eitaa logo
کانال ســـرבار בلها
1.2هزار دنبال‌کننده
20.3هزار عکس
10.4هزار ویدیو
86 فایل
کانال سردار دلها با تاسی از الگوی حاج قاسم سلیمانی تمام همت را درمعرفی آن شهیدوالامقام بکار می بندد تا مکتب آن شهید را به نسل جامعه معرفی نمایید. قرارگاه بسوی ظهور
مشاهده در ایتا
دانلود
سردار شهید حاج هر کدام از شما یک شهید را دوست خود بگیرید و سیره عملی و سبک زندگی او را بکار ببندید ببینید چطور رنگ و بوی شهدا 🌷را به خود می گیرید و خدا به شما عنایت میکند. شهید 🌷 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
کانال ســـرבار בلها
~🕊 📙|#سلیمانی عزیز 🔮| #قسـمٺ بیست وچهارم 🧊#حضرت_آقا آمده بودند کرمان. همیشه یکی از برنامه هایشان دی
~🕊 📙| 🔮| بیست وپنجم 🥀از گریه هایش پشت تلفن😞 متوجه شدم بد موقع تماس📞 گرفتم🤦🏻‍♀️. گفتم: اتفاقی افتاده؟😥 گفت: کارت رو بگو. مسئله پیش آمده را در میان گذاشتم. _باشه میگم بچه ها تا دو سه دقیقه دیگه انجام بدن. 🍂گفتم: اجازه بدید من از طرف شما به بچه‌ها بگم. موافقت نکرد😇. به معادن ذی‌ربطش سپرده بود کارم را پیگیری کند.🙃 🥀پنج دقیقه بعد که کار انجام شده بود، یکی از دفترشان تماس📞 گرفت. پرسیدم: _من هیچ وقت سردار و اینطور ندیده بودم. اتفاقی افتاده؟🤔 گفت: مگه خبر ندارید به شهادت رسیده؟💔 🍂می دانستم با هم رفاقت دیرینه دارند😔، اما توی آن شرایط هم عمل‌گرا بود و پاسخگوی مسائل. ✍🏻راوی: حسین امیرعبداللهیان 📚منبع: برنامه‌تلویزیونی فرمول‌یک پخش شده از شبکه اول سیما دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 نقشه جالب حاج قاسم و حاج باقر برای شهید حاج احمد کاظمی که بدون آن ها به مسافرت رفته بود 🔹یکی دو ماهی بود که حاج احمد به حاج قاسم و محمد باقر اصرار می کرد که سفری به تنکابن داشته باشند 🔸اما یک بار حاج قاسم درگیر کار میشد و بار دیگر محمدباقر، آخر سر هم احمد کلافه شد و به حسن گفت: بابا اینها همه‌اش درگیر کارن هی امروز و فردا میکنن. بیا خودمون بریم 🔹اینها این قدر درگیرن که اصلاً متوجه نمیشن ما رفتیم اما همین که رفتند خبرش به گوش حاج قاسم و محمد باقر رسید. 🔸صبح جمعه بود که در بالکن منزل محمد باقر نشستند و نقشه کشیدند که چطور او را برگردانند حاجی در طراحی نقشه های این چنینی استاد بود 🔹از ابتکاراتی که در جبهه به کار میبردند، استفاده کرد و یک نقشه تمیز کشید از دفتر فرماندهی با حاج احمد تماس گرفتند و گفتند یه اتفاقی افتاده که شما باید فوراً خودتون رو برسونین!» 🔸به حاج احمد گفته بودند اتفاق خیلی عجیبی افتاده و چیزی که برایش توضیح دادند خیلی نادر بود احمد خیلی شوکه شد. او که نمیدانست از کجا آب میخورد 🔹گفت من الان جایی هستم که نمیتونم فوری بیام باید با هلی کوپتر برگردم خیلی زود یک هلی کوپتر فرستادند دنبالش و او برگشت. ساعت یازده صبح نقشه کشیده شد و حاج احمد ساعت یک ونیم ظهر دم در خانۀ محمد باقر بود. تا رسید فهمید داستان از چه قرار است 📚 کتاب عزیز زیبای من