🌷زندگی نامه شهید محمود رادمهر🌷
💚محمود در سپاه ناحیه ساری و لشکر 25 کربلا مشغول به کار بود، محمدرضا و مجتبی هم مانند برادر در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی حضور دارند؛ مجتبی در مرکز نیروی دریایی علوم و فنون سپاه پاسداران در چالوس مشغول است و محمدرضا هم در سپاه ناحیه ساری خدمت میکند.
محمود در 3 آذر 1359 وقتی مادرش تنها 18 سال داشت، در شهرستان ساری به دنیا آمد.💚
#زندگی_نامه
❤️مادرش پس از بازگشایی مدارس (بعد از انقلاب فرهنگی) در حالیکه محمود را باردار بود مجددا مشغول به تحصیل شد و چون جزو شاگردان فعال مدرسه بود، او را در شیفت روزانه قبول کردند
با تولد محمود در پاییز، بار دیگر درس را رها میکند و مجددا در سال 1363 به صورت متفرقه تحصیل را از سر گرفته و دیپلمش را کسب کرد و باقی دروس مخصوصاً تفسیر آیات و روایات را خدمت پدر فرا گرفت..❤️
#زندگی_نامه
💚پدرش یکی از روحانیون بِنام شهر بود که در زمان آیتالله بروجردی، با کمک شهید مفتح و شهید مطهری وارد دانشگاه تهران شده و از حوزه علمیه قم نیز در رشته «معمول و معقول» فارغالتحصیل شد و از همان جا هم به مناطق اهل سنت رفت.
مادر در مورد فعالیتهای پدرش تاکید میکند که: «رفتن به مناطق سنی نشین دستور علمای دین بود و به همین دلیل پدرم به گنبدکاووس رفت. خودم در گنبدکاووس متولد و در آنجا بزرگ شدم و بعدها به خاطر موقعیتهای شغلی پدر به ساری نقل مکان کردیم.»💚
#زندگی_نامه
💜از مادر شهید «محمود رادمهر» در خصوص نحوه آغاز فعالیتهای انقلابی و زمینه رشد آن پرسیدیم: «پدر من یکی از مبارزان قبل از انقلاب بود که با شهید نواب صفوی ارتباط داشت؛ عمویم (محمدباقر ملازاده) هم در عملیات کربلای 4 در منطقه اُمالرصاص در نهر خین به شهادت رسید.
پدرم و برادرانش نسل در نسل از یک خانواده روحانی بودند و از علمای طراز اول منطقه به حساب میآمدند و در مبارزه با ظلم و فساد آن دوران فعالیتهای بسیاری داشتند و به تبع آنان این مسائل به ما نیز منتقل میشد.💜
#زندگی_نامه
💗مادر در مورد ایام کودکی محمود و شیطنتهای معمول کودکان در آن سن چنین روایت میکند:«محمود بچه بزرگ من بود و من از او توقع بیشتری داشتم، بچههایم پشت سر هم بودند، مجتبی یکسال، مرتضی دو سال و نیم و محمدرضا تقریبا 4 سال از او کوچکتر بود. زمانی که مرتضی به دنیا آمد مسئولیت نگهداری از او را در اتاق به محمود میسپردم؛ دیگر نمیگفتم او بچه است و باید بازی کند. به ورزش خیلی علاقه داشت اما من مانع شرکت او در تیمهای مسابقاتی میشدم.»💗
#زندگی_نامه
💓اصلا نمیخواستم بچههایم دنبال ورزش بروند چون عقیدهام این است که عمر هر ورزشی به صورت قهرمانی تا 35 سالگی است، اگر فرزندم علاقهاش را روی ورزش معطوف کند باقی عمرش را میخواهد به چه مسائلی بپردازد؟»
محمود بیشتر به فوتبال علاقه داشت و حتی تا قبل از شهادتش بچههای خانواده از دامادها، پسرها و نوهها را در باشگاه اداره مخابرات جمع میکرد و شبهای جمعه آنجا فوتبال بازی میکردند. تمام بازی زیر نظر خودشان بود و مسائل اخلاقی را متذکر میشد و هر کسی کمترین حرکتی را که نشانه اسائه ادب بود انجام میداد از تیم اخراج میکرد و دیگر نمیگذاشت به هیچوجه بازی کند.»💓
#زندگی_نامه
🧡مادر 10 روز قبل از شهادت محمود خوابی دیده بود و هر لحظه آماده شنیدن خبر شهادت محمود بود: «خبر شهادتش را شنبه به من دادند و من دوشنبه قبل از آن با او صحبت کردم، مدام پیش خودم میگفتم شهادت محمود پیش میآید و من باید خودم را برای خواست خدا آماده کنم.🧡
#زندگی_نامه
💛برادر من صبح شنبه بعد از شهادت محمود آمده بود یک آمادگی در من ایجاد کند، آخر هم به من اصل ماجرا را نگفت اما من به او گفتم هر چه خدا مصلحت میداند، ما در مقابل مصلحت خدا حرفی نمیتوانیم بزنیم، چه زنده برگردند و چه به شهادت برسند ما مطیع امر خدا هستیم.💛
#زندگی_نامه
🖤شهید «محمود رادمهر» آبان سال ۹۴ به مدت ۵۸ روز به همراه برادرش «محمدرضا» برای نخستین بار به سوریه رفت و در مرحله دوم نیز ۱۴ فروردین سال ۹۵ به جبهه مقاومت اعزام شد وسرانجام در ۱۷ اردیبهشت همان سال در منطقه «خانطومان» به شهادت رسید🖤.
#زندگی_نامه
#زنگ_زندگی
🕰کتاب «شهید عزیز» زندگی نامه و خاطراتی از شهید محمود رادمهر را بازگو میکند🕰
#زنگ_زندگی
🌷برادران عزیز ، به شما و سایر برادران و خواهرانم در بسیج وصیت می کنم که نکند واقعه سقیفه بنی ساعده دوباره تکرار شود ، نکند عاشورا دوباره تکرار شود و حسین زهرا (علیه السلام) سرش بالای نیزه رود. برادران و خواهران بسیجی ، از تاریخ اسلام درس بگیرید و همواره در راه ولایت ثابت قدم باشید.
برادران ، بدانید که همانگونه که اهل کوفه ، مسلم ابن عقیل ( نماینده امام زمان خود ) را تنها گذاشتند و اکنون مورد لعن ما قرار میگیرند ، اگر ما هم ولی فقیه را تنها بگذاریم ، بی درنگ مسلم های دیگری نیز به مسلم ابن عقیل خواهند پیوست و آنگاه ما نیز مورد لعن آیندگان قرار خواهیم گرفت.
برادران و خواهران اگر می خواهید دنیا و آخرتتان تضمین شود و از مصائب آخر الزمان در امان باشید و دینتان حفظ بماند و عاقبت به خیر شوید ، بصیرتتان را افزایش دهید ، اطاعت از ولایت مطلقه فقیه را بر خود واجب بدانید و اگر می خواهید در این دوران پر آشوب گمراه نشوید ، گوشتان به سخنان ولایت مطلقه فقیه و چشمتان به اعمال این بزگوار و تمام وجودتان صرف عمل به خواسته ها و اوامر ایشان باشد.🌷
#وصیت_نامه
🌼هر شب به رسم قرار عاشقی🌼
🔸دعای فرج #امام_زمان«عج» 🔸
⏰هرشب ساعت ۲۰الــــــــــی ۲۲
🌹به نیابت از شهید محمود رادمـ🕊ــهر🌹
#قرار_عاشقی
107571_760.mp3
3.62M
🌸دعای الهی عظم البلاء🌸
با نوای زیبای علی فانی👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻
♨️پیشنهاد دانلود♨️
#صبحتبخیرمولایمن
گل آفتابگردان دلم،
همیشه همان سویی میچرخد
که نام و یاد شماست...
خورشید عالم!
دنیا منتظرِ
طلوع زیبای شماست!
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ وَ دَلِيلَ إِرَادَتِهِ
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ⚘
#روزتونمهدوی
#بهتر_باشیم
📌برای امام زمان(عج) چه کرده ایم⁉️
🔸 میشه دروغ گفت و یار امام زمان بود ؟؟
🔹میشه غیبت کرد و یار امام زمان بود؟؟
🔸میشه گناه کرد و یار امام زمان بود؟؟
نه؛ با این کارها ما یار امام زمان نیستیم...
امام زمان میخواد چیکار این گنه کار را 😔
🔺این فرد که مثل یک برگ کرم خورده است به درد دستگاه امام زمان نمی خوره🔻
〽️ باید سم پاشی کنیم خودمون را از دست آفـ❌ــت.
باید تقوا داشته باشیم
آقا بیا... آقا بیا ...
آقا کجا بیاد⁉️
برای کی بیاد⁉️
به کدوم عملمون بیاد⁉️
بگیم: 💠اللهم عجل لولیک الفرج💠
همین؟!!!!!!
دعا کنیم آقا بیا و گناه پشت گناه 😣
هیچ به قلب مولا نگاه کرده ایم⁉️
هیچ به درد مولا نگاه کرده ایم⁉️
مگه امام زمان از ما چی میخواهند⁉️
✅ یک زندگی سالم
داشتن یک زندگی سالم و بدون گناه سخته؟؟
چرا اینقدر دروغ و ریـ❌ــا و معــصیت⁉️
چرا مثل کبک سرهامون تو برف و آقا را نمیبینیم‼️
تا ترک گناه نکنیم...
«••••»دعا جای خود«••••»
دعا باید باشد حتما باید باشد.
اصلا فرمایش خود مولاست دعا برای تعجیل فرج
اما دعا با گناه⁉️
گ️ــناه ما را از مولا دور میکنه•••😔
💠اللّهُمَ عَجِـل لِـوَلیکَ الفَـرَج💠
🔥ترور سید حسن نصرالله
➖عامل سرویس اطلاعاتی(موساد) و روزنامه نگار رژیم صهیونیستی توئیت زده و از آرزوی خودش برای اهداف بعدی ترور (سید حسن نصرالله و شیخ نعیم قاسم) سخن گفته!!!
➖قبلا هم با لحن تمسخر آمیز گفته بود اگر ایرانی ها میگویند که ما #محسن_فخری_زاده را ترور کرده ایم خب بفرما بیا جواب بده، ولی مطمئنم ایرانی ها پاسخی نمی دهند چون ترسو هستند!!!
📣آقایان روحانی و ظریف و شمخانی:
این جمله از کیست؟
يَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَالَ...
بدانيد كه من شب و روز و نهان و آشكار، شما را به جنگ اين قوم دعوت كردم، به شما گفتم كه با اينان بجنگيد پيش از اينكه با شما بجنگند، به خدا قسم هيچ ملّتى در خانه اش مورد حمله قرار نگرفت مگر اينكه ذليل شد. اما شما مسئوليت جهاد را به يكديگر حواله كرديد و به يارى يكديگر بر نخاستيد تا دشمن از هر سو بر شما تاخت، و شهرها را از دست شما گرفت...
🔻❗️البته هستند کسانی که در قلبشون این شعار رو دارن:
نه غزه، نه لبنان، نه ایران
جانم فدای قاتل شهیدان
✍داود پورآقایی
#شهید_محسن_فخری_زاده
#انتقام_سخت
#ترور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴کشف پیکر مطهر ۲۱ شهید دفاع مقدس در خاک عراق
#شهدا_شرمنده_ایم
28.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
🔴سرودی بسیار زیبا به یاد دانشمند برجسته و ممتاز هستهای و دفاعی کشور جناب آقای دکتر محسن فخریزاده
"""" تلاش های علمی شهید را ادامه دهید"""
🔻اثری از گروه سرود فجر جاوید یزد
✅تهیه کننده: ستاد کانون های فرهنگی هنری مساجد استان یزد
♦️لطفا در انتشار این سرود ما را یاری نمایید♦️
#شهید_هسته_ای
🌹طنز جبهه!😜
🌿... کنار کرخه مستقر بودیم وگرما🌞 بیداد می کرد... برای در امان ماندن از تابش سوزان خورشید به چادرها پناه می بردیم...😇 اما هوای دم کرده چادرها هم بیشتر کلافه مان می کرد... 😞از همه بدتر ، زمین کرخه بود که عقرب های زیادی داشت... همیشه زیر پتو و لباسهای مان چند عقرب پیدا می شد.😊عقرب ها اکثرا در تابستان از زمین بیرون می آیند. به خاطر همین هم تا دلتان می خواست دور و بر ما عقرب تاب می خورد...😎
🌿... یکی از راههایی که فریبرز با آن، عقرب ها را به دام می انداخت😁 این بود که کش گتر (کش دم پاچه شلوار نظامی) را در سوراخ عقرب فرو می کردِ.... 😄عقربها از کش خوش شان می آمد، نیش های خود را در کش فرو می کردند و این طور به دام می افتادند.😊فریبرز آن کشها را از سوراخها در می آورد و عقربهای متصل به آن را می کشت و یا اسیر میکرد😇
🌿... کم کم شکار عقرب توسط فریبرز به بچه ها آموزش داده شد😍 و بین بچه ها عادی شد و ترس آن از بین رفت😁 یک روز فریبرز برای شکار 🎣 عقرب های بزرگتر به وسط بیابان رفت 😇 برای این کار یک بیل و یک آفتابه آب هم با خود برد... سرگرم کار خود بود که ناگهان فرمانده گردان از کنارش رد شد و او را در آن حال دید...😁😊 ظهر ، فرمانده گردان بین دو نماز ظهر و عصر به ایراد سخنرانی کرد.😜
🌿...بحث آن روز فرمانده درباره خودسازی بود... از شانس خوبمان 😔یکهو وسط سخنرانی چشمش به فریبرز افتاد. 😎 نگاهی به او کرد و گفت : 👈"به جای اینکه تو بیابون راه بیفتید، عقرب بگیرید، دنبال گرفتن عقرب های 😈نفس خودتون باشید "👋 فریبرز سرش پائین بود وجیک نمی زد.😄منم رو به فرمانده کردم وگفتم:🎩 حبر نداری که آقا فریبرز برای صادرات عقزب می خواهد برود با فرمانده لشگر قرارداد امضاء کند😍 واینحا بود که همه ی بچه ها زدند زیر خنده😄☺️
#کتاب_گلخندهای_آسمانی #ناصر_کاوه