"پاتوق کتاب آسمان"
. ...او معتقد است که در این سفر آدم بیدردی را به درد فروخت و داستان فرزندان آدم فرایادآوردن دوبار
.
بله... در این انبوه آدمها و چهرهها و نگاهها و حرفها که در تاریخ دور هم نشستهاند و من در جمع آن همه، ناگهان چشمم افتاد به دو سه تا آشنا! مخاطب آشنا!
حیف که این کلمه را پوک و پوچ کردهاند و نمیتوانم به کمک آن برسانم که چه میخواهم بگویم: حیف!
آشنایی... آنچه خدا نیز میخواست و میخواهد.
نمیخواست در کویر عدم تنها نفس بکشد؛ در پس پرده غیب، برای ابد، مجهول ماند. نیاز همیشه زاده نقص نیست، زادهٔ فقرنیست. نیازهایی هست که زاده کمال است و اقتضای غنی. آنکه زیبایی دارد در جست و جوی نگاه آشنایی است که بدان عشق ورزد. آنکه غنی است نیازمند یافتن نیازمندی است که ببخشد. نیرومند نیازمند حریفی است تا در همش شکند و نه دفتر، کتاب چشم به راه خوانندهای خاموش نشسته است. نه ویرانه، گنج در انتظار دست آشنایی است که از زیر آوار بیگانگی بیرونش کشد و دلی که حرف دارد مشتاق یافتن مخاطبی است تا زندانیان معانی را که در درون طغیان میکنند و از خاموش مُردن به وحشت افتادهاند آزاد کند.
📚 هبوط
#دکتر_علی_شریعتی
@skybook
.
📚 بوطیقای ارسطو برای فیلمنامه نویسان
#مایکل_تی_یرنو
ترجمه: #محمد_گذرآبادی
#نشر_ساقی
قیمت: ۵۰.۰۰۰ تومان
#فلسفه #هنر #سینما
@skybook
.
خوش نداشتم و ندارم که دوستانم و بزرگان به خاطر دوستی و محبت از من دفاع کنند و مرا از میان طوفان بلای حوادث نجات دهند یا رحمت و شفقت دوستان و مخلصین را برانگیزم و از قدرت معنوی و مادی آنان در راه هدف مقدس خویش استفاده کنم.
همیشه میخواستم شمع باشم و بسوزم و نور بدهم. میخواستم در دریای فقر غوطه بخورم و دست نیاز به سوی کسی دراز نکنم. میخواستم فریاد باشم.
خدایا! تو را شکر میکنم که مرا با درد آشنا کردی تا درد دردمندان را لمس کنم، و به ارزش کیمیایی درد پی ببرم و ناخالصیهای وجودم را در آتش درد بسوزم و خواستههای نفسانی خود را زیر کوه غم و درد بکوبم و هنگام راه رفتن روی زمین
و نفس کشیدن هوا وجدانم آسوده و خاطرم آرام باشد تا به وجود خود پی ببرم.
خدایا! تو را شکر میکنم که مرا در آتش عشق گداختی، و همهی موجودات و خواستنیها را به جز عشق و معشوق در نظرم خوار و بی مقدار کردی، تا از کنار هر حادثه وحشتناک به سادگی و آرامی بگذرم و دردها تهمتها، ظلمها، فشارها شکنجهها را با سهولت تحمل کنم...
...مرگ از من فرار میکند...
#شهید_چمران
#انتشارات_روایت_فتح
@skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
. در اینجا باز برای اینکه سوء تفاهمی پیش نیاید و گمان نشود که افراد مردمان مسؤول توسعه نیافتگی جامع
.
مسائل فلسفی را فیلسوفان جعل نکردهاند فلسفه هم برحسب اتفاق به وجود نیامده و حاصل ذوق و سلیقه کسانی مثل سقراط و ابن سینا و دکارت و هگل نیست. این فیلسوفان با گوش دادن به سخن زمان فیلسوف شدهاند. سقراط که خود را مامای افکار میدانست همین را میگفت. ابن سینا نیز در طی عمر کوتاه خود کوشید که مسائل عالم خود را در چارچوب تفکر فلسفی یونانی طرح کند و راه عقل را نشان دهد. بیهوده و بیوجه نیست که فلسفه در عالم اسلام در میان شیعیان که زمان را خالی از امام و راهنما نمیدانستند و پاسخ مسائل در نظرشان از پیش معلوم نبود پدید آمد. ما هنوز به درستی تحقیق نکردهایم که فلسفه در عالم اسلام چه شأن و مقامی داشته و در تقدیر غریبانه خود چه اثری به خصوص در علوم کلام و اصول و احياناً تفسير و بالاخره در شیوه زندگی مردمان و در اخلاق و سیاست داشته است. اما این حادثه را نمیتوانیم کوچک و بی اهمیت بیانگاریم که فلسفه و علم یونانی مورد توجه مسلمانان قرار گرفت و از میان آنان نیز این مردم ایران بودند که به آن اقبال کردند و راه تفکر و دانش و دانایی را ادامه دادند که بهره علمشان به اروپا هم رسید.
📚 خرد سیاسی در زمان توسعهنیافتگی
#رضا_داوری_اردکانی
#فلسفه
@skybook
.
...قصه داستان...
خواندن آثار ادبی دنیای جدید (رُمان)
یکشنبهها ساعت ۲۰:۳۰
مجلس چهارم، امشب ۴ تیر ماه ۱۴۰۲
زنده از طریق لینک:
https://www.skyroom.online/ch/sohasima/jirjirak
#قصه_داستان
@soha_sima
@skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
. ...قصه داستان... خواندن آثار ادبی دنیای جدید (رُمان) یکشنبهها ساعت ۲۰:۳۰ مجلس چهارم، امشب ۴ تیر
.
سلام
با عرض پوزش جلسه امشب #قصه_داستان برگزار نمیگردد.
.
.
📚 مرد روزهای سخت
کودکی نامداران
(من مصطفی چمران هستم)
نویسنده: پرویز امینی
#کودک_و_نوجوان
@skybook
.
📚 رویای یک دیدار
نویسنده: سید ناصر هاشم زاده
#انتشارات_عهد_مانا
«رؤیای یک دیدار»، روایت رؤیایی شیرین است که "روزبه زرتشتی" را به "سلمان محمدی" بدل میکند و او را در زمره اهل بیت پیامبر میآورد.
@skybook
.
...باز بیدار شدم بی آنکه چشم باز کنم. در آن لحظه دل کندن از خانه به نظرم کاری بس سخت آمد و پیش از آنکه دوباره به خواب روم، فکر کردم بیخیال جبهه، کی حال رفتنش را دارد. و باز از سنگینی حضور کسی بیدار شدم که پدر بود. این را از خس خس سینهاش فهمیدم. الکی غلتیدم و رویم را کردم آن ور. نمیدانم چرا میلرزیدم. بوی سیگار با بوی ادوکلنی که فقط رایحهاش را از پدر شنیدهام، به مشام میرسید و فکر رفتن از خانه را سختتر میکرد. صدای اذان که بلند شد، فکر کردم که بله، دل کندن سخت است، اما ماندن سختتر است، و این تجربهای بود که دیگر نمیخواستم تکرار شود.
📚 نه آبی نه خاکی
#علی_موذنی
#سوره_مهر
#ادبیات_پایداری
@skybook