eitaa logo
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
9.7هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
3.6هزار ویدیو
34 فایل
فروشگاه صنایع دستی و سوغات سیستان 🔸با هدف ایجاد اشتغال و فروش محصولات خانواده های کم برخوردار روستاهای منطقه سیستان 📲آیدی جهت سفارش: @sistan 📦ارسال رایگان به تمام نقاط کشور📦 🔹زیر مجموعه مرکز نیکوکاری امام رضا(ع)
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5805345889132217568.mp3
5.02M
🙏محرم راز به جز عاشق صادق نبود... 🔺 #داستان_تشرف شیخ مرتضی انصاری به محضر امام عصر علیه السلام. #تشرفات ‌‌بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
4_5805345889132217568.mp3
5.02M
🙏محرم راز به جز عاشق صادق نبود... 🔺 #داستان_تشرف شیخ مرتضی انصاری به محضر امام عصر علیه السلام. #تشرفات ‌‌بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
💎 به نیت سلامتی امام زمان عج: ⏪سیدابن طاووس می نویسد: ایامی که در مدرسه علمیه بعثت سکونت داشتم طلبه ای که نزد من موثق بود راجع به صدقه برای وجود نازنین امام زمان (ارواحنا فداه) می گفت: 🌠شبی از حرم حضرت رضا(علیه السلام) به طرف مدرسه می آمدم. در آن شب بسیار برای امام زمان (عج) دعا کرده و در فراقش اشک ریختم. 🔹در وقت برگشتن از حرم به بازار سرشور رسیدم که فقیری جلوی مرا گرفت و از من چیزی خواست هر چه دست در جیب لباسهایم کردم چیزی پیدا نکردم مگر یک پنج ریالی. ⬅آن را با آنکه کم بود با شرمندگی به آن فقیر دادم و نیت کردم که این صدقه برای حفظ وجود مقدس امام زمانم باشد. ⭕️فردای آن شب هنگامی که برای حضور در درس به بازار سرشور رسیدم یکی از کسبه ها که قبلاً مرا می شناخت تا چشمش به من افتاد مرا با صدای بلند صدا زد، وقتی که نزد او رفتم.گفت: دیشب چه عملی را انجام دادم؟!گفتم مگر چه شده است: 🌠گفت: دیشب در عالم رویا دیدم حضرت بقیه الله (ارواحنا فداه) سوار بر اسب سفیدرنگی هستند و وارد بازار سرشور شدند و جمعیتی در پشت سر آن حضرت در حرکت بودند که فرمودند: آمده ام جزای احسان فلان طلبه را بدهم (واسم تو را بردند). ‌‌بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
⁉️تلاش برای رویت امام یا زمینه سازی ظهور؟ ◀علی‌ بن محمد از محمد ‌بن ‌علی بن‌ابراهیم و او از عبدالله بن صالح نقل می‌کند که گفت: ✨«امام زمان (عج) را در کنار حجرالاسود مشاهده کردم که مردم همگی جذب نورانیت وجود او شده بودند، در حالی که ایشان را نمی‌شناختند، چنین مجذوب بودند». ⏺در حالی که حضرت صاحب‌الزمان (عج) می‌فرمود: «ما بهذا امروا»؛‌ «به این کار امر نشده‌اند». 🔰کنایه از اینکه شیعیان به کارهای عملی، جهت فراهم کردن زمینه ظهور آن حضرت مامور هستند و باید همه به دنبال آن کار بروند و صرف ایستادن و به به گفتن کافی نیست. 📔فرهنگ سخنان حضرت مهدی عج؛ دشتی (ره) صفحه 71-72، به نقل از اصول کافی جلد یک صفحه 331. ======= 🔽🔽 ‌‌بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
✨﷽✨ ❇️ 🌟 تشرف شهید اسماعیل هنری به نقل از فرزندشان: پدرم سالها قبل از شهادتش کتابی در رابطه با ملاقات امام زمان ارواحنافداه بدست‌شان میرسد و مطالعه میکند، کلا با اینکه فردی مخلص با تقوا بود بیشتر از همیشه در فراق امام زمان ارواحنافداه ضجه و ناله میزدند، عاشق دیدار با حضرت مهدی ارواحنافداه بودند، جمعه ها وقتی که در سیرجان بودند از صبح زود با دهان روزه به بیابانهای و باغهای اطراف شهر میرفتند، قرآن و مفاتیح هم همراهشان میبردند تا عصر در فراق امام زمان ارواحنافداه گریه و زاری میکردند. یکبار برادر بزرگم که ۸ سال بیش نداشت همراه خود برده بود میگفت بروید بازی کنید من دعا باید بخوانم. برادرم میگفت وقتی برمی گشتم می دیدم سرش را به دیوار باغ گذاشته صورتش پر از اشک شده بود ناله می زده مهدی جان آقای من، حجت من کجایی؟ وقتی به خانه بر می گشت رمقی در تن نداشت. ایشان حتی در وصیت نامه اش نوشته: مردم امام زمان ارواحنافداه را از خودتان خشنود نمایید، گناه نکنید. ✨💫✨ در سال ۶۲ ایشان عازم مکه مکرمه شدند در روز عرفه روز عرفات ایشان چادر به چادر دنبال امام زمان ارواحنافداه میگشتند وناله می زدند، در صحرای عرفات در آنجا با همراهانشان مشغول خواندن دعای عرفه میشوند همینطور که دعا میخواندندو آقا را صدا می زدند یکبار آقای عربی زیبا و نورانی را از فاصله دور دور ایشان را با اسم صدا میزند و میفرمودند: اسماعیل بیا، پدرم شهید هنری چندبار میگوید: من بیام!؟ آقا میفرمایند: بله اسماعیل بیا! ایشان تعریف میکند چون اطراف صحرای عرفات سنگ کلوخ و لجن بوده بنابراین تصمیم میگیرند کفش هایشان را بردارند برود ببیند آقا چیکارشان دارند یکمرتبه تا کفش هایشان را بر میدارد میبیند آقا نیستند، به دوستانشان میگویند آقای عرب را ندیدید؟ ✨💫✨ دوستانشان میگویند ما فقط می دیدیم میگویید من بیام ولی کسی را مشاهده نمی‌نمودیم در آنجا می فهمند آقا امام زمان ارواحنافداه را ملاقات نموده اند و حتی دوستانشان هم متوجه شده بودند ایشان حضرت را دیده اند ایشان از فرط گریه که چرا نتوانسته همراهشان برود بیحال میشود وقتی حالشان خوب میشود دوستان شان اورا می‌بوسند گریه میکنندو التماس دعا میخواهند شب عید قربان یعنی همان شب که بخواب میروند حضرت را مجدد در خواب می‌بیند که در کنار کعبه ایستاده اند و پدرم میگویند، در عالم خواب گفتم آقا کجایین؟ چرا رفتید؟ میفرمایند اسماعیل رفتی کفشهایت را برداشتی دیگر من رفتم ولی حاجی، حجت مقبول این پاکت نامه را بگیر میگویند پاکت را گرفتم گفتند بازش کن، بازش کردم نوشته شده بود دعوت به شهادت گفته بودی، شهادتت تایید شد. 🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة ‌‌بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
CQACAgQAAxkBAAErJXhgi52X1bn7QuSlY9ozV90CwZmnVwACPgoAAsVXWFD4ZQEigkVtiB8E.mp3
6.77M
🔺حقیقت قرآن، اینجاست! کربلایی کاظم ساروقی به محضر امام عصر علیه السلام و عنایت بهت آور مولای عالم به او. @Hamdeli_zohor
✳️منتظران ظهور 🌸سالياني پيش از اين، سيّدي در نجف اشرف بود که گاه و بيگاه براي عبادت به "مسجد سهله " مشرّف مي‌شد و شبي را در آنجا بيتوته مي‌کرد. آن سيّد، خود نقل کرده بود که شبي از شب‌هاي زمستان از اتاق خود در مسجد خارج شدم تا تجديد وضو کنم. در اين حال، گروهي را که از چندين خانواده تشکيل شده بود، سرگردان در صحن مسجد مشاهده کردم. اين گروه در آن فصل سرد به مسجد آمده، امّا هيچ اتاقي را خالي نيافته بودند تا در آن سکونت کنند. از اين رو، ناراحت و نگران در صحن مسجد منتظر بودند تا به اتاقي پناه برند. آن سيّد هم که وضع اينان را مشاهده مي‌کند و به ويژه از همراه داشتن شماري خانم و طفل خردسال به همراه اينان ناراحت مي‌شود، اتاق خود را در اختيار آنان مي‌نهد تا در آن به استراحت بپردازند و خود به اتاقي مخروبه ـ که بر فراز مقام حضرت صاحب‌الزّمان(ع) در کنار مسجد سهله قرار داشت پناه می برد. اين اتاق، سخت مخروبه بود و خاک تمامي کف آن را پوشانيده بود. سيّد با دست، خاک‌ها را به کناري مي‌زند و پتوي خود را کف اتاق پهن مي‌کند و عبا بر سر مي‌کشد و ساعتي مي‌خوابد، تا پس از آن برخيزد و به عبادت بپردازد، امّا ساعتي بعد در حالتي که فضاي مسجد سخت نوراني شده بود از خواب برمي‌خيزد. ديدن فضاي نوراني مسجد، او را هراسناک مي‌کند، مي‌پندارد که خورشيد طلوع کرده و نماز صبح او از دست رفته است. از اين رو با عجله در اتاق را مي‌گشايد تا ببيند که آيا هنوز زماني براي گذاردن فريضه صبح باقي است، يا وقت از دست رفته و نماز او قضا شده است. در اين حال صدايي روح‌پرور دل او را به همراه خود مي‌برد: "خدايا! رحم کن شيعيان مرا! دوستان و علاقه‌مندان مرا رحم کن و آنان را به من ببخش!. " سيّد در طلب صاحب صدايي که او را بي‌خود کرده بود، صحن مسجد را مي‌نگرد و کسي را افتاده بر روي خاک و در حالت تضرّع مي‌يابد، که مرتّب مي‌گويد: "خدايا! شيعيان مرا ببخش و محبّان و علاقه‌مندان مرا عفو کن! " سيّد در طلب زيارت صاحب صدا به داخل اتاق برمي‌گردد تا کفش به پا کند و به صحن مسجد برود، امّا چون باز از اتاق خارج مي‌شود، همه مسجد را در تاريکي مي‌يابد و چون ساعت خويش را مي‌نگرد، درمي‌يابد که تازه دو ساعتي از نيمه شب گذشته است؛ پس با افسوس به اتاق خويش برمي‌گردد و پي مي‌برد که آن شخص، وليّ‌عصر، حضرت حجّت(ع) بوده‌اند. 🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃 ♡ همدلی برای ظهور به نیت سلامتی امام زمان(عج)♡