زنی از کوچه های بغدادم
از خیابان منتهی به هرات
تیره ام می رسد به رابعه و
نسبم می رسد به شاخه نبات
از جنونم !دو شهر بالاتر_
از حوالی بلخ و قونیه..
از سماعِ شلیته پوشانِ
ساکنِ ابرهایِ در حرکات..
زنی از قلههای شعر به دوش
از فراز و فرود هندوکش
از دل شاهنامه آمده و
رفته تا هفت خوان غم؛ هیهات
زنی از اندرونی و پستو
همنشین تغار و جام و سبو
که نشستم میانه ی مطبخ
و غذا پختم از تب و کلمات
زن، زن رفت و روب با دامن
زنی از وصله و نخ و سوزن
روز و شب کوک می زند با عشق
زخم ها را به بوسه های نجات
زن از بندها رهای چموش
شیههی ناکشیدهی خاموش
در رگش چارنعل میتازند..
مادیانهای سرخموی حیات
زن سنّت شکستهی تابو
زن بغض نشسته توی گلو
ادبیات حرف های مگو
در تقلای با الهیات..
زن از گنج ماندهی در رنج
همهی عمر مهرهی شطرج
زن حیران کیشهای زیاد
زن با دست زخم هایت مات..
@shokoohsher✨
#سیده_تکتم_حسینی ☘️
«قدحی پُر کردم؛ نه میتوانم خوردن، نه میتوانم ریختن...»
مقالات #شمس_تبریزی
تعلق الفاني بالفاني يفنيه
وتعلق الفاني بالباقي يبقيه
وابستگىِ هر چيز زوالپذير،
به همانند خودش،
نابودش مىسازد!
و وابستگىاش
به آن چه ابدى است
جاودانهاش مىكند...
@shokoohsher✨
#شمس_تبريزی ☘️
برگردان #الف_تالیا