eitaa logo
پاتوق کتاب آسمان
501 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
139 ویدیو
19 فایل
🔹معرفی‌و‌عرضه‌آثار‌برجسته‌ترین‌نویسندگان‌و‌متفکرین‌ایران‌و‌جهان 🔸تازه‌های‌نشر 🔹ارسال‌به‌سراسرایران آلبوم کتاب‌ها: @skybook_album ادمین: @aseman_book آدرس:خ‌مسجد‌سید خ‌ظهیرالاسلام‌کوچه‌ش۳ بن‌بست‌اول سمت‌راست "سرای‌هنر‌و‌اندیشه" تلفن:09901183565
مشاهده در ایتا
دانلود
. . یک بار که شده بود گفتم "دیگه نباید برے" گفتی "مثل نباش" گفتم "تو غمت نباشه من دوست دارم با زنان کوفی بشم، تو اصلا اذیت نشو و فقط نرو " گفتی "باشه نمےرم" بعد از ناهار گفتم "منو می بری " - کجا؟ - کهنز - چه خبره؟ - هیئته - نباید بری -چرا؟ -مگه نگفتی من نرم . من سوریه نمیرم ،اسم تو هم نیست ،اسم جدیدت . اسم منم دیگه نیست، . اسم رو هم عوض میکنیم . هیئت و مسجدم نمی‌ریم و فقط توی خونه میخونیم ، تو هم با زنان کوفی محشور میشی! -اصلا نگران نباش. هیئتم نمیریم  بعد از ظهر هیئت نرفتم. شب که شد ، دیدم نمی‌شود هیئت نرفت. گفتم "پاشو بریم هیئت" -قرار نبود هیئت بریم آزیتا خانم چرا اینجوری میکنی آقا مصطفی ؟ -قبول میکنی من سوریه برم و تو اسمت سمیه باشه و اسم من مصطفی و اسم دخترم فاطمه و پسرم محمد علی؟در آن صورت هیئت و نماز و مسجد هم میری. -من رو با هیئت تهدید می کنے ؟ -بله یا رومی روم یا زنگی زنگ. -کمی فکر کردم و گفتم "قبول! ".... . . 📚اسم تو مصطفاست/ راضیه تجار زندگی نامه داستانی شهید مصطفی صدرزاده به روایت همسر . . @skybook
. . "یوما" رمانی است درباره زندگی حضرت خدیجه(س)،‌ در واقع می‌توان گفت،‌ برهه‌ای از زندگی حضرت خدیجه(س) یعنی از زمانی که همسر حضرت رسول(ع) شدند تا زمان وفات را روایت کرده است. محور اصلی داستان همانطور که از نامش پیداست، به وجه بودن مرتبط است ، حضرت خدیجه(س) مادر حضرت برجسته ترین بانوی اسلام بودند ، هم چنین وجهه مادر بودن ایشان تنها به این باز نمی گردد، بلکه حضرت خدیجه پیش از ازدواج با حضرت رسول نیز به مادر ایتام معروف بودند... . . @skybook
پاتوق کتاب آسمان
. . #کتاب_هفته 📚اسم تو مصطفاست/ راضیه تجار . . ♦️تا پایان هفته می تونید این کتاب رو با ۱۰% تخفیف از
. . یک بار که شده بود گفتم "دیگه نباید برے" گفتی "مثل نباش" گفتم "تو غمت نباشه من دوست دارم با زنان کوفی بشم، تو اصلا اذیت نشو و فقط نرو " گفتی "باشه نمےرم" بعد از ناهار گفتم "منو می بری " - کجا؟ - کهنز - چه خبره؟ - هیئته - نباید بری -چرا؟ -مگه نگفتی من نرم . من سوریه نمیرم ،اسم تو هم نیست ،اسم جدیدت . اسم منم دیگه نیست، . اسم رو هم عوض میکنیم . هیئت و مسجدم نمی‌ریم و فقط توی خونه میخونیم ، تو هم با زنان کوفی محشور میشی! -اصلا نگران نباش. هیئتم نمیریم  بعد از ظهر هیئت نرفتم. شب که شد ، دیدم نمی‌شود هیئت نرفت. گفتم "پاشو بریم هیئت" -قرار نبود هیئت بریم آزیتا خانم چرا اینجوری میکنی آقا مصطفی ؟ -قبول میکنی من سوریه برم و تو اسمت سمیه باشه و اسم من مصطفی و اسم دخترم فاطمه و پسرم محمد علی؟در آن صورت هیئت و نماز و مسجد هم میری. -من رو با هیئت تهدید می کنے ؟ -بله یا رومی روم یا زنگی زنگ. -کمی فکر کردم و گفتم "قبول! ".... . . 📚اسم تو مصطفاست/ راضیه تجار زندگی نامه داستانی شهید مصطفی صدرزاده به روایت همسر . . @skybook