هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
#مناجات_با_خدا
به من که آینه بودم، کمی نگاه بده
به برکهی شب تنها، جمال ماه بده
شکستهام ولی از من، دلِ شکسته بخواه
شبی به آینهی مرده، سنگِ آه بده
چقدر آینهی خواب، مثل مرداب است
مرا نجات از این ظلمت تباه بده
همیشه وسوسه کردهاست در دلم شیطان:
«به شوق توبه به خود فرصت گناه بده!»
اگر «فَفرّوا الی الله» را به من گفتند
به استغاثهی من رنگ «لا اله» بده
فراریام، همه درها به روی من بسته است
مرا به خویش بخوان، حال روبراه بده
برای حُر شدنم یک نگاه تو کافیاست
از اشک و آه به من مرکب و سپاه بده
به یک اشارهی تو میدوم به سمت خودت
به من سعادت برگشت از اشتباه بده
دوباره کوفهی دل، آه از تو دور افتاد
مرا به بزم نُخیله دوباره راه بده
هنوز چاه، گرفتار یوسف اشک است
تو یوسفی و به من سرنوشت چاه بده
بیا و قلب مرا وقف رازهایت کن
به چاه سینهی من نیز مدّ آه بده
به آستان نگاهت پناه آوردم
مرا به سایهی آغوش خود پناه بده
پر از غروب شدم حسّ کربلا دارم
به این غزل، تب گودال قتلگاه بده
✍ #سیدمهدی_حسینی_رکن_آبادی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
کوفه دیگر خانهی مردانِ مرد انگار نیست
کوچ کرده مردی و این شهر، شهرِ یار نیست
کوفه اکنون بندهی زور و زر و تزویر شد
کوفه دیگر کوفهی تسلیمِ محضِ یار نیست
کوفه، مردستان شمشیر و شجاعت بود، حیف
آه در این شهر، جز «طوعه» کسی عیّار نیست
سایهی رعب و خیانت میدود در کوچهها
یک پناه امن، حتی سایهی دیوار نیست
نابرادرها یکایک در هراس از گرگ وَهم،
یوسفی هست و خریداری در این بازار نیست
زخم شمشیر خیانت را ببین بر پشت من
سرفرازم، زخم سرباز تو ذلتبار نیست
مستی دنبالهداری یافتم از گیسویت
آه از مستی چه گویم؟ یک رگم هشیار نیست
بر روی دارالاماره چشم من دنبال توست
هیچ حسی بهتر از این وعدهی دیدار نیست...
✍ #سیدمهدی_حسینی_رکن_آبادی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
#امام_زمان_عج_آغاز_امامت
با شهادت هر امام، شیعیان موظفند با امام بعد، عهد ولایت ببندند و با ایشان بیعت کنند.
اینک، زمان بیعت ما با امام زمان (سلام الله علیه) است...
لبیک یا داعی الله
دنیا بدون عشق تو دنیای بیخود است
بی تو شروع مرگ، شروع تولد است
من هرچه میدوم به صدایت نمیرسم
ذهنم پر از هیاهوی «ای کاش» و «لابد» است
قاف است آرزویم و سیمرغ من کجاست
نام تو چیست؟ نام تو انگار هدهد است...
پرریخت در مسیرت و از خود تهی نشد
طاووس، اسیر وادی رنگ تجرد است
با یک اشاره،«کن فیکون» میشود دلم
آری اگر اراده کنی، هر نشد، «شد» است
گفتی بمیر، زنده بمانی برای من
عاشق همیشه بود و نبودش تعبد است
یوسف برو به زندان، روحت رها شود
راز تو در عزیز شدنها همین کد است
در من هنوز صبح نگاه تو میوزد
با نور ماه کوچهی شب پر تردد است
مثل ستاره در پی خورشید میدوم
صبحی که در من است به شوق تجدد است
پلکی بزن دو چشم مرا غرق شعر کن
آری میان روح من و تو توارد است
«حب الامام اجننی» است و جنون من
با خندهی رضایت تو در تصاعد است
این شعر، رد پای دلم در مسیر توست
لبیک گفتن من و مشق تعهد است
پیراهنی به رنگ شهادت به تن کنم
این آخرین لباس من و آخرین مد است...
✍ #سیدمهدی_حسینی_رکن_آبادی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e