eitaa logo
شور شیدایی 🇮🇷
2.3هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
634 ویدیو
8 فایل
✍️شور شیدایی،حکایت مردان مردی است که بی ادعا ولی با عزت،گمنام ولی با غیرت،دست خالی ولی تا پای جان،از حیثیت و آبروی این آب و خاک دفاع کردند و امروز.....‌...🌷 ارتباط با ادمین: @shoore13 آدرس ایتا؛ https://eitaa.com/joinchat/1741095207C27c8db9def
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹شهید لب تشنه ارتشی🌹 رهبر معظم انقلاب اسلامی، لحظات آخر عمر مبارک شهید «امیر احمدلو» را این‌گونه روایت کرده‌اند؛ 🌹 «آخرین لحظه حیاتش آب می‌آورند یا یک نفری به فکر می‌افتد که آب به او بدهد که تشنه از دنیا نرود، این جوان نظامی آب را نمی‌خورد، اشاره می‌کند به آن سربازی که بغل دستش بوده یعنی همان حادثه صدر اسلام ( شبیه این اتفاق در جنگ «موته» اتفاق افتاده است) که مدام ما‌ها روی منبر‌ها گفتیم و مردم شنیدند و تصور درستی از آن پیدا نکردیم، در واقع اتفاق افتاد؛ یک افسر ارتشی این واقعیت را به ما نشان داد». 🌹امیر سرلشکر شهید احمد لو ،اولین شهید ارتشی دوران دفاع مقدس استان قم🌹 🍀🍀صلی الله علیک یا اباعبدالله 🍀🍀 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 ارتباط با ادمین؛ @Shooer136 آدرس ایتا؛ https://eitaa.com/joinchat/1741095207C27c8db9def
‌✅ حکایت عاشقی داستان های کوتاه از شهدای ارتش 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 ✍از دو روز قبل از شهادت، روزه گرفته بود.نزدیک انجام ماموریت و عملیات بودیم‌. 🔺وقتی به او گفتیم که در ماموریت نظامی هستیم و روزه می تواند باعث ضعف بدنی و جسمانی ات بشود، این شهید والامقام میگوید: امام حسین به خوابم آمد و گفت؛ دو روز دیگر عصر، من و حضرت رضا، منتظرت هستیم. ♦️شهید والی سلیمانی یکم فروردین ۱۳۱۸، در شهرستان کرمانشاه به دنیا آمد. پانزدهم مهر ۱۳۵۹، در اثر بمباران هواپیماهای دشمن بعثی در منطقه عملیاتی مهران بر اثر اصابت ترکش به سر به شهادت رسید.    🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┅┅ 🚩کانال شهدایی https://eitaa.com/joinchat/1741095207C27c8db9def
حکایت عاشقی داستان های کوتاه از شهدای ارتش 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 ♦️فرمانده ای که دستش قطع شد اما..‌ ✍عملیات رمضان با رمز "یا صاحب الزمان ادرکنی" شروع شده بود. گروهان من و اسماعیل، از لشکر پیاده 92 زرهی ارتش، نزدیک یکدیگر بودند. 🔺 آفتاب سوزان تیرماه خوزستان، امان همه را بریده بود.فریادهای اسماعیل، بچه ها را به جلو میراند. 🔺روز دوم عملیات بود که ناگهان ترکش گلوله تفنگ 130 میلمتری دست چپ اسماعیل را از مچ قطع کرد. دستش را در جیب خود گذاشت تا نیروهایش بویی نبرند. 🔺فرمان حمله داد و خودش هم دوشادوش  بچه ها پیش می آمد. از همه جا گلوله می بارید. ترکش دیگری دست راستش را از کتف جدا کرده بود. 🔺 یکی از بچه ها گفت که موج او را گرفته است. با چشم گریان به طرفش  دویدم.خونریزی شدید و روزه، دیگر رنگی به رخسارش نگذاشته بود. ترکش تمام بدنش را پاره پاره کرده بود. 🔺 لبهای خشکیده، دستهای جداشده، پیکر پاره پاره و غرقه به خونش روی خاک گرم خوزستان، کربلا را در ذهنم مجسم کرد. 🔺اسماعیل در روز ۲۴ تیرماه 61 همزمان با ۲۱ رمضان به دیدار مولایش علی شتافت. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┅┅ 🚩کانال شهدایی شور شیدایی ✅ https://eitaa.com/joinchat/1741095207C27c8db9def
حکایت عاشقی داستان های کوتاه از شهدای ارتش 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 ♦️شهادت با زبان روزه توسط ضد انقلاب ✍ ضدانقلاب، طرفداران خود را تحریک کردند تا با تجمع در پنج کیلومتری شهر، از ورود نیرو‌های کمکی به سقز جلوگیری کنند. 🔹نیرو‌های کمکی ۳۱ مرداد ۱۳۵۸، به نزدیکی سقز رسیدند و ضدانقلاب به روی سربازان تیراندازی کردند. 🔹محمد فراشاهی برای جلوگیری از بروز درگیری و ریخته شدن خون مردم بی‌گناه شهر، با دو نفر از معتمدین محل و چند تن از افراد تحت فرماندهی‌اش، بدون اسلحه و با پرچم سفید به نشانه صلح و دوستی، به اردوی ضد انقلابیون نزدیک شد تا دوستانه با سران آن‌ها گفت‌وگو کند و از آن‌ها بخواهد که از سر راه ستون اعزامی کنار رفته و درگیری را قطع کنند. 🔹هنگام گفت‌وگوی صلح‌آمیز، ناگهان در نهایت ناجوانمردی، گلوله‌ای به قلبش شلیک شد و او را که روزه دار بود به شهادت رساند. 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🔷اولین و تنها کانال معرفی ‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┅┅ 🚩کانال شهدایی https://eitaa.com/joinchat/1741095207C27c8db9def
🌴روزها تا دمِ افطار عطشت يادِ من است... 🕊🌱🌷🕊🌱🌷🕊🌱🌷 🚩کانال شهدایی روبیکا : https://rubika.ir/shoor136 تلگرام: https://t.me/shoore136 ویراستی: https://virasty.com/user167096150123 ایتا :https://eitaa.com/joinchat/1741095207C27c8db9def
✅ حکایت عاشقی داستان های کوتاه از شهدای ارتش 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 ♦️فرمانده ای که دستش قطع شد اما..‌ ✍عملیات رمضان با رمز "یا صاحب الزمان ادرکنی" شروع شده بود. گروهان من و اسماعیل، از لشکر پیاده 92 زرهی ارتش، نزدیک یکدیگر بودند. 🔺 آفتاب سوزان تیرماه خوزستان، امان همه را بریده بود.فریادهای اسماعیل، بچه ها را به جلو میراند. 🔺روز دوم عملیات بود که ناگهان ترکش گلوله تفنگ 130 میلمتری دست چپ اسماعیل را از مچ قطع کرد. دستش را در جیب خود گذاشت تا نیروهایش بویی نبرند. 🔺فرمان حمله داد و خودش هم دوشادوش  بچه ها پیش می آمد. از همه جا گلوله می بارید. ترکش دیگری دست راستش را از کتف جدا کرده بود. 🔺 یکی از بچه ها گفت که موج او را گرفته است. با چشم گریان به طرفش  دویدم.خونریزی شدید و روزه، دیگر رنگی به رخسارش نگذاشته بود. ترکش تمام بدنش را پاره پاره کرده بود. 🔺 لبهای خشکیده، دستهای جداشده، پیکر پاره پاره و غرقه به خونش روی خاک گرم خوزستان، کربلا را در ذهنم مجسم کرد. 🔺اسماعیل در روز ۲۴ تیرماه 61 همزمان با ۲۱ رمضان به دیدار مولایش علی شتافت. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┅┅ 🚩کانال شهدایی شور شیدایی ✅ https://eitaa.com/joinchat/1741095207C27c8db9def
پیام لاله ها فرازی از وصیت نامه شهدای ارتش 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 ✍خدایا! تو شاهد باش که من به غیر از رضای تو راضی نیستم. هر شخصی می‌خواهد روح مرا شاد کند در این مقطع زمانی حساس و با ارزش به طور کامل از دستورات رهبر و مرجع عالی قدر، نائب الامام خمینی کبیر پیروی و پشتیبانی نماید و از هیچ کوششی در این راه که همانا راه اسلام راستین است فرو گذار نکند!... «والسلام علیکم و علی عباد الله الصالحین آبادان ۱۷ تیرماه ۱۳۶۰ برابر با ششم ماه مبارک رمضان ۱۴۰۱ »   🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🔷اولین و تنها کانال معرفی ‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┅┅ 🚩کانال شهدایی https://eitaa.com/joinchat/1741095207C27c8db9def
‌✅ حکایت عاشقی داستان های کوتاه از شهدای ارتش 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 ✍از دو روز قبل از شهادت، گرفته بود.نزدیک انجام ماموریت و عملیات بودیم‌. 🔺وقتی به او گفتیم که در ماموریت نظامی هستیم و می تواند باعث ضعف بدنی و جسمانی ات بشود، این شهید والامقام میگوید: امام حسین به خوابم آمد و گفت؛ دو روز دیگر عصر، من و حضرت رضا، منتظرت هستیم. ♦️شهید والی سلیمانی یکم فروردین ۱۳۱۸، در شهرستان کرمانشاه به دنیا آمد. 🔺پانزدهم مهر ۱۳۵۹، در اثر بمباران هواپیماهای دشمن بعثی در منطقه عملیاتی مهران بر اثر اصابت ترکش به سر به شهادت رسید.    🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┅┅ 🚩کانال شهدایی https://eitaa.com/joinchat/1741095207C27c8db9def
حکایت عاشقی داستان های کوتاه از شهدای ارتش 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 ♦️شهادت با زبان روزه توسط ضد انقلاب ✍ ضدانقلاب، طرفداران خود را تحریک کردند تا با تجمع در پنج کیلومتری شهر، از ورود نیرو‌های کمکی به سقز جلوگیری کنند. 🔹نیرو‌های کمکی ۳۱ مرداد ۱۳۵۸، به نزدیکی سقز رسیدند و ضدانقلاب به روی سربازان تیراندازی کردند. 🔹محمد فراشاهی برای جلوگیری از بروز درگیری و ریخته شدن خون مردم بی‌گناه شهر، با دو نفر از معتمدین محل و چند تن از افراد تحت فرماندهی‌اش، بدون اسلحه و با پرچم سفید به نشانه صلح و دوستی، به اردوی ضد انقلابیون نزدیک شد تا دوستانه با سران آن‌ها گفت‌وگو کند و از آن‌ها بخواهد که از سر راه ستون اعزامی کنار رفته و درگیری را قطع کنند. 🔹هنگام گفت‌وگوی صلح‌آمیز، ناگهان در نهایت ناجوانمردی، گلوله‌ای به قلبش شلیک شد و او را که روزه دار بود به شهادت رساند. 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🔷اولین و تنها کانال معرفی ‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┅┅ 🚩کانال شهدایی https://eitaa.com/joinchat/1741095207C27c8db9def
حکایت عاشقی داستان های کوتاه از شهدای ارتش 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 ♦️فرمانده ای که دستش قطع شد اما..‌ ✍عملیات رمضان با رمز "یا صاحب الزمان ادرکنی" شروع شده بود. گروهان من و اسماعیل، از لشکر پیاده 92 زرهی ارتش، نزدیک یکدیگر بودند. 🔺 آفتاب سوزان تیرماه خوزستان، امان همه را بریده بود.فریادهای اسماعیل، بچه ها را به جلو میراند. 🔺روز دوم عملیات بود که ناگهان ترکش گلوله تفنگ 130 میلمتری دست چپ اسماعیل را از مچ قطع کرد. دستش را در جیب خود گذاشت تا نیروهایش بویی نبرند. 🔺فرمان حمله داد و خودش هم دوشادوش  بچه ها پیش می آمد. از همه جا گلوله می بارید. ترکش دیگری دست راستش را از کتف جدا کرده بود. 🔺 یکی از بچه ها گفت که موج او را گرفته است. با چشم گریان به طرفش  دویدم.خونریزی شدید و روزه، دیگر رنگی به رخسارش نگذاشته بود. ترکش تمام بدنش را پاره پاره کرده بود. 🔺 لبهای خشکیده، دستهای جداشده، پیکر پاره پاره و غرقه به خونش روی خاک گرم خوزستان، کربلا را در ذهنم مجسم کرد. 🔺اسماعیل در روز ۲۴ تیرماه 61 همزمان با ۲۱ رمضان به دیدار مولایش علی شتافت. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┅┅ 🚩کانال شهدایی شور شیدایی ✅ https://eitaa.com/joinchat/1741095207C27c8db9def
حکایت عاشقی داستان های کوتاه از شهدای ارتش 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 ♦️فرمانده ای که دستش قطع شد اما..‌ ✍عملیات رمضان با رمز "یا صاحب الزمان ادرکنی" شروع شده بود. گروهان من و اسماعیل، از لشکر پیاده 92 زرهی ارتش، نزدیک یکدیگر بودند. 🔺 آفتاب سوزان تیرماه خوزستان، امان همه را بریده بود.فریادهای اسماعیل، بچه ها را به جلو میراند. 🔺روز دوم عملیات بود که ناگهان ترکش گلوله تفنگ 130 میلمتری دست چپ اسماعیل را از مچ قطع کرد. دستش را در جیب خود گذاشت تا نیروهایش بویی نبرند. 🔺فرمان حمله داد و خودش هم دوشادوش  بچه ها پیش می آمد. از همه جا گلوله می بارید. ترکش دیگری دست راستش را از کتف جدا کرده بود. 🔺 یکی از بچه ها گفت که موج او را گرفته است. با چشم گریان به طرفش  دویدم.خونریزی شدید و روزه، دیگر رنگی به رخسارش نگذاشته بود. ترکش تمام بدنش را پاره پاره کرده بود. 🔺 لبهای خشکیده، دستهای جداشده، پیکر پاره پاره و غرقه به خونش روی خاک گرم خوزستان، کربلا را در ذهنم مجسم کرد. 🔺اسماعیل در روز ۲۴ تیرماه 61 همزمان با ۲۱ رمضان به دیدار مولایش علی شتافت. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┅┅ 🚩کانال شهدایی شور شیدایی ✅ https://eitaa.com/joinchat/1741095207C27c8db9def
✅ حکایت عاشقی داستان های کوتاه از شهدای ارتش 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 ♦️فرمانده ای که دستش قطع شد اما..‌ ✍عملیات رمضان با رمز "یا صاحب الزمان ادرکنی" شروع شده بود. گروهان من و اسماعیل، از لشکر پیاده 92 زرهی ارتش، نزدیک یکدیگر بودند. 🔺 آفتاب سوزان تیرماه خوزستان، امان همه را بریده بود.فریادهای اسماعیل، بچه ها را به جلو میراند. 🔺روز دوم عملیات بود که ناگهان ترکش گلوله تفنگ 130 میلمتری دست چپ اسماعیل را از مچ قطع کرد. دستش را در جیب خود گذاشت تا نیروهایش بویی نبرند. 🔺فرمان حمله داد و خودش هم دوشادوش  بچه ها پیش می آمد. از همه جا گلوله می بارید. ترکش دیگری دست راستش را از کتف جدا کرده بود. 🔺 یکی از بچه ها گفت که موج او را گرفته است. با چشم گریان به طرفش  دویدم.خونریزی شدید و روزه، دیگر رنگی به رخسارش نگذاشته بود. ترکش تمام بدنش را پاره پاره کرده بود. 🔺 لبهای خشکیده، دستهای جداشده، پیکر پاره پاره و غرقه به خونش روی خاک گرم خوزستان، کربلا را در ذهنم مجسم کرد. 🔺اسماعیل در روز ۲۴ تیرماه 61 همزمان با ۲۱ رمضان به دیدار مولایش علی شتافت. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┅┅ 🚩کانال شهدایی شور شیدایی ✅ https://eitaa.com/joinchat/1741095207C27c8db9def