اگر بازار غرقِ در گرانیاست
اگر اوضاع، باب میل ما نیست
بیا ای دوست نزدیک بهار است
بیا که موسمِ مجلس تکانیاست!
#فاطمه_معصومه_شریف
#انتخابات
#من_رأی_میدهم
#جهاد_تبیین
#شعر_اعتراض
دعوت و پویش
#شعرخوببههمهدیهدهیم
#شعر_منتخب
#شعر_سهل_ممتنع
#شعر_اعتراض
#شعر_تبیینی
#شعر_انقلابی
#شعر_عامیانه
🔹سراب🔹
از غرب چه دیدیم؟ به جز شوخی و شنگی
غیر از فکل و کاکل و عریانی و منگی
مغرب چه گلی زد به سر ما که اسیریم
در چنبرهی موحش این افعی زنگی؟
در غارت و کشتار به گردش نرسیدند،
قیصر به سبکسیری و تیمور به لنگی
کردهست تعارف به تو گر جام بلورین
کردهست نهان، پنجهی پولادی و سنگی
زین طایفه بگریز! که دارند مهارت،
در زادن زشتی و تظاهر به قشنگی
در فسق و هوسبارگی و سکس: صداقت
در توطئه و غارت و تاراج: زرنگی
شد زاده از او داعش و قصاب تلآویو
با اینهمه، مشرق زده خود را به مشنگی!
دزدیده بسا یوسف از این قافله با مکر
بلعیده بسا یونس، با خوی نهنگی
بسیار خراشیده ز رخسار زنان، شرم
با پنچهی چنگیز؟ نه، با ناخن رنگی!
هم برده شهامت ز دل شیرزنِ شرق
هم داده به او پالتو و کفش پلنگی
برداشته از چهرهی مردان، خط ابرو
آویخته گیسوی دراز از سر چنگی
آمیخته شد با رژلب، بس نخِ سیگار
ایوای بسا دخترکان، دودی و بنگی...
[ ]
فرزند من! از پارتی غرب چه دیدی؟
جز جمعیتی بوالهوس و هیز و مفنگی...
ما زادهی شرقیم، چرا مد شده تقلید
از ژست سلبریتی معیوب فرنگی؟
پیوند تو با گربه و سگ نیست تجدد!
نسلی رسد اینگونه ز شیری به خدنگی
دامان تو پاک است، چرا دامن کوتاه؟
شلوار، چرا پاره؟ چرا لولهتفنگی؟
دانم که چنین نهی ز منکر نپذیری
یا امر به معروف ز آرایش جنگی
من نیز از این شیوهی اجرا به فغانم
من هم چو تو دلخونم از این گیجی و منگی
دانم که در این قافله گوش شنوا نیست
دانم ز تو خواهند فقط گوش بهزنگی
اما تو بههُش باش، مبادا بگذاری
لب را ز عطش بر لب آن مار شلنگی!
ویرانگری و نسلکشی پیشهی غرب است
اینجاست اگر شیوهی سرکوب، فشنگی
پس جانب صیاد مرو از قفس شرق
هرچند نفس یافته چون قافیه، تنگی
در خانهی خود باش و به تعمیر بیندیش
بیهوده مکن میل به آن کاخ کلنگی
✍ افشین علا
🗓️اردیبهشت ۱۴۰۳
✨🆔 @afshinala ✨
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺
️
هدایت شده از شعر انقلاب
دریاست مقصدم
از وحشت کویر به کارون رسیدهام
تا باغهای روشن زیتون رسیدهام
هر بار غوطهور شدهام در نگاه تو
صد بار هم به صید به مضمون رسیدهام
چشمت هنوز هم خبر از صبح میدهد
با تو به آفتاب، به اکنون رسیدهام
از برکهها گذشتم و دریاست مقصدم
من سیل گریهام که به هامون رسیدهام
یک عمر در محاصرهٔ سنگلاخها
از درهها گذشته، به جیحون رسیدهام
از دشتها بپرس چرا بغض کردهام
بیتاب تا جزیرهٔ مجنون رسیدهام
ابرم که با سر آمدم، افتم به پای تو
عرض ارادت است که وارون رسیدهام
این من به درک لذت پروانگی رسید؟
به آسمان، به نور، به بیرون رسیدهام؟
در روزگار معجز موسی نبودهام
از سامری به غربت هارون رسیدهام
از انقلاب، لقمهٔ چرب است سهم تو!
شاعر! بگو به سکهٔ قارون رسیدهام
آتش گرفت دفترم و حاصلی نداشت
از نی فقط به نالهٔ محزون رسیدهام
✍🏻 #سیدمهدی_حسینی_رکنآبادی
🏷 #انقلاب_اسلامی | #شعر_اعتراض
🇮🇷 @Shere_Enghelab
هدایت شده از قاف
گفتی که: غیوری؛ سخنت را نفروشی!
در عربدهها جان و تنت را نفروشی
گفتی که: همین خاک دلیران، کفن توست
آری وطنت را، کفنت را نفروشی
این خاک مقدس وطن توست، تن توست
تو یاد گرفتی که تنت را نفروشی؟
بالیدی در دامن یک عشق مقدس
هشدار، که مام وطنت را نفروشی!
نقش گل این دشت، روی پیرهن توست
گلهای روی پیرهنت را نفروشی
مگذار دهانت را با سنگ ببندند
ای چشمهی جوشان، دهنت را نفروشی
بی عرضگی محض، سکوت است و تماشا
شاعر به سکوتی، سخنت را نفروشی
من قطره و، ما با هم، دریای شکوهیم
هشدار که این ما و منت را نفروشی
تو شاعری و شعر مگر اهل سکوت است؟
هان! طوطی شکرشکنت را نفروشی
این آتش سوزنده، گلستان وصال است
ققنوسی اگر، سوختنت را نفروشی!
زور و زر و تزویر، دلت را نفریبد
ای کوفه! حسین و حسنت را نفروشی!
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
٢٧خرداد١۴٠۴
#شعر_تبیینی
#شعر_اعتراض
#تنبیه_متجاوز
#انتقام_ملی