eitaa logo
شهدای شهر کهریزسنگ
223 دنبال‌کننده
886 عکس
610 ویدیو
5 فایل
این کانال به منظور معرفی و ارج نهادن به مقام و منزلت شهدای شهر کهریزسنگ و خانواده های این عزیزان به طور مستقل و زیر نظر گروه رسانه ای کهریزسنگ تشکیل شده و وابسته به هیچ نهادی نمی باشد.
مشاهده در ایتا
دانلود
رجب برای دیدن جایگاه بهشتی 🔵 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: 🌕 هر كس در شب بيست و دوم ماه رجب نماز بخواند در هر ركعت سوره‌ى «حمد» یک بار و سوره‌ى «قُلْ يا أَيُّهَا اَلْكافِرُونَ» را هفت بار بخواند و هنگامى كه نمازش را به آخر رساند، ده بار بر پيامبر صلوات بفرستد و ده بار استغفار كند،از دنيا بيرون نمى‌رود تا اين‌كه جايگاه خود را در بهشت ببيند و بر آيين اسلام جان مى‌سپارد و پاداش هفتاد پيامبر براى او خواهد بود. 📚 اقبال ص ۶۵۵/وسائل الشیعه ج۵ص۲۲۸ 🌸 چه خوب است که این نماز پرفضیلت را به امام عصر ارواحنا فداه هدیه کنیم. ┅✿💠❀﴾﴿❀💠✿┅ @shohadayekahrizsang
بهار ۱۳۶۱ . منطقه عملیاتی الی بیت المقدس (آزادسازی خرمشهر) . 📷 از سمت راست: برنج پور، سیف الله رهنما، محمد علی غلامی، مرتضی اسحاقی و شهید احمد کاظمی ┅✿💠❀﴾﴿❀💠✿┅ @shohadayekahrizsang
شهدای شهر کهریزسنگ
#رمان_دختر_شینا #قسمت_44 #فصل_هفتم قابله بچه را توی پارچه سفید پیچید و به زن ها داد. همه خوشحال بود
پدرشوهرم بلند شد و با هر دو دست روی سرش زد و گفت: «یا امام حسین.» و دوید توی ڪوچه. ڪمی بعد ماشین برادرم جلوی در بود. چند نفری ڪمڪ ڪردیم، مادرشوهرم را بغل ڪردیم و با ڪلی مڪافات او را گذاشتیم توی ماشین. مادرشوهرم از درد تقریباً از حال رفته بود. برادرم گفت: «می بریمش رزن.» عده ای از زن ها هم با مادرشوهرم رفتند. من ماندم و خواهرشوهرم، ڪبری، و نوزادی ڪه از همان لحظه اولی ڪه به دنیا آمده بود، داشت گریه می ڪرد. من و ڪبری دستپاچه شده بودیم. نمی دانستیم باید با این بچه چه ڪار ڪنیم. ڪبری بچه را ڪه لباس تنش ڪرده و توی پتویی پیچیده بودند به من داد و گفت: «تو بچه را بگیر تا من آب قند درست ڪنم.» می ترسیدم بچه را بغل ڪنم. گفتم: «نه بغل تو باشد، من آب، قند درست می ڪنم.» منتظر جواب خواهرشوهرم نشدم. رفتم طرف سماور، لیوانی را برداشتم و زیر شیر سماور گرفتم. چند حبه قند هم تویش انداختم و با قاشق آن را هم زدم. صدای گریه نوزاد یڪ لحظه قطع نمی شد. سماور قل قل می ڪرد و بخارش به هوا می رفت. به فڪرم رسید بهتر است سماور به این بزرگی را دیگر خاموش ڪنیم؛ اما فرصت این ڪار نبود. واجب تر بچه بود ڪه داشت هلاڪ می شد. ادامه دارد...✒️ نویسنده: @shohadayekahrizsang
شهدای شهر کهریزسنگ
#رمان_دختر_شینا #قسمت_45 #فصل_هفتم پدرشوهرم بلند شد و با هر دو دست روی سرش زد و گفت: «یا امام حسین.
لیوان آب را به ڪبری دادم. او سعی ڪرد با قاشق آب را توی دهان نوزاد بریزد. اما نوزاد نمی توانست آن را بخورد. دهانش را باز می ڪرد تا سینه مادر را بگیرد و مڪ بزند، اما قاشق فلزی به لب هایش می خورد و او را آزار می داد. به همین خاطر با حرص بیشتری گریه می ڪرد. حال من و ڪبری بهتر از نوزاد نبود. به همین خاطر وقتی دیدیم نمی توانیم ڪاری برای نوزاد انجام بدهیم، هر دو با هم زدیم زیر گریه. مادرشوهرم همان شب، در بیمارستان رزن توانست آن یڪی فرزندش را به دنیا بیاورد. قل دوم دختر بود. فردا صبح او را به خانه آوردند. هنوز توی رختخوابش درست و حسابی نخوابیده بود ڪه نوزاد پسر را گذاشتیم توی بغلش تا شیر بخورد، بچه با اشتها و حرص و ولع شیر می خورد و قورت قورت می ڪرد. ما از روی خوشحالی اشڪ می ریختیم. با تولد دوقلوها زندگی همه ما رنگ و روی تازه ای گرفت. من از این وضعیت خیلی خوشحال بودم. صمد مشغول گذراندن سربازی اش بود و یڪ هفته در میان به خانه می آمد. به همین خاطر بیشتر وقت ها احساس تنهایی و دلتنگی می ڪردم. با آمدن دوقلوها، رفت و آمدها به خانه ما بیشتر شد و ڪارهایم آن قدر زیاد شد ڪه دیگر وقت فڪر ڪردن به صمد را نداشتم. از مهمان ها پذیرایی می ڪردم، مشغول رُفت و روب بودم، ظرف می شستم، حیاط جارو می ڪردم، و یا در حال آشپزی بودم. ادامه دارد...✒️ نویسنده :بهناز_ضرابی_زاده @shohadayekahrizsang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به محمد(ص)سبب خلقت دنیا صلوات به محبت که نمود هدیه به دل ها صلوات به علی(ع)شیر خدا آن شه مردان جهان به وجودی همه پر گشته زتقوی صلوات به تمامی عفاف ،فاطمه(س)آن دخت نبی به همه حجب وحیا،عصمت زهرا صلوات به کرامت به درایت به صبوری حسن(ع) به کریمی که دهد حاجت دل ها صلوات به حسین(ع)خون خدا آن شه مظلوم وغریب به شهیدی که غمش شد به دل ما صلوات به سجودی که نمود آن شه سجاد(ع)خدا به عبادت که نمود حضرت حق را صلوات به شکافنده هر علم و به باقر(ع) ،به خرد به شعوری که نمود حل معما صلوات به علمدارتشیع ،به صداقت به صفا به امام جعفر صادق(ع) همه ازما صلوات به نشاننده خشم،کاظم(ع) محبوس واسیر به نه تسلیم شده بر ظلم وستم ها صلوات به غریبی که غم ازدل ببرد قربت او به رضا(ع)آن که ستاند غم دل را صلوات به نهم اختر آسمان امامت ،به تقی(ع) به جوادو همه جود کرم ها صلوات به نقی(ع)هادی ما درره رستگاری ودین به هدایتگر ما درره عقبا صلوات به امامی که حسن،عسکری (ع)است نام خوشش به ابا حجت حق،شاه نه پیدا صلوات به وجود خوش آن مهدی(عج) پنهان زنظر عدالت که نماید همه برپا صلوات ┅✿💠❀﴾﴿❀💠✿┅ @shohadayekahrizsang
از‌شھیدان‌بطلب‌آنچه‌تمناداری بخداکارگشای‌هر‌دل‌سوخته‌اند 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 امروز به نیت شهید نام پدر: سیدجواد عملیات : والفجر 2 ┅✿💠❀﴾﴿❀💠✿┅ @shohadayekahrizsang
شهدای شهر کهریزسنگ
از‌شھیدان‌بطلب‌آنچه‌تمناداری بخداکارگشای‌هر‌دل‌سوخته‌اند 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 امروز به نیت شهید #سیدمحمد_ذ
امروز مهمون این شهیدمون هستیم قبل از شروع استغفار کنیم ابراز پشیمانی بعدش حمد وشکر خداوند بعدش بانیت ظهور و زمینه سازی حاجت مدنظرتون رو انشالله در ذهن داشته باشیم وبخوانیم به امید گشایش رحمت الهی بارش باران دعا کنیم راستی یادمون نره که دعا برای دیگران، دعای خودمون رو زودتر به اجابت نزدیک میکنه ┅✿💠❀﴾﴿❀💠✿┅ @shohadayekahrizsang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿💌 زمانی که روی زمین راه میروید فخر نفروشید، یک روز همین خاک بر سرتان ریخته خواهد شد. سعی کنید شیطان درونتان را از بین ببرید و خالص شوید... ♥️🕊 ┅✿💠❀﴾﴿❀💠✿┅ @shohadayekahrizsang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 « شناخت » 🔸 اصلی‌ترین وظیفهٔ هرکس شناخت امام زمانشه. 💢 هرکس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است، مرگ جاهلیت یعنی با کله تو جهنم .... 👤 استاد ┅✿💠❀﴾﴿❀💠✿┅ @shohadayekahrizsang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
20.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📢 نوای ماندگار 🎙 نوحه حماسی حاج صادق آهنگران این جبهه ی اسلام است دل شور دگر دارد حقا که بر این محفل الله نظر دارد شعر از: حبیب اله معلمی قبل از عملیات فتح المبین شوش دانیال -- سال ۱۳۶۰ ‌‌‍‌‎‌┅✿💠❀﴾﴿❀💠✿┅ @shohadayekahrizsang
اگر کار می‌خواهید، اگر زن خوب می‌خواهید، اگر خانه می‌خواهید، اگر سلامتی می‌خواهید باید بروید به درگاه خدا، وسیله‌اش اول نمازه؛ اول اینکه آدم تمیز، پاکیزه، مطهر به درگاه خداوند متعال وارد بشود.. ┅✿💠❀﴾﴿❀💠✿┅ @shohadayekahrizsang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 حرکت به سوی میدان نبرد چقدر زیباست تصاویر رزم بچه‌ها وجملات گهربار شهید آوینی و زیر صدای حاج صادق آهنگران یادش بخیر روز و شب‌های عملیات ┅✿💠❀﴾﴿❀💠✿┅ @shohadayekahrizsang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ماجرای تحریک صدام توسط خاندان پهلوی و سلطنت طلبان برای حمله به ایران!! ┅✿💠❀﴾﴿❀💠✿┅ @shohadayekahrizsang
شهید علیرضا بلباسی در عملیات کربلای8 در شلمچه بیست و یکم اسفند 1365 بر اثر اصابت خمپاره به شهادت رسید. مــردم ... اسـلام امـروزِ مـا یعنـــی صبر و استقامت و مبارزه پشتِ سر رهبـــر نه جلــوتر و نه عقـب‌ تر ... •| |• ┅✿💠❀﴾﴿❀💠✿┅ @shohadayekahrizsang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمتی از وصیت‌نامه شهید پاسدار غلامحسین شمس: چند وصیت کوتاه به امت شهید پرور 1- امام را دعا کنید2- امام را تنها نگذارید3- در نمازهای جمعه و جماعت شرکت کنید 4- مساجد را خالی نگذارید 5- شرکت در بسیج بیست میلیونی6- کمک به جبهه‌ها 7- در کارهای دنیا عجله به کار نبرنید، برعکس در کارهای آخرت کوشش کنید. دانش‌آموزان شما باید قدر خودتان را بدانید که در چه وقت و زمانی قرار گرفته‌اید. شما باید بدانید که وظیفه شما در این زمان چیست؟ وظیفه شما در این زمان فقط درس خواندن است و زکات علم منتشر کردن آن است . ┅✿💠❀﴾﴿❀💠✿┅ @shohadayekahrizsang
با عرض سلام و ادب خدمت اعضای محترم کانال شهدای شهر کهریزسنگ باتوجه به این که در نظر است که از هر شهید شهرمان یک کلیپ اختصاصی تهیه شود ، لطفا از خانواده های محترم شهداء تصاویر شهدا رو از دوران کودکی تا زمان شهادت را به این آیدی ارسال بفرمایید. @adminshohada1
Salar Aghili - Iran128 (UpMusic).mp3
4.45M
چه عاشقانه بی نشانی که پای درد تو نشستن♫ کلام شد گلوله باران به خون کشیده شد خیابان🇮🇷 ┅✿💠❀﴾﴿❀💠✿┅ @shohadayekahrizsang
و سوّم مـاه رجـب برای رسیدن به درجات بهشتی 🔵 پیامبـر اکـرم ﷺ فرمودند:هـرکس در شب بیست و سوّم ماه رجب۲ رکعت نماز بجا بیاورد در هـر رکعت:بعد از «حمـد» ۵ مـرتبه سوره «والضُّحیٰ» را بخواند 🌕خـداوند در برابر هر حرف و به تعداد هـر مرد و زن کافر یک درجه در بهشت به او عطا می کند و نیز ثواب ۷۰ حج و ثواب کسی که در تشییع ۱۰۰۰ جنازه شرکت جسته و نیز ثواب کسی که به عیادت ۱۰۰۰ بیمار رفته و پاداش کسی که حاجت ۱۰۰۰ مسلمان را برآورده نموده است ، به او عطا می کند. 📚اقبال الاعمال سید ابن طاووس ج۲ ص۸۲۴ 🟣 چه خوب است که این نماز ساده و پرفضیلت را به امام عصر ارواحنا فداه هـدیه کنیم. ┅✿💠❀﴾﴿❀💠✿┅ @shohadayekahrizsang
شهدای شهر کهریزسنگ
#رمان_دختر_شینا #قسمت_46 #فصل_هفتم لیوان آب را به ڪبری دادم. او سعی ڪرد با قاشق آب را توی دهان نوزا
شب ها خسته و بی حال قبل از اینڪه بتوانم به چیزی فڪر ڪنم، به خواب عمیقی فرو می رفتم. بعد از چند هفته صمد به خانه آمد. با دیدن من تعجب ڪرد. می گفت: «قدم! به جان خودم خیلی لاغر شده ای، نڪند مریضی.» می خندیدم و می گفتم: «زحمت خواهر و برادر جدیدت است.» اما این را برای شوخی می گفتم. حاضر بودم از این بیشتر ڪار ڪنم؛ اما شوهرم پیشم باشد. گاهی ڪه صمد برای ڪاری بیرون می رفت، مثل مرغ پرڪنده از این طرف به آن طرف می رفتم تا برگردد. چشمم به در بود. می گفتم: «نمی شود این دو روز را خانه بمانی و جایی نروی.» می گفت ڪار دارم. باید به ڪارهایم برسم. دلم برایش تنگ می شد. می پرسید: «قدم! بگو چرا می خواهی پیشت بمانم.» دوست داشت از زبانم بشنود ڪه دوستش دارم و دلم برایش تنگ می شود. سرم را پایین می انداختم و طفره می رفتم. سعی می ڪرد بیشتر پیشم بماند. نمی توانست توی ڪارها ڪمڪم ڪند. می گفت: «عیب است. خوبیت ندارد پیش پدر و مادرم به زنم ڪمڪ ڪنم. قول می دهم خانه خودمان ڪه رفتیم، همه ڪاری برایت انجام دهم.» ادامه دارد...✒️ نویسنده:بهناز_ضرابی_زاده @shohadayekahrizsang
شهدای شهر کهریزسنگ
#رمان_دختر_شینا #قسمت_47 #فصل_هفتم شب ها خسته و بی حال قبل از اینڪه بتوانم به چیزی فڪر ڪنم، به خوا
می نشست ڪنارم و می گفت: «تو ڪار ڪن و تعریف ڪن، من بهت نگاه می ڪنم.» می گفتم: «تو حرف بزن.» می گفت: «نه تو بگو. من دوست دارم تو حرف بزنی تا وقتی به پایگاه رفتم، به یاد تو و حرف هایت بیفتم و ڪمتر دلم برایت تنگ شود.» صمد می رفت و می آمد و من به امید تمام شدن سربازی اش و سر و سامان گرفتن زندگی مان، سعی می ڪردم همه چیز را تحمل ڪنم. دوقلوها ڪم ڪم بزرگ می شدند. هر وقت از خانه بیرون می رفتیم، یڪی از دوقلوها سهم من بود. اغلب حمید را بغل می گرفتم. بیشتر به خاطر آن شبی ڪه آن قدر حرصمان داد و تا صبح گریه ڪرد، احساس و علاقه مادری نسبت به او داشتم. مردمی ڪه ما را می دیدند، با خنده و از سر شوخی می گفتند: «مبارڪ است. ڪی بچه دار شدی ما نفهمیدیم؟!» یڪ ماه بعد، مادرشوهرم دوباره به اوضاع اولش برگشت. صبح زود بلند می شد نان بپزد. وظیفه من این بود قبل از او بیدار بشوم و بروم تنور را روشن ڪنم تا هنگام نان پختن ڪمڪش باشم. به همین خاطر دیگر سحرخیز شده بودم؛ اما بعضی وقت ها هم خواب می ماندم و مادرشوهرم زودتر از من بیدار می شد و خودش تنور را روشن می ڪرد و مشغول پختن نان می شد. در این مواقع جرئت رفتن به حیاط را نداشتم. ادامه دارد...✒️ نویسنده:بهناز_ضرابی_زاده @shohadayekahrizsang