eitaa logo
سیدمهدی حسینی رکن آبادی
972 دنبال‌کننده
127 عکس
28 ویدیو
6 فایل
ادب و هنر ولایی به روایت سیدمهدی حسینی نقد و تحلیل شعر ولایی نقد و تحلیل اجرای هنری شعر معرفی جلسات @smahdihoseinir :جهت ارتباط
مشاهده در ایتا
دانلود
دنیا همه ظلم، سربه‌سر عصیان است هر سو که نگاه می‌کنی حرمان است فرداست که طوفان بلا خواهد شد آن آه که در نهاد مظلومان است حامد طونی
هدایت شده از | حامد طونی |
به ساکتین این روزها هیزم شده‌اید آتش عصیان را هم‌دست شدید کشتن طفلان را یک عمر شعار آدمیّت دادید کر می‌کند این سکوتتان انسان را
گریه کن رنگین‌کمانی تازه تر ترسیم کن جای موشک را میان آسمان ترمیم کن آسمان از دست رفت اما دو چشمت تازه است چشم‌هایت را میان ابرها تقسیم کن ای که چشمت ساعتی آبی‌ست در باران اشک روی لبخند خودت آینده را تنظیم کن دست در دست عروسک‌های غمگین خودت خنده‌ات را پس بگیر، آینده را تسلیم کن در بیاور از تن غزه لباس درد را روز لبخند خودت را بخشی از تقویم کن
هدایت شده از الهه سلطانی
تقدیم به قامت برافراشته‌ و دل صبور غـ. ـزه: ای که رویای رهایی در دلت بیدار بود چشم‌هایت آسمان بود از قفس بیزار بود تا که ها کردی غبار از سینه‌ی آیینه ریخت قبل از این تصویر تو در قاب دنیا تار بود در گلو بغض و حکایت‌ها درون سینه‌ات در سکوت این کویرستان تب نیزار بود ای گذشته از حصار آهنین ترس خود واقعاً دیوارهای روبرو دیوار بود؟ غیرت هفتاد ساله! زجر سنگینی‌است این سایه‌ی بیگانگان بر دوش تو آوار بود روزگاری روی خاکت ای بهشت اولیاء رد پای گرگ و رقص پوزه‌ی کفتار بود بر سر بیهودگی‌ها چنگ می‌یازد یهود سد راه او همیشه عنکبوت و تار بود گرچه آفت زد به باغ تو شبیخون‌ها ولی دشت در دشت از شکفتن سهم تو گلزار بود سایه‌ی مرحب اگرچه بوده سنگین بر سرت غزه در غزه هزاران حیدر کرار بود حکم موسی را بخوان، از نیل وحشت‌کن عبور غرق گشتن نقش در آیینه‌ی کفار بود در خیال کرکس اوج آسمان سهمش، ولی پرچم شومش نه بالا، بر فراز دار بود دشت خاکستر دوباره باغ زیتون می‌شود روزگاری چادر این سرزمین گلدار بود روی شرم واژه‌هایت آه رنگینی بپاش کاش وجدان تو ای شاعر کمی بیدار بود | | ↪️ @ElaheSoltani 🖤🌿
هدایت شده از فاطمه عارف‌نژاد
زخم‌ها زخم‌ها تازه تازه سینهٔ کوه‌ها پرگدازه چشم‌ها چشم‌ها اشکِ جاری رودها رودها خونِ تازه هی کبوتر کبوتر پرِ سرخ هی عروسک عروسک جنازه هرکجا خانه‌ای ساخت خورشید ابر شد میهمان بی‌اجازه آه… نابود شد هرچه لانه آه… آوار شد هرچه سازه آی دنیای غم! شادی‌ات را می‌خری از کدامین مغازه؟ می‌کُشند و از این مرگ خونین زنده‌تر می‌شود انتفاضه @fatemeh_arefnejad
سیاستی که ندارد دیانت، آلوده ست ناصر فیض چگونه رنج زمین را زمان نمی‌بیند چگونه این همه خون را جهان نمی‌بیند چرا نمی‌شنود رعد و برق ایمان را صدای عشق به اقصی کشانده طوفان را از این تقابل خونین که می‌شود خرسند!؟ قیامتی شده برپا چرا نمی‌پرسند چقدر کودک و زن بی‌پناه کشته شدند به راستی به کدامین گناه کشته شدند جهان و عافیتش ارزنی نمی‌ارزد به اینکه کودکی از هول مرگ می‌لرزد منادیان حقوق بشر نمی‌شنوند به حجتی که تمام است اگر نمی‌شنوند یکی بیاید و مرهم شود فلسطین را به سرب پر کند این گوش‌های سنگین را به میخ و تخته ببندد در سیاست را به سنگ خشم بکوبد سر سیاست را سیاستی که به جز نیش مار و کژدم نیست سیاستی که به نفع حقوق مردم نیست سیاستی که به اشغالگر امان داده است به این نژاد پراکنده سازمان داده است سیاستی که اگر بوده حق به جانب تو ربوده حق تو را با فریب حق وتو سیاستی که چنان غرق در مرض شده است که جای ظالم و مظلوم هم عوض شده است سیاستی که در آن روزن امیدی نیست به دست هیچ زبان بسته‌ای کلیدی نیست سیاستی که پلید است پشت پرده آن چنانکه هر ستم کرده و نکرده‌ی آن سیاستی که ندارد دیانت، آلوده‌ست مگر نه این که، همین بوده تا جهان بوده‌ست همیشه راه رسیدن به حق سیاسی نیست که گاه، چاره به جز حمله حماسی نیست نشان عشق و جنون بی‌نشانه رفتن‌ها میان آتش و خون عاشقانه رفتن‌هاست کنون که قرعه به نام حماس افتاده‌ست به جان اهل سیاست هراس افتاده‌ست یکی برآمده بر بام خون علم بزند بساط این همه تزویر را به هم بزند چنان کند که جهان بشنود فلسطین را به چشم صدق ببیند صلابت دین را قسم به اشهد آن کودک سرا پا آه که گفت: اشهد ان لا اله الا الله حرم که سوخت کسی محترم نخواهد ماند چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند شعرخوانی در محضر رهبر حکیم انقلاب،فروردین 1403 به نقل از : https://eitaa.com/ayateghamze
نگاهت زنده می‌ماند اگرچه زیر آواری در این خاک پر از غم دانه‌ای لبخند می‌کاری پتویی را که موشک‌ها برایت دوختند از خاک بکش روی سرت هنگام مرگ ای داغ تکراری تریبون‌های عالم لال و چشم دوربین‌ها کور... تویی ای ماه در آوای رود و چشمه‌ها جاری نسیم صبح لالایی کنان پلک تو را بوسید بخواب ای گل که در قاموس طوفان‌ها گنهکاری عروجت را ملائک جشن می‌گیرند با لبخند عزیز غزه می‌دانم که از این خاک بیزاری هوای کودکی‌هایت در آغوش زمین مانده‌ست نمی‌خواهی غمت را از دل این خاک برداری؟ جهان سهمی نبرده از حلاوت‌های آغوشت نشد ای گل شمیمت را به جان دشت بسپاری تبسم می‌کنی یعنی برایت مرگ هم زنده‌ست که داغ گریه‌ات را بر دل کفار بگذاری نگاهت رو به آینده‌ست محو انتقامی سخت که خواهی زد به جان مرده دلها زخم بیداری نگاه تو پر از تصویرهای ممتد خشم است تو مثل صاعقه بر سنگهای سرد می‌باری تو ای ماهی به آزادیِ اقیانوس پیوستی و ما در این جهان، این تُنگ غم غرق گرفتاری...