هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
بهمناسبت #عید_سعید_فطر
لباس عید به تن کن! دوباره عید رسیده
به او سلام کن! اینبار با نوید رسیده
قرار نیست به تقویمها محل بگذاریم
فراتر از خبرِ هرچه «سررسید» رسیده
بعید نیست همین روزها خبر برسانند
رسید آنکه به ذهن همه بعید رسیده...
قدمزنان به حضورش نمیرسی، چه وصالی؟!
در این مسیر کسی که به سر دوید رسیده
بدون ماه، همه روزهای ما شب یلداست
رسید عید و به دل مژدهی امید رسیده
خوشا به بخت تو ای ماه اینکه چشم تو هرشب
به درک سایهی آن قامتِ رشید رسیده
اگر چه بست گناهان، هزار بابِ کرم را
فراتر از همهی قفلها، کلید رسیده
حسینِ دیگری از راه میرسد؛ که دوباره
زمان پس زدن فتنهی یزید رسیده
به جرم اینکه برای امام نامه نوشتم
برایم از همه سو وعدهی وَعید رسیده
به جستجوی تو... خیرالعمل مگر بهجز این است؟
خبر رسید میآیی... خبر، جدید رسیده
خوشا به ماه، به تن کرده است حولهی احرام
پی طواف تو با هالهی سپید رسیده...
خوشا به حال کسی که شهید زیسته عمری
به بارگاه تو چون جون، روسپید رسیده
تمام دشت پر از رد پای جستجویم شد
پس از هزار تفحص، دلم شهید رسیده
تبسمی کن و رنگی به زخم کهنهی من ده
به لطف عشق، به من زخم نوپدید رسیده
هماره بخشش و لطف است آیههای نگاهت
امید بسته به تو آن که ناامید رسیده
تورا ندیدهام اما، به سویت آمدهام که...
اسیر مرگ شدم، وقت بازدید رسیده
رسیدهها نرسیدند و هرکه گفت رسیدم
به سیب سرخ شهادت اگر رسید، رسیده...
::
نماز عید بپا شد بیا بحق محمد
اذان تمام شد و وقت «یاحمید» رسیده...
✍ #جمعی_از_شاعران
(گروه إِحیای امر)
(دهم فروردینماه ١۴٠۴)
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
آه از #غزه
تا کی به چاه سر بگذاریم و بگذریم؟
دندان سر جگر بگذاریم و بگذریم؟
تا کی میان معرکه شیران شرزه را
بیتیغ و بیسپر بگذاریم و بگذریم؟
یا دست روی دست بمانیم بیخیال
یا دست بر کمر بگذاریم و بگذریم؟
باید بت بزرگ هم این بار بشکند
هیهات اگر تبر بگذاریم و بگذریم!
تردید و ناامیدی و تسلیم و ترس را
وقت است پشت سر بگذاریم و بگذریم
ای کودکان غزّه! نشستن حراممان
تنهایتان اگر بگذاریم و بگذریم
✍ #مهدی_جهاندار
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
بهمناسبت #سالروز_تخریب_بقیع
چقدر اشك، بر اين ميلهميله قاب شود
كه يك دعای زبانبسته مستجاب شود؟
چگونه میشود از غربت بقیع نوشت
چگونه میشود این حرفها کتاب شود
شبانه سر بگذارم به روی شانهی خاک
برای گریه به تو چشمم انتخاب شود
برای دیدن یک گوشه از ضریح گِلی
دلم، نگاه صبورم چقدر آب شود؟
چگونه نور خدا در زمین شود خاموش ؟
مگر که ماء معین میشود سراب شود؟
چکید گریهی ابری به روی خاک بقیع
به این امید که خوشبوتر از گلاب شود
زمین برای حضورت کم است و بیقیمت
چگونه خاک، سزاوار آفتاب شود؟
چقدر لطف خدا جاری است در این خاک
گناه آمده تا از خجالت آب شود
سلام ای که نگاه تو شرح بیتابی است
خوشا که متن سکوت دلت کتاب شود*
بقیع ویران شد، کار ما تماشا بود
سکوت بود، ولی مرگ ما حساب شود
دریغ و درد، پر از موجهای خشم نشد
مرا ببخش که اشکم فقط حباب شود
چه میشود که به جای هزار نردهی اشک
مسیر تا تو، پُر از صحن انقلاب شود
حساب کرده دلم روی یک نگاه شما
که بهرهمند از الطاف بیحساب شود
همیشه جستجوی رود، سمت دریاهاست
که رود بیحرکت غرق در سراب شود
خدا کند که دلم رزق روشنی یابد
همیشه زائر تو مثل آفتاب شود
درون سینهی دلدادگان حرم دارید
همان حرم که نشد لحظهای خراب شود
✍ #جمعی_از_شاعران
(گروه إِحیای امر)
(پانزدهم فروردینماه ١۴٠۴)
*پ.ن:
...اگر که متن سکوت مرا کتاب کنید (زندهیاد قیصر امینپور)
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
#فلسطین #غزه
#شعر_پایداری
#مقاومت_اسلامی
با همهی زخمها هنوز شکیباست
غزه پر از روزهای روشن فرداست
روح بگیرید ای جماعت خفته
غزه پر از زندگی است؛ غزه مسیحاست
حیدریان! جنگ خیبر است و شکوهش
مرحبیان آمدند و عرصهی هیجاست
لشکر موسی، میان نیل حوادث
لشکر فرعونیان، برابر دریاست
هیبت فرعونیان به نیل فرو ریخت
غزه، امیدش خدای قصهی موساست
این که شکسته، ستون خانهی او نیست
این که شکسته، غرور و مکر یهوداست!
غزه برای یهود، آخر کار است
امت اسلام! غزه اول دنیاست
آینهی عزت است غزهی مظلوم
غزهی محروم با سکوت تو تنهاست
آینهای که هزار بار شکستهاست
باز هنور آینه است، محض تماشاست
غزّهی بی اتحادِ امتِ اسلام
مثل عصای بدون حضرت موساست!
باور او شد عصای معجزه «جنگ» است
همرهی ما برای او «ید بیضا»ست
زندهی جاوید کیست؟ غزهی بیدار
آنچه که کابوس هست، زندگی ماست...
غزهی بر عهد ایستاده، بهشت است
غزهی در خون نشسته، محشر کبراست
ریشهی او محکم است در دل تاریخ
در تن او روح سبز مسجدالأقصیست
سورهی «إِسرا» بخوان به گوش زمانه
در پی تفسیر باطلی که «زهوقا»ست
بمبْ زمین خورد و طفل، بال درآورد
این چه عروج است و این چه لیلةالإسراست؟
خون شهید است آفتاب حقیقت
«فَاسْتَمِعُوا لَه»، ببین! تلاوت یحیاست
خطبهی غرّای آه و، کودک غزه
نالهی مظلوم از ثَری به ثریاست
غزه به جسم زمانه، روح دوبارهست
با نفس خسته در تکاپوی اِحیاست
غزه شده کارزار عزت و غیرت
پرچم مردانگیِ کیست که بالاست؟
آی برادر که لعن، ذکر لب توست!
دشمنت امروز کیست؟ وقت تبرّاست!
خون فلسطین به پای اهل سکوتاست
آی جهان! تا به کی، زمانِ تماشاست؟
گفت از این تار عنکبوت نترسید
وهم چرا در سر است و ترس به دلهاست؟
غیرت دنیا چرا به جوش نیامد؟
آی سرانِ عرب! چه جای مداراست؟
آل سکوتند، همصدای یهودند
خوب ببین! خیمهی معاویه برپاست
قاتل غزه یهود نیست، سکوت است
باعث این قتل صبر، جرأت حاشاست
وسوسههای زمانه کور و کرم کرد
چشم و دلم محو واتساپ و اینستاست!
نوری از آن دوردست حادثه پیداست
صبح قریبی که بعد از این شب یلداست
پشت سر مقتدای خویش بخوانیم
نافلهی صبح را که وقت «فَتَحنا»ست
از اُفق کربلا و مسجدالأقصی
چشم بهراهش هزار چشم تمناست
حنجر سرخ شهادت است به فریاد
فکر اذان روی بام مسجدالأقصی است
داغ عطش مانده بر دل همهی دشت
وسعت این خاک، غرق حسرت دریاست
هر طرفی لالهای قنوت گرفتهست
از چه هنوز این همه نماز، فُراداست؟
ماه من از لحظهی تلاوت باران،
میرسد از پشت ابر و وقت تماشاست
میرسد و صفکشیده لشکری از نور
چشم امیدم به صبح روشن فرداست
✍ #جمعی_از_شاعران
(گروه إِحیای امر)
(نوزدهم فروردینماه ١۴٠۴)
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
#حضرت_معصومه_س_مدح_و_مناجات
#دهه_کرامت
ای نور تو آمیخته با سورهی جان
قدر تو شد تفسیر کوثر، نجم، رحمان
ای سورههای مهربانی در نگاهت
آیه به آیه، حرفهایت شرح انسان
چشمه به چشمه برکتت جاریست در شهر
حس میکنم نور تو را، باران به باران
آیینهباران شد شب ما با حضورت
سامان گرفت این شهر، این زلف پریشان
تا قبلهی هفتم، صراطالمستقیمی
سعی و صفای ما شد از قم تا خراسان
تا آمدی، ابلیس شد آواره در شهر
این شهر شد باب ولایت، شهر ایمان
این شهر با یادت پر از بال فرشتهاست
شد کوچههایش مستِ بوی «رَوح و ریحان»
شهر بدون تو؟ چه تصویر غریبی...
هرگز نمیخواهم دلم را بی تو، یک آن
اذن دخول من به صحن آینه چیست؟
باید که چشم من شود آیینهبندان
گاهی فقیر و خسته میآیم کنارت
آواره و مسکین، پر از حس غریبان
گاهی پر از آهم، پر از شرم گناهم
آیینهای محو «شکست»، از سنگ طغیان
یک گوشهی اندوه در قعر سکوتم
آزاد کن روح مرا از شرّ زندان
گردابها بستند صدها سد به رویم
ای ساحل آرامشم در اوج طوفان
آیینهای را روبرویم میگذاری
با یاد مادر میشود دل، بیتالاحزان
عطر مدینه میوزد در سینهی من
یاد شما در سینهام تا هست مهمان
با اشکهایم مینویسم روی این خاک
باشد برای آن مزار، آن راز پنهان
وقتی زیارتنامه میخوانم برایت
حسّ برائت دارم از دجال و شیطان
وقت زیارت زیر لب با خود بگویم:
«باشد قرار بعدی ما باب رضوان
با «اشفعی لی» وعدهگاه تو بهشت است
دنیا و اهلش هرچه را باشد، بپیچان!»
لکنت شدم...، اینجا کمیت شعر لنگ است
آیینهی یادت دلم را کرده حیران
دست مرا بگذار توی دست دعبل
من، کودک شعر، اول راه دبستان...
میخواستم از دوستت دارم بگویم
شد مشق من این شعر بی آغاز و پایان
این بیتهایم حسّ بیتالنور دارد
روحالقدس! بر شعر من بالی بیفشان
✍ #سیدمهدی_حسینی_رکن_آبادی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
#قصیدهواره
سلام، ای که راز رضای خدایی
علی بن موسیالرضا المرتضایی
تو مولا مایی، علی بن موسی
علی بن موسی، تو مولای مایی
تو موسای مایی به نیل حوادث
تو مولا علی بن موسی الرضایی
کنارت امان دارم از حصر شیطان
که شرط رسیدن به حصن خدایی
طواف ضریح تو یا طوف کعبه است؟
که راز هدایت، که سعی صفایی
خوشا جرعهآبی که خوردم ز دستت
چه خضر عزیزی! چه آب بقایی!
دلم «یاحسین» و لبم «یارضا» گفت
عجب مشهدی رفته این کربلایی
سلامی به صحنِ دلانگیز چشمی
که بر سائلانِ درت میگشایی
خدا جاودانی کند فقرِ ما را
که همچون توئی شاه و، سلطان مایی
علیسیرتیّ و همانند زهرا
تو هم پارهای از تنِ مصطفایی
حسینیتر از آنی ای گل، که زائر
نبیند در ایوان تو کربلائی
در این روزگار پر از بی پناهی
پناه همه خستگیهای مایی
امیدم، پناهم، امام رئوفم
برای غم و خوف دنیا، رجایی
رضای خدا در رضای تو بوده
رضایت به دل داد، حال و هوایی
خدا مطمئنم که راضیست از من
به وقتی که از آنچه هستم، رضایی
تو سلطان دلها، انیسالنفوسی
امامالرئوفی، امامالهُدایی
سلام ای امیدم، که با یک نگاهت
به آنی ز کارم گره میگشایی
تو تصویر روشن از آن نور محضی
تو راز تحیر در آیینههایی
غبارم، که از کوی تو دور ماندم
نسیمی وزید و دلم شد هوایی
به بابالجواد ایستادم، و گفتم:
جوادالائمه! تو بابالرضایی
تویی آنکه دارد هوای دلم را
شفیع دلم پیش مولا، شمایی
تو را دید و... من محو کاشی و صحنم
چه رازیست در اشک آن روستایی؟
خوشا این اشارات پنهان... که باشد
میان تو و زائرت، رازهایی
سکوت است و اشک و اشارات پنهان
حریم تو و اوست این بیصدایی
مرا هم ببر با خودت مشهد او
چرا روح من از تن من جدایی؟
چه خوب است در گنگزار سکوتم
تو تنها به راز دلم آشنایی
به دادم برس ای خدای دل من
در این دورهی بی دلی، بیخدایی
نیستان چرا در سکوت است؟ باید
نسیمی بیاید بخواند نوایی
بخوان ای صدای صداها به گوشم
که با تو دلم میشود کربلایی
اسیریم و مسکین، فقیریم و خسته
تو روشنترین آیهی هل اتایی
همه راهها را به رویم که بستند
رسیدم به مشهد به شوق عطایی
ببین خسته در کنج ایوان نشستم
شما قول دادی کجاها میآیی؟
دلم گم شده باز هم در حریمت
تو پیدایی، اما نگفتی کجایی!
تو منظور من هستی از «یا وجیهاً»
تو سرمایهی من به پیش خدایی
به لطف تو این جمعه هم کربلایم
که آمینترین «یا سریع الرضایی»
سلام است بر «آدمَ صفوة الله»
شروع دلانگیز یک آشنایی
سلامی به تو با چه حسی چه حالی
که تو هشتمین وارث انبیایی
خوشا دعبلانه برایت سرودن
بوَد وامدار تو شعر ولایی
برای تو حرفی ندارم بگویم
بخر از من این گنگی، این هوی و هایی
تو هم وارث داغهای جگرسوز
از آن یوم الاثنین، از آن ماجرایی...
✍ #جمعی_از_شاعران
(گروه إِحیای امر)
(نیمهی اردیبهشت١۴٠۴)
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
زندگی سرریز شد بر روی من چون آبشار
لابلای سنگها برخاستم چون چشمهسار
در زلال چشمهایت خیره ماندم تا ابد
چشمهایم را تو شستی از غبار روزگار
تو مرا با چشمهای خود پر از خورشید کن
تا بگویم از نگاهت قصهای دنبالهدار
زادهی موسی! نمیخواهی کلیم تو شوم؟
در نگاهت دیدهام برق تجلی بیشمار
تا نباشم گردبادی سر به سر آشفتگی
آه ای ابر محبت! بر وجود من ببار
نیستم بیدی که از طوفان بلرزم بعد از این
چون به من بخشیدهای احساس کوهی استوار
وقتی اقیانوس تو جاریست، جاهل بودهام
دل اگر بستم به رود و هوی و های جویبار
در زمستان نیز آهنگ شکفتن جاری است
وقتی از تو میرسد حس شکفتن با بهار
از تو پنهان نیست رؤیایم خراسانی شده
فکر کوچم؛ کوچ از این شهر، از این کوچهسار
تا شنیدم که سهجا حتماً به دادم میرسی
بعد از آن نه صبر دارم، نه تحمل، نه قرار!
«تختهبند تن*...» که حافظ گفت، مقصودش منم!
راستش این روزها افتادهام فکر فرار
پیلههای وَهم دائم میتنم دور خودم...
کاش بودم چون نسیمی، در به در دنبال یار
دست خالی آمدم با کولهباری از گناه
لطف تو کرده مرا بیش از همیشه شرمسار
محو کاشیها نبودم محو چشمان توأم
تو نباشی، حوض و سقاخانه میخواهم چه کار؟
رزق من شعر است؛ آن را هر سحر تقسیم کن
آه ای باران رحمت! بر سر شعرم ببار!
شب ستاره، شب شکفتن، شب شروع روشنی است
حکمتی دارد که باشد چشم من شب زندهدار
هان، بخوان از چشمهایم راز آشوب مرا
مثل آهوها شدم در چشمهای تو شکار!
مهربان من! پر از پژمردگیها شد دلم
لطف کن بر گونهی این شعر لبخندی بکار
سایهای از نور تو افتاد بر روی سرم
تو رهایم کردهای از ظلمت شبهای تار
با حدیث سلسله، حِصن حصینی ساختی
نطق «الّا»یِ تو شد برّنده مثل ذوالفقار
راه را کج کردهام از هرطرف سمت شما
ای ولای تو صراط المستقیمِ آشکار
تا بگیرد از شما اذن تشرف شعر من
کوپه کوپه واژهها در این قصیده شد قطار
صبح جمعه، گوشهی دارالولایه؟ صحن قدس؟
تو بگو، کی یا کجا اینبار بگذارم قرار؟
✍ #سیدمهدی_حسینی_رکنآبادی
* حافظ:«چگونه طوف کنم در فضایِ عالمِ قدس؟
که در سراچهٔ ترکیب، تختهبندِ تنم»
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
ای ابر لطف! کی تو مرا میدهی عبور
از این کویر گمشده تا جلوهگاه نور
ماه و ستاره، محضر خورشید میرسند
من ابر بیقرارم و بیبهره از حضور
نقارهخانه شد دل من با خیال تو
دائم تو را صدا بزنم تا دم نشور
همدرد رنج خواهرتانم در این فراق
زیر لب: السلام علی زینب الصبور
باید دخیل پرچم سبز تو میشدم
مثل نسیم آمدم از دشتهای دور
اذن دخول خواندم و «فاخلع» به روی لب
با این تصور: آمده موسی به کوه طور
اذن دخول خواندن من، روضه خواندن است
در ذهن من مدینه چرا میشود مرور؟
این آفتاب، جلوهای از چشمهای توست
بی حس آفتاب، جهان است سوت و کور
حس میکنم جهان پُرِ لبخندهای توست
در چشم آفتاب، تو را میکنم مرور
در محضر امام دلم عرض میکنم:
دست شماست بر سر ما تا دم ظهور
گفتی حدیث و «فانفجرت اثنتی عشر»
آتش گرفت قلب همه... «فارّ التنور»...
دستی کشیدهای به روی چشمهای من
این چشمها اگر که شده سورههای نور
چشمم کویر و، در تب مرداد وَهم بود
با زمزم عنایت تو شد چنین نمور
این شعر چیست؟ ترجمهی اشکهای من
قلبم پر از تلاطم یا حیّ و یا غفور
با یاد چشم تو، قدح شعر میزنم
هر شب که از کنار دلم میکنی عبور
عمریاست «لا اله» تو را جار میزنم
باید که شعر من بشود دعبل غیور...
این روزها کسی به دلم سر نمیزند
شد دفتر قصائد من خانهی قبور
لطف تو بود و جهل من و ذرهای جنون
آقا ببخش! شعر شد این بار هم جسور...
✍ #سیدمهدی_حسینی_رکنآبادی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
کوفه دیگر خانهی مردانِ مرد انگار نیست
کوچ کرده مردی و این شهر، شهرِ یار نیست
کوفه اکنون بندهی زور و زر و تزویر شد
کوفه دیگر کوفهی تسلیمِ محضِ یار نیست
کوفه، مردستان شمشیر و شجاعت بود، حیف
آه در این شهر، جز «طوعه» کسی عیّار نیست
سایهی رعب و خیانت میدود در کوچهها
یک پناه امن، حتی سایهی دیوار نیست
نابرادرها یکایک در هراس از گرگ وَهم،
یوسفی هست و خریداری در این بازار نیست
زخم شمشیر خیانت را ببین بر پشت من
سرفرازم، زخم سرباز تو ذلتبار نیست
مستی دنبالهداری یافتم از گیسویت
آه از مستی چه گویم؟ یک رگم هشیار نیست
بر روی دارالاماره چشم من دنبال توست
هیچ حسی بهتر از این وعدهی دیدار نیست...
✍ #سیدمهدی_حسینی_رکن_آبادی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
#شعر_پایداری
#مرگ_بر_اسرائیل
شهید کن که شهادت حیات مردان است
ولی برای شما مرگ، خط پایان است
شهید کن که شهیدان بریده از جسماند
شهید کن که شهید از ازل همه جان است
ببار تیر بلا لحظه لحظه بر سر ما
که سرو، مستِ همین قطرههای باران است
به مورها برسانید از سپاه علی
که نام یک یک سربازها سلیمان است
به خون تپیدن و بر خاک قطعهقطعه شدن
شبیه یار شدن آرزوی یاران است
به دیدهی تر ما رنگ یأس و رخوت نیست
سپاه عشق کماکان میان میدان است
نه... حزن و سستی از این داغها به ما نرسد
که "انتم الاعلون" از اصول قرآن است
حرام میشود از این به بعد خواب شما
که خشم حیدریِ شیعه سخت و سوزان است
::
در انتظار ظهوریم و خوب میدانیم
کنار مهدی ما لشکر شهیدان است
✍ #سعید_تاج_محمدی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
نقد شعر آقای لطیفیان.mp3
زمان:
حجم:
11.47M
#خوانش_و_تحلیل شعر آقای اکبر لطیفیان
بیابان با وجود تو برای ما بیابان نیست
کسی که با تو میآید سفر، دیگر پریشان نیست
کنار تو کسی دلواپس خار مغیلان نیست
بیابان گردمان کردی، ولی زینب پشیمان نیست...
✍ #علی_اکبر_لطیفیان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
👇
بیابان با وجود تو برای ما بیابان نیست
کسی که با تو میآید سفر، دیگر پریشان نیست
کنار تو کسی دلواپس خار مغیلان نیست
بیابان گردمان کردی، ولی زینب پشیمان نیست
اگر دربدر کوه و بیابانم کنی، عشق است
اگر زخمیِ صد خار مغیلانم کنی، عشق است
پریشانم کنی عشق است، حیرانم کنی عشق است
اگر دنبال معشوق است دل، دنبال سامان نیست
بپرسی جای جای کربلا را شرح خواهم داد
بپرسی مو به موی ماجرا را، شرح خواهم داد
مسیر کوفه تا شام بلا را شرح خواهم داد
هر آنچه از تو پنهان نیست، از من نیز پنهان نیست
برادر جان تو ثارالله و ثارالله دیگر من
حسینِ قبل خنجر تو، حسین بعد خنجر من
تجلی میکنم در تو، تجلی میکنی در من
شهادت یا اسارت هر دو آغاز است، پایان نیست
بنه پا بر زمین این خاکها مشتاق و لبریزند
تمام دختران یک یک مژه بر پات میریزند
نباید هم به مهمانداریات این قوم برخیزند
چرا که خلق میدانند صاحب خانه مهمان نیست
میان کاروان تو ندیدم غیر زیبایی
جوانان رشید و نونهالان تماشایی
به همره بار گل آوردهام آن هم چه گلهایی!
غلط گفته هر آنکه گفته این صحرا گلستان نیست
...
محال است از میان خیمه آه سرد برخیزد
ز کوه صبر من حتی نشان درد برخیزد
اگر زن شیرزن باشد، به جنگ مرد برخیزد
بجنگم با سنان؟ هرگز!! سنان که جزو مردان نیست
به زیر سایبانِ قد و بالای تو میخوابیم
من و این کاروان از چشمهی فیض تو سیرابیم
نه اینکه دست ما دور است از آب و پی آبیم!
فراتِ بی لیاقت لایق لبهای طفلان نیست
چه خوشبخت است طفلی که به حلقومش نگات افتد
چه خوشبخت است آن کس که روی نعشش عبات افتد
یکی با لب، یکی با دل، یکی با سر به پات افتد
دل سلطانِ عالم را به دست آوردن آسان نیست
::
صدا زد: آی مردم این شهید ما مسلمان است
بزرگِ خاندانم را نمیبینید عریان است؟!
جواب قاریِ قرآنِ زینب، بوسه باران است
جواب قاریِ قرآنِ زینب، سنگباران نیست
✍ #علی_اکبر_لطیفیان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
@smahdihoseinir
https://eitaa.com/smhroknabadi