eitaa logo
سیمای شهر کرکوند
323 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
6 فایل
برای دلبستن ، به خدا باید دلت را بهش گره بزنی یکی زیر،یکی رو ! مادر بزرگم میگفت : (قالی دستبافت مرگ ندارد) 🔊اخبار شهر کرکوند و شهرستان مبارکه با ما به روز باشید لینک کانال : @simaye_shahreh_karkevand
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ذکر مهــر و سجاده🩷 جانم یا امام سجاد🩵 میلاد با سعادت امام زین العابدین، سید الساجدین، حضــــــرت سجاد علــــیه‌السلام مبارک باد.♥️ 💐 💐 💐 «ع»
🌺 یکی از مهم‌ترین مهارت‌ها توی زندگی «دوباره شروع کردنه» اتفاقات همیشه آدم رو غافلگیر می‌کنند باید بتونی خودتو جمع کنی و دوباره شروع کنی🌹 حتی اگر بار ۱۰۰اُم باشه...👌 🌸 ‌ ✦‎࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ ✦‎࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🔴 ♻️ یکی از قویترین داروها در درمان سردی مثانه، تکرر و بی اختیاری ادرار، نوشیدن مخلوط شیر و است. بدین منظور یک قاشق چایخوری زردچوبه را در یک فنجان شیرداغ حل کرده و پس از اینکه کمی از داغی آن کاسته شد بامقداری عسل شیرین کنید و شبها قبل از خواب میل نمایید. بسته به مزاج بیمار مقدار زردچوبه و شیر متغیر بوده حتی میتوان بجای شیر از شیربادام نیز استفاده کرد، همچنین میتوان به ترکیب فوق یک قاشق چایخوری روغن نارگیل افزود. 📚 حکیم حسین خیراندیش ☜【طب شیعه】
‏یه مسواک دیدم ۱۱۰ هزار تومن، فکر کنم عصب کشی و ایمپلنت هم خودش انجام میده🤣😅😂😂😅🤣
دلدادگی ۴۴ 🎬 : گلناز خودش را به شکیب رساند و همانطور که نفس نفس می زد گفت : س‌‌...سلام شکیب که گرم گفتگو با مردی دیگر بود ،با شنیدن صدای نازک زنانه ای ، سرش را بالا آورد و تا چشمش به گلناز افتاد ،با اشاره به پشت سرش که کمی خلوت تر بود به راه افتاد و همانطور که همقدم با گلناز شده بود ،با سری پایین و لحنی ملایم گفت : سلام بانوی جوان ، به خدا قسم هر چه که شاهزاده خانم گفته بودند ،مو به مو انجام دادم ، خیلی از دواطلبینی را که میرفتند تا در دام کاووس و بهادرخان ،گرفتار آیند، آگاه کردم ، اصلا نمونه اش همین شیرمرد که برنده شدن حق او بود ،همین «سهراب» را من آگاه کردم ، وگرنه بهادر وکاووس کلکش را همان انتهای قصر می کندند و به نوعی سرش را گرم می کردند تا به مسابقه نرسد. گلناز که با شنیدن نام سهراب هیجان زده شده بود گفت : از ....از این جوان که گفتی نشانی ،چیزی می دانی؟ شکیب که انگار انتظار شنیدن این حرف را نداشت ، سریع نگاهش را از زمین گرفت و به چهره ی گلناز که زیر روبنده اش پنهان بود ،خیره شد و گفت : نشانی سهراب را برای چه می خواهید؟! آن بیچاره که با حیله ی ناجوانمردانه ی بهادرخان از میدان به در شد، جایزه هم که تقدیم بهادرخان کردند ، برای چه.... گلناز که از پرحرفی شکیب حوصله اش سر رفته بود گفت : ببین شکیب ، کمتر حرف بزن و گوش بگیر تا بدانی چه می گویم. غروب نشده ، نشانی این جوان را پیدا می کنی و با دست پر به قصر می آیی ، همان جای همیشگی منتظرت هستم ، اما اینبار شاهزاده خانم هم خودش ،حضور خواهد داشت ، در ضمن اگر چنته ات پر باشد ، پول خوبی نصیبت می شود ، همانطور که تا به حال شده... شکیب که دهانش از تعجب باز مانده بود ،بدون آنکه حرفی بزند ،سرش را تکان داد ‌ گلناز پشت به شکیب کرد تا برود ، ناگاه روی پاشنه ی پا چرخید و درحالیکه انگشتش را جلوی صورت شکیب تکان میداد گفت : اما وای به حالت از این سوال و جوابها و این دیدارها ،کسی بو ببرد، می دانی که آنوقت مرغان آسمان باید به حالت گریه می کنند‌. شکیب که با این تهدید دخترک قصر نشین به خود آمده بود ، خنده ی ریزی کرد و سرش را پایین انداخت و گفت : خیالتان راحت ، شکیب دهانش قرص قرص است ، کی از این زبان درازی ها کرده که حالا بکند و چون جوابی از گلناز نشنید ، سرش را بالا آورد تا عکس العمل گلناز را ببیند که متوجه شد ، این دخترک زیبا در حال دور شدن از اوست... شکیب بشکنی زد و همانطور که سرخوش از سکه هایی که قراربود نصیبش شود ، به طرفی میرفت ،با خود زمزمه کرد : تو کیستی سهراب؟! درست است که نامت به عنوان برنده اعلام نشد و پولی نصیبت نشد ، اما وجودت برکت است ، از وقتی دیدمت ،مدام سکه هست که به جیب شکیب می ریزد‌.‌.. دارد.... 📝 به قلم : ط_حسینی 💦🌧💦🌧💦🌧
10.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از شدت بی نمکی جوک ها خندم گرفت 😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| ※ گذاشته هایی که آینده‌ات رو نابود می کنند! منبع : کینه سرطان روح اللهم عجل لولیک الفرج🌹