eitaa logo
🖋سید محمد علی فتاحی🖋
116 دنبال‌کننده
20 عکس
3 ویدیو
5 فایل
به نام خدا نویسنده ی آینده، با قلمی برنده، در راه امام زمان.🖋🗡 داستان هایی برای فارغ شدن، و متن هایی برای درنگ✨ از دیدگاه نوجوان امروز بخوانید. سید.محمد.علی.فتاحی عضو تیم تحریریه نشریه نوفکران و مدرسه تخصصی نویسندگی لبیک. ارتباط: @smafattahi
مشاهده در ایتا
دانلود
نسخه4.pdf
6.45M
نسخه چهارم نشریه نوفکران به صورت الکترونیکی منتشر شد نوفکران رو همون آبراهه ی بدونید که هم جهاد کرده هم فرهنگسازی نوجوان هم جانانه ایده های نوجوان رو در پیش گرفته و می‌خواهد راجبش حرف بزند این نسخه درباره امید و امید آفرینی به جامعه می‌نویسد و کاملا دیگر انتقاد و مطالبه کرده است از مسئولان آموزش و پرورش البته به زبان طنز😁 مصاحبه دارد با نوجوان موفقی که از جنس اجراست‌..🎤 🎖نکته جالب این نسخه طراحی بعضی از صفحات توسط هوش مصنوعی بود که داخل نشریه هم مفصل توضیح و پیش زمینه برای نوجوان باز شد و به مانند قبل هم کد Qr را برای مسائل که میتونستید بهتر و باز تر مطالعه کنید گذاشتیم همچنین یک تبلیغ ریز هم افتتاح رادیو اول انجام دادیم دیگ کامل کامل فقط و فقط برای تحقق بهتر شعارمون از نوجوان برای نوجوان ✍️نکته ای موردی هست با ادمین در ارتباط بزارید: @admin_nofekran کانال ایتا: @no_fekran پیج اینستاگرام: Nofekran.ir
عرض سلام و ادب این هم مطالبی که در چهارمین نسخه ی نشریه ی نوفکران از بنده منتشر شد تقدیم نگاه مهربونتون 👆🌹
📚داستان کوتاه دنباله دار آلونک... (قسمت آخر) عضلاتش کوفته و چند تکه چوب در تنش فرو رفته بودند. صدای باران و رعد در سرش ذره ذره گم میشد، و چشمان تارش را که باز میکرد آرام آرام کله هایی را میدید که از طبقه ی بالا به او خیره شده بودند. نفسی بی جان به قصد جیغ کشید و با حرکتی شبیه به خزیدن در هوا به سمت در حرکت کرد. سرش را بالا آورد اما به جای درب، مردی را دید که جای چشم دو حفره ی خون آلود، و سینه ای دریده داشت.☠ صوتی در استخوان های گوشش دست و پا میزد و انگار، روحش در آستانه ی بیرون کشیده شدن بود. به معنای واقعی جان میکند. پسرک به پشت برگشت و مرد عبوس و بد اخلاق، با داسی که در هوا میچرخواند فریاد کشان به سمتش می‌جهید. پسرک چشمانش را بست، و آماده بود تا به جنازه ای دیگر، در میان آلونک تبدیل شود. جنازه ای تنها، که هیچ بازدید کننده ای ندارد. تمام خاطراتش را مرور و اشک را بر دیده جاری کرد. برای چه به این آلونک آمده بود؟ ناگهان دستی خیالی و انرژی غیر قابل لمس او را به جایی پرتاب کرد. پسرک چشمانش را که باز کرد. تمام احساسش را که دوباره در دست گرفت، قطرات باران را روی تن زخمی اش حس کرد. صدای رعد را شنید و پدرش را دید، که جلوی در آلونک ایستاده است. پسر سعی میکرد تن کوفته اش را بلند کند. اما فایده ای نداشت. انگار خرد شده بود. 💀 نیم خیز شد و با صدایی که انگار فراموشش کرده بود، فریاد کشید:« میخواهم با تو باشم!» روح پدرش میگریست. چشمان بی غرنیه اش قرمز و مو هایش سفید تر میشد. پدر پسرک، با صدایی که میان باران و رعد پیچ و تاب میخورد گفت:« من هم دلتنگ تو هستم. اما نمیشود. هر دفعه اینجا بودی تو را با لبخند نظاره میکردم. تو را نظاره میکردم. تمام قد کشیدنت را. ذره ذره بزرگ شدنت را. برو که مادر بزرگ نگران توست!» پسرک بی هوا به سمت آلونک دوید و پدرش در را میبست. او خودش را در انتظار آغوش، پرتاب کرد و دیگر دیر بود. تنش محکم به درب چوبی خورد، و صدای شکستگی در سرش پیچید. لکه های خون را روی لباسش میدید و انگار در گل شنا کرده بود.😣 کشان کشان، با هزار فراز و شیب و افت و برخاست خود را به در خانه رساند. خود را به در کوبید تا باز شود و لحظه ای بعد تن نیمه جانش را در آغوش مادر بزرگ دید.😢 گریه میکرد. با ابر ها همدرد بود و خورشید دلش در قفسی از اندوه، شکنجه میشد. اما مطمئن بود هیچ کدام از بچه های روستا پدرشان را، اینطور بعد از مرگ نمیبینند. پایان امیدواریم که لذت برده باشید😘 S.M.A.F سید محمد علی فتاحی https://eitaa.com/joinchat/1143996869C93559f2610
💀 داستان ترسناک خیلی کوتاه💀 باز هم همان قصه ی تکراری. غذا های بد مزه ی مادر بزرگ. اصلا چه کسی می گوید، غذا های مادر بزرگ خوش مزه است؟🤮 وقتی هم که ایراد میگری می‌گویند، آنقدر از آشغال های بیرون خوردی، اینها برایت بی مزه شده است!🍕🍟 هر شب حوالی همین زمان ها بود که صدای مادر بزرگ به درب اتاقم پنجه میکشید و شب را، تاریک تر میساخت. صحبت از سیاست خارجی با پدر بزرگ و حرف های خاله زنکی مادر بزرگ، تمامش جرقه ای بود، که آتش انزجار را مشتعل میکرد.😡 صدای مادر بزرگ انگار گرفته بود. جیغی زد که بیشتر شبیه به صدای ناله ی درب روغن نخورده بود:« شام حاضر است! بیا پایین عزیزم!»👵🏾 کشان کشان خود را از روی تخت پایین کشیدم و همچون مجرمی که به سمت طناب دار میرود به راه افتادم! خدا را شکر آنشب فقط من بودم و مادر بزرگ.😓 در را باز کرد و به سمت راه پله رفتم و مادر بزرگ را دیدم، که تمام تنش میلرزد و به دیوار راه رو چسبیده است.😣 پیز زن لرزان زیر لب نجوا کرد:« پایین نرو! من هم آن صدا را شنیده ام!»☠ امیدوارم لذت برده باشید😘 S.M.A.F سید.محمد.علی.فتاحی https://eitaa.com/joinchat/1143996869C93559f2610
📜 پند کوتاه (۳) روزی دانشمندی سراسیمه و پریشان، به دربار آمد و با معجونی در دست، فریاد کشید:« یافتم! راز زندگی جاوان را یافتم!»🤯 شاه با تعجب به او و معجونش خیره شد و گفت:« کدام راز را؟»🤔 دانشمند صدایش را در سرش انداخت:« راز زندگی جاودان. باور کنید، اگر این را سر بکشید تا روز قیامت زنده خواهید ماند!» حکیم که کنار شاه ایستاده بود، لبخندی زد و گفت:« این راز قبلا کشف شده است!»😌 شاه و دانشمند با نا امیدی نگاهش کردند. حکیم ادامه داد:« تا روز قیامت، در این کالبد ماندن، نتیجه ای جز تماشای مرگ عزیزان ندارد. راز زندگی جاودان نیکی به دوستان است که دل به دل تا روز قیامت منتقل میشود. و نام تو را در تاریخ زنده نگه میدارد!»🧐 شاه معجونی که در دست داشت را روی زمین انداخت، و معجون شکست.🍾 بعد، نگاهی به دانشمند درمانده کرد و با لبخند گفت:« دویست سکه ی اشرفی بابت تلاشش به این مرد بدهید!» امیدوارم لذت برده باشید😘 S.M.A.F سید.محمد.علی.فتاحی https://eitaa.com/joinchat/1143996869C93559f2610
🖤 رقیه دیگر درد نمی‌کشید... بسم الله الرحمن الرحیم ازدحام اشک ها، چشمان دخترک را کم سو تر از پیش میکرد. صحرا بر سرِ نیزه ها، ماه را گم کرده بود و صدای چکمه های خبیث، لرزه بر اندام خشکیده ی خرابه می انداخت؛ سربازان بی شرم شمس را بر سرِ دست می‌بردند. بوی تنور و نان می آمد... زنان پریشان،ضجه زنان، خرابه را با اشک هایشان آذین می بستند‌. دختر سه ساله تن دردمندش را بلند کرد و سر چرخاند، عقیله به حمایت برخاست تا نکند تازیانه ای بگذرد و او روبه رویش نه ایستاده باشد. رقیه در پس بهانه هایش دلتنگ آغوش پدر بود،دلتنگ دستی که پدر بر سر یتیم مسلم می‌کشید. پارچه کنار رفت و روشنای سر بریده بر دیواره های خرابه جا خوش کرد؛ آسمان به فروغ بیابان،غبطه می خورد. دخترک با دیدن سرِ پدر،آغوش باز کرد اما آغوشی مادرانه هم چون ام ابیها... نم نمِ بارانِ چشمان او خاک و خون از محاسن پدر پاک می‌کرد، یاد زمانی که عمه زینب و بابا حسین به یاد مادرشان چادر برسرِ او کرده و نوازشش می کردند؛ سرِبابا را به روی دامن گرفت و گیسوان سوخته اش را به هم دردی نوازش کرد، دخترک با دستان کبود خشکیِ لبهای پدر را لمس می کرد و با چشمان بارانی عقده گشایی می کرد؛ یا ابتاه... از امانت دادن گوشواره اش می گفت، از زمختی زنجیر و تیزی نیزه ها می گفت... انقدر گفت تا خود را سبک کند آنقدر سبک تا بتواند اوج بگیرد، آرام آرام بال ملائک، چادر و سرپناه روی سرش شد و دستان علی اکبر پذیرای او، دخترک سوی پله های مرمرین آسمان بدون درد قدم برمی داشت، سمت آغوش پدر می رفت... ضجه های زنان را گذاشت و پر گرفت، چندی بعد پدر اشک هایش را پاک می کرد و امنیتی که حضور عمو داشت را دوباره احساس می کرد، رقیه چشم بست و آرام گرفت. ✍سید محمدعلی فتاحی تهیه شده در نشریه نوفکران S.M.A.F https://eitaa.com/joinchat/1143996869C93559f2610
12.mp3
7.7M
🛑دکلمه خوانی در هیات روضه الزهرا سلام الله علیها یاد بچگی هام بخیر😊 سلام بر آخرین مدافع امام حسین علیه السلام عبدالله بن الحسن علیه السلام🖤 صوت آرشیوی دکلمه خوانی در شب پنجم محرم 1398 هیئت روضةالزهرا سلام الله علیها سید.محمد.علی.فتاحی https://eitaa.com/joinchat/1143996869C93559f2610
shab 07 06.mp3
4.92M
🛑دکلمه خوانی در هیات روضه الزهرا سلام الله علیها السلام علی الطفل الرضیع🖤 سلام بر دل سوخته ی حضرت رباب سلام الله علیها 🖤 صوت آرشیوی دکلمه خوانی در شب هفتم محرم 1397 هیئت روضةالزهرا سلام الله علیها سید.محمد.علی.فتاحی https://eitaa.com/joinchat/1143996869C93559f2610
🎶لاست_کست سلام دوستان🤚 عزاداری هاتون قبول 😢 امیدوارم حالتون خوب باشه! خواستم بگم من تو کست باکس و انشا الله تا چندی دیگر در گوگل پادکست، یک پادکستی رو تولید میکنم. پیشنهاد میکنم که بشنوید!!! یا اگر نمی‌شنوید... من رو اونجا دنبال کنید.😅 محتواش تاریخی هست، التبه با دیدی کاملا جدید و متفاوت. ☺️ متن هاش رو هم خودم مینویسم. لینک چنل: https://castbox.fm/va/5278920 لینک اپیزود اول: https://castbox.fm/vb/589540247 S.M.A.F سید.محمد.علی.فتاحی https://eitaa.com/joinchat/1143996869C93559f2610
هدایت شده از نشریه نوفکران
نسخه پنجم ماهنامه نوفکران.pdf
5.36M
نسخه پنجم ماهنامه نوفکران در این نسخه در خصوص هویت ایرانی اسلامی گفته شده است از هویت از دست رفته تا غدیر که فراموش شد و به کربلا رسید سخن گفته شده ... گفت و گو کردیم با دانش آموزی که دوستدار میراث فرهنگی است .... از کشتی گیری گفتیم که روی شهادتش شرط بندی کرد ... از روز خبرنگار امروز نوشتیم و تبریک گفتیم و مطالبه رسا هم به صنف پوشاک کردیم ... همه آن در نسخه پنجم سری ماهنامه نوفکران هوش مصنوعی و تصاویر خاصش همچنان در کنار ما بود . مرداد ماه @no_fekran Nofekran.ir
به امید گوشه چشمی از شهدا💚 مطلبی از بنده در ماهنامه ی 5 نوفکران تقدیم به شما عزیزان سید.محمد.علی.فتاحی https://eitaa.com/joinchat/1143996869C93559f2610
🖤مهم این است که پای کدام ستون حقیقت را پیدا کنی... به مناسبت اربعین حسینی اربعین دمیدن بر داغ دل است. اربعین بی شمار علتی است برای عشق. هر قدم، استدلال محکمی است، بر حقانیت حسین. هر دم به یاد حسین است، و هر باز دم، آهی از فرط حزن مبارکش. رنگ ها بی معنی میشوند، چون تنها نور باقی میماند، و تمام پرچم ها را یکی میکند. تنها نور است در پیش رو و تنها نور است، در پشت سر. آری این جاده ی تماما نور برای بی پناهان پناه و برای گرسنگان، طعام دارد. اربعین درهم خریدن است. بی توقع بی شرط و شروط، پذیرفتن است. اربعین باز تاب نوریست، که تنها خواص آنرا درک میکنند. و آنان که درک میکنند حبیب ها هستند. جون ها هستند. کسانی که جز نور نمیبینند و جز نور نصیبشان نمیشود. کسانی که با تیغ های بی قرار در دل تیغ ها، میدوند و هر زخم چون عسل است، که به کامشان شیرین میاید و به دلشان، خوش تر از آن ندارند. هر ستون هشداریست برای به خود آمدن. هشداریست، برای پایان این بیشمار. نهایتی است، برای بی نهایت. ستون ها، بی شمار حرف ها دارند. با عکس هر شهید اشک میریزند و با هر پرچمی، رجز عشق میخوانند. مهم این است که در کدام ستون، حقیقت را پیدا کنی. پای کدام ستون، مرگ به کامت عسل باشد و اشک هایت، به دریا بپیوندد. دریا دریا در دل صحرا بود که میدیدم. گل ها گل ها، در میان خار زار بود که میچیدیم. سخاوتی که در دست های خالی بود. زندگی های وقف شده، در کنار جاده و مشتاقان پیاده. اربعین لذتی است پنهان، چون احساس خوب در پس تلخی قهوه ها. جذبه ی مغناطیس الهی است، که با وجود آبله در کف پا، سوختگی و گرمای شدید از پا نیفتادیم. از پا نیفتادیم تا پا در رکاب امام زمان (عج) ، قدم برداریم. لبیک یا حسین... لبیک یا مهدی S.M.A.F سید.محمد.علی.فتاحی https://eitaa.com/joinchat/1143996869C93559f2610
📛 اپیزود جدید لاست کست رو از دست ندید!!! I'm hooked on LOST(4/2) | گمشده در اوج (امیلیا ارهارت) on Castbox. Check out this episode! https://castbox.fm/vb/627521049 S.M.A.F سید.محمد.علی.فتاحی https://eitaa.com/joinchat/1143996869C93559f2610
📛 اپیزود جدید لاست کست رو از دست ندید I'm hooked on LOST (5) | پروازی به نا کجا ( سید موسی صدر) on Castbox. Check out this episode! https://castbox.fm/vb/ 629464824 S.M.A.F سید.محمد.علی.فتاحی https://eitaa.com/joinchat/1143996869C93559f2610
⚫️ ساحل امن ضریح... به مناسبت شهادت امام رضا علیه السلام  بوی بهشت میرسد. بوی عود و گلاب. لبخند های دیدار و اشک های وداع. دم گرفتن گوشه ی صحن ها و آوای خوش مناجات، که میان دیوار های امن حرم میپیچد. آن دم که در میان بازتاب هزاران آینه، به دنبال خود میگردی. آن دم که در میان موج عشاق، به ساحل امن ضریح میرسی؛ آن دم که اولین سلام را میدهی، دست بر سینه بگذار و تپش عشق را احساس کن. هر نفست را به نیابت ناتوانی بکش و هر قدمت را جای هزاران پای ناتوان به زمین بگذار. قوت بازو بخواه و چشم های پاک. گوش های شنوا و زبانی که به جز او نگوید. حرم امام رضا، نقطه ی امنی است در مسیر دشوار نوجوانی. نور هدایتگر است، در میان کژ راهه ها. بهترین رفیق است در میان نا رفیق ها. حرم امام رضا، شورای حل اختلاف دل است. دلت را به پنجره فولاد گره کن تا تمام گره ها باز شود. امام رضا رئوف و عیب پوش است. آبرو دار مردم ایران است. باب استجابت دعاست. پس استفاده کن. میان پرواز کبوتر ها، وقتی جرعه جرعه شفا را از سقاخانه مینوشی، وقتی صدای مناجات، گوش هایت را پر کرد و وقتی دلت لرزید، تنها فرج را بخواه. دعا کن وقتی صدای انا المهدی بلند شد، تو در کنار حضرت باشی. خنده ی کودکان میان صحن را ببین و دعا کن، لبخند را به لب رنج دیدگان دنیا بنشانی. لازم نیست آنجا باشی. همین حالا بلند شو و رو به حرمش بایست. دست بر سینه بگذار و اشک بر چشم جاری کن، با تمام احساست، از سویدای دلت بگو: اللهم عجل لولیک الفرج!!! S.M.A.F سید.محمد.علی.فتاحی https://eitaa.com/joinchat/1143996869C93559f2610  
📚📝 سراب... به مناسبت آغاز سال تحصیلی نیشخندِ آفتاب🔆 گرم و نرم و جذاب😇 چون پتو و تختِ خواب پلک های خسته و، خواب هایی چون سراب😴 کوچه های خیس آب🌧 زنگ اول نیمکت های خشن، پیش رو رقص عددها در سرم رویای خواب😪 زنگ دوم فارسی، شعر های خوب و ناب زنگ سوم میشوم راهی، به روی مشتری، میخورم من بین ماه زهره و مریخ تاب👽 وزن خود را روی هر سیاره و هر اختری،میکنم هر دم حساب. غرق در مشق و کتاب.📖 زنگ آخر صورِ اسرافیل و آزادی ز زجر. پیش رو باشد بهشت و انتظار، بوی سنگک با کباب.🍖 مدرسه! کابوس ما! کی میشوی آیا خراب!؟😢 S.M.A.F سید.محمد.علی.فتاحی https://eitaa.com/joinchat/1143996869C93559f2610
📑 فرض کن رئیس جمهور بودی... (به مناسبت پیام مهر)   نوجوان عزیز! فرض کن رئیس جمهور بودی!🤵🏻 فرض کن تمام کابینه از وزیر تا نماینده ی مجلست، نوجوان هایی همچون تو بودند. چه میشد اگر اینطور بود؟🤔 فکر نو، اندیشۀ نو، بازوان جوان، ایده های نو، پایه های قوی و خوش اندیشه ای، به اسم نوجوان، که میتوانستند کشور را تا اوج برسانند.😍  اما تنها ساقه ی سبز و جوان، و گلبرگ های مشتاق، برای پیشبرد کشور کافی نیست. ریشه هم لازم است تا آنرا استوار نگه دارد و آنرا تغذیه کند.💐 این ریشه ی مستحکم است که ساقه و گل را نگه میدارد. این رهبر مجرب و خوش فکر است که مسیر رشد را هموار میکند؛ که بحمدالله داریم.❤️🌹 اگر از رئیس جمهور، تا نماینده ی مجلس، نوجوانان بودند، لازمه ی آنها این بود که با علم به دیروز، فردا را بسازند و مسیر درست را در پس شکست های دیروز، به پیروزی های فردا، بدل کنند. شاید بگویی پیروی از روش های پیشین، تکرار غلط های مدیران پیشین است. اما هنر نوجوان همین است. هنر نوجوان این است که میتواند، با عبرت و خلاقیت، روشی جدید بنیان کند. این عیب نیست، این هنر نسل ضد است، که میتواند، بر خلاف چهارچوب های نسل گذشته پیشرفت کند. این هنر است که محدودیت های نسل اندر نسلمان را میشکنیم و در های جدید رو به آینده باز میکنیم. 😃 این هنر است که مسیرمان را به انتخاب هایی چون دکتر و مهندس شدن، محدود نکنیم. اگر تمام مسئولان کشور، نوجوان بودند، با عبرت و خلاقیت، ریشه ای محکم و ساقه ای تنومند میساختند، که سایه ی برگ هایش، تمام جهان را از گزند شیطان بزرگ حفظ میکرد. اما دو اصل اساسی این کار، دغدغه و مهارت بود. دغدغه مند های بی مهارت، و ماهر های بی دغدغه، درد های اصلی این کشور هستند.😒 برای مهارت آموزی، نیاز به مهارت آموز هست که بحمدالله داریم. اگر بتوانیم برای آن هایی که مهارت آزموده اند، دغدغه ایجاد کنیم، آن وقت است که آماده میشویم. ایجاد دغدغه، کار بزرگیست که دولت امروز، آنرا کوچک شمرده است. دغدغه داشتن، نچ نچ از سر ناراحتی، موقع شنیدن خبر شهادت مردمت نیست، در حالی که پا رو پا انداخته و به ال ای دی ها، خیره شدی. دغدغه داشتن، ایستادن است، حرکت کردن، غریق توکل است. دغدغه داشتن است، دست رفیقت گرفتن و همراه کردن است. دغدغه داشتن است، که زمینه ساز ظهور میشود. دغدغه داشتن است که به کمال میرساند و مجال به دشمن نمیدهد. ایجاد دغدغه، وظیفه ی امروز من و توست، که طبق فرمایش آن بزرگمرد، افسر جنگ نرم باشیم. چون ما همان مسئولان فرداییم. دغدغه، مهارت، عبرت، خلاقیت و توکل، تمام چیزیست، که نوجوان امروز، نیاز دارد. 👌 پس یا علی! S.M.A.F سید.محمد.علی.فتاحی https://eitaa.com/joinchat/1143996869C93559f2610
📜 لَعَلّکَ باخعٌ نَفْسَکْ... تقدیم به پیامبر مهر و رحمت❤️ رندی کن و فارغ باش! گر ترس ز جان داری عاشق شوی آن دم که، فکر دگران داری S.M.A.F سید.محمد.علی.فتاحی https://eitaa.com/joinchat/1143996869C93559f2610
هدایت شده از نشریه نوفکران
ماهنامه شماره هفتم.pdf
8.12M
ا نسخه ۷ نشریه نوفکران این پوستر توسط مجموعه انقلت طراحی شده است با همکاری تیم طراحی نشریه https://eitaa.com/engholtmag در این نسخه قرار است میزبان دو تن از مسئولین باشیم، فردی از مطالبه گران و عضو شورای شهر مشهد و دیگری معاونت فرهنگی سازمان تبلیغات استان خراسان رضوی در این نسخه به انقلاب نافرجام دلاری ۲۵شهریور پرده بر خواهیم داشت😉 درد های ورزشکاران معلول و پارالمپیک رو گفتیم ... از سربازانی گفتیم که نوجوانان پسر آن را در پیش دارند ، حال باید ببینیم چه در انتظار ماست در سربازی اومدیم که بگیم اعتقادی به‌خانه سالمندان نداریم .... از تصوراتمون در زندگی روستایی در فصل پیش رو نقش برداشتیم و کلی مطلب دیگ که فقط چشم های زیبا تورو می نگرد . این نسخه را به تمامی دختران سرزمین ایران تقدیم میکنیم به امید بصیرت برای دنیای زن _ زندگی _ آگاهی 🌱 🌱💠 ✍️نکته ای موردی هست با ادمین در ارتباط بزارید: @admin_nofekran کانال ایتا: @no_fekran پیج اینستاگرام: Nofekran.ir کانال شاد: @nojavaneh
مطلبی که از بنده در نسخه ی هفتم نشریه نوفکران، منتشر شد هدیه به روح شهدای آتش نشان و همچنین علی لندی 💚... سیدمحمدعلی فتاحی https://eitaa.com/joinchat/1143996869C93559f2610
📜 خم نشد... قامت شهر! نام شعر: مهمّ،ات سر سلطان به سلامت! سر ما هست بلند که ندامت ز پس حادثه ها هست چرند! باد و طوفان چو به سمت خودمان برگشت ست! همه ی قدس پر از خون و زمان برگشت ست! با شهیدان همه زینت شده سرتاسر شهر خم نشد هیچ دمی! قامت پهناور شهر همه ی شهر بدیدند و شنیدند به گوش همه ی ظلم و فقط کشته کشیدند، به دوش! پس همه هرزه علف ها چو به طوفان کندند! دل ز یاران جوان و همه خوبان کندند یادشان رفت که از ریشه بِبّرند علف! خانه آوار شد و کل مهمّات تلف حق مردم کِه بگیرد به جز آن یار غریب؟ هر مسیحای دروغین کِه برد روی صلیب؟ منتقم کیست به جز او و که مرد عمل است؟ آنکه از طایفه ی فاتح جنگ جمل است! فاتح هر گِرِهی فاتح خیبر باشد! فاطرا یار فقط وارث حیدر باشد! امید وارم لذت برده باشید. S.M.A.F سید.محمد.علی.فتاحی https://eitaa.com/joinchat/1143996869C93559f2610
📜 اما حیف... من بُدم غرق تماشای نگاهت و نگاهت به کَس دیگر بود تو شکستی دل من را اما، ای بُتا! دان که خلیل تو کَس دیگر بود. من بُدم روی صلیب غم تو! اما حیف که مسیحای نفوس تو کَس دیگر بود من که یوسف بُدم از پیش زلیخا رفتم بی اثر بود، چو گمگشته عزیز تو کَس دیگر بود! من برایت بی عصا موسی بُدم، هیهات که همی ساحر ذهن تو کَس دیگر بود هم هزاران منبر و خرقه، ببین سوزانده شد از تو! ولی، من شدم رانده عزیز تو کَس دیگر بود امید وارم لذت برده باشید😘 S.M.A.F سید.محمد.علی.فتاحی https://eitaa.com/joinchat/1143996869C93559f2610