مي کردند و من هم دائماً اين فکر را مي کردم که چرا من نروم مگر من از آنها عزيزترم مگر خون من رنگينتر است تا اينکه موقعي که براي امتحانات رفته بودم ثبت نام کردم و روزي يک دفعه دو دفعه را به بسيج نيريز مي رفتم و حالا هم معتقد به هر چه خداوند قسمت کند هستم.
💌آفرين بر چينن پدران و مادراني که چنين عزيزاني تربيت کرده اند.خدا به آنان صبر و اجر عنايت و فقدان عزیزشان را به لطف خود جبران نمايد.تا چراغي فروزان براي هدايت و راهنمايي نسل آينده کشورمان باشند.
خانواده هاي داغدار آنها را از ياد نبريم و در رفع نگراني آنها باشيم و ياد و خاطره آنها را هميشه زنده نگهداريم.
#شهید باقر نگهداری*
#شهدای_فارس*
#سالروز_شهادت*
─═ঊঈ🌹ঊঈ┅
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شاه کلید پیروزی در جنگ از زبان حاج قاسم
#ﺳﺮﺩاﺭﺩﻟﻬﺎ
🌷🌱🌷🌱🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#ﺳﻴﺮﻩ_ﺷﻬﺪا
🔰ساعت 2 شب بود که از خواب پریدم. برای تجدید وضو می رفتم که شنیدم صدای ناله ای از پشت خاکریز می آید. فکر کردم، رزمنده ای مجروحی را از خط آورده و پشت خاکریز گذاشته اند. نزدیکتر رفتم، دقت کردم دیدم صدای دعا و مناجات است. دوست داشتم بدانم این ناله از کیست. تا اذان صبح همان کنار خاکریز نشستم. نزدیک اذان دیدم شخصی از گودالی بیرون آمد و به سمت نمازخانه رفت. دنبالش رفتم، تا نور روی صورتش افتاد شناختمش، قاسم بود، فرمانده گروهان یکم از گردان فجر!
🔰می گفت من وقف جبهه ام, یک سال از حقوقش را صرف خرید کفش برای گردان کرد.
گاه به صورتی که کسی متوجه نشود, بعد از غذا ظرف غذای تمام گردان را می شست.
گاهی در اطراف محوطه گردان می گشت, لباس هایی که نیروها دور انداخته بودند جمع می کرد, پارگی ها را رفو می کرد و می شست و به تدارکات تحویل می داد, می گفت شاید روزی به کار امد...
🥀🌿🥀
#ﺷﻬﻴﺪاﺑﻮاﻟﻘﺎﺳﻢ_ﭼﻮﭘﺎﻥ
#ﺷﻬﺪاﻱ_فارس
🌷☘🌷☘🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
💐ڪی بنگارم
غم بی طاقتی ام را
اے برده مرا
طاقت ایام کجایـــی . . .؟!🍃
#سلام🤚
#صبحتون _شهدایی
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🍂🍃🍂🍃🌹🍂🍃🍂🍃
#ﻫﻴﻴـــﺖ_ﺗﻌﻂﻴـــﻞ_ﻧﻤﻴﺸـــﻮﺩ....
👇👇👇👇
ﭘﺨﺶ ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ اﺯ ﮔﻠﺰاﺭ ﺷﻬﺪاﻱ ﺷﻴﺮاﺯ ﺑﻪ ﻫﻤﺮاﻩ ﻗﺮاﻋﺖ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻋﺎﺷﻮﺭا
پنجشــبه 27 ﺁﺫﺭ / اﺯ ﺳﺎﻋﺖ 16:15
🌷🌹🌷
در صفحه 👇:
https://instagram.com/shohadaye_shiraz?igshid=18bw34gt43xwk
🌹🌹🌹
*ﻟﻂﻔﺎ ﻣﺒﻠﻎ ﻣﺠﻠﺲ ﺷﻬﺪا ﺑﺎﺷﻴﺪ*
👇👇👇
⛔️⛔️⛔️⛔️
ﺗﻮﺟﻪ : ﺑﺎ ﻋﻨﺎﻳﺖ ﺑﻪ اﻋﻼﻡ ﻣﺮاﺟﻊ ﺫﻳﺼﻼﺡ و ﺁﻟﻮﺩﮔﻲ ﻣﺤﻴﻄ ﺩاﺭاﻟﺮﺣﻤﻪ ﺷﻴﺮاﺯ, ﺟﻬﺖ ﺟﻠﻮﮔﻴﺮﻱ اﺯ ﺷﻴﻮﻉ ﺑﻴﻤﺎﺭﻱ ﻛﺮﻭﻧﺎ, ﻟﻂﻔﺎ اﺯ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺭ اﻳﻦ ﻣﺤﻴﻄ ﺧﻮﺩﺩاﺭﻱ ﻛﻨﻴﺪ
🌷▫️🌷▫️🌷
#ﻫﻴﻴﺖ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﮔﻤﻨﺎﻡﺷﻴﺮاﺯ
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #شهید_عبدالعلی_ناظمپور*
* #نویسنده_ایوب_پرندآور*
* #قسمت_سی_و_سوم
لشکر المهدی بارابان را جمع کرده بود و رفته بود غرب برای عملیات والفجر ۲ و در پادگان جلدیان مستقر شده بود.سوال های هم به بچههای تخریب داده بودند که به وسیله برزنت و داربست آن را به اتاقهای مختلفی تقسیم کرده بودند.سید یوسف بنی هاشمی نیروی تخریب بود اما خلیل مطهرنیا غذا حسینی لو خواسته بود که سید را بفرستد تا کالک و نقشه عملیات را بکشد. سید که دل از تخریب نمی کند کارش در طرح و عملیات و غذا خوردنش در تخریب بود.مخ همه را زده و از زیر دو و نرمش صبحگاهی به بهانه کشیدن کالک و نقشه در می رفت و تا نرمش تمام میشد برمیگشت تخریب و اول از همه می نشست سر سفره.سفره ای که طبق معمول بادمجان خام و لیمو ایده رومی اش رو به راه بود. از بس که غذا خوردن کنار دوست و رفقا به دل می چسبید،سید یک بعدش را هم حاضر نبود از دست بدهد.مدتها بود سر سفره هفت سین ایرلو به هر بهانهای از عبدالعلی ناظم پور خاطراتی برای بچهها میگفت و همه مشتاق شده بودند او را ببیند.
او آنقدر از عبدالعلی تعریف کرده بود که بچههای تخریب ندیده عاشق شده بودند.یک روز گفت :قرار عبدالعلی به زودی به المهدی معرفی بشه.
صبح بچههای تخریب رفتم برای نرمش صبحگاهی و سید به بهانه کشیدن کار طراحی طرح و عملیات شد اما در حقیقت داشت از زیر نرمش در می رفت. یک ساعت بعد به هوای صبحانه برگشت.در سوله تخریب سمت راست اتاق اول که اتاق فرمانده تخریب بود بعد از اتاق پرسنلی و آسایشگاه بچه ها و آنجا هم که صید کار داشت در آخر سوله اتاق تدارکات بود که با مسئول تدارکات یعنی علی قیمتی شوخی و بگو بخندی داشت.
سید پایش را گذاشت داخل سوله و سمت راستش را نیم نگاهی کرد.در اتاق فرمانده تخریب جوانی غریبه بلند قد و لاغر اندام نشسته بود و قرآن هم توی دستش بود. و به آن نگاه میکرد سید یواش و بی سر و صدا رفت سمت تدارکات.
علی قیمتی نشسته بود پشت میز و روی کاغذ چیزی می نوشت.تا سید گفت سلام علی قیمتی به شوخی داد و هوارش بالا رفت که: «سید تکلیفتو روشن کن از دو نرمش که در میری کارتو طرح و عملیات اما صبحانه خوردن توی تخریب! مگر اینجا خونه خاله است که روزی دو سه بار میای ور دل ما !ببینم تو کار زندگی نداری؟!
سید هم کم نیاورد و با خنده جواب بین دو و نرمش که نفس تنگی دارم نمیتونم برم. اما خودت هم میدونی که مال بد بیخ ریش صاحبشه.من نیرویی تخریب اگر بیرونم کنید بازم هر روز میام صبحانه خدمتتون ناهار و شام هم هستم. من این چیزها حالیم نیست.
یک دفعه صدای خشک و محکم و مردانه ای توی سولع پیچید که:«مگر اینجا هتل نیروی هر جا هستی برگرد را همون جایی که بودی!»
سید برگشت سمت صدا توی دلت یهو خالی شد. همان غریبه ای بود که توی اتاق فرماندهی تخریب داشت قرآن می خواند.نتوانست لحن شوخی یا ددی بودنش را تشخیص دهد اما هرچه بود قدرت تکلم از سید یوسف گرفته شد و چون تازه وارد را نمیشناخت صلاح ندید جوابش را بدهد. فقط با اشاره سر از علی قیمتی پرسید این کیه؟
علی قیمتی با یک تیر دو نشان زده شد که هم سید سابقه کار دستش بیاد به مصاحبه صدا و آرام شود این بود که با صدای بلند به صاحب صدا گفت:«خودت رو ناراحت نکن کاکاعلی با شهید قول میدهم که صبحانه شوهر همونجایی بخوره که محل کار شه؟!
سید هاج و واج شد کاکا علی !!؟آقای ناظم پور؟! وای ..
محکم زد روی پیشانی از چیزی نگفت و ۱۸۰ درجه عقب گرد کرد و برگشت طرح و عملیات.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
در ایتا
@shohadaye_shiraz
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
در این کوچههای بن بست نَفْس،
پرواز ممکن نیست ..
باید چگونه زیستن بیاموزیم
از آنان که گمنــام رفتند .. ...
📎 پنج شنبه های دلتنگی
هدیه به روح پاک و معطر شهـدا صلوات🌷
🌹🌷🌹🌷
ﭘﺨﺶ ﺯﻧﺪﻩ اﺯ ﮔﻠﺰاﺭ ﺷﻬﺪاﻱ ﺷﻴﺮاﺯ و ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻋﺎﺷﻮﺭا
ﺳﺎﻋﺖ 16:15
👇👇👇
https://instagram.com/shohadaye_shiraz?igshid=18bw34gt43xwk
🔺🌹🔺
ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻫﻢ اﻃﻼﻉ ﺩﻫﻴﺪ
✅برای انجام یک دوره آموزش غواصی رفته بوديم قشم.
چند روزي كه گذشت و جاهای مختلف رفتيم و يه دوری تو پاساژا زديم و در نهايت شب آخر می خواستيم بريم يكى از مراكز خريدِ معروف قشم .
به مسعود گفتم که بیا باهم بریم خرید من هر چی گفتم پاشو بريم، نميومد و دليلشم نمی گفت.
و از اونجايی كه اگه نميومد به ما هم خوش نمي گذشت به حاجی گفتم كه مسعود نمياد؛ شما بهش بگی نه نميگه.
بعد از گفتن حاجی، بلند شد
وباكمال عصبانيت به من گفت
اگه بيام و به ((گناه)) كشيده بشم تو مسوليتشو قبول ميكنی...
اون موقع خنديدم ولی الان وقتى ياد اون حرف مسعود مى افتم،
فقط گريه مى كنم به حال خانم هايى كه ارزش خودشونو نمى دونن و با پوشش نامناسب باعث به گناه افتادن جوونا ميشن...
مسعود از چشم هاش مراقبت کرد که خدا خریدارش شد.
هرکس می خواد راه مسعودو بره یه راهش اینه که از چشماش مراقبت کنه...
*شهید مدافع حرم مسعود عسکری*
*شهدای تهران*
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خدایا سی سال برای این لحظه تلاش کردهام. در راه عشق جان دادن چقدر زیباست...
🔹قرائت یادداشت شهید سردار سلیمانی که برای اولین بار توسط دخترش در حضور رهبر انقلاب قرائت شد.
#ﺳﺮﺩاﺭﺩﻟﻬﺎ
#ﺟﻤﻌﻪ_ﻓﺮاﻕ
🍃🌹🍃🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
شب جمعه است دلم کرب و بلا میخواهد
در حرم حال مناجات و بکا میخواهد
شب جمعه ست دلم شوق پریدن دارد
بوسه بر پهنه ی ایوان طلا میخواهد😭
#اﺯﺩﻭﺭ_ﺳﻼﻡ_اﺭﺑﺎﺏ ✋🤲
🌷☘🌷☘🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75