|⛅️ شمـالِایتـا 🥀🌱'🌧🌱|
من به کشورم با تاریخ کهن و فرهنگ اصیل خود افتخار میکنم و خود را سرباز وطن میدانم. #ایران_عزیز_من
مهم است که به وجود کشورمان افتخار کنیم ؛
ولی مهمتر از آن این است که :
“کاری کنیم” کشورمان به وجودمان افتخار کند …
|⛅️ شمـالِایتـا 🥀🌱'🌧🌱|
مغربتون بخیر اهالی تڪیه شمال ایتا😎
اولا چون وقت نمازه پاشو نمازتو بخون.....
حتما باید شب امتحان باشه
تا از اون نماز خوشگلا بخونی؟!🚶🏿♂️
پاشو یه یاعلی بگو
نزدیک نمازه:)!
اگه وقتی حالت خرابه
بجای توسل به آهنگا... 🚶🏿
یه دعای توسل میخوندی:)!
الان حال و روزِت
بهتر بود✋🏿
#سهشنبهشبودعایتوسل(التماسدعا)
|⛅️ شمـالِایتـا 🥀🌱'🌧🌱|
اگه وقتی حالت خرابه بجای توسل به آهنگا... 🚶🏿 یه دعای توسل میخوندی:)! الان حال و روزِت بهتر بود✋🏿 #
🍃🌸🍃دعا برای سلامتی و طول عمر و آرامش قلب نازنین آقا امام زمانمون ( که جانم به فدایش) و تعجیل در فرج آقامون #امام_زمان فراموشمون نشه.
در این گرماگرم ِ ایام ،
جرعهای شربت ِ عشق میل داری ..؟❤️
در بقچه ام چند لیوان بیشتر دارم ! (:
ــــــــــــــــــــ ــ
نوش ِ جانتان ؛✨
یک قسمت از ملجاء جان !🌿
✨🌷✨🌷
🌷✨🌷
✨🌷
🌷
بسمربالحسین'؏✨
- 『ملجــاء'🌿』-
(فَفَروا اِلےَ الحُسین'؏❤️!)
"#قسمت_سی_و_چندم ؛ باری دگر روضه بخوان!" 📜
سخنران به مجلس شور داده بود و صدای گریه همه بلند بود. باید تو اوج ادامه میدادم اما با آرومترین صدا و لحن ممکن، خیلی ساده شروع کردم: «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ.
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ !»
صدای همراهی جمع که خوابید. ادامه دادم: «و علی عباسِ حسین (ع)»
نفس عمیقی کشیدم و هر چی از سعید شنیده بودم رو تو ذهنم چیدم و تکرار کردم: «روز عاشورا، حوالی ساعت چهار بود که امام حسین (ع) به خواهرشون، بیبی زینب (س) گفتن پسرم رو بیار! اینا بچه رو ببینن دلشون به رحم میاد!
حضرت، بچه رو از رباب گرفتن و دست امام حسین (ع) دادن. آقا یه نگاه به سر تا پای علیاصغرشون کردن...»
بغض صدامو عوض کرد: «الهی بمیرم؛ قد ششماههشون از سهشعبه کوچیکتر بود!»
صدای ناله تو حسینیه پیچید. بیاختیار اشک از چشمام میریخت.
میکروفون رو ثابت کردم. ریحان رو روی دستام گرفتم و بالا بردم: « امام حسین (ع) علیشون رو روی دست گرفتن. فرمودن: یاقوم! ان لم ترحمونی، فارحموا هذا الطفل! به من رحم نمیکنین به این شیرخواره رحم کنین!
اما تَرَونه کیف یتلظی عطشا؟ نمیبینین چطور تلظی میکنه؟»
نتونستم تحمل کنم. ریحان رو پایین آوردم. میکروفون رو کنار زدم و زار زار گریه کردم. حسینیه از صدای یاحسین (ع) پر شده بود. یهو صدای سیدمهدی پیچید. با بغض و گریه گفت: «دیدین ماهی از آب بیرون میوفته، یکم که میگذره این لباشو چجور به هم میزنه؟ به این حالت میگن تلظی!»
همونجا پای منبر وا رفت و صدای هق هقش بلند شد. فضای حسینیه از ناله بهم ریخته بود! هیچکس تو حال خودش نبود...
از صدای داد مردم، ریحان ترسید، از خواب پرید و صدای گریهش بلند شد. سریع میکروفون رو جلو دهنش گرفتم. صدای گریههای معصومانهش که پیچید، حسینیه از صدای گریه لرزید! انگار در و دیوار هم داد میزدن حسین (ع)!
به زحمت جلوی هق هقم رو گرفتم و صورت ریحان رو دست کشیدم. خواستم آرومش کنم که یهو بغضم دوباره شکست. میکروفون رو دست گرفتم و گفتم: «ارباب داشتن حرف میزدن، عمر لعنتالله گفت: حرمله! چرا جوابشو نمیدی؟
الهی بمیرم؛ ارباب یهو دیدن بچه یه تکون خورد!»
خیلی سخت بود گفتنش. نفسام از شدت گریه بریده بریده شده بود. به زور گرفتم: «رباب... رباب یهو دید... صدای گریهی علیاصغر قطع شد...!»
کار از گریه و ناله گذشته بود. همه تو سر و صورت خودشون میزدن. ریحان از گریه سرخ شده بود.
گرفتمش روی دستامو و از خدا قوت خواستم. صدامو صاف کردم و پشت میکروفون با گریه لالایی خوندم: «لای... لالایی گل پونه! مادر دل نگرونه! اشکام مثل بارونه! لای... لالا نازکه سرت! میگردونه مادرت، صدقه دور سرت! (:
قحطی آبه، تو این بیابون! آب فراتو بستن به رومون! لا... لالالا لالالایی، لالالا لالالایی، لالالا لالالایی!»
دستمو بلند کردم. گفتم: «همه برا اصغرش لالایی بخونین!»
به چشم به هم زدنی، کل حسینیه رو گهواره های خالی گرفت! (:
همه دستاشونو حالت گهواره تکون میدادن و میخوندن: «لای... لالالا لالالایی، لالالا لالالایی!»
اونا زمزمه میکردن و من با گریه ادامه میدادم: «لا... لالا بخواب آسوده! لبهای تو کبوده! واسه جنگیدن زوده!»
دوباره صدای گریه ریحان بلند شد و جمعیت رو به فریاد انداخت. از فرصت استفاده کردم. صدامو بالا بردم و با بغضی که نفسامو هی میبرید، بیتی که دل سنگ رو هم میشکست خوندم: «لا... لالا غنچهی پرپر! آخرم علیاصغر، به من نگفتی مادر! ای وای ای وای ای وای!»
برای اینکه ریحان نترسه، دستمو روی دهنم گذاشتم و داد زدم! احساس میکردم کسی دو دستی رو قلبم فشار میاره و دیگه با گریه آروم نمیشم! باید داد میزدم!
یهو یکی از دورتر گفت: «بچه هلاک شد! مادرش کجاست؟»
بی اختیار نگاهم رفت سمت مجتبی. با شنیدن این حرف، دو دستی تو صورتش زد و صدای گریهش بلندتر شد.
سریع ریحان رو بغل گرفتم و سعی کردم آرومش کنم. با لحن آرومی شروع کردم به خوندن: «میگه با چشماش... حالش عجیبه! باید برم من... بابام غریبه! (:
لا... لالالا لالالایی... لالالا لالالایی... لالالا لالالایی!»
💌 - این عاشقانه ، ادامه دارد ... ✍🏻
ــــــــــــــــــــــــــــــ ــ
هدیه به آقای جوانان حضرت علےاکبر (؏)💕
بـھ قلــم : نوڪرالحســن (مرضیـه_قــٰاف)🌱
- بـا احتـرام #ڪپۍممنـوع⚠️'!
✨تکیـهیشمـالایتـا'🏴!
𓄳 https://eitaa.com/shomale_eitaa
✨🌷✨🌷
🌷✨🌷
✨🌷
🌷
بسمربالحسین'؏✨
- 『ملجــاء'🌿』-
(فَفَروا اِلےَ الحُسین'؏❤️!)
"#قسمت_سی_و_چندم ؛ باری دگر روضه بخوان!" 📜
سرمو از صورت ریحان دور کردم و بلندتر گفتم: «لالایی بخون برا طفل رباب!»
دوباره صدای زمزمه پیچید. ریحان آرومتر شده بود. اما نخوابید. بهم نگاه میکرد و دستاشو تکون میداد. از معصومیت نگاهش، لبخند روی لبم نشست و بغض دوباره به گلوم چنگ انداخت. نگاهی به مجتبی کردم و گفتم: «مجتبی؟ بیا ادامهشو تو بخون...»
با اشک سرشو به چپ و راست تکون داد و گفت: «به خدا نمیتونم!»
و دوباره دستاشو روی صورتش گذاشت. تو دلم گفتم: «نترس! کسی نمیخواد به ریحانت آسیب بزنه!»
اشک از چشمام سرازیر شد. ریحان هنوز داشت نگام میکرد. صورتش رو نوازش کردم. نفس عمیقی کشیدم و باز دم گرفتم: «حالا باباش میخوان براش لالایی بخونن!
لای... لالایی هستِ بابا! شد دلشکسته بابا! میلرزه دست بابا!»
حال مجتبی، بغضم رو سنگین تر میکرد. از شدت گریه، کامل خم شده بود و شونههاش تکون میخورد!
- «لای... لالا طفل قربونی! بابای نیمهجونی... گفته لن ترحمونی! وای از گلوی صدپارهی تو... من میمونم با... گهوارهی خالی تو!»
دیگه همه یاد گرفته بودن. با هم برای علیاصغر کوچیک ارباب لالایی میخوندن! (:
اونا لالایی میخوندن و من ادامه میدادم: «حالا
دیگه رباب فهمیده طفلشو ازش گرفتن!»
به ریحان نگاهی کردم. لباشو تکون تکون میداد.
با اشک گفتم: «چرا نمیخوابی عموجون؟»
نفسی گرفتم و ادامه دادم: «آھ... قلبمو از جا کندی! چشماتو که میبندی، پس چرا نمیخندی..
؟»
دووم نیاورم. خم شدم سمت شکم ریحان و به هق هق افتادم. اما اینبار ریحان گریه نکرد. با دو دستش صورتم رو گرفت و لثههای بیدندونش رو نشونم داد! (:
از رو پام بلندش کردم و سفت بغلش کردم. دلم میخواست تا صبح نوازشش کنم و سیر اشک بریزم! اما نشد... مهدی اومد نزدیکم و گفت که ریحان گرسنشه که اینطور به همه چی مک میزنه. ازم گرفتتش و برد بده دست خانومش.
سرمو روی میکروفون گذاشتم و تا نفس داشتم گریه کردم. آرومتر که شدم، صورتم رو پاک کردم و گفتم: «میدونم امروز اومده بودین برا علمدار گریه کنین! منم روضه حضرت عباس (ع) رو خوندم براتون!»
از چیزی که میخواستم بگم، صدام لرزید. بعد چیز هایی که از حضرت عباس (ع) دیدم، دلم به روضهشون حساس شده بود! اسمشون میومد، میشکست! (:
به سختی نفس گرفتم و گفتم: «میدونی چرا...؟ آخه قبل اینکه امام حسین (ع) علی اصغرشون رو بگیرن، عمود خیمه علمدار رو خوابوندن!»
اشکام امونم رو بریده بود. دستام میلرزید. میکروفون رو سفت تر گرفتم و گفتم: «همون حوالی ساعت چهار بود که صدا پیچید: الان انکسر ظهری! داداش کمرم شکست!»
جملهم نصفه موند و به هق هق افتادم. مردم تازه فهمیده بودن چه خبره! صدای نالهی یاحسینشون از صدای بلندگو ها هم بالاتر رفته بود!
نفسم دیگه درنمیومد. به زحمت گفتم: «روضه... روضهی حضرت عباس (ع) از گریههای علیاصغر شروع میشه! از... از این عمی العباس گفتنای رقیه شروع میشه! از... از کمرِ خمِ ارباب...! ای اهل حرم میر و علمدار نیامد!»
💌 - این عاشقانه ، ادامه دارد ... ✍🏻
ــــــــــــــــــــــــــــــ ــ
هدیه به آقای جوانان حضرت علےاکبر (؏)💕
بـھ قلــم : نوڪرالحســن (مرضیـه_قــٰاف)🌱
- بـا احتـرام #ڪپۍممنـوع⚠️'!
✨تکیـهیشمـالایتـا'🏴!
𓄳 https://eitaa.com/shomale_eitaa
+ https://abzarek.ir/service-p/msg/784905
🏴✨ این روزا، روزاییه که روضهها و هیئت رفتنهامون با ملجاء همخوانی میکنه خیلی از جاها خودمونو جای آدمای ملجاء گذاشتیم. (:
دلم میخواد از حال و هوای دلتون، موقع خوندن ملجاء بدونم.❤️
🏴بهنام خداے حسیــــن (ع)
و
🏴 سلام برهمہی نوڪرهاے
اباعبدالله در تڪیہ شمـــال ایتـــــا🥀
🏴ســـــلامِ هر سحࢪم بھ سوے ضـــــریح شمـــــاست ؛
🏴شࢪوع صبـــــح من هســــتے، روال از ایــــن بهتـــــر؟!
💕اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُكَ.💕
‹🕌🕊›
#سلام_ارباب
ما را پناه نیست به جز کشتی نجات
راه نجات ماست از این دار مشکلات
بر پرچم سیاه غمش تکیه می کنم
جانم فدای ماتم لب تشنه ی فرات
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🌺----------------
بریـم شمـال؟. 🖤 🌨👇🏻
eitaa.com/shomale_eitaa
「🕊🌸」
#سلامامامزمانم✋🏻
💞 صوت زیبای تو آرامشِ جانَست بیا
✨ وَجه پُرنور تواز دیده نهانَست بیا
💔 دل عُشاق بِسوزد زغمِ دوریِ تو
🌼 قَدعالم ز فراقِ تو کمان است بیا
🌹🦋 #اللهم_عجل_لولیک_الفـرج 🦋🌹
#السلامعلیکیااباصالحالمهدیعج
🌺-----------------------
بریـم شمـال؟. 🖤 🌨👇🏻
eitaa.com/shomale_eitaa
AUD-20220905-WA0015.mp3
1.69M
#وقت_سلام
❤️ السلام علیک یا علی بن موسی الرضا المرتضی
4_6051051867100679465.mp3
24.72M
•
.
یکی از عزاداران حسینی شمال ایتا😔🏴
برای آروم شدن دل امام زمان (عج) این روزا یه دعای عهد و ۱ صلوات سهم برو بچ عزیز شمال ایتا💔
.
🦋✨الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد
✨وَآلِ مُحَمَّد
🦋✨وَعَجِّل فَرَجَهُم
🙏عهد مےبندم ؛
روزی لازمتون بشم !❤️(:
از صف ِ سیصد و سیزدھ تا
بهتون سلام مےکنم !✋🏻✨
#امام_زمان
#محرم
🌿قلعه ی زنان وفادار
🌿موضوع داستان : پندانه
در شهر وينسبرگ آلمان قلعه اي وجود دارد بنام زنان وفادار که داستان جالبي دارد و مردم آنجا با افتخار آنرا تعريف ميکنند:
در سال 1140 ميلادي
شاه کنراد سوم شهر را تسخير ميکند و
مردم به اين قلعه پناه ميبرند
وفرمانده دشمن پيام ميدهد
که حاضر است اجازه بدهد
فقط زنان وبچه ها ازقلعه خارج شوند
وبه رسم جوانمردي با ارزش ترين دارايي خودشان را هم بردارند و بروند
بشرطي که به تنهايي قادر بحمل آن باشند
قيافه فرمانده ديدني بود
وقتي ديد هر زني شوهر خودش را کول کرده ودارد ازقلعه خارج ميشود ...!
زنان مجردهم پدر يا برادرشان را حمل ميکردند شاه خنده اش ميگيرد
اما خلف وعده نميکند و اجازه ميدهد بروند
واين قلعه از آن زمان تابه امروز بنام " قلعه زنان وفادار" شناخته ميشود
اينکه با ارزش ترين چيز زندگي مردم آنجا پول و چيزهاي مادي نبود
و اينکه اينقدر باهوش بودند
که زندگي عزيزان خود را نجات دادند تحسين برانگيز است.
💕 #امام_زمان (عج) بهترین دارایی دنیا و آخرتمان است حواسمون هست؟
🍃🌸🍃دعاکنيم دراين روزگار نيز باارزشترين داراييهاي دنیوی ما آقامون( که جانم به فداش) و خانواده و عزيزانمان باشند نه، پول،ثروت،خانه،ومقام
|⛅️ شمـالِایتـا 🥀🌱'🌧🌱|
🌿قلعه ی زنان وفادار 🌿موضوع داستان : پندانه در شهر وينسبرگ آلمان قلعه اي وجود دارد بنام زنان وفادار
بچه شیعهها!!!!!!!
حواستون هست؟ هشتگ آقا جانمون، امام زمانمون یا تو داغترینها نیست یا اگه باشه در ردیف پایینه؟
ما داریم چی کار میکنیم؟
#_در_محضر_شهدا
#یادیاز_سردارشهید_حاجمنصور_خادمصادق
🌷کنار مزار حاج منصور نشسته بودم. جوانی آمد. سنگ حاجی را تمیز شست. بعد دو زانو کنارش نشست و شروع به خواندن زیارت عاشورا کرد. گفتم: حاجی را می شناسی؟
گفت بیماری رماتیسم داشتم، درمان ها نتیجه نداده و فقط با مُسکن دردم را کنترل می کردند. یک روز نا امید به گلزار شهدا آمد. چشمم به تصویر این شهید افتاد، من را گرفت. همین جا نشستم. تا سه روز همین جا بودم و می خوابیدم. شب سوم، خواب حاج منصور را دیدم. گفت: جوان پاشو برو خونه ات، شما به حق پنج تن شفا پیدا کردی!
از خواب بیدار شدم، دیگر از درد خبری نبود. آزمایش دادم، دیگر اثری از بیماری ام نبود.
حالا هر روز می آیم، به حاج منصور سلامی می کنم و می روم!
#شهید_حاجمنصور_خادمصادق
#هدیهبهروحمطهرشهیدصلوات
*اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم*
🌺---------------------
بریـم شمـال؟. 🖤 🌨👇🏻
eitaa.com/shomale_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📛📛 اونایی که میگفتن آزادی پوشش، چرا چادر این خانم رو به زور کشیدن؟
چرا الآن دم از امام علی و خلخال نمیزنید؟
این هرزه ها حجاب را نه تنها برای نوامیس خود، بلکه برای نوامیس دیگران هم نمیخواهند..!
🌺----------------------
بریـم شمـال؟. 🖤 🌨👇🏻
eitaa.com/shomale_eitaa
ایتا پر شدھ از :
"حاشا به غیرت ما بچه شیعه ها !"
بچه شیعه ؛
حواست هست تو یه سربازی ..؟
چرا برای اسم فرماندھ ت به غیرتت حاشا نمےگے ؟❗️
چرا تو ایتایے که دستِ بچه شیعه هاست ، "#امام_زمان (عج)" باید پایین ترین هشتگ داغ باشه ..؟
#اربعین و #حجاب ، بالای سر تک تک ماست ! اما اگر #امام_زمان (عج) رو درنیابے ، اربعین و حجاب رو هم درست نفهمیدی !⚠️
همت کنین " #امام_زمان (عج)" بیاد صدرِ هشتگ های داغ !⭕️
یاعلے بچه شیعه ! ثابت کن این مملکت صاحب دارھ !
ثابت کن این پرچم امانته ! باید به دست اماممون برسه !
ثابت کن اربعین رو فهمیدی ! ثابت کن حجاب مےکنے به عشق مولات !
بسم الله ! برای #امام_زمان (عج) طوفان به پا کنید ! غوغا کنید !✋🏻💚
|⛅️ شمـالِایتـا 🥀🌱'🌧🌱|
ایتا پر شدھ از : "حاشا به غیرت ما بچه شیعه ها !" بچه شیعه ؛ حواست هست تو یه سربازی ..؟ چرا برای ا
یه همت کنین ، هر طور که مےتونین این پیام رو به دست همه برسونید !✋🏻⭕️
مےخوایم یه دست، دور فرماندھ مون بگردیم !✌️🏻💚
• دمتون گرم🌱
▪️حتی سواد این رو نداره دستوراتی که بهش میدن رو قبل از کپی پیست ویرایش کنه!
💬 امیر صالحی
#امام_زمان_عج
🌺----------------------
بریـم شمـال؟. 🖤 🌨👇🏻
eitaa.com/shomale_eitaa