eitaa logo
سیمای شهر کرکوند
332 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
2هزار ویدیو
6 فایل
برای دلبستن ، به خدا باید دلت را بهش گره بزنی یکی زیر،یکی رو ! مادر بزرگم میگفت : (قالی دستبافت مرگ ندارد) 🔊اخبار شهر کرکوند و شهرستان مبارکه با ما به روز باشید لینک کانال : @simaye_shahreh_karkevand
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆💠🔅💠﷽💠🔅 💠🔅💠🔅 🔅💠🔅 💠 ✅ پایچه ؛ غذای مفید زمستانی پاچه یا پایچه گوسفند غذایی مفید در فصول سرد سال است و طبیعتی گرم و تر دارد.ترکیبات مغذی آن شامل پروتئین، چربی، سدیم و پتاسیم می‌باشد. مصرف آن به صورت پخته و آب‌ پز در بهبود کم‌خونی و التیام زخم‌های معده و روده موثر است. اگر به دلیل سردی هوا و یا بدنبال ایجاد عفونت‌های ویروسی تنفسی گرفتگی صدا، سرفه خشک، خشکی گلو و سینه پیش آمد، تناول پایچه گوسفند به عنوان وعده اصلی غذایی توصیه می‌شود. پایچه گوسفندی در بهبود خشکی لب و زبان، التیام شکستگی‌های استخوان و رفع لاغری موثر است. این بخش مغذی از اندام گوسفند دیر هضم است و در شهرهای گرم و پُررطوبت و آنان که مبتلا به ضعف هاضمه هستند، احتیاط مصرف دارد. ❌ توصیه: از مصرف پوست و غضروف‌های پایچه گوسفند پرهیز شود. ✅ زیاده‌روی در مصرف پایچه گوسفند باعث قولنج و دل‌پیچه می‌شود و برای اصلاح این عارضه، توصیه می‌شود با دارچین پخته و با سرکه یا آویشن شیرازی میل‌ شود. 🖋 دکتر مریم مصفا (دکترای تخصصی داروسازی سنتی) ☜【طب شیعه】 🔅 💠🔅 🔅💠🔅 💠🔅💠🔅 🔆💠🔅💠🔅💠🔅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تجهیزات آتش نشانی آمریکا در هالیوود😈 Vs تجهیزات آتش نشانی آمریکا در واقعیت 😂
دلدادگی ۲۷ 🎬 : سهراب که متوجه نبود قاب چرمین بر گردنش شد، فوری و با دلهره ،راه رفته را برگشت ، او‌ گمان می کرد که بند قاب پاره شد و جایی افتاده ،وگرنه محال بود که از گردنش خود به خود بیافتد. با دقت تمام ، نقطه به نقطه حرکتش را بررسی کرد تا رسید داخل حرم ،کفش از پا به در آورد رفت جلوی ضریح، دوباره دستی به روی سینه گذاشت ، سلام داد و با لبخند رو به ضریح گفت : مثل اینکه توبه ی ما را پذیرفتید و دل از این عبد گنهکار نمی کنید... در همین حین ،پیرمرد خادم به او نزدیک شد و گفت :چه شده جوان ؟ نرفته برگشتی... سهراب نگاهش را از ضریح گرفت و رو به پیرمرد گفت : راستش...راستش یه قاب چرمین به گردنم بود ، البته از لحاظ مادی ارزش چندانی نداشت اما برای من ،مثل زندگی ام ارزش دارد ، فکر کنم آن را در حرم گم کردم. پیرمرد در حالیکه با نگاهش کف زمین را جستجو‌ می کرد گفت : من چیزی ندیدم ،مطمئنی اینجا افتاده؟ خوب فکر کن و ببین تا کجا آن را داشتی؟ سهراب همانطور که خیره به لبهای پیرمرد بود گفت : صبر کنید، آری درست است تا گرمابه بر گردنم بود...آنجا ...آهان به آقا سید دادمش... پیرمرد سری تکان داد و گفت: پس برو از آقاسید پسش بگیر و با زدن این حرف از سهراب دور شد ، سهراب ذهنش مشغول بود که زائر دیگری از کنارش گذشت و به او تنه زد. سهراب جلو رفت بوسه ای بر ضریح زد و گفت : آقا سید می گفت حاجت روا می کنی،من از شما اصالتم را خواستم ،حال آنکه تنها چیزی هم که نشانه ای از زندگی گذشته ی من بود را نیز از دست دادم،حالا چه کنم؟ در این شهر بزرگ و شلوغ سید را از کجا پیدا کنم؟ و ناگهان خود را به ضریح چسپانید و ادامه داد : امام رضا (ع) ،جان پسرت ، کمکم کن در مسابقه ی فردا برنده شوم ، به قصر راه پیدا کنم و آن قرآنی را که کریم میگفت و‌گویا نشانی خانواده ی من در آن است را بیابم...امام رضا ع ، جان هر که را دوست داری ناامیدم مکن و با زدن این حرم ،عقب عقب آمد و از درب خارج شد. سهراب کلا در خیالات خود دست و پا میزد و راه کاروانسرا را در پیش گرفت ،او به فکرش رسید تا از کسبه و آن حجره دار داخل بازار سراغ آقا سید را بگیرد تا قاب چرمین را از او باز پس گیرد... همانطور که جلو میرفت ، خود را داخل بازار دید، سریع خودش را جلوی همان دکان صبح رسانید ، فروشنده انتهای دکان خم شده بود و مشغول کاری بود، سهراب سینه ای صاف کرد و با صدای بلند گفت : آهای عمو!! من نشانی آقا سید را می خواهم... دکان دار کمرش را صاف کرد و به طرف او برگشت و گفت : علیک سلام ،کدام سید؟ در این شهر پر است از آقا سید که هر کدام هرازگاهی گذارشان به اینجا می افتد. سهراب جلوتر رفت ، خوب که دقت کرد ،این آقا ،فروشنده ی صبح نبود ، پس با من و من گفت : آن آقایی که صبح داخل دکان بود...آن آقا ،سید را می شناسد... دکان دار نزدیک تر آمد ، همانطور که آجیل های دستش را زیر و رو می کرد از زیر چشم، نگاهی به سهراب انداخت و گفت : صبح پدرم اینجا بود ،ساعتی پیش برای امری فوری از خراسان خارج شد ، به گمانم تا ده روز دیگر هم بر نگردد.. سهراب آهی کشید و بدون اینکه حرفی بزند از جلوی دکان گذشت و با خود گفت : انگار عالم و آدم دست به دست هم داده اند تا سهراب نگون بخت به خواسته اش نرسد . بعد از طی مسافتی بالاخره به کاروانسرا رسید. یاقوت یک چشم روی صحن کاروانسرا بود ، دست هایش را پشت سرش زده بود و در حال قدم زدن اطراف را از نظر می گذراند، تا چشمش به سهراب با ریخت و قیافه ی جدید افتاد، فی الفور جلو آمد و همانطور که نیشش را باز کرده بود گفت : به به پسر کریم بامرام ، اولش نشناختمت، چی شده تیپ و لباس عوض کردی؟ چقدر شبیه آقا س....و ناگهان ادامه ی حرفش را خورد. سهراب چشمانش را ریز کرد و گفت : شبیه کی شدم؟!! یاقوت دستش را تکان داد و گفت : شبیه هیچ ، شبیه آقا زاده ها ، شبیه بزرگان شده ای... سهراب شانه ای بالا انداخت و راه اتاق را در پیش گرفت ، در حین رفتن متوجه قلندر شد که داشت با خوشحالی ورجه ورجه می کرد و رخت و کلاه نویی را انگار تازه خریده بود و به نظر هم گران قیمت می آمد به رخ دیگران می کشید. دارد... 📝 به قلم : ط_حسینی 💦🌧💦🌧💦🌧
9.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💎نظر دکتر عزیزی درباره ملاک های زشتی و زیبایی چهره... بانظرش موافقی؟؟؟ 🌸 ‌ ✦‎࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
يارو ‏واسه عمل بینی از اون سر دنیا پاشده اومده ایران! اونوقت ما بخاطر دور بودن کنترل، ساعت ها شبکه 4 رو نگا میکنیم😕🤦‍♀😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
23.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مجنون بدون دم زدن عاشق نمیشود پس نیست عاشق آنکه دم از تونمیزند سلام صاحب الزمان ❤️ اللهم عجل لولیک الفرج
📖 تقویم شیعه شمسی: دوشنبه ۲۴ دیماه ۱۴۰۳ هجری شمسی میلادی:monday 13 january2025 قمری: الثلاثاء ۱۲ رجب ۱۴۴۶ هجری قمری 🌹 امروز متعلق است به: 🔸حضرت امام حسن مجتبی و امام حسین عليهما السّلام 📿 اذکار روز: 👈صد مرتبه ذکر یا قاضى الحاجات 👈۱۲۹مرتبه یالطیف بگوید تا مال کثیر یابد. 🙏بارالها در فرج حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف تعجیل فرما و گره از مشکلات همه مردم باز کن ✅ وقایع روز: مناسبت خاصی ثبت نشده است 🗓 روز شمار تقویم: 💐⏳۰۱ روز تا ولادت حضرت امیرالمؤمنین علی عليه السّلام (۲۳سال قبل هجرت ) ◼️⏳۰۳ روز تا سالروز رحلت حضرت زینب کبری سلام الله علیها (۶۲ه ق) اَللّهُــمَّ_عَجـِّـل_لِوَلیِّــکَ_الفَــــرَج لبیک_یا_خامنه_ای 📌 بازنشر کلیه مطالب جهت روشنگری عموم مردم ، با ذکر صلوات ، بدون ذکر منبع هم مجاز است.