eitaa logo
سعداء/حجت الاسلام راجی
187.8هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
2.7هزار ویدیو
195 فایل
💠 اندیشکده راهبردی #سعداء زیر نظر #حجت_الاسلام_راجی @soada_ir ✅ تمامی کانال‌ها و سایت‌های زیر مجموعه‌های سُعداء را در اینجا ببینید👇 https://eitaa.com/soada_ir/9160 🔹 معرفی کتب 👇 https://eitaa.com/soada_shop/173 🔹 پاسخ به سوالات 👇 @soada_answer
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ دود مشکوک 🔸 قسمت اول👇 🔻آوا موهای قرمز آتشینش رو توی یه دم اسبی گنده جمع کرده بود و با یه تی‌شرت مشکی و شلوار جین پاره پوره، توی کافه دودی شهرمون مثل یه فشفشه‌‌ی آماده انفجار می‌درخشید. یه سیگار بین لب‌هاش بود و دودش رو با حرکات آهسته و اغواگرانه بیرون می‌داد. انگار داشت یه فیلم هالیوودی بازی می‌کرد! 🔺آوا فکر می‌کرد سیگار کشیدن خیلی باحاله. یه جور علامت بزرگسال بودن، یه نشونه از اینکه دیگه بچه نیست و همه چیز رو می‌فهمه. البته اینو از روی تبلیغات رنگارنگی که توی مجلات می‌دید فهمیده بود؛ دخترهایی با موهای براق و لبخندهای جذاب که با سیگار توی دستشون، خیلی خوشحال و ریلکس به نظر می‌رسیدن. 🔻یه روز، وقتی آوا داشت با دوستانش توی کافه لاف می‌زد، یه پسر عینکی و موجه به اسم سام وارد شد. سام یه روزنامه‌نگار بود و به نظر می‌رسید خیلی جدی و باهوش باشه. آوا اولش فکر کرد این پسر خفن بهش کاری نداره، اما سام یه نگاه عجیب به آوا انداخت و بعد شروع کرد به نوشتن توی دفترچه‌اش. 🔺آوا با خودش گفت: «حتماً داره یه رمان پلیسی می‌نویسه و من الهام بخشش شدم!» 🔻اما بعد فهمید که سام داره راجع به سیگار تحقیق می‌کنه. آوا اولش خیلی تعجب کرد. مگه میشه کسی از سیگار خوشش نیاد؟ آخه مگه میشه دنیارو بدون دود سیگار تصور کرد؟ 🔺سام با آوا شروع به صحبت کرد و سعی کرد بهش بگه که سیگار کشیدن چقدر ضرر داره. آوا اولش به حرف‌های سام نخندید، اما کم کم کنجکاو شد. شاید این پسر عینکی چیزی می‌دونست که بقیه نمی‌دونستن. 🔻آوا با خودش فکر کرد: «آخه مگه میشه یه چیز که اینقدر باحاله و همه دوستش دارن، ضرر داشته باشه؟» 🔺اما سام به حرفش ادامه داد و به آوا گفت که شرکت‌های سیگاری دروغگو هستند و فقط می‌خوان پول در بیارن. اون به آوا نشون داد که چطور با تبلیغات زیبا و دروغین، آدم‌ها رو به سمت سیگار کشیدن تشویق می‌کنن. 🔻آوا هرچه بیشتر به حرف‌های سام گوش می‌داد، بیشتر گیج می‌شد. شاید حق با سام باشه. شاید سیگار اونقدرها هم که فکر می‌کرد باحال نباشه. و اینجاست که ماجرای آوا و سام شروع میشه... ادامه دارد... 📚 ======================= ⚠️ این داستان، برگرفته از کتاب «ناگفته‌های صورتی» اثر است که می‌توانید برای دریافت آن به اینجا مراجعه کنید. 💠 اندیشکده راهبردی سعداء 🆔 @‌soada_ir
سعداء/حجت الاسلام راجی
⭕️ دود مشکوک #داستان_داده‌محور 🔸 قسمت اول👇 🔻آوا موهای قرمز آتشینش رو توی یه دم اسبی گنده جمع کرده
⭕️ دود مشکوک 🔸 قسمت دوم👇 🔻آوا باورش نمی‌شد که سیگاری که این همه عاشقش بود، بتونه اینقدر بد باشه! اون از سام پرسید: «پس چرا همه سیگار می‌کشن؟ مگه اونا هم نمی‌خوان سالم بمونن؟» 🔺سام با لبخندی تلخ جواب داد: «آوا جون، اینجاست که قضیه جالب میشه. شرکت‌های سیگاری خیلی زرنگن. اونا با تبلیغات قشنگ و بازیگرای معروف، همه رو فریب میدن. اونا میگن سیگار کشیدن خیلی باحاله و باعث میشه آدم جذاب و باکلاس بشه. حتی یه عده دکتر هم پیدا شدن که میگن سیگار ضرر نداره!» 🔻آوا دهنش از تعجب وا موند. اون فکر نمی‌کرد شرکت‌ها بتونن اینقدر دروغگو باشن. سام ادامه داد: «اونا به خصوص روی دخترها کار می‌کنن. میگن سیگار کشیدن باعث میشه دخترها لاغرتر و جذاب‌تر به نظر بیان. تازه، سیگار کشیدن یه جور مبارزه با قوانینه، یه نشونه از استقلال و آزادی!» 🔺آوا سرش رو به نشونه‌ی تأسف تکون داد. اون متوجه شد که چقدر فریب تبلیغات رو خورده. حالا دیگه به سیگار مثل قبل نگاه نمی‌کرد. 🔻آوا و سام تصمیم گرفتن که بیشتر در مورد این موضوع تحقیق کنن. اونا به کتابخونه رفتن و کلی کتاب و مقاله درباره سیگار خوندن. هرچی بیشتر می‌خوندن، بیشتر متوجه می‌شدن که چه فاجعه‌ای در حال اتفاق افتادنه. 🔺یه روز، آوا و سام به طور اتفاقی به یه سند محرمانه دست پیدا کردن. این سند نشون می‌داد که یکی از بزرگترین شرکت‌های سیگاری، سال‌ها پیش می‌دونسته که سیگار باعث سرطان میشه، اما این موضوع رو از مردم پنهان کرده بوده. 🔻آوا و سام از این کشف خیلی شوکه شدن. اونا فهمیدن که چقدر بزرگا می‌تونن دروغگو باشن و به خاطر پول، سلامتی مردم رو به خطر بندازن. 🔺آوا دیگه نمی‌تونست ساکت بمونه. اون می‌خواست همه رو از این موضوع آگاه کنه. اون و سام تصمیم گرفتن که یه کمپین بزرگ راه بندازن و به مردم بگن که سیگار کشیدن چقدر خطرناکه. 🔻اما اونا می‌دونستن که این کار آسون نیست. شرکت‌های سیگاری خیلی قدرتمند بودن و هر کاری می‌کردن تا از افشای حقیقت جلوگیری کنن. آوا و سام می‌دونستن که یه مبارزه سخت در انتظارشونه، اما اونا امیدوار بودن که بتونن دنیا رو تغییر بدن. 🔺و اینجاست که ماجرای آوا و سام وارد مرحله‌ی جدیدی میشه... ادامه دارد... 📚 ======================= ⚠️ این داستان، برگرفته از کتاب «ناگفته‌های صورتی» اثر است که می‌توانید برای دریافت آن به اینجا مراجعه کنید. 💠 اندیشکده راهبردی سعداء 🆔 @‌soada_ir
سعداء/حجت الاسلام راجی
⭕️ دود مشکوک #داستان_داده‌محور 🔸 قسمت دوم👇 🔻آوا باورش نمی‌شد که سیگاری که این همه عاشقش بود، بتون
⭕️ دود مشکوک 🔸 قسمت سوم👇 🔻آوا و سام حالا دیگه مثل یه تیم جنگی شده بودن. اونا با هم یه وبسایت درست کردن و توش همه اطلاعاتی رو که جمع کرده بودن منتشر کردن. اونا به مدرسه‌ها رفتن و برای دانش‌آموزا سخنرانی کردن. حتی تو خیابونا هم ایستادن و به مردم برگه‌های اطلاع‌رسانی دادن. 🔺اما شرکت‌های سیگاری ساکت نموندن. اونا یه لشکر وکیل و تبلیغ‌چی داشتن که شب و روز کار می‌کردن تا آوا و سام رو ساکت کنن. اونا تو روزنامه‌ها و تلویزیون‌ها به آوا و سام تهمت می‌زدن و می‌گفتن که اونا دیوونه هستن و دارن دروغ میگن. 🔻یه روز، وقتی آوا داشت از مدرسه برمی‌گشت، یه عده آدم ناشناس بهش نزدیک شدن و تهدیدش کردن. اونا به آوا گفتن که اگه به کارش ادامه بده، بلایی سرش میارن. آوا خیلی ترسیده بود، اما تسلیم نشد. اون به سام زنگ زد و همه چیز رو بهش گفت. 🔺سام هم خیلی عصبانی و نگران شده بود. اون فهمید که مبارزه‌شون خیلی سخت‌تر از چیزی که فکر می‌کردن میشه. اما اونا به هم قول دادن که تسلیم نشن. 🔻آوا و سام تصمیم گرفتن که یه تجمع بزرگ برگزار کنن. اونا از همه دوستاشون و آشناهاشون خواستن که بهشون کمک کنن. اون‌ها پوسترهای رنگی و پرچم‌های بزرگ درست کردن و تو خیابون اصلی شهر جمع شدن. 🔺پلیس اومد تا تجمع رو متفرق کنه، اما مردم به حرفشون گوش نکردن. اونا شعار می‌دادن: «نه به سیگار، آره به زندگی!» 🔻شرکت‌های سیگاری خیلی ترسیده بودن. اونا فهمیدن که دیگه نمی‌تونن مردم رو فریب بدن. اونا مجبور شدن که یه کمی عقب‌نشینی کنن. 🔺اما مبارزه هنوز تموم نشده بود. آوا و سام می‌دونستن که این تازه شروع یه جنگ بزرگه. 🔻و اینجاست که ماجرای آوا و سام وارد مرحله‌ی جدیدی میشه... ادامه دارد... 📚 ======================= ⚠️ این داستان، برگرفته از کتاب «ناگفته‌های صورتی» اثر است که می‌توانید برای دریافت آن به اینجا مراجعه کنید. 💠 اندیشکده راهبردی سعداء 🆔 @‌soada_ir
سعداء/حجت الاسلام راجی
⭕️ دود مشکوک #داستان_داده‌محور 🔸 قسمت سوم👇 🔻آوا و سام حالا دیگه مثل یه تیم جنگی شده بودن. اونا با
⭕️ دود مشکوک 🔸 قسمت چهارم👇 🔻تجمع بزرگ آوا و سام، توجه رسانه‌های سراسری رو جلب کرد. خبر مبارزه‌ی این دو جوان با شرکت‌های سیگاری تو همه جا پخش شد. مردم از همه جای کشور بهشون پیام حمایت می‌فرستادن. حتی بعضی از سیاستمدارها هم ازشون حمایت کردن. 🔺شرکت‌های سیگاری دیگه نمی‌تونستن این همه فشار رو تحمل کنن. سهام‌شون تو بورس افتاد و مشتری‌هاشون کم شدن. اونا مجبور شدن که یه کنفرانس خبری برگزار کنن و از مردم عذرخواهی کنن. 🔻تو این کنفرانس، شرکت‌های سیگاری قول دادن که دیگه تبلیغات گمراه کننده نکنن و به تحقیقات درباره خطرات سیگار کمک کنن. همچنین، اونا قرار شد بخشی از سودشون رو به سازمان‌های مبارزه با سرطان اهدا کنن. 🔺آوا و سام از این پیروزی خیلی خوشحال بودن. اما اونا می‌دونستن که مبارزه‌شون هنوز تموم نشده. اونا می‌خواستن قوانینی تصویب بشه که تبلیغات سیگار رو ممنوع کنه و سن قانونی برای خرید سیگار رو افزایش بده. 🔻آوا و سام با کمک وکیل‌هاشون، لایحه‌ای رو به مجلس ارائه دادن. این لایحه با استقبال زیادی روبرو شد و بعد از چند ماه بحث و جدل، بالاخره تصویب شد. 🔺با تصویب این قانون، مبارزه آوا و سام به نتیجه رسید. اونا موفق شدن که دنیایی رو که توش زندگی می‌کردن، کمی بهتر کنن. 🔻آوا و سام به قهرمان‌های ملی تبدیل شدن. اونا جوایزی رو از سازمان‌های مختلف دریافت کردن و به عنوان الگو برای جوانان معرفی شدن. 🔺اما آوا و سام به همین راضی نبودن. اونا می‌خواستن که به مبارزه‌شون ادامه بدن. اونا می‌خواستن به کشورهای دیگه برن و به مردم اونجا هم کمک کنن تا از شر سیگار خلاص بشن. 🔻آوا و سام فهمیدن که مبارزه برای یک دنیای بهتر، هیچ وقت تموم نمیشه. اما اونا مطمئن بودن که با همدیگه می‌تونن به این هدف بزرگ دست پیدا کنن. 🔺و اینجاست که ماجرای آوا و سام به پایان می‌رسد، اما داستان مبارزه با سیگار همچنان ادامه دارد... 📚 ======================= ⚠️ این داستان، برگرفته از کتاب «ناگفته‌های صورتی» اثر است که می‌توانید برای دریافت آن به اینجا مراجعه کنید. 💠 اندیشکده راهبردی سعداء 🆔 @‌soada_ir
سعداء/حجت الاسلام راجی
⭕️ دود مشکوک #داستان_داده‌محور 🔸 قسمت چهارم👇 🔻تجمع بزرگ آوا و سام، توجه رسانه‌های سراسری رو جلب
⭕️ دود مشکوک 🔸 قسمت پنجم👇 🔻پیروزی آوا و سام بر صنعت دخانیات، تنها آغاز راهی طولانی بود. آنها به سمبل مبارزه برای سلامت و عدالت تبدیل شده بودند. دعوت‌ها برای شرکت در کنفرانس‌ها و همایش‌های بین‌المللی از سراسر جهان به سمت‌شان سرازیر شد. آن‌ها در این رویدادها، تجربیات خود را با فعالان اجتماعی دیگر به اشتراک گذاشتند و به آن‌ها الهام بخشیدند. 🔺اما آوا و سام به این موفقیت‌ها قانع نبودند. آن‌ها می‌دانستند که هنوز کارهای زیادی برای انجام دادن وجود دارد. آنها تصمیم گرفتند یک سازمان غیرانتفاعی تاسیس کنند تا به جوانان کمک کند تا از دام اعتیاد به سیگار و سایر مواد مخدر رها شوند. این سازمان با برگزاری کارگاه‌ها، مشاوره‌ها و کمپین‌های اطلاع‌رسانی، به جوانان آگاهی لازم را می‌داد تا بتوانند انتخاب‌های سالم‌تری داشته باشند. 🔻در همین حال، آوا و سام به دنبال راه‌هایی برای کاهش تولید و فروش محصولات دخانی در سطح جهانی بودند. آنها با همکاری سازمان‌های بین‌المللی، فشار زیادی را بر دولت‌ها و شرکت‌های دخانیاتی وارد کردند. نتیجه این تلاش‌ها، تصویب قوانین سختگیرانه‌تر در بسیاری از کشورها بود که تولید و فروش سیگار را محدود می‌کرد و تبلیغات آن را ممنوع می‌کرد. 🔺آوا و سام هرگز فراموش نکردند که چه چیزی آن‌ها را به این مبارزه کشاند. آن‌ها می‌خواستند که همه مردم بتوانند زندگی سالم و طولانی داشته باشند. آن‌ها می‌خواستند که دنیا جایی بهتر برای زندگی باشد. 🔻سال‌ها گذشت و آوا و سام به افراد بسیار تاثیرگذاری در جامعه تبدیل شدند. آن‌ها به عنوان الگو برای نسل‌های آینده شناخته می‌شدند. آنها ثابت کردند که حتی یک نفر هم می‌تواند با تلاش و پشتکار، تغییر بزرگی ایجاد کند. پایان 📚 ======================= ⚠️ این داستان، برگرفته از کتاب «ناگفته‌های صورتی» اثر است که می‌توانید برای دریافت آن به اینجا مراجعه کنید. 💠 اندیشکده راهبردی سعداء 🆔 @‌soada_ir