eitaa logo
خانه تخصصی ادبیات سیب نارنجی
131 دنبال‌کننده
250 عکس
18 ویدیو
51 فایل
همسایه با ادبیات #ادبیات #شعر #داستان #نقد ارتباط با مدیر @masoommoradii
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از پرویزن
"بس از/ پس از: بحثی درباره‌ی ضبط یکی از ابیات گلستان سعدی" در پایان باب ششم گلستان (در ضعف و پیری) داستانی منظوم به مطلع زیر درج شده که ماجرای اختلاف زنی جوان و مردی پیر را به طنزی نسبتا برهنه روایت کرده است: شنیده‌ام که دراین روزها کهن پیری خیال بست به پیرانه‌سر که گیرد جفت ( کلیات سعدی، تصحیح استادولی و اسکندری، ص ۱۶۵) بیت آخرین این شعر نیز این‌گونه ضبط شده است: پس از خلافت و شُنعت گناه دختر نیست تورا که دست بلرزد گهر چه دانی سفت؟ (همان ص ۱۶۶) شارحان و مصححان گلستان درباره‌ی این بیت نظرهای تقریبا مشابه داشته‌اند؛ البته در برخی تصحیح‌ها از جمله گلستان غلامحسین یوسفی، صورت "گناه دختر چیست؟/ ص ۵۲۹) ضبط شده و در برخی نسخ، به جای خلافت، جلافت آمده؛ اما بیشتر توجّه شارحان، بر معنی شُنعت( زشتی/ سرزنش و...) و خلافت (اختلاف و احمقی و ...) تمرکز یافته است. آنچه در این یادداشت کوتاه به آن می‌پردازیم، ضبط آغاز این بیت است. در نسخه‌های کهن گلستان از نسخه‌ی ۷۲۶ کابل و دیگر نسخ معتبر قرن هشتم گرفته تا غالب نسخ سده‌های نهم، عمدتا این بیت به دلیل یک‌سانی رسم‌الخط (ب/پ) در این دوره، به صورت "بس از" ضبط شده است. مصححان و شارحان گلستان سعدی از فروغی و قریب و یوسفی تا خطیب رهبر و اسکندری و استادولی و دیگران (تا آنجا که دیده‌ام)، آغاز بیت را به صورت "پس از" آورده‌اند و هیج‌یک، این احتمال را در نظر نداشته‌اند که ضبط "بس از" هم از منظر معنا و هم سبک سعدی، شایسته‌تر به نظر می‌رسد. اگر به ادب کهن پارسی بنگریم، کاربرد ترکیب "بس از" به معنای کفایت یا دست از کاری کشیدن و بس کردن، بارها در اشعار فارسی استفاده شده است؛ برای مثال عنصری در قصیده‌ی مشهورش در نقد غضائری رازی: بس ای ملک که "بس از" غالیان یافه‌سخن سته شوی و بر آن تیغت افکند اشعال ... نخست گفت که "بس از" عطا که سیر شدم بکرد باز تقاضای بدره و خرطال و سنایی در حقیقه با کاربردی مشابه گفته است: بس از آن وصف زلف و طره و خال بس از این هرزگفت و گوی مُحال عبارت "بس از چیزی یا کاری" در شعر کهن عمدتا با ضمایر "این/ آن" همراه است؛ چنانکه در بیت زیر از غزلیات سعدی نیز دیده می‌شود: رفت آنکه فقاع از تو گشایند دگربار مارا "بس از این" کوزه که بیگانه مکیده است کاربردی کاملا منطبق با شیوه‌ی حکایت گلستان را در بوستان سعدی باب پنجم هم می‌توان دید: شتربچّه با مادر خویش گفت: بس از رفتن، آخر زمانی بخفت که همین سیاق نشان‌دهنده‌ی درست بودن ضبط زیر برای بیت آخر حکایت گلستان است: بس از خلافت و شنعت، گناه دختر نیست(چیست) تورا که دست بلرزد گهر چه دانی سفت باید افزود که اگر "پس از" را چنانکه نظر اغلب مصححان است، صحیح بدانیم، شعر از منظر معنی هم دچار لغزش می‌شود؛ به این معنا که "پیش از خلافت و شنعت و مراجعه به قاضی، گناه از دختر بوده"، حال آنکه حکایت چیزی دیگر را مطرح کرده است. سعدی به عنوان قضاوت کننده‌ای بیرونی در پایان حکایت (چون بسیاری از حکایت‌هایش)، به پیر می‌گوید: از اختلاف و احمقی و بدگویی و سرزنش دست بردار و بس کن‌. گناه از دختر نیست و تقصیر متوجه تو و ضعف و پیری توست. @mmparvizan
"کلیشه‌ی تعداد ابیات غزل" در این لحظه معتقدم که آفت اصلی شعر روزگار ما کلیشه‌زدگی است. کلیشه‌هایی که محصول خودتکراری و دیگرتکراری است و تقریبا در اشعار همه‌ی ما دیده می‌شود؛ گاه کمتر و گاه بیشتر. گاه یک‌جانبه یا چندجانبه و گاه فراگیر و همه‌جانبه. شاید این میزان کلیشگی نتیجه‌ی گسست از درون متنوع و متکثر خود و پیوستن به بیرون تکرارشونده‌ی شاعر و اغلب، مخاطبان راحت‌طلب روزگار باشد. مخاطبی که تک‌بیتی را بر رباعی، رباعی را بر غزل و شعر کوتاه را بر شعرهای بلند ترجیح می‌دهد و از نگاه او به‌صرفه‌تر است شعر را شنید تا اینکه کتابی را در جستجوی شعری زیبا ورق زد و بهتر است جهان دیگران را تجربه کرد، به جای اینکه مدتی وقت گذاشت و جهانی عمیق، مخصوص خود کشف کرد. این‌نگاه مدگرا و سطحی را در برنامه‌های محفلی و جشنواره‌ها و تولیدهای ادبی و شعری صدا و سیما نیز به‌وضوح می‌توان دید. حاصل اصرار بر مقبولیت مخاطبان قالب‌پذیر، کلیشگی ذهن شاعر و در نتیجه، رسوخ انواع کلیشه‌ها در شعر معاصر است. ، ، ، و ، و دایره‌ی واژگان و دیگر کلیشه‌های جور واجور که سطح شعر روزگار ما را تا ساحت دیگر رسانه‌های بک‌بار مصرف پایین آورده است. آنچه در این مجال به آن می‌پردازیم، آسیب مرسومِ شعر است که بیش از همه در شاعران جوان دهه‌های اخیر نمود یافته است. زاویه‌ی نگاه، در این یادداشت، تعداد ابیات غزل است. اگر فرض کنیم، مجموعه‌غزل‌های روزگار ما به صورت تقریبی 50 شعر را در بر می‌گیرد؛ از مقایسه‌ی تعدادی از این مجموعه‌ها با وضعیت سنت غزل فارسی، می‌توان به نتایجی دقیق و عمیق رسید. به صورت ترتیبی، 50 غزل آغازین دیوان‌های ، ، ، و را انتخاب می‌کنیم و تعداد ابیات آن ها را می‌شمریم. سوال این است: این غزل‌سرایانِ شاخص، در ساختمان طولی غزل‌هاشان چه الگوهایی دارند و چقدر متنوع شعر سروده‌اند؟ پاسخ به شرح زیر است: مولوی ۱۹ الگوی تعداد بیت در غزل‌ها دارد. ۴ غزل پنج‌بیتی، یک شعر شش‌بیتی، ۷ شعر هفت‌بیتی، ۳ غزل هشت‌بیتی و به ترتیب: ۳، ۴، ۵، ۲، ۷ غزل نُه، ده، ۱۱، ۱۲، ۱۳ بیتی و ۱۴ غزل- قصیده با تنوع در تعداد ابیات. سعدی ده الگوی اصلی دارد. ۳، ۴، ۵، ۱۵، ۱۱، ۱۲ غزل به ترتیب از هفت تا ۱۲ بیت و ۵ غزل با طول‌های بیشتر. حافظ هفت الگوی تکرار شونده دارد: ۱، ۱۷، ۹، ۱۱، ۶، ۳ غزل به ترتیب شش تا ۱۱ بیتی و ۳ غزل ۱۳ بیتی. در غزل بیدل هفت الگو از ۸ بیتی تا ۱۴ بیتی دیده می‌شود؛ البته غزل‌های ده تا ۱۲ بیتی بیش‌ترین تکرار‌شوندگی را در دیوان او دارد. صائب غزل ۵ بیتی ندارد؛ اما چهارده الگوی طول دارد که بیش از همه از ۹ بیت افزون‌تر دارد. حال به چند مجموعه غزل شاخص جوانان روزگار می‌نگریم. در از (برگزیده‌ی کتاب سال جمهوری اسلامی)، پنج الگو و در دفترهای ، و از چهار یا پنج الگو دیده می‌شود. الگویی که با متوسط ۱۴ الگوی پنج شاعر شاخص، فاصله‌ای مشخص دارد. نکته‌ی دیگر در اشعار این دو شاعر، تعداد ابیات غزل‌هاست. در غزل فارسی (به استناد نمونه‌ها) به دلیل پیوند شعر با جوشش‌های درونی و اندیشه‌ی شاعران، غزل ده‌بیتی بیش‌ترین بسامد را داشته است. پس از آن در نمونه‌های بررسی‌شده، غزل‌های هفت تا دوازده‌بیتی بیش‌ترین کاربرد را داشته و کمتر از سه‌درصد از غزل‌ها جمعا پنج و شش بیت داشته است. این الگوی متنوع را در آثار غزل‌سرایان شاخص نسل قبل معاصر چون: منزوی و سیمین بهبهانی هم می‌توان دید. حال به دفترهای یاد شده می‌نگریم. در ، ۳۵ غزل از ۴۱ غزل پنج یا شش بیت دارد. در مجموع سه دفتر نخست فاضل نظری نیز، این میزان ۱۰۳ غزل از ۱۱۴ غزل است. این درست همان کلیشه‌ی طول است که به علل متعددی در شعر شاعران نسل‌های اخیر ایجادشده و در کنار دیگر کلیشه‌ها، شعر را به سمت ساختارهای تکراری و سطحی پیش برده است. کمی اندیشه، خودتکراری، محدودیت دایره‌ی واژگان، توجه به پسند مخاطب کم حوصله و فاصله گرفتن از درون جوشنده‌ی شاعر و تقویت کوشندگی و مضمون‌پردازی‌های عوام‌پسند در شاعری، علل اصلی نمود این کلیشگی در شعر معاصر است.
"بس از/ پس از: بحثی درباره‌ی ضبط یکی از ابیات گلستان سعدی" در پایان باب ششم گلستان (در ضعف و پیری) داستانی منظوم به مطلع زیر درج شده که ماجرای اختلاف زنی جوان و مردی پیر را به طنزی نسبتا برهنه روایت کرده است: شنیده‌ام که دراین روزها کهن پیری خیال بست به پیرانه‌سر که گیرد جفت ( کلیات سعدی، تصحیح استادولی و اسکندری، ص ۱۶۵) بیت آخرین این شعر نیز این‌گونه ضبط شده است: پس از خلافت و شُنعت گناه دختر نیست تورا که دست بلرزد گهر چه دانی سفت؟ (همان ص ۱۶۶) شارحان و مصححان گلستان درباره‌ی این بیت نظرهای تقریبا مشابه داشته‌اند؛ البته در برخی تصحیح‌ها از جمله گلستان غلامحسین یوسفی، صورت "گناه دختر چیست؟/ ص ۵۲۹) ضبط شده و در برخی نسخ، به جای خلافت، جلافت آمده؛ اما بیشتر توجّه شارحان، بر معنی شُنعت( زشتی/ سرزنش و...) و خلافت (اختلاف و احمقی و ...) تمرکز یافته است. آنچه در این یادداشت کوتاه به آن می‌پردازیم، ضبط آغاز این بیت است. در نسخه‌های کهن گلستان از نسخه‌ی ۷۲۶ کابل و دیگر نسخ معتبر قرن هشتم گرفته تا غالب نسخ سده‌های نهم، عمدتا این بیت به دلیل یک‌سانی رسم‌الخط (ب/پ) در این دوره، به صورت "بس از" ضبط شده است. مصححان و شارحان گلستان سعدی از فروغی و قریب و یوسفی تا خطیب رهبر و اسکندری و استادولی و دیگران (تا آنجا که دیده‌ام)، آغاز بیت را به صورت "پس از" آورده‌اند و هیچ‌یک، این احتمال را در نظر نداشته‌اند که ضبط "بس از" هم از منظر معنا و هم سبک سعدی، شایسته‌تر به نظر می‌رسد. اگر به ادب کهن پارسی بنگریم، کاربرد ترکیب "بس از" به معنای کفایت یا دست از کاری کشیدن و بس کردن، بارها در اشعار فارسی استفاده شده است؛ برای مثال عنصری در قصیده‌ی مشهورش در نقد غضائری رازی: بس ای ملک که "بس از" غالیان یافه‌سخن سته شوی و بر آن تیغت افکند اشعال ... نخست گفت که "بس از" عطا که سیر شدم بکرد باز تقاضای بدره و خرطال و سنایی در حدیقه‌الحقیقه با کاربردی مشابه گفته است: بس از آن وصف زلف و طره و خال بس از این هرزگفت و گوی مُحال عبارت "بس از چیزی یا کاری" در شعر کهن عمدتا با ضمایر "این/ آن" همراه است؛ چنانکه در بیت زیر از غزلیات سعدی نیز دیده می‌شود: رفت آنکه فقاع از تو گشایند دگربار مارا "بس از این" کوزه که بیگانه مکیده است کاربردی کاملا منطبق با شیوه‌ی حکایت گلستان را در بوستان سعدی باب پنجم هم می‌توان دید: شتربچّه با مادر خویش گفت: بس از رفتن، آخر زمانی بخفت که همین سیاق نشان‌دهنده‌ی درست بودن ضبط زیر برای بیت آخر حکایت گلستان است: بس از خلافت و شنعت، گناه دختر نیست(چیست) تورا که دست بلرزد گهر چه دانی سفت باید افزود که اگر "پس از" را چنانکه نظر اغلب مصححان است، صحیح بدانیم، شعر از منظر معنی هم دچار لغزش می‌شود؛ به این معنا که "پیش از خلافت و شنعت و مراجعه به قاضی، گناه از دختر بوده"، حال آنکه حکایت چیزی دیگر را مطرح کرده است. سعدی به عنوان قضاوت کننده‌ای بیرونی در پایان حکایت (چون بسیاری از حکایت‌هایش)، به پیر می‌گوید: از اختلاف و احمقی و بدگویی و سرزنش دست بردار و بس کن‌. گناه از دختر نیست و تقصیر متوجه تو و ضعف و پیری توست. @mmparvizan