eitaa logo
شوخ طبعي‌ها و حكايات طلبگي
305 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
920 ویدیو
65 فایل
فی الواقع خداوند اِند لطافت اِند بخشش اند بی خیال شدن اند چشم پوشی و اِند رفاقت است قنبر امام علی (ع) غم‌‌بر است لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ؛ یعنی خدا دائم آنلاین است نوبت نمی خواد، پول زیر میزی نمی خواد و... .
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ع اسلامی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اجرای زیبای «سلام فرمانده» به انگلیسی Salam my mawla Salam from the children of your mother Zahra با کیفیت 480 @BisimchiMedia
خواص انگشتر عقیق
خاطرات یک لباس عروس
در تحقیقات ثابت شده که زعفران و گل محمدی و اسانس لیموترش خاصیت ضد افسردگی دارد پ ن" Abdullaev, F. , 2006. Biological Properties and Medicinal Use of Saffron (Crocus sativus L.) Boskabady, M. H. , Shafei, M. N. , Saberi, Z. , Amini, S. , 2011. Pharmacological effects of Rosa damascena. Iranian Journal of Basic Medical Sciences. 14(4): 295-307. Komiya, M. , Takeuchi, T. , Harada, E. , 2006. Lemon oil vapor causes an anti-stress effect via modulating the 5-HT and DA activities in mice. Behav Brain Res. 172: 240-249
😄👈 تو حوزه اگر نارسایی قلبی دارید متن زير را نخوانید احتمالا سکته کنند از خنده. قبل از این که به حوزه قم بیایم چند ماهی در یکی از مدارس اصفهان بودم .حالا اسم مدرسه را بهتره نگويم ولی اشاره ای می کنم، مدرسه خوراسگان زیر نظر آیت الله مقتدایی. مدرسه چندتا مغازه داشت که به افراد متدین اجاره داده بودند. وقتی از قم برای دیدن دوستانم به مدرسه رفتم قبل از ورود به مدرسه به یکی از مغازه دارها که دوست بودم، سری زدم. گفت: حیف شد رفتی! حج آقای مقتدایی حسابی به طلاب میرسه! گفتم: چطور مگه؟! گفت: حسابی به طلاب مرغ میدن ؛ البته نه مرغ منجمد مرغ تازه. دیروز برا نماز به مسجد مدرسه رفتم دیدم پرو پیشای مرغا رو آفتاب کرده بودن. با تعجب گفتم: من که چشمم آب نمی خوره!! گفت: حالا برو ببین. وقتي وارد مدرسه شدم ديدم راست مي گفت، پر مرغ ها روی پارچه هایی کنار حوض مدرسه پهن بود. با تعجب سري تكان دادم و براي روشن شدن موضوع به حجره دوستم رفتم . سخنان مرد مغازه دار را گفتم و از او خواستم كه من را از اين چاه عميق و تاريك «ابهام» بيرون بكشد. دوستم از خنده به گمانم سه چهار معلق هم زد ،هم می خندید و هم از چشمانش آب سرازیر بود. گفتم: بابا پس به من بگو داستان چيه و چی شده؟! گفت: الوار را که می شناسی ؟ گفتم خب !گفت می دونی که لرها بالش های زیادی دارند و به بالش ها لم میدن، این بالش ها اغلب با پر مرغ است. یکی از طلاب بروجنی بالشهایش را شسته، جا نبوده که پهن کنه اینجا پهن کرده است. ✅تذكر: طلاب به مزاح می گفتند: أتراک جمع مُکسَّر تُرک و ألوار جمع مکسر لُر است.[1] پ ن ✍️📙.م ح ق، شوخ طبعي هاي طلبگی، نشر دانا کتاب
هدایت شده از زندگي آرام
تن خواه و شلاق شیخ درون محمدحسین قدیری در یکی از مشاوره هایم جوانی می گفت: در صف نانوایی سنگکی ناگهان چشم من و دختر جوانی به هم گره خورد. سرم را زیر انداختم ولی شهوت در میدان دلم عربده می کشید و بدمستی می کرد. با تمام قدرت از درون به من فشار می آورد که جام هایش را پر از شراب نگاه به آن دختر کنم. با هر جان کندنی بود چشمم را مهار کردم. وقتی نان خریدیم متوجه شدم دختر یواش یواش در مسیر به سمت من می آید. پیشنهاد ازدواج موقت داد. کوری بودم که دست طبیعت چشمانش را به او می خواست برگرداند. با خودم گفتم: بدبخت دیگه چی میخوای مرده خوری هم ازت بر نمیاد. دروازه خالیه و حریفی حاضر نیست . منتظر چی هستی؟ بزن تو گل. با لکنت و شرم از او سؤالاتی پرسیدم؛ دختر یتیم و صد البته آبرومندی بود که بلدیزر پر قدرت نیاز مادی او را به زور به سمت من هل داده بود. در دالان پر پیچ و خم هوای نفس، ذهنم شروع کرد به توجیهات جورواجور تراشیدن. مسیرمان از هم داشت جدا می شد بالفور روزی را معین کردیم که در مکانی همدیگر را ببینیم. از دور که به سمت محل قرار می رفتم دیدم زودتر از من آنجا حاضر است. همان طور که به سمت او خرامان خرامان قدم بر می داشتم. شیخ درونم شروع به موعظه کرد و شلاق ملامت بر تن خیالم می زد. تپش قلبم گرفتم. پیشانی و کف دست و زیر بغلم خیس عرق شده بود. شیخ درون آینه ای مقابلم قرار داد و گفت: در این جام بنگر تصور که خواهر و یا مادرت چنین شرایطی داشت چه می کردی؟ راضی بودی هر بار که نیاز مادی داشتند برای امرار معاش تن به رابطه ای هر چند مشروع بدهند؟ پس جوانمردی و مردانگی در کدام گورستان دفن شده است؟ یک آن گر گرفتم. از خودم متنفر شدم. سر جام میخکوب شدم. ولی او را دیده و به سمتم آمد. قلبم داشت از قفس قفسه سینه بیرون میزد. مانده بودم در کار انجام شده. با نگاهش می گفت که چرا استخاره می کنی؟ نمی توانستم تصمیم بگیرم. با دست پاچگی اشاره کردم که همراهم بیا. شیخ درون دست بردار نبود و حکم تعزیر صادر کرد و انصاف شلاق سرزنش بر گرده روانم میزد. در شلوغی جمعیت او را قال گذاشتم و دور شد. سالها از این داستان گذشته ولی هنوز هم در دادگاه وجدان شلاق سرزنش می خورم که چرا حداقل آن دختر یتیم با پیدا کردن چند خیر شغلی پیدا نکردی و بدون تن خواهی و بدون چشم داشتی پولی به او ندادی. تا او شرایط ازدواجش مهیا شود چند بار باید جسمش را عرضه کند و زخم های عاطفی عمیق بخورد؟ همباشی مشروع شیخ درون دادگاه وجدان ✍️
هدایت شده از ع اسلامی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴معلم زبان عربی در استرالیا، خانم بتول سعد، با شاگردانش نسخه عربی سرود سلام فرمانده می خواند! این رو میگن کار فرهنگی! یک سرود و یک دنیا منتظر ظهور منجی.
عروسی شاد و حلال ائمه پسند 🌸✅
وقتی ورزش واجب می شود سؤال: اگر دكتر تمرين ورزشى را به بيمارى توصيه كند، در صورتى كه سلامتى بيمار به آن بستگى داشته باشد؛ آيا ورزش واجب مى شود؟ آیت الله فاضل لنکرانی: بلى مى شود.[1] [1] .آیت الله فاضل لنکرانی، جامع المسائل، ج1، س2159. بیشتر بیندیشیم ✅1️⃣عوامانه سلیقه را با عقیده دینی نیامیزیم؛ برخی امور مستحبی را سخت تر از واجبات نگیریم و برخی امور واجب را در حد مستحب هم ندانیم. ✅2️⃣با توجه به ماشینی شدن زندگی و عصر اینترنت و افزایش چاقی و مشکلات قلبی عروقی و دیابت و افسردگی و اضطراب و وسواس، متخصصان سلامت جسم و روان، ورزش را برای افراد بسیار زیادی لازم می دانند و ترک را آن مایه آفات جبران ناپذیر. ✅3️⃣خانواده یک سیستم است وقتی ورزش برای یک نفر واجب باشد و اهمالکاری کند به کل سیستم لطمه می زند. 🏃🏿‍♂️ ⚽️🏹 🏋️‍♀️⛹️‍♂️🚴‍♀️ 🤸‍♀️⛷🏸🛴
هدایت شده از احد
یه زمانی علی اکبر هاشمی رفسجانی رئیس جمهور بود علی اکبر ناطق نوری رئیس مجلس علی اکبر ولایتی هم وزیر خارجه علی اکبر محتشمی وزیر کشور! بعضی خارجی‌ها فکر می‌کردن"علی اکبر"، یه لقب دولتی هست که به سران ایران اعطا می‌شه! بعد من میخواستم برم ترکیه، توی مرز پاسپورتم را دادم، یارو یه نگاه کرد از جاش بلند شد به من احترام گذاشت به بقیه گفت این آقا علی اکبره، همه پا شدند، رئیسشون اومد جلو پاسپورت منو داد بعد همه به ستون وایستادن و یه راهرو باز کردند و من از همشون سان دیدم و از مرز با احترام رد شدم، بقیه همسفرها که هاج و واج مونده بودند پشت سر من می دویدند، و بدون بازرسی هر چی داشتند، مثل تریاک و سکه و دلار و قاچاق، از مرز رد کردند. از خاطرات "علی اکبر زرندی" در کتاب "رویاهای شیرین من" 😁😊😄
هدایت شده از شبنم حکمت
۱ ژوئیه،‏ ۲۲.نامه امام جوادونقل ازدواج مولی علی ع.mp3
22.8M
اَلَّلهُمَ صَلّ عَلَی مُحَمَّدوَاَلِ مُحَُمَّد 📢: نامه امام جواد ع درباره امام زمان ع و نقل جریان ازدواج مولی امیرالمومنین ع و فاطمه زهرا سلام الله علیها.♦️ 🎙:📖 🕌 قم ۱۴۰۱/۴/۱۰ 🔲کانال شبنم حکمت.🔻 🆔 @shabname_hekmat
💡تست هوش💡 اگر شما فکر می کنید که جزو افراد باهوش هسیتید بگویید اشبتاه در کجاست؟ ۱۲۳۴۵۶۷۸ ۱۲۳۴۵۶۷۸ یعنی الان شما روی این موضوع تمرکز کردید !؟ من نگفتم که اشبتاه در اعداد است !!! کلمه هستید ''هسیتید'' و کلمه اشتباه ''اشبتاه'' نوشته شده بود!! پس بهتر نیست برگردیم از اول راهمنایی بخونیم؟؟؟؟!!!😝😀 حتی کمله راهنمایی رو هم اشتباه خوندی !!😀 پس بهتره برگردیم اول دبستان چون کلمه ''کمله'' رو هم اشتباه خوندی !!😝 پس برگردیم از مهد کودک بخونیم ! حتی کلمه مهد کودک هم اشتباه بود !! چرابرگشتی بالارو نگاه کردی؟؟! بزار زنگ بزنم اورژانس یبمارستان 😀 کلمه بیمارستان هم اشتباهی بود؟؟!!!😜 الوووووو اروژانس یکی بیاد اینرو ببرهههههههه !! ههههههه حتی نمتیونی کلمه اورژانس رو بخونی. من دیگه حرفی ندارم...😋😜😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
lb (3).apk
2.42M
نرم افزار لبخندها و دلخندها دانلود نرم افزار 😁🌼🌸
🕌 رویارویی بالغانه با توهین جاحظ در كتاب بيان و تبيين، مينويسد: حضرت (ع) زندگى عالى دنيا را در دو كلمه جمع كرده فرموده است به زيستى و زندگى خوش پيمانه پرى است كه دو ثلث آن زيركى است و يك ثلث خود را بغفلت زدن. مردى نصرانى باو گفت: تو بقر (گاو) هستى. فرمود: نه من گفت: فرزند زنى آشپزى فرمود: اين شغل او بوده. گفت: تو فرزند يك سياه حبشى نابكارى؟ فرمود: اگر راست ميگوئى نابكار بوده خدا از او بگذرد اگر دروغ ميگوئى خدا از تو بگذرد، نصرانى مسلمان شد. 🌺هوش هیجانی 🌺مدیریت هیجانی 🌺رویارویی بالغانه با توهین 🌺هنر تغافل 🌺معنای بخشودن 🌺مدیریت خشم 🌺عزت نفس 🌺احساس ارزشمندی و شایستگی پ ن بيان و تبيين ج ۱ ص ۸۴ http://thecalmlife.parsiblog.com/
مناظره تیر و کمان (مهارت هدفگذاري) روزی تیری که بلند و راست قامت و با نشاط بود از کنار کمانی منحنی و پیر می‌گذشت با تندی به کمان گفت: آهای پیرمرد قد خمیده مگه نمی بینی من دارم رد میشم تنه لش خودت رو بکش کنار. کمان سالخورد که گرم و سرد زندگی را چشیده بود از پشت عینک خود نگاه به قد و قامت تیر کرد. لبخندی زد و گفت: ماشاالله چه قد سروگونه ای داری چشم نخوری جوان! من کنار می روم اما یک حرف از سر دلسوزی از من ریش سفید می‌شنوی؟ تیر که از برخورد ملایم کمان شرمنده شده بود گفت: با کمال میل. کمان گفت: پسرم می‌تونی مسیر زندگی‌ات را به تنهایی بروی اما اگر تیر صاف از قوس کمان عبور کند زودتر به هدف می‌رسد. بله پسرم آنچه را جوان در آیینه نمی بیند پیر در خشت خام می‌بیند. ✍️محمدحسین قدیری، ماهنامه خانه خوبان، ش 35،(با استفاده از سخنرانی آیت الله جوادی آملی در سالگرد آیت الله اراکی)