سردار شهید حاج #قاسم_سلیمانی
هر کدام از شما یک شهید را دوست خود بگیرید و سیره عملی و سبک زندگی او را بکار ببندید
ببینید چطور رنگ و بوی شهدا 🌷را به خود می گیرید و خدا به شما عنایت میکند.
شهید #احمد_کاظمی 🌷
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#کانال_بسیجی_بمانیم
#قرارگاه_بسوی_ظهور
کانال ســـرבار בلها
~🕊 📙|#سلیمانی عزیز 🔮| #قسـمٺ بیست وچهارم 🧊#حضرت_آقا آمده بودند کرمان. همیشه یکی از برنامه هایشان دی
~🕊
📙|#سلیمانی_عزیز
🔮| #قسـمٺ بیست وپنجم
🥀از گریه هایش پشت تلفن😞 متوجه شدم بد موقع تماس📞 گرفتم🤦🏻♀️. گفتم: اتفاقی افتاده؟😥
گفت: کارت رو بگو. مسئله پیش آمده را در میان گذاشتم.
_باشه میگم بچه ها تا دو سه دقیقه دیگه انجام بدن.
🍂گفتم: اجازه بدید من از طرف شما به بچهها بگم. موافقت نکرد😇. به معادن ذیربطش سپرده بود کارم را پیگیری کند.🙃
🥀پنج دقیقه بعد که کار انجام شده بود، یکی از دفترشان تماس📞 گرفت. پرسیدم:
_من هیچ وقت سردار و اینطور ندیده بودم. اتفاقی افتاده؟🤔
گفت: مگه خبر ندارید #احمد_کاظمی به شهادت رسیده؟💔
🍂می دانستم با هم رفاقت دیرینه دارند😔، اما توی آن شرایط هم عملگرا بود و پاسخگوی مسائل.
✍🏻راوی: حسین امیرعبداللهیان
📚منبع: برنامهتلویزیونی فرمولیک پخش شده از شبکه اول سیما
#ادامه دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 نقشه جالب حاج قاسم و حاج باقر برای شهید حاج احمد کاظمی که بدون آن ها به مسافرت رفته بود
🔹یکی دو ماهی بود که حاج احمد
به حاج قاسم و محمد باقر اصرار
می کرد که سفری به تنکابن داشته باشند
🔸اما یک بار حاج قاسم درگیر کار
میشد و بار دیگر محمدباقر، آخر سر
هم احمد کلافه شد و به حسن گفت:
بابا اینها همهاش درگیر کارن هی امروز
و فردا میکنن. بیا خودمون بریم
🔹اینها این قدر درگیرن که اصلاً متوجه
نمیشن ما رفتیم اما همین که رفتند
خبرش به گوش حاج قاسم و محمد باقر رسید.
🔸صبح جمعه بود که در بالکن منزل
محمد باقر نشستند و نقشه کشیدند که
چطور او را برگردانند حاجی در طراحی
نقشه های این چنینی استاد بود
🔹از ابتکاراتی که در جبهه به کار
میبردند، استفاده کرد و یک نقشه تمیز
کشید از دفتر فرماندهی با حاج احمد
تماس گرفتند و گفتند یه اتفاقی افتاده
که شما باید فوراً خودتون رو برسونین!»
🔸به حاج احمد گفته بودند اتفاق خیلی
عجیبی افتاده و چیزی که برایش توضیح
دادند خیلی نادر بود احمد خیلی شوکه شد.
او که نمیدانست از کجا آب میخورد
🔹گفت من الان جایی هستم که نمیتونم
فوری بیام باید با هلی کوپتر برگردم خیلی
زود یک هلی کوپتر فرستادند دنبالش و او
برگشت. ساعت یازده صبح نقشه کشیده شد
و حاج احمد ساعت یک ونیم ظهر دم در
خانۀ محمد باقر بود. تا رسید فهمید داستان
از چه قرار است
📚 کتاب عزیز زیبای من
#احمد_کاظمی