eitaa logo
|⛅️ شمـالِ‌ایتـا 🥀🌱'🌧🌱|
692 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.8هزار ویدیو
6 فایل
صمیمۍ، باصداقت، ساده هستم✨ جماعت ! من شمالےزادھ هستم🌸! ‌ ‌‌گوشۍ دستمہ! الو؟📞.. - https://abzarek.ir/service-p/msg/970539 ‌ ‌حیف نیست از بوۍ بارون بگذرۍ؟🌧(: بمون هم‌وطن❤!
مشاهده در ایتا
دانلود
16.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌸🍃قدم قدم پا میذارم ✅جدیدترین مداحی ۱۴۰۱ حاج مهدی 🎙🎤🎧حاج مهدی رسولی
📌 هستیم بر آن عهدی که بستیم... 🔹 حتی آفتاب هم در گرمای خودش می‌سوخت. از فرط خستگی کنار جاده نشستم… همان جاده‌ای که مملو از آدم‌هایی بود که دنیا را رها کرده و به هوای عطر تو راهی شده بودند. 🔸 ناگاه چشمم‌ به کوله‌پشتی‌ام افتاد که نام‌ تو را در آغوش گرفته بود. دیدن عهدنامهٔ روی کوله کافی بود که دوباره جان بگیرم و دل به دریای عشاق تو بزنم. 🔹 با خود می‌خواندم «هستیم بر آن عهدی که بستیم» و باز راهی شدم... 📖 داستانک ؛ نذر_ظهور اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ تعجیل_در_فرج_مولایمان_صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|⛅️ شمـالِ‌ایتـا 🥀🌱'🌧🌱|
❤️به‌به ادمین عزیز کربلایی‌مون، زیارتت قبول عزیز دل💕 خدا رو شکر به سلامتی برگشتین.😍
برگشتم از شام بلا حسین جان بار دگر در کربلا حسین جان حسینِ من کجائی؟ وای از غم جدائی (2) «سید رضا موید خراسانی» سلام دوستان و اهالی شمال ایتا . به شکرانه الهی به خوبی سفر ما به پایان رسید ، و همانطور که قول دادم بیاد تک تک شما به قول خود عمل کردم و به نیت برآوردن شدن حاجات دلتون در حرم مولایمون آقاامیرالمومنین و عمود به عمود در عرض سه روز پیاده روی و نیز در حرم آقا اباعبدالله الحسین و آقا ابوالفضل علمدار ، برای شما دعا کردم . الهی به حرمت این سفر معنوی همه دوستان بزودی حاجت روا بشن .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
راوی: مهدی قدرتی: 🚕🚗🚕     *همسفر* از قدیم گفتن اگه کسی رو خواستی بشناسی باهاش همسفر شو... با یکی از دوستام  تازه آشنا شده بودم چندبار بهم گفته بود یه سفر با هم بریم، تا یه روز بهم گفت فردا میخوام برای انجام کاری برم شیراز اگر میای راهی شو صبح میام دنبالت.... سر وعده اومد در خونه مون سوئیچ ماشینشو دو دستی تعارف کرد گفت بفرما شما رانندگی کنید. گفتم ممنون؛ حالا خسته شدی من میشینم. رسیدیم عوارضی اتوبان خواستیم از دکه یه چیز خوردنی برا تو راه بگیریم. دو تا دکه بود گفت بیا از اون یکی بخریم. گفتم: این که نزدیکتره ؟!!! گفت: چون اون کمی دورتر دکه زده مشتری نداره از اون بگیریم تا کسب اونم بگرده... همانجا بهش گفتم کاش دو تا مسافر سوار کنیم هزینه بنزین در بیاد. گفت: این مسافرکش ها منتظر مسافرن، گناه دارن، روزیشون کم میشه. بین راه یه مسافر فقیری دست بلند کرد. اونو سوار کرد. مسیرش کوتاه بود؛ پول که ازش نگرفت، 5هزار تومن هم بهش داد. گفتم حداقل پول نمیدادی بهش مجانی سوارش کردی. گفت من این پنج تومانو میخواستم بندازم صدقه خوب زودتر رسید به دست مستحقش. رسیدیم شيراز، پشت چراغ قرمز یه بچه 10ساله چندتا دستمال کاغذی داشبردی دستش بود. گفت 4 تا 5هزارتومن. 4تا ازش خرید. گفتم رفیق زیاد نیست گفت بیا دوتاش برای تو رفتی تهران بذار توماشین خراب نمیشه . گفت: میخواستم روزیش تامین بشه. گناه داره تو آفتاب وایساده. جلو شاهچراغ  هم از یه بچه یه کتاب دعا خرید. در برگشتن از زیارت یه پیرمرد دستگاه وزنه (ترازو) جلوش بود. یه کم رد شدیم، یه دفعه برگشت گفت میای خودمونو وزن کنیم؟ گفتم: من وزنمو  میدونم چقدره.  گفت: باشه منم میدونم اگه همه مثل من و تو اینجوری باشن این پیرمرد روزیش از کجا تامین بشه؟!!! گفتم: باشه یه پولی بهش بده بریم. گفت: نه، غرورش میشکنه، میشه گدایی؛ اینجوری میگه کاسبی کردم. یادمه در طول سفر اگه میخواستم در مورد یکی حرف بزنم، بحث رو عوض میکرد میگفت شاید اون شخص راضی نباشه در موردش حرف بزنیم و غیبتش رو کنیم... سرتونو درد نیارم کل سفر از این کارها زیاد انجام داد... حساب کردم کل خریداش به 100 هزارتومانم نرسید. اما کلی آدمو خوشحال کرد. خیلی درس ها به من داد که بیش از صد هزار تومان می ارزید. میدونین شغل رفیق من چه بود؟!!! برق کش، لوله کش، تعمیرکارِ یخچال و کولر و آبگرمکن بود، و یه مغازه کوچک داشت. میدونین چه ماشینی داشت؟!!! پرایدِ 85 میدونین چن سالش بود؟!!! 34 سال... میدونین من چه کاره بودم؟!!! کارمند بانک بودم، باغ هم داشتم. میدونین چه ماشینی داشتم؟ 206 صندوق دار؛ کلک زدم گفتم خرابه که اون ماشینشو بیاره.. دوستم یه جمله گفت که به دلم نشست: *دستهایی که کمک میکنن، مقدس تر از لبهایی هستن که دعا میکنن....* بنده مخلص خدا بودن، به حرکت است نه ادعا کردن... بعضیها بزرگوار به دنیا اومدن تا دیگران هم ازشون چیزایی یاد بگیرن... پویا و پاینده باشید...❤️
💕شب جمعه تون بخیر اهالی تڪیه شمال ایتا😎 عصرونه‌ی امروزمون تقدیم به شما💕
🥀🕊 به یاد همه‌ی عزیزانمان که آسمانی شدند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️✋ ایها العشق❤️ ✨ سلام از   ✨ طرفِ نوكرِ تو ☘برگ سبزی‌ست که ‌ ✨ هر روز رسد مَحضرِ تو❤️ 🌷🌱شب جمعه شب زیارتی آقا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
rohollah-rahimian.age-ghable-arbaeen-cheshamo-bastam-chi(320).mp3
3.02M
و اینک شنونده مداحیِ🎙 اگه قبل چشامو بستم چی؟ 🎤🎧 از مداح خوش صدا روح الله رحیمیان باشید .
|⛅️ شمـالِ‌ایتـا 🥀🌱'🌧🌱|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در این گرماگرم ِ ایام ، جرعه‌ای شربت ِ عشق میل داری ..؟❤️ در بقچه ام چند لیوان بیشتر دارم ! (: ــــــــــــــــــــ ــ نوش ِ جانتان ؛✨ یک قسمت از ملجاء جان !🌿
✨🌷✨🌷 🌷✨🌷 ✨🌷 🌷 بسم‌رب‌الحسین'؏✨ - 『ملجــاء'🌿』- (فَفَروا اِلےَ الحُسین'؏❤️!) " ؛ او روی آبرو حساس است! (: "📜 نفس عمیقی کشیدم و گفتم: «همون شعری که تو کربلا، بعد اینکه این شعر رو خوند، خوندم! بِعَزْماتِي الأَصيلة، و قَبْضَاتِي الثَّقيلة، أنا أفْدِی العَقيلة! با شجاعت حقیقی‌ام و با مشت‌های سنگینم، از حضرت زینب (س) دفاع می‌کنم!» یک لحظه هم چشم از صفحه مانیتور برنداشتم. منتظر بودم تا پیامش را ببینم! پیامی که حرف به حرفشان را دوست داشتم! آخر، آنها را میثم می‌نوشت! خواه ناخواه برایم دوست داشتنی بودند! (: خیلی طول نکشید که پیامش آمد. انگار او هم مثل من دلتنگ بود که دست محبت به سر کلمات می‌کشید. نوشته بود: «تو همانی! همان که برای دیدارت، ابرها را خبر کردم که اشک هایشان را فرش قرمز قدم هایت کنند. من به تنهایی از ابراز شوق دیدارت عاجزم!» دوباره اشک در چشمانم نشست. من حرف زیادی نداشتم جز اینکه بگویم: «برگرد برادر! بیخیال همه چیز! بیا و فقط برگرد!» اما این دقیقا تنها چیزی بود که نمی‌توانستم بگویم! او باید می‌ماند! باید در دل داعش، در دل آتش می‌ماند تا گلبرگ هیچ گلی از باغ سوریه نسوزد! او باید می‌ماند، درست یک قدمی مرگ! تا یادمان بدهد این جماعت حرام، چگونه جام مرگ را سر می‌کشند! کسی خرده ای بهم نگرفت. پس دل دادم به دل کلماتش و کلماتم را از روی اشتیاقم به دیدارش انتخاب کردم: «تو شوق این دیدار را با ابرها تقسیم کرده‌ای اما من آنقدر تشنه‌ام که یک جرعه از این دیدار را هم نمی‌توانم ببخشم! من دریا را در تُنگ جا کردم تا مبادا وقت در آغوشت گریستن، اشک کم بیاورم!» پیام را که فرستادم. بغض، به سرفه ام انداخت! با خود گفتم: «میثم! اگه بودی همه چیزو پنهان نمی‌کردم! اگه بودی... کاش بودی رفیق! کاش بودی!» پیامش آمد. نمی‌دانم چرا، اما احساس کردم در همان کلمه اول، یک کوه شکایت است! شکایت درد های دلش که چرا ادامه ندادی؟ چرا صحبت را سمت کار کشاندی؟ نوشته بود: «راستی؛ پدربزرگ ماهی خریده! سلام مرا به مادر برسان و بپرس، حوض خانه امن است؟» در همین یک خط، هم احوال خانواده‌اش را پرسید و هم آنها را به من سپرد! کاش می‌دانست، شانه‌هایم توان حمل غصه‌هایشان را ندارد! چگونه بهشان بگویم که یوسفتان حالا حالا ها به کنعان برنمی‌گردد؟ می‌دانستم این آخرین پیامی‌ست که می‌توانم برایش بفرستم! بعد از آنکه بفهمد راه ارتباطمان امن است، دیگر فقط اوست که می‌گوید و منم که باید بشنوم! باز محروم می‌شوم از هم کلامی‌اش! زمانی نداشتم! باید تمام احساسم را در یک کلمه جا می‌کردم. از زبان مادری میثم کمک گرفتم! زبانی که کلماتش، گاه حتی معادل فارسی ندارد! و از بینشان کلمه‌ای را صدا کردم تا میان جمله‌ام بنشیند که نزدیک ترین معنایش می‌شود: «هم‌جان» (: برایش نوشتم: «امن است جان‌داشیم! امن امن! ماهی‌ها را بیاور که مادر خیلی سلام رساند!» دیگر جوابی نداد جز چند حرف رمزی که هر کدام بیانگر یک شماره بود. شماره ای که می‌گفت: ماموریت آغاز شد! همان ماموریت، که حضرت عباس (ع) وساطت کردند، ما سربازانش باشیم! همان ماموریت که شد آبروی ما پیش فرمانده! همان آبرو که ماندش را مدیون علمدار است! همان علمدار ، که حرفم تمام نشده، حاجتم را دادند! این است معجزه‌ی تسبیح حضرت عباس (ع)! و همان علمدار که هنوز هم روی آبرو حساس است ! (: 💌 - این عاشقانه ، ادامه دارد ... ✍🏻 ــــــــــــــــــــــــــــــ ــ هدیه به‌ آقای جوانان حضرت علے‌اکبر (؏)💕 بـھ قلــم : نوڪرالحســن (مرضیـه_قــٰاف)🌱 - بـا احتـرام ⚠️'! ✨تکیـه‌ی‌شمـال‌ایتـا'🏴! 𓄳 https://eitaa.com/shomale_eitaa
✨🌷✨🌷 🌷✨🌷 ✨🌷 🌷 بسم‌رب‌الحسین'؏✨ - 『ملجــاء'🌿』- (فَفَروا اِلےَ الحُسین'؏❤️!) " ؛ باری دگر روضه بخوان!" 📜 - «می‌دونی وابسته‌تم! بهت ارادت دارم... می‌دونی دلبسته‌تم! بهت ارادت دارم .. یه ذره منو ببین! مگه من چندتا امام حسین (ع) دارم؟ پای حرف من بشین! مگه من چندتا امام حسین (ع) دارم؟ آقام آقام... آقام آقام... آقام آقام...» مداحی که با ذکر یازهرا (س) و یازینب (س) تموم شد، صدای مجتبی توجهم رو جلب کرد. لحنش عصبانی بود اما انگار که کسی توی ماشین خواب باشه، آروم حرف می‌زد. مداحی بعدی رو متوقف کردم و بدون اینکه برگردم، گوش تیز کردم ببینم چی میگه. - «کاوه! یه دقیقه گوش کن! دارم میگم مداح نداریم!... یعنی چی که ولش کن؟ بعد سخنرانی بشینیم به هم نگا کنیم؟... نه اینجوری نمیشه!... نمیشه بیخود اصرار نکن!... کاوه!» عصبی خندید و گفت: «آها باشه! بعد سخنران پامیشم میگم آقایون برادرا! اگه کسی مداحی بلده بسم الله! ما خودمون اینقدر عرضه نداشتیم که قبل شروع مجلس امام حسین (ع) همه چیز رو آماده کنیم! ما نوکری‌مون نوکری نیست!» حرف از نوکری و روضه و روضه‌خون که شد، ضربان قلبم بالا رفت. چقدر دلم برای شب‌های محرم تنگ بود! فقط هفت شبش رو درک کردم ولی... همون شب هفتم و پشت و بوم حسینیه، کافی بود تا دلم از حسرت روضه‌خوندن بسوزه! آروم یه گوش هندزفری رو از گوشم دراوردم تا بهتر بشنوم. دلم می‌خواست بدونم آخر، امشب به حالِ کدوم روضه‌خون غبطه می‌خورم! لحن مجتبی از عصبانیت برگشت و رنگ نگرانی به خودش گرفت: «کاوه جان! به خدا منم دین و ایمان سرم میشه! توکل به خدا سرم میشه! ولی همون خدا نمیگه از تو حرکت از من برکت؟... نه! اینکه سهله؛ اگه از صبح می‌رفتم در خونه تموم روضه‌خون های کشور در می‌زدم ولی به نتیجه نمی‌رسیدم هم حرکت نبود! نگفت درجا زدن از شما، برکت از من!... خداشاهده اگه مجلس عادی بود همینکاری رو می‌کردم که تو میگی! اصلا خودم روضه می‌خوندم! ولی امشب فرق داره! امشب مادر شهید گمنام بانی مراسمن! روضه حضرت عباس (ع) خواستن!» اسم حضرت عباس (ع) که اومد، بند دلم پاره شد و بغض نکرده، اشک تو چشمام نشست. دست خودم نبود؛ برگشتم و مظلومانه، خیره شدم به مجتبی! نگاه مجتبی که به چشمای خیسم افتاد، حرفش رو نصفه گذاشت، به کاوه گفت بعدا بهش زنگ میزنه و گوشی رو قطع کرد. گفت: «چیشده؟ چرا اینجوری نگا می‌کنی؟» اخم کردم و به زحمت بغضم رو قورت دادم. سرم رو پایین انداختم. سیم هندزفریمو به بازی گرفتم و گفتم: «حق داری! حق داری یه لحظه هم به اینکه به من بگی فکر نکنی!» با تعجب نگام کرد و گفت: «چی بهت نگم؟ چرا بغض کردی؟» اشکی از گوشه چشمم چکید. اشاره ای به خودم کردم و با خنده تلخی گفتم: «حق داری! کی دوست داره یکی مثل من روضه‌خونش باشه؟» نگاهی بهم کرد. خندید و سرتکون داد. گفت: «می‌خوان دوست داشته باشن، می‌خوان نداشته باشن! حرف مردم چه اهمیتی داره وقتی امام زمان (عج) خواستن تو روضه‌خونشون باشی؟» خشکم زد. نگاهم رو آروم ازش برداشتم و خیره شدم به آسمون. بین ابرها دنبال خاطرات اون روز می‌گشتم. خاطره وقتی که دلم شکسته بود. می‌خواستم روضه بخونم اما کسی نبود با حسین (ع) گفتنام گریه کنه! کسی نبود اشکاشو پیشکش خط به خط روضه کنه... تنهای تنها بودم که آقام اومدن! یک نفر بودن ولی... جای همه رو پر کردن برام! یک نفر بودن ولی... جای همه گریه کردن برای یاحسین (ع) هام! یک نفر بودن... یک نفری که اون روزها حرف همه رو برام بی‌اهمیت کردن! آسمون پیش چشمام تار شد. سلول به سلولم یک دست سرزنشم می‌کردن که چرا یادت رفت؟ حالا دیگه حرف مردم رو به حرف امامت ترجیح میدی؟ از خجالت آب شدم! سرم رو روی داشبور گذاشتم و بی‌صدا به گریه افتادم. احساس می‌کردم اگر بلند گریه کنم، امامم با اونهمه مهربونی پدرانه‌شون به دادم می‌رسن و انگار نه انگار که بی‌وفایی کردم، دلمو آروم می‌کنن! اما من از حضورشون شرم می‌کردم. آروم اشک ریختم که صدام به آقام نرسه... گرچه می‌دونستم می‌شنود هر چه را، حتی نوایی را که از دل گذرد؛ داشتم خودمو گول می‌زدم! مجتبی دست رو شونه‌م گذاشت و گفت: «اگه بهت نگفتم فقط برا این بود که سعید بهم سپرده بود نذارم حتی زیاد ناراحت بشی! چه رسد به گریه و... می‌گفت دکترت گفته هر زیاده‌روی برا سر و چشمت ضرر داره! حالا زیاده روی می‌تونه تو احساسات باشه، ناراحتی، خوشحالی یا...» 💌 - این عاشقانه ، ادامه دارد ... ✍🏻 ــــــــــــــــــــــــــــــ ــ هدیه به‌ آقای جوانان حضرت علے‌اکبر (؏)💕 بـھ قلــم : نوڪرالحســن (مرضیـه_قــٰاف)🌱 - بـا احتـرام ⚠️'! ✨تکیـه‌ی‌شمـال‌ایتـا'🏴! 𓄳 https://eitaa.com/shomale_eitaa
+ https://abzarek.ir/service-p/msg/784905 🏴✨ این روزا، روزاییه که روضه‌ها و هیئت رفتن‌هامون با ملجاء همخوانی میکنه خیلی از جاها خودمونو جای آدمای ملجاء گذاشتیم. (: دلم میخواد از حال و هوای دلتون، موقع خوندن ملجاء بدونم.❤️
‌هر روز ساعت دلم را عقب میکشم ، تا خیال کنم دیر نکرده ای هنوز...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴به‌نام‌ خداے حسیــــن (ع) و 🏴 سلام‌ برهمہ‌ی نوڪرها‌ے اباعبدالله‌ در تڪیہ شمـــال ایتـــــا🥀
🏴ســـــلام‌ِ هر سحࢪم‌ بھ سوے ضـــــریح‌ شمـــــاست ؛ 🏴شࢪوع‌ صبـــــح‌ من‌ هســــتے، روال‌ از ایــــن‌ بهتـــــر؟!
💕اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُكَ.💕
‌‹🕌🕊› سر صبحی هوس 💚زد به سرم ای بسوزد پدر هجر که سوزانده پَرم 🕊 💔 🌺---------------- بریـم شمـال؟. 🖤 🌨👇🏻 eitaa.com/shomale_eitaa
「🕊🌸」 ✋🏻 من‌کہ‌باشم‌ڪہ‌برآن‌خاطرعاطرگذرم لطف‌هامےکنےاےخاڪ‌ درت‌تاج‌سرم اےنسیم‌سحرےبندگےمن‌برسان.. ڪہ‌فراموش‌مکن‌وقت‌دعاےسحرم 🌺----------------------------------------- بریـم شمـال؟. 🖤 🌨👇🏻 eitaa.com/shomale_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
19.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙کلیپ تا ابد به دل داریم حسرت شهادت را 🎧🎤 میثم مطیعی ذکر یا رضا دارم به دل پریشونم شبایی که دلتنگم زائر خراسونم صحن با صفای رضا سقاخونه ی کربلاست دل همه ی عاشقا کبوتر گنبد طلاست (یا ابا الحسن یا رضا) دل می بره از عالم مسجد گوهرشادش آسمون حاجت هاست پنجره فولادش یاد اون شهیدا بخیر که زائر مشهد شدن لحظه شهادت همه مسافر مشهد شدن (یا ابا الحسن یا رضا) تا ابد به دل داریم حسرت شهادت را بر زمین نیندازیم بیرق ولایت را ما فدایی رهبریم چشم ما و امر ولی خون ما فدای حسین جان ما و سید علی (سیدنا سید علی) ❤️ سلام آقا ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
: را از خود دور ڪنید در مقابل حرف های منـــحرف بی تفاوت نباشید! فرزندانتان را آگاه ڪنید و تشویق به فعالیت در راه الله ڪنید‌. هدیه به روح مطهر شهید صلوات *اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم* 🌺----------------------------------------- بریـم شمـال؟. 🖤 🌨👇🏻 eitaa.com/shomale_eitaa
*🔴 چرا دشمن از راهپیمایی اربعین میترسد؟* *1⃣ : راهپیمایی حسینی پایه گذار تمدن مهدوی شود* *2⃣ : سخن پیر جماران محقق شود: راه قدس از کربلا می گذرد* *3⃣ : طالبان حقیقت و عدالت خواهی با دیدن این همایش زیر علم "حب الحسین یجمعنا" به پویش عدالتخواهی بپیوندند.* *4⃣ : بانگ لبیک یا حسین که دیروز استوانه های کاخ سبز یزید را لرزاند به کاخ سفید برسد.* *5⃣ : اربعین از یک مناسک فراتر رفته و احیاگر فرهنگ ناب تشیع شود.* *6⃣ : چون اربعین طومار نسخه استعماری " تفرقه بیانداز و حکومت کن" را در هم می پیچد* *7⃣ نسخه اسلام آمریکایی که با تاج و تخت فرعون و ثروت قارون کاری ندارد با جرقه اربعین آتش بگیرد* 8⃣ 🔻و حرف آخر: *: چون میدانند امام زمان(عج) به* سفارش پدر عزیزش در جمع حاضران اربعین پیداترین زائرِ پنهان کربلاست...!!* ما را هم از دعای خیرتان بی نصیب نگذارید . التماس دعا 🌺----------------------------------------- بریـم شمـال؟. 🖤 🌨👇🏻 eitaa.com/shomale_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعای عهد اونجاش که میگه:)! با دوستدارانِت رفیقم و بد خواهات رو فقط بسپار به خودم🔪