eitaa logo
فروشگاه کتاب جان
5.5هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
386 ویدیو
61 فایل
🔷️مرکز توزیع کتاب های جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی 📚پاتوقی برای دیدن، خواندن و خریدن کتاب های خوب وابسته به مرکز کتاب جان/ فروش فقط به صورت غیر حضوری ارتباط با مدیر: @milad_m25
مشاهده در ایتا
دانلود
خلاصه فصل نخست کتاب از افغانستان تا لندنستان را با کسب اجازه از ناشر و مترجم به مرور تقدیم حضور میشود. نویسنده: عمر الناصری(ابو امام المغربی) مترجم: وحید خضاب در یک کافه که صندلی‌هایش داخل پیاده‌رو بود نشستم و یک نوشیدنی سفارش دادم. دستکم یک ساعت آنجا نشسته بودم و رهگذرها را می‌پاییدم. درست همان کاری که در مغرب می‌کردم. با این تفاوت که در مغرب دنبال مشتری می‌گشتم، اما اینجا دنبال فروشنده بودم. خیلی سریع یک نفر نظرم را جلب کرد، یک جوان عرب که در پیاده‌روی آن سمت خیابان ایستاده بود. خیلی خوش‌تیپ بود. یک کفش خیلی نوی ورزشی نایک داشت. دائما هم موبایلش زنگ می‌خورد و جواب می‌داد. زمانی طولانی زیر نظر گرفتمش. هر از چندگاهی بعضی از ماشین‌ها به او که می‌رسیدند سرعتشان را کم می‌کردند. او هم سوار موتورسیکلت کاوازاکی بزرگش می‌شد و راه می‌افتاد و ماشین هم دنبالش می‌رفت. مدتی بعد دوباره برمی‌گشت و می‌آمد سرجای اولش در پیاده‌رو می‌ایستاد. قبلا هم اینطور آدم‌ها را دیده بودم. حسّم می‌گفت این همان کسی است که می‌تواند مرا به هدفم، به فشنگ‌ها برساند. اما این را هم می‌فهمیدم که این آدم توی کار تجهیزات نظامی نیست و اگر بروم و صریحا خواسته‌ام را مطرح کنم [و پیشنهاد تجارت مهمات را بگویم،] رد می‌کند. معلوم بود این جوان از موادفروشی کلی پول به جیب می‌زند و حاضر نیست به هیچ وجه تجارت پرسودش را به خطر بیندازد. باید احتیاط می‌کردم. رفتم آن سوی خیابان. گفتم: «السلام علیکم!» «علیکم السلام.» ادامه داد: «چیزی می‌خواستی؟» اشاره کردم همراهم بیاید. موقعی که داشتیم کنار هم راه می‌رفتیم و نگاهمان به سمت روبرو بود گفتم: «می‌خواهم یک سوال بپرسم ولی نمی‌خواهم فورا جواب بدهی. فقط تا آخر صحبتم گوش بده و هیچ چیز نگو.» یک مقدار سکوت کردم و بعد ادامه دادم: «دنبال فشنگ کلاشینکوف می‌گردم.» همان جا که بود خشکش زد. برگشت به سمتم و گفت: «می‌خواهی ...» صحبتش را قطع کردم، زل زدم توی چشمش و گفتم: «جدی گفتم. نمی‌خواهم الان پاسخ بدهی. فقط گوش کن ببین چه می‌گویم و به حرفم فکر کن. دوباره پیشت می‌آیم. اگر حاضر نبودی کاری در این باره بکنی، خب چیزی نشده، هر کدام‌مان راه خودش را می‌گیرد و می‌رود. الان فقط می‌خواهم گوش کنی.» به نشانۀ تایید سرش را تکان داد. صحبتم را از سر گرفتم و گفتم: «دنبال فشنگ کلاشینکوف می‌گردم. می‌دانم تو از این چیزها نمی‌فروشی. اما بالاخره ممکن است کسی را بشناسی که توی این کارها باشد. من دنبال حجم بالای مهماتم. از این فشنگ‌ها هم برای زدن بانک یا دزدی مسلحانه از جای دیگری استفاده نمی‌کنم. همۀ این مهمات خیلی سریع به خارج اروپا ارسال خواهد شد. قول می‌دهم.» خودم را به او نزدیک‌تر کردم و با صدای آرام‌ و لحن کسانی که دارند یک طرح پنهانی می‌چینند به حالت پچ‌پچ گفتم: «این‌ها را برای امت اسلامی می‌خواهم. بله، برای امت اسلامی، برای جهاد.» یک لحظه چشم‌هایش برق زد. فهمیدم که افتاد توی تله! از این جور آدم‌ها در همه جای دنیا پیدا می‌شوند: مشروب می‌خورند، همه‌جور دخانیات می‌کشند، کوکائین مصرف می‌کنند و در یک کلام از نظر مسلمان‌های حقیقی، یک کافر صد در صدی‌اند. اما به محض اینکه دو کلمۀ امت و جهاد به گوششان می‌خورد، دوباره از نو، نوعی ارتباط با اسلام در دلشان زنده می‌شود. فکر می‌کنم این پدیده در اروپا شدیدا مصداق دارد. در اینجا جوان‌ها[ی مسلمان] از همه چیز دور دورند. از سرزمین اسلامی کاملا دور افتاده‌اند. جهاد برای آنها یک چیز دست‌نیافتنی است، یک چیز خیالی. اما در عین حال برایشان خیلی هم مهم محسوب می‌شود [و دوست دارند هر طور شده در جهاد مشارکت کنند.] گفتم: «فقط به موضوع فکر کن. فردا دوباره میام.» ........................... «روایتی از درون شبکه‌های تروریستی-تکفیری و شبکه نفوذ اروپایی»👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
خلاصه فصل نخست کتاب از افغانستان تا لندنستان را با کسب اجازه از ناشر و مترجم به مرور تقدیم حضور میشود. نویسنده: عمر الناصری(ابو امام المغربی) مترجم: وحید خضاب روز بعد دوباره برگشتم. طرف درست همانجای قبلی ایستاده بود. همینکه مرا دید لبخندی زد و دست تکان داد. گفت: «یه نفرو می‌شناسم که فکر می‌کنم می‌تونه کمکت کنه. دوستمه. بهش کوکائین می‌فروشم. یه جورایی تو کار سلاحه. می‌تونی ساعت 10 شب برگردی؟» ساعت 10 شب که برگشتم سرجای همیشگی نبود. منتظرش شدم. چند دقیقه بعد با موتورش آمد. گفت: «این رفیقم یه کم عصبیه. نمی‌تونم هیچ قولی بدم. تا چند دقیقۀ دیگه قراره دوستش از اینجا رد شه. می‌خوات وراندازت کنه، اگر به نظرش مناسب رسیدی، اون وقت تو رو به رفیقم وصل می‌کنه.» نیم ساعت بعد دیدم ماشینی به سمتمان می‌آید، یک رنوی آبی. ماشین جلوی ما ایستاد. راننده، شیشه را پایین کشید. جوان مواد فروش جلو رفت و با صدای آرام با راننده صحبت کرد. در صندلی عقب یک مرد چاق میانسال نشسته بود. دکمه‌های لباسش باز بود و می‌شد موی سینه‌اش را با آن صلیب طلایی که به گردنبندش وصل بود دید. البته نتوانستم خوب نگاهش کنم چون موادفروش خیلی زود سوار ماشین شد و ماشین راه افتاد و رفت. چند دقیقه بعد برگشتند. موادفروش پیاده شد و ماشین رفت. گفت: «ببخشید، باید چیزی [مواد] تحویلش می‌دادم.» چند لحظه سکوت کرد، با دقت زل زد به من و گفت: «راستش این که دیدی، خود دوستم بود که درباره‌اش صحبت کرده بودیم. حالا می‌خواد تو رو ببینه.» پرسیدم: «کِی و کجا؟» جواب داد: «همینجا، فردا شب که بیایی همین جاییم.» فردا شب که برگشتم، جوان موادفروش همانجا منتظرم بود. خیلی نگذشته بود که ماشین هم آمد. این بار راننده اشاره کرد که من هم سوار شوم. نشستم صندلی عقب و واسطه‌مان (همان جوان موادفروش) نشست جلو. راننده چرخید به سمت من و خودش را معرفی کرد: «لوران هستم.» بعد پرسید چه می‌خواهم. گفتم: «دنبال فشنگ کلاشینکوفم، تعداد خیلی بالا.» سری تکان داد. لوران را خوب ورانداز کردم. یک بورژوای فرانسوی ایده‌آل به نظر می‌آمد. فکر می‌کنم بیش از 45 سال نداشت. اما چهره‌اش پیرتر به نظر می‌رسید. صورتش پر از چین و چروک بود و روی پیشانی‌اش هم چروک‌های عمیقی داشت. چشم‌هایش دائما می‌چرخید. راه که افتادیم همچنان او را زیر نظر گرفته بودم. یک چیز خیلی عجیب در او بود، چیزی که تا آن زمان نمونه‌اش را ندیده بودم. بدنش اصلا آرامش نداشت، مدام پیچ و تاب می‌خورد. در کل زندگی‌ام ندیده بودم کسی اینقدر به اطرافش دقت کند. حواسش کاملا به جزئیات بود. دائم آینۀ عقب را نگاه می‌کرد. می‌دیدم که چشمش هم با سرعت زیاد می‌چرخد [تا طرف‌های دیگر را هم زیر نظر داشته باشد]. حدود 20 دقیقه با ماشین حرکت کردیم. لوران با واسطه صحبت می‌کرد ولی من در صندلی عقب ساکت نشسته بودم. قبل از رسیدن به محل مهمات، باید این دو نفر را خوب ورانداز می‌کردم. شاید لوران پلیس بود، یا شاید خبرچین. گرچه حسم می‌گفت هردوشان واقعا این کاره‌اند. به یک منطقۀ صنعتی در یکی از محلات بروکسل که تا آن زمان ندیده بودمش رسیدیم. ماشین سرعتش را کم کرد. لوران رفت داخل یک پارکینگ طبقاتی. چند طبقه بالا رفت و ایستاد. هر سه پیاده شدیم. من و واسطه یک گوشه ایستادیم. لوران صندوق عقب را باز کرد. یک کیسۀ خواب داخلش بود. کیسه را بیرون آورد و باز کرد. 5 تا کلت اتوماتیک CZ داخلش بود. ساکت ایستادم. لوران شروع کرد به توضیح دادن: «قرار بود اینا رو تحویل یک مشتری دیگه بدم. اما دیگه هم خبری ازش نشد. نمی‌دانم کجا غیبش زده.» نگاهی به موادفروش انداختم. به نظر می‌رسید از دیدن تفنگ‌ها کلی ذوق کرده است. خم شد، یکی‌شان را برداشت و کلی توی دستش این طررف و آن طرف کرد. من همانطور آن پشت ساکت ایستادم. می‌دانستم دارند امتحانم می‌کنند. هر دو نفرشان می‌خواستند مطمئن شوند واقعا در بحث جهاد جدی‌ام یا اینکه یک مجرم خرده‌پا هستم که می‌خواهم بانک بزنم. ضمنا لوران می‌خواست ببیند حرفه‌ای هستم یا نه. به همین خاطر مثل آن مواد فروش به تفنگ‌ها دست نزدم. فقط بچه‌ها اینطور تفنگ را برمی‌دارند و اثر انگشتشان را همه‌جای آن می‌گذارند. کل داستان، نمایش بود، یک جور امتحان. همۀ این ماجراهای سه روز، هم فقط یک سری آزمایش پشت سر هم بود. اینکه موادفروش خواسته بود دوباره و سه باره و چهارباره بیایم، هر بار داشته امتحانم می‌کرده، می‌خواسته ببینند واقعا کی هستم. شاید پلیس بودم، شاید خل و چل بودم. باید مطمئن می‌شدند دنبال کارهای بی‌خودی نیستم! . ........................... «روایتی از درون شبکه‌های تروریستی-تکفیری و شبکه نفوذ اروپایی»👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
1_132333801.pdf
2.14M
#یک_لقمه_کتاب اخیرا کتاب فوق العاده مفید و جامعی از بیانات مقام معظم رهبری پیرامون امام علی علیه السلام با نام " نقشِ نگار" منتشر شده است که توصیه می کنم حتما همه بزرگواران آن را مطالعه بفرمایند چرا که در فهم زمانه و شرایط مرتبط با بیانات حضرت بسیار موثر است. جهت سهولت مطالعه شما نسخه الکترونیکی ان را که دارای مجوز نشر از موسسه نشر آثار ایشان است، تقدیم می شود. نسخه چاپی و کاغذی این کتاب هم میتوانید از طریق ایدی زیر خریداری کنید @milad_m25 کتاب خوب راهگشاست👇 @sn_shop
. 🔸عنوان: #گفتم_اعتماد_نکنید 🔸پدیدآورنده: #دفتر_مطالعات_انقلاب_اسلامی 🔸تعدادصفحات: 416 صفحه 🔸قیمت پشت جلد: ۳۵۰۰۰تومان 🔹قیمت با #تخفیف: ۳۰۰۰۰ تومان . 📚درباره کتاب گفتم اعتماد نکنید؛ سرانجام 6 سال اعتماد به امریکا «گفتم اعتماد نکنید؛ بازخوانی مستند و جامع تدابیر، بیانات و نقدهای مقام معظم رهبری درباره مذاکرات هسته‌ای دولت اعتدال» میباشد. این کتاب تنها گردآوری ساده بیانات مقام معظم رهبری نیست، بلکه کوشیده شده که در آن منطق مواجهه رهبری با مسئله هسته‌ای را به تصویر بکشد. علاوه بر این بیانات معظم له بر اساس رویدادهای تاریخی در سیر پرونده هسته‌ای، مستندسازی شده است. با گردآوری برخی مستندات، به نوعی شرح و تبیین بیانات صورت گرفته است. این بخش‌ها با عنوان «درنگ» از نظر خوانندگان خواهد گذشت که در واقع نوعی زمینه شناسی و بسترهای تاریخی – سیاسی ایراد بیانات مقام معظم رهبری به شمار می‌آیند. مستندسازی بیانات رهبری در طول مذاکرات هسته‌ای، به نوعی تاریخ‌نگاری پرونده مذاکرات هسته‌ای در دولت یازدهم است. . 🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺 . 🛍لینک خرید آنلاین: https://basalam.com/sahifehnoor/product/167596?ref=830y خرید از طریق ایتا👇 @Milad_m25 📲مرکز پخش ۰۹۳۵۱۵۳۹۳۰۵ . 🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺 . مرجع تهیه کتاب فعالان فرهنگی👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
گزیده ای از کتاب رهنمای طریق 🔺توصیه های اخلاقی آیت الله جاودان به جوانان 🔺 مشتمل بر ۵۸۰ سوال پرسیده شده از آیت الله جاودان و پاسخ های ایشان 🔺 کتاب تقریظ شده توسط حضرت آیت الله خامنه ای 🔺 رهبر انقلاب: بخش عمده‌ئی از کتاب مطالعه شد، مطالب سودمند بسیاری در آن هست که برای جوانان دانستن آنها لازم یا راه‌گشا است‌. ۵۸۰صفحه|45,500 تومان قیمت با تخفیف: 43500 تومان خرید آنلاین از طریق لینک زیر👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/66235?ref=830y ارتباط با ما: @milad_m25 مرجع تهیه کتاب فعالان فرهنگی👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
گزیده ای از کتاب رهنمای طریق 🔺توصیه های اخلاقی آیت الله جاودان به جوانان 🔺 مشتمل بر ۵۸۰ سوال پرسیده شده از آیت الله جاودان و پاسخ های ایشان 🔺 کتاب تقریظ شده توسط حضرت آیت الله خامنه ای 🔺 رهبر انقلاب: بخش عمده‌ئی از کتاب مطالعه شد، مطالب سودمند بسیاری در آن هست که برای جوانان دانستن آنها لازم یا راه‌گشا است‌. ۵۸۰صفحه|45,500 تومان قیمت با تخفیف: 43500 تومان خرید آنلاین از طریق لینک زیر👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/66235?ref=830y ارتباط با ما: @milad_m25 مرجع تهیه کتاب فعالان فرهنگی👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
کتاب جُندی مکلَّف 🔺 خاطرات یک محافظ که بیش از چهار سال با هویتی جعلی در اردوگاه های اسرا در خاک عراق زندگی کرده است ۲۶۸ صفحه|24500تومان قیمت با تخفیف: 21900تومان توضیحات بیشتر و خرید👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/78976?ref=830y ارتباط با ما: @milad_m25 مرجع تهیه کتاب فعالان فرهنگی👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
کتاب مجید بربری 🔺 زندگی داستانی حر مدافعان حرم؛ جوان دهه هفتادی شهید مجید قربان خانی 🔺بخش اول زندگی او، بخش تاریک و خاکستری آن است. او در یافت آباد تهران قهوه خانه دار بوده، و زندگی او سرشار از مواردی است که این جور آدم ها با آن درگیر هستند. از درگیری و دعواهای هر روزه تا به رخ کشیدن آمار قلیانهای قهوه خانه اش. 🔺 اما بخش دوم زندگی او، عنایتی است که به او می شود و مسیر زندگی اش عوض می شود و مهر حر مدافعان حرم بر پیشانی او نقش می بندد و او گر چه تک پسر خانواده است و قرار نیست که آنها به سوریه اعزام شوند، ولی عنایت بی بی او را به سوریه می کشاند و می شود مدافع حرم. 🔺 مجید قصه ما گرچه ناراحت خالکوبی های بر بازوهای خویش است، اما سرنوشتش این طور می شود تا در خانطومان از بدنش هیچی برنگردد تا نه نشانی از خودش باشد نه خالکوبی هایش. ۱۵۲صفحه| 14000تومان توضیحات بیشتر و خرید آنلاین👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/106885?ref=830y خرید از طریق ایتا : @milad_m25 کتاب خوب راهگشاست👇 @sn_shop
کتاب چگونه یک نماز خوب بخوانیم؟ کتابی بر گرفته از سلسله مباحث استاد پناهیان با موضوع " چگونه یک نماز خوب بخوانیم " 215 صفحه |۱۵۰۰۰ تومان توضیحات بیشتر و خرید آنلاین👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/63120?ref=830y ارتباط با ما : @milad_m25 👥 @sn_shop
خلاصه فصل نخست کتاب از افغانستان تا لندنستان را با کسب اجازه از ناشر و مترجم به مرور تقدیم حضور میشود. نویسنده: عمر الناصری(ابو امام المغربی) مترجم: وحید خضاب لوران نگاهی به تفنگ‌های داخل کیسه انداخت بعد سرش را بالا آورد و گفت: «خوشت اومد؟» جواب دادم: «نه، گفته بودم که چی می‌خوام، فشنگ. فشنگ کلاشینکوف. هیچ چیز دیگه هم نمی‌خوام.» سرش را به نشانۀ تایید تکان داد. برگشتیم و سوار ماشین شدیم و از پارکینگ زدیم بیرون. دوباره برگشتیم به همان مرکز شهر. در امتحان موفق شده بودم. با ماشین لوران برگشتیم داخل شهر. موادفروش را وسط راه پیاده کردیم ولی من و لوران حدود یک ساعت دیگر در خیابان‌ها ‌چرخیدیم. باز کردن سرِ صحبت کار سختی بود. به همین خاطر دربارۀ همان موادفروش صحبت می‌کردیم، این تنها موضوع مشترک بین ما دو نفر بود. لوران چندین دقیقه دربارۀ او حرف زد. می‌گفت نمی‌شود به او اعتماد کرد، بعضی وقت‌ها کوکائینی که می‌فروشد خوب است، ولی همیشه اینطور نیست. البته این بحث‌ها هیچکدام جذابیتی نداشت. تنها هدف ما این بود که یکدیگر را بشناسیم و تا حدی به اعتماد متقابل برسیم. مدتی که گذشت شروع کردیم به صحبت دربارۀ فشنگ‌ها. برایش گفتم که فشنگ کلاشینکوف می‌خواهم، شاید چند هزار تا. اصلا به نظر نمی‌رسید تعجب کرده باشد. گفت فکر می‌کند که بتواند فشنگ‌ها را به قیمت فشنگی 12 فرانک تهیه کند. گفتم: «نمی‌تونم این قدر پول بدم. فقط ده و نیم فرانک برایم مقدوره، نه بیشتر.» پوزخندی زد و گفت: «غیرممکنه. این از قیمت تموم‌شدۀ ساخت فشنگ هم کمتر می‌شه!» می‌دانستم دارد دروغ می‌گوید. می‌دانستم قیمت تمام‌شدۀ ساخت چقدر است. ضمنا موقعی که گفتم چند هزار فشنگ می‌خواهم غافلگیر نشد، پس معلوم بود حجم بالایی فشنگ برای فروش دارد [و همین هم قیمت تمام‌شده را برایش کمتر می‌کند]. روی حرف خودم پافشاری کردم: «ده و نیم فرانک. حتی یک ذره هم بالاتر نمیشه. اگر با این قیمت نمی‌تونی، یه نفر دیگه رو پیدا می‌کنم.» مطمئن بودم قبول می‌کند. بلژیک تقریبا بیش از همۀ کشورهای دیگر دنیا سلاح و مهمات تولید می‌کرد. می‌دانستم که فشنگ کلاشینکوف در اینجا وجود دارد و من هم می‌توانم پیدایش کنم. من توانسته بودم فقط ظرف سه روز به لوران برسم. و مطمئن بودم یک بار دیگر هم می‌توانم موفق شوم. نرم شد. گفت: «شاید بتونم فشنگا رو یک مقدار پایین‌تر از اون قیمت که گفتم پیدا کنم. باید با دوستم حزف بزنم. شاید بتوام تا یازده فرانک و هشتاد سنتهم پایین بیام.» فهمیدم خودش هم تشنه است، می‌خواهد این معامله پا بگیرد. دنبال مشتری جدید می‌گشت. این را هم فهمیدم که تقریبا جوجه‌تاجر است. چون هیچ تاجر بزرگ سلاحی سوار رنو نمی‌شد. او هم این را می‌فهمید که وقتی من در دفعۀ اول این تعداد فشنگ می‌خواهم، حتما بازهم برای گرفتن تعداد بیشتری خواهم آمد. خود من هم می‌خواستم معامله هرطور شده پا بگیرد، حتی اگر سود زیادی برای خودم نداشته باشد. اگر می‌توانستم تبدیل به واسطۀ بین لوران و یاسین بشوم، در آینده می‌توانستم از این قضیه به نفع خودم استفاده کنم. دست آخر به قیمت 11 فرانک و 25 سنت برای هر فشنگ رسیدیم. به لوران گفتم باید این قیمت را با رئیسم قطعی کنم. می‌خواستم به یاسین قیمت 11 فرانک و 50 سنت را بگویم. و مطمئن بودم که این قیمت را قبول میکند چون با این رقم، یک و نیم فرانک در هر فشنگ سود می‌کرد بدون اینکه خطرات قاچاق از آن طرف مرز را هم به جان بخرد. من هم می‌توانستم از هر فشنگ 25 سنت به جیب بزنم. آن شب لوران در یکی از ایستگاه‌های اتوبوس پیاده‌ام کرد. پیش از پیاده شدن، شمارۀ تلفن همراهش را نوشت و گفت ظرف دو روز آینده با او تماس بگیرم.... ............................ «روایتی از درون شبکه‌های تروریستی-تکفیری و شبکه نفوذ اروپایی»👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
کتاب جاودانه تاریخ 💯 شخصیت امیر المومنین‌ علی‌ (علیه‌السّلام) در بیان حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای (مدّظلّه‌العالی) 💫 این کتاب در بیست و شش فصل با توجّه به تبیین ابعاد متعدّد شخصیّت حضرت علی(علیه‌السّلام) در بیانات مقام معظّم رهبری تنظیم شده است. ۳۵۸ صفحه| ۳۰۰۰۰ تومان قیمت با تخفیف: ۲۸۰۰۰ تومان خرید آنلاین👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/181415?ref=830y خرید از طریق ایتا👇 @milad_m25 مرجع تهیه کتاب های خوب👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
کتاب فواره گنجشکها " زندگی داستانی امام جعفر صادق (علیه‌السلام) " 🔺 فواره گنجشک‌ها با سی دو داستان کوتاه به قلم محمود پوروهاب بر اساس روایات مستند بصورت پیوسته زندگانی آن امام همام را معرفی می‌نماید. 136 صفحه| 15000 تومان خرید آنلاین👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/181549?ref=830y خرید از طریق ایتا👇 @milad_m25 مرجع تهیه کتاب های خوب👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
دوره سه جلدی کتاب قرآن بر فراز منبر قرآن بر فراز منبر، ۱۱۹جلسه قرآن محور 🔺 گلچینی از چهار تفسیر معاصر: تسنیم، نور، المیزان، نمونه، در قالبی جدید، 🔺 قابل استفاده برای وعاظ، خطبا و عموم مردم. قیمت دوره ۳ جلدی : 32000 تومان توضیحات بیشتر و خرید آنلاین 👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/10575339 ارتباط با ما: @milad_m25 @sn_shop
.🔸عنوان: #ماه_در_آینه 🔸تعداد صفحات: 272 صفحه 🔸قیمت پشت جلد: ۳۰۰۰۰تومان / قیمت با ۱۰ درصد تخفیف: ۲۷۰۰۰ تومان . 📚ماه در آینه؛ نگاهی به سیره و سلوک فردی و اجتماعی رهبر معظم انقلاب شاید به جرأت بتوان گفت این کتاب یکی از بهترین، جذاب ترین و جوان پسندترین آثاری است که در خصوص زندگی مقام معظّم رهبری نگارش شده. از این حیث که در آن به ذکر وقایعی ناب و کمتر شنیده شده در خصوص زندگی فردی و اجتماعی ایشان پرداخته است. این کتاب به رغم حجم نسبتاً ناچیزش از حیث تنوع کم نظیر است. برخی از موضوعاتی که در کتاب به شکل بدیع به آن پرداخته شده عبارتند از: نظر امام (ره) در خصوص آقای خامنه ای (حفظه الله) و رهبری ایشان؛ مقام معظّم رهبری از منظر بزرگان؛ عملکرد حضرت آیت الله خامنه ای (حفظه الله) در دوران دفاع مقدس، زندگی شخصی و ساده زیستی ایشان؛ ارتباط ایشان با اقشار مختلف جامعه؛ کتاب ها دوستان تنهایی رهبری؛ نظر سیاست مداران بزرگ جهان در خصوص رهبری. خرید آنلاین👇👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/171963?ref=830y خرید از طریق ایتا👇👇 @milad_m25 مرجع تهیه کتاب فعالان فرهنگی👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
کتاب شب چهلم 💫 «شب چهلم» مجموعه‌ی از ملاقات‌های نورانی مردم با امامِ‌ حاضرشان (حضرت مهدی علیه السلام) را روایت می‌کند 💯 شب چهلم ما را پای حرف آدم‌هایی می‌نشاند که امامشان را دیده‌اند و می‌گویند:«او نزدیک ماست، کنار ماست، میان شهرها رفت‌وآمد دارد، در مجالس شیعیان حضور دارد، از بیچارگان دستگیری می‌کند، با حق‌پویان سخن می گوید، همین‌قدر نزدیک و آشنا…» ۲۱۲صفحه|انتشارات مسجد مقدس جمکران| قیمت پشت جلد: ۲۶۰۰۰ تومان قیمت با تخفیف: ۲۴۰۰۰ تومان خرید آنلاین👇👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/172456?ref=830y خرید از طریق ایتا👇👇 @milad_m25 مرجع تهیه کتاب فعالان فرهنگی👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
کتاب داستان هایی از امام زمان (عجل‌الله‌تعالی‌فرج) عناوین اصلی عبارتند از: میلاد موعود؛ وصال دوست؛ چرا او قائم آل محمّد(علیهم السلام) نامیده شد؟!؛ مهدی چه کسی است؟!؛ یازده مهدی؛ رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در بقیع؛ فاطمه جان گریه نکن!؛ قیام مرد مَدَنی؛ ملاقات خضر(علیه السلام) و دجّال؛ همین حسین(علیه السلام). 258 صفحه| انتشارت مسجد مقدس جمکران قیمت پشت جلد: 26000 تومان قیمت با تخفیف: 23000 تومان خرید آنلاین👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/134719?ref=830y خرید از طریق ایتا👇 @milad_m25 مرجع تهیه کتاب فعالان فرهنگی👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
کتاب یادت باشد کتاب عاشقانه ای درباره زندگی شهید مدافع حرم حمید سیاهکلی. کتابی که رهبر انقلاب فرمودند که باید ماجرای قهرمانان آن در تاریخ ثبت شود قیمت پشت جلد 30,000 تومان قیمت با ۱۰درصد تخفیف: 27,000 تومان لینک خرید آنلاین👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/47910?ref=830y خرید از طریق ایتا👇 @milad_m25 👥 مرجع تهیه کتاب فعالان فرهنگی👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
کتاب فی ظلال القرآن (به ترجمه رهبر معظم انقلاب) 🔺 این کتاب، بیش از آنکه یک کتاب تفسیری باشد، کتابی است که درباره نحوه ی بیان الهی و زیبایی های لفظی و معنوی قرآن، تناسب آیات با یکدیگر و برخی مصادیق معاصر آیات، بحث می کند کتاب حاضر به قلم سید قطب، از ابتدای قرآن کریم تا آیه ۱۸۲ سوره مبارکه بقره را در بردارد و توسط حضرت آیت الله خامنه ای ترجمه شده است. 410 صفحه|جلد سخت| 37000تومان قیمت با تخفیف: 34000 تومان خرید آنلاین از طریق لینک زیر: https://basalam.com/sahifehnoor/product/182951?ref=830y خرید از طریق ایتا👇 @milad_m25 مرجع تهیه کتاب های تالیفی و تقریظی رهبر انقلاب👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
هدایت شده از فروشگاه کتاب جان
📖 کتاب از افغانستان تا لندنستان 💯 خاطرات جاسوس دستگاه اطلاعات خارجی فرانسه در شبکه تکفیری اروپا در دهه 90 میلادی 🔹 شرح جذابی است از زندگی پرماجرای ابوامام، کسی که هم می‌خواست «مجاهد» باشد و هم می‌خواست با «تروریست‌ها» بجنگد 🔸 کسی که هم از دستگاه‌های اطلاعاتی غربی می‌ترسید، و هم برای نجات جان خود به آنها پناه برده بود. ۵۶۸ صفحه| ۴۰۰۰۰ تومان قیمت با ۱۰درصد تخفیف: ۳۶۰۰۰ تومان خرید آنلاین👇👇👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/98583?ref=830y خرید از طریق ایتا: @milad_m25 مرجع تهیه کتاب فعالان فرهنگی👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
خلاصه فصل نخست کتاب از افغانستان تا لندنستان را با کسب اجازه از ناشر و مترجم به مرور تقدیم حضور میشود. نویسنده: عمر الناصری(ابو امام المغربی) مترجم: وحید خضاب فردا صبح [که از خواب بیدار شدم و] به طبقۀ پایین خانه آمدم، امین و یاسین هم آمده بودند. رفت و آمدشان به خانۀ ما داشت بیشتر و بیشتر می‌شد. تقریبا هر روز به آنجا می‌آمدند. رفتم داخل اتاق نشیمن و رو به یاسین گفتم: «یک نفرو پیدا کردم. می‌توانم فشنگا رو با قیمت یازده و نیم فرانک، گیر بیاورم.» ابروهای یاسین، همانطور که به من نگاه می‌کرد، به آرامی بالا رفت. بعد رو کرد به امین. چند کلمه‌ای با هم پچ‌پچ کردند. بعد امین سری تکان داد. یاسین رو کرد به من و با صدای آرام گفت: «خیله خب. امتحان می‌کنیم. به رفیقت بگو 5 هزار تا می‌خوایم. اما بگو قبل از تحویل دادن پول، می‌خوایم یه نمونه برامون بیاره.» امین و یاسین آدم‌های هشیار و محتاطی بودند. اصلا نمی‌دانستند این کسی که می‌خواهم با او کار کنم کیست. من هم که حرفی از معرفی‌اش نزدم. از آن گذشته، هیچ دلیلی نداشت که به من اعتماد کنند. از حضور من در بلژیک هنوز یک ماه هم نگذشته بود و هیچ کدام از آن دو هم چیزی دربارۀ من نمی‌دانستند. فردای آن روز با لوران تماس گرفتم و گفتم با قیمت موافقیم و می‌خواهیم سر مقدار صحبت کنیم. این را هم گفتم که پیش از ادامۀ کار می‌خواهیم چند نمونه ببینیم. جایی را در نزدیکی میدان «گرَند پِلِیس» مشخص کرد و گفت ساعت 9 شب آنجا باشم. [ساعت 9 شب رفتم سر قرار.] همین که ماشینش رسید سوار شدم و کنارش نشستم. گفتم: «5 هزار تا فشنگ با همون قیمت یازده و نیم فرانک می‌خوایم.» «ظرف دو روز آمادش می‌کنم.» این را گفت و بعد یک بسته تحویلم داد. بازش کردم. 5 فشنگ داخلش بود. تا آن موقع هیچ وقت فشنگ جنگی لمس نکرده بودم. با وجود اینکه این فشنگ‌ها با فشنگ‌هایی که پیش ادوارد دیده بودم فرق داشت، آنقدر دربارۀ مهمات اطلاعات داشتم که بتوانم بگویم اینها اصلی است. پرسید برای تحویل و دریافت پول و فشنگ‌ها کجا باید هم را ببینیم. جایی در فاصلۀ تقریبا 1 کیلومتری خانۀ خودمان را پیشنهاد دادم. راه افتادیم به همان سمت تا دقیقا محل مورد نظرم را نشانش دهم. جایی بود در فاصلۀ تقریبا 100 متری یک ایستگاه اتوبوس در یک خیابان تاریک. این منطقه‌ شب‌ها به حالت شبه متروکه در می‌آمد. لوران محل را بررسی کرد و گفت موافق است. قرار شد ظرف دو روز آتی با او تماس بگیرم تا هر وقت فشنگ‌ها را جور کرد، نیمه‌شب در همینجا یکدیگر را ببینیم. از ماشین پیاده شدم و پیاده راه افتادم سمت خانه. به خانه که رسیدم یاسین منتظرم بود. ظرف را تحویلش دادم. بازش کرد. یک نگاه اجمالی به یکی از فشنگ‌ها انداخت. حداقل من فکر کردم دارد این کار را می‌کند. بعد با لحنی صد در صد مطمئن گفت: «خودشه، همونیه که ما می‌خوایم.» ............................ «روایتی از درون شبکه‌های تروریستی-تکفیری و شبکه نفوذ اروپایی»👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
خلاصه فصل نخست کتاب از افغانستان تا لندنستان را با کسب اجازه از ناشر و مترجم به مرور تقدیم حضور میشود. نویسنده: عمر الناصری(ابو امام المغربی) مترجم: وحید خضاب خیلی از برخورد یاسین خوشم آمد. هر کس فشنگی به دست بگیرد برای اینکه مطمئن شود فشنگ اصلی است یا نه باید به شماره‌ای که روی پوستۀ آن درج شده نگاه کند. اما یاسین بدون اینکه به آن نگاه کند فهمید فشنگ واقعی است. از همینجا فهمیدم یاسین، حرفه‌ای است. از همان وقت که در مغرب حشیش می‌فروختم، فرق حرفه‌ای‌ها با آدم‌های دست‌ چندم را خوب یاد گرفته بودم. دستکم صد جور مختلف حشیش داریم. اما حرفه‌ای‌ها نوع حشیش را صرفا با نگاه کردن، حتی بدون اینکه به آن دست بزنند، تشخیص می‌دادند. به صورت غریزی کیفیت ماده را متوجه می‌شدند، می‌فهمیدند از آن انواعِ خوب است یا نه. اما آماتورها قبل از اینکه حتی یک کلمه حرف بزنند اول مواد را برمی‌داشتند و در دستشان می‌چرخاندند. حشیش را نصف، و آن را بو می‌کردند. در آن لحظه که یاسین آنطور برخورد کرد، یک چیز دیگر را هم فهمیدم. شاید این را قبلا هم حس کرده بودم ولی در واقع خیلی به آن توجه نمی‌کردم. فهمیدم امین و یاسین اهل فعالیت جدی‌اند، و این یک کار جدی است. امین و یاسین با جوان‌هایی که در مغرب دیده بودم و سعی می‌کردند با پرحرفی دربارۀ تفنگ و جهاد و قولِ پیوستن به نبرد بوسنی ثابت کنند برای خودشان کسی هستند، فرق داشتند. امین و یاسین «اصلی» بودند. همۀ اینها را در یک لحظۀ کوتاه درک کردم، مثل نوری که یک لحظه بدرخشد و برود. دو روز بعد با لوران تماس گرفتم و برای همان شب قرار گذاشتیم. یاسین پاکتی پر از پول تحویلم داد. حتی درب پاکت را هم باز نکردم تا چه برسد به اینکه بخواهم پول‌ها را بشمارم. مطمئن بودم پول، کامل است. به او گفتم قرارمان کجاست، بعد از خانه زدم بیرون و پیاده به سمت محل قرار راه افتادم. چند دقیقه‌‌ای در آنجا، تقریبا در تاریکی مطلق ایستادم. به محض اینکه لوران رسید سریع سوار ماشینش شدم. چند صد متری رفتیم و بعد در جایی بسیار خلوت توقف کردیم. پولی که سهم خودم بود را از پاکت برداشته بودم، بقیه را تحویل لوران دادم. پول‌ها را شمرد، وقتی مطمئن شد رقم درست است گفت نگاهی به پایین صندلی‌ام بیندازم. یک ساک آنجا بود. برش داشتم و درش را باز کردم. تا آن شب هیچ وقت چیزی شبیه این ندیده بودم. موقعی که پیش ادوارد بودیم همیشه یک مشت فشنگ بیشتر نداشتیم. چون بارها و بارها از همان پوکه‌ها گلولۀ جدید می‌ساختیم. اما الان روبرویم هزاران فشنگ بود. اینها خیلی بیشتر از آن چیزی بود که قبلا پیش ادوارد استفاده کرده بودم. فقط چراغ داخل ماشین روشن بود، اما پوستۀ فشنگ‌ها برق می‌زد. صحنۀ هیجان‌انگیزی بود. نیازی نبود فشنگ‌ها را بشمارم. به لوران اعتماد داشتم. نه به این خاطر که او را آدم خوبی می‌دانستم، به این خاطر که مطمئن بودم که نمی‌خواهد از من دله‌دزدی کند. او می‌دانست که من می‌توانم در آینده معامله‌های شیرینی برایش جور کنم. ............................ «روایتی از درون شبکه‌های تروریستی-تکفیری و شبکه نفوذ اروپایی»👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530