eitaa logo
صبح حسینی
475 دنبال‌کننده
37 عکس
21 ویدیو
1 فایل
صبحتان را با #اشک_بر_اباعبدالله علیه السلام آغاز کنید ارتباط با مدیر کانال 👇 @Alamdar1404
مشاهده در ایتا
دانلود
 نگران بودم از این لحظه و آمد به سرم  زینب و روز وداع تو!؟ امان از دل من  این همه رنج و بلا دیدم و چشمم به تو بود  تازه با رفتنت آغاز شده مشکل من  شوق دیدار، تو را می‌کِشد اینسان، اما  ای همه هستی زینب! کمی آهسته برو  تو قرار است به میدان بروی ... آه ! ولی  جان من آمده بر لب، کمی آهسته برو  خواستی پیرهن کهنه چرا یوسف من؟  گرگ‌های سر راه تو چه دینی دارند؟  این جماعت سرشان گرم کدام اسلام است؟  که از آیینۀ پیغمبرشان بیزارند  تو که از روز تولد شدی آرامِ دلم  نرو اینگونه شتابان و نکن حیرانم  بوسه‌ای زیر گلویت زده‌ام اما باز  بروی، می‌روم از حال، خودم می‌دانم  با تو آمد دم میدان دل آواره‌ی من  پر زد انگار در این فاصله روح از بدم  من که بی عطرت از اول نکشیدم نفسی  می‌شود از تو مگر جان و دلم! دل بِکَنم؟  روی تل بودم و دیدم که چه تنها شده‌ای  نیزه دیدم که به دستان غریبت مانده  همه رفتند، همه ... قاسم و عباس و علی  نه برای تو زهیرت، نه حبیبت مانده  سنگ در دست همه آمده‌اند استقبال  مومنانی که به تو نامه نوشتند حسین!  در پی کوثر و جنات، ... پیِ ریختنِ  خون آقای جوانان بهشتند حسین!     دیدم از نور خدا گفتی و آغوش نبی  ولی آواز تو را هلهله ها نشنیدند  سنگدل‌ها به خیام تو نظر می‌کردند  سنگ‌ها صورت زیبای تو را بوسیدند     زینت دوش نبی را به چه حالی دیدم  خون پیشانی بر صورت او جاری بود  غیر از این صحنه اگر هیچ نمی‌دید دگر  کار زینب همه‌ی عمر عزاداری بود     تو رجز خواندی و دیدم همگی لرزیدند  یا علی گفتی و دیدم که چه غوغایی شد  کاش عباس و علی اکبرت اینجا بودند  صحنۀ رزم تو لب تشنه! تماشایی شد     هر چه از خیبر و از بدر شنیدم، دیدم  هر کس از خوردن یک تیغ تو بر خاک افتاد  با خدا، عالم و آدم به تماشا بودند  ناگهان ناله‌ای از عرش در افلاک افتاد     مادرت فاطمه بود آه کشید از ته دل  تا تو را دید چنین از سر زین افتادی  من ندیدم که چه شد کارِ تن و آن همه تیر  چشم بستم به خدا! تا به زمین افتادی     ناگهان معرکه‌ی دور و برت ساکت شد  کاش دست از سرت ای دلبر من بردارند  چیست در دست سیاهی؟ نکند ...! یازهرا !  یعنی این مردم بی‌رحم چه در سر دارند؟     آن سیاهی به تو نزدیک شد و زانو زد  چشمهای من از این صحنه سیاهی رفتند  (قاسم صرافان)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
 تو می روی و دل من دوباره می ریزد  و خواهر تو به راهت شراره می ریزد  خدا کند که بمیرم نبینمت تنها  غریبی تو به جانم شراره می ریزد  مرو که بوسه ای از زیر حنجرت چون آب  به روی آتش این غصه چاره می ریزد  تو سیب سرخ بهشت خدایی و دارد  ز پیکر پر زخمت عصاره می ریزد  مسیر آمدنت تا خیام خونین است  ز بسکه از زرهت خون، هماره می ریزد  مرو که بعد تو تنها به جرم یک بوسه  عدو به روی سرم بی شماره می ریزد  مرو که بعد تو از نیزه ها و نعل ستور  به خاک، پیکر تو پاره پاره می ریزد  پس از تو در پی طوفان دست هایی سرد  ز گوش دخترکان گوشواره می ریزد  کسی که زینتی از خیمه عایدش نشود  به پشت خیمه سر شیرخواره می ریزد  (محمد علی بیابانی)   علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
هوا گرفت، زمین و زمان مکدّر شد  و عمق فاجعه با خاک و خون برابر شد  و آن حقیقت تلخی که پیش از آمدنش  در آسمان خداوند شد مقدّر... شد  نماز خواند وَ شن های بایر آن دشت  به بوی "حیّ علی..." تا ابد معطّر شد  نماز خواند وَ با آن نماز خونینش  پیام واقعه ی سرخ طفّ رساتر شد  چه ارباً ارباً تلخی... که پاره پاره تنش  در آن زمان که نَه ! تا قرن ها مکرّر شد  تمام شد... نَه ... این تازه اول کار است  زنی رسید وَ چشمان کربلا تر شد  زنی که دست به پهلو گرفته آمده است  سلام مادر پهلو شکسته! ... بهتر شد-  -که آمدی ... که مرا همره خودت ببری  که با حضور تو این لحظه باصفاتر شد  صدا بزن: ولدی یا بُنَیّ یا ولدی  صدا بزن پسری را که ظهر بی سر شد  صدا بزن که جهان از خجالت آب شود  که با لبان ترک خورده ...تشنه پرپر شد  و باز هم پسرت را بگیر در آغوش  اگرچه یک شبه در خاک و خون شناور شد  (مطهره عباسیان)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
ديگر رسيده قصه به آخر... جدا شدن...  سخت است خواهري ز برادر جدا شدن  با دلهره كنون كه بغل مي كني مرا  يعني فراق، با دل مضطر جدا شدن  پنجاه سال صبح و شبم با تو سر شده  آهسته رو زمان ز خواهر جدا شدن  تو از مدينه ياد ز يحيي كني چرا؟  يعني رسيده است دم سر جدا شدن؟  بگذار تا گلوي تو را بوسه اي زنم  حيف است حنجر تو به خنجر جدا شدن  تو مي روي و غصه ي من مي شود شروع  از دختران فاطمه معجر جدا شدن...  پيش نگاه غمزده ي كودكان تو  يكسر سر شهيد ز پيكر جدا شدن...  از ما زنان بپرس زماني كه تنگ شد  درد آور است النگو و زيور جدا شدن...  (رضا رسول زاده)   علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
جان و دلم فدای تو ای دلبرم ، حسین دیگر رسیده است دم آخرم حسین   من رو به کربلای تو خوابیده ام اخا دیدار من بیا ، پسر مادرم حسین   چیزی نماند از تو بجز کهنه پیرهن این یادگار توست کنون در برم حسین   یک سال و نیم رفته ز عمر و نمی شود درد نبودنت بخدا باورم حسین   یک سال و نیم مثل رباب تو می زدم بر صورتم ، ز داغ علی اصغرم حسین   پیچیده است وقت اذان توی گوش من " الله اکبر " علی اکبرم حسین   یادم نمی رود که صدای تو قطع شد افتاد دلهره به میان حرم حسین   بالای تل دویدم و دیدم که  ، می خوری... ...شمشیر و نیزه ، پیش دو چشم ترم حسین   غارت شروع شد همه در خیمه ریختند بردند گوشوار من و زیورم حسین   چهره کبود بود شب غارت حرم هر دختری که بود به دور و برم حسین   در کربلا زدند به پیشانی تو سنگ در شام سنگ خورد همه پیکرم حسین   هر چه گذشت بین محل یهودیان با خود به زیر خاک سیه می برم حسین ...   رضا رسول زاده سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
هنگامه وصال من و دلبرم شده این الحسین زمزمه آخرم شده   چشمم به راه مانده کجایی عزیز من پیراهن تو گرمی بال و پرم شده   از گریه پینه بسته دگر چشم های من عالم سیاه پیش دو چشم ترم شده   موی سپید و قدکمانم چه دیدنیست غم های کربلاست چنین یاورم شده   من پیرسالخورده ام و دست های من محتاج شانه های علی اکبرم شده   از خاطرم نمی رود آن لحظه فراق ناله زدی که وقت وداع از حرم شده   داغی بوسه از لب تو مانده برلبم خون گلوی تو نفس حنجرم شده   من بین قتلگاه تو جان دادم ای حسین این چند ماهه جان تو درد سرم شده   می خواستم بغل کنمت جان تو نشد نیزه شکسته زحمت این پیکرم شده   من پا به پای پیکر تو ضربه خورده ام سرتا به پا تمام تنم پر ورم شده   دشمن همینکه پا به روی چادرم گذاشت گفتم به خویش ارثیه مادرم شده   جان خودت به زور کشیدند چادرم شاهد ببین که پارگی معجرم شده   قاسم نعمتی   سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
اين مدتي که مي گذرد در عزاي تو روزي نبوده اشک نريزم بپاي تو   با ياد آخرين شب پيش تو بودنم يک شب نبوده روضه نگيرم براي تو   يکسال و نيم شمع شدم سوختم حسين يک سال و نيم آب شدم در ازاي تو   اي کاش لحظه اي که رسد جان من به لب بودم کنار قبر تو در کربلاي تو   اي کاش لحظه اي که مي آيي به ديدنم از تن سرم بريده شود پيش پاي تو   جان مي دهم به بستر مرگم در آفتاب مثل تن به خاک بيابان رهاي تو   بر روي سينه پيرهنت را گرفته ام تا اينکه باز زنده شود ماجراي تو   گودال بود و ولوله ي نيزه دارها گم بود بين هلهله هاشان صداي تو   گودال بود و پيرهن و نعل اسب ها اي کاش بود خواهرت آنجا به جاي تو   چيزي براي ما ز تو باقي نذاشتند تقسيم شد عمامه و خود رداي تو   من بودم و نظاره ي تاراج خيمه ها در دست باد روسري بچه هاي تو   عباس چون نبود به سيلي سپرده شد بوسه زدن به دخترک بينواي تو   جز آن شبي که دور شدم از تو در سفر تو روي نيزه بودي و من پا به پاي تو   بر دامنم نيامدي آن شب دگر گذشت اما حسين، کنج تنور است جاي تو؟   يادم نرفته سنگ لب پشت بام بود پاداش هر کسي که بپا کرد عزاي تو   يادم نرفته وقت تلاوت نمودنت شد خنده ها جواب صداي رساي تو   ما را مدام خارجي آنجا صدا زدند اي غيرت خدا همه عالم فداي تو   تا رفع اتهام کني از حريم خويش با آيه هاي سرخ بر آمد نداي تو   اما يزيد حرف تو را زود قطع کرد با خيزران مقابل طشت طلاي تو   علی صالحی   سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
حسین بود و تو بودی ، تو خواهری کردی حسینِ فاطمه را گرم، یاوری کردی   غریب تا که نمانَد حسین بی عباس به جای خواهری آن جا، برادری کردی   گذشتی از همه چیزت به پای عشق حسین چه خواهری تو برادر، که مادری کردی   تو خواهریّ و برادر، تو مادریّ و پدر تو راه بودی و رهرو، تو رهبری کردی   پس از حسین، چه بر تو گذشت وارث درد! به خون نشستی و در خون، شناوری کردی   پس از حسین، تو بودی که شرح عصمت را که روز واقعه، را یاد آوری کردی   به روی نیزه، سر آفتاب را دیدی ولی شکست نخوردیّ و سروری کردی   حسینِ دیگری آن جا پس از حسین شکُفت تو با حسین پس از او، برابری کردی   چه زخم ها که نزَد خطبه ات به خفّاشان! زبان گشودی و روشن، سخنوری کردی   زبان نبود، خودِ ذوالفقارِ مولا بود سخن درست بگویم، تو حیدری کردی   تویی مفسّر آن رستخیز ناگاهان یگانه قاصد امّت پیمبری کردی   بَدَل به آینه شد، خاک کربلا با تو تو کیمیا گری و کیمیا گری کردی   حسین بود و تو بودی، تو خواهری کردی حسینِ فاطمه را گرم، یاوری کردی   مرتضی امیری اسفندقه سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
به نام خالق آئینه‌ها به نام خدا به نام صاحب آدینه‌ها به نام خدا به نام حضرت ایزد خدای عزوجل به نام حضرت امجد خدای شعر و غزل اگرچه با قلمی که شکسته بنویسم به یمن این شب و روز خجسته بنویسم خوشا به حال من و دفتر غزل خیزم به شوق و شور و شعف واژه واژه می‌ریزم صدای بال و پر جبرییل می‌آید صدای گام بلند خلیل می‌آید خدا به دست خلیلی دگر تبر داده که پشت لات و هبل‌ها به لرزه افتاده ندا رسیده که إقرأ...بخوان ز طیّ براق بخوان از آن...لاتمم مکارم الاخلاق نهفته مدح نگارم به مطلبی نافذ نهفته در غزلیات حضرت حافظ نگار من که به شوقش خدا قلم بسرشت «نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت » «به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد» به روی منبر نوری خطیب مجلس شد به آیه‌های لبش سر به راه خواهم شد اسیر أشهد أن لا اله... خواهم شد نشسته عالم و آدم به خوان احسانش خوش آن دمی که بخواند قصص ز قرآنش رواق منظر چشم من آشیانه شود دوباره مثنوی ام یک غزل ترانه شود گمان مکن که نبی یار غار می‌خواهد برادری چو علی سر به دار می‌خواهد برای روز مبادا به وقت خوف و خطر میان بستر خود جان نثار می‌خواهد اگر چه رحمت محض خداست در عالم به غزوه‌ها یل دلدل سوار می‌خواهد به نصف سیب بهشتی خود بسنده نکرد کنار فاطمه اش ذوالفقار می‌خواهد نگاه مرحمتش دائما به شیر خداست برای بدر و احد شهسوار می‌خواهد لسان مجلسی و کافی و مفید از اوست اصول و ناصریات و. بحار می‌خواهد محبتش که به سلمان بدون علت نیست ز اهل ری به گمان سر به دار می‌خواهد هر آن کسی که تب مطلعش مشخص شد به لطف و مرحمتش شاعری مقدس شد نه بهتر است بگویم هماره اقدس شد دوباره روزی طبع دلم مخمس شد غزل غزل بسرایم که عید مبعث شد تمام غصه دل‌های شیعه بر باد است چرا که مادر سادات هاشمی شاد است دلم اسیر امیری بود که بی همتاست همان کسی که بزرگ پیمبران خداست دلیل آن همه تکریم لیلة الاسری ست پسر عموی علی باشد و أباالزهراست بنازم این همه شوکت، چه پرچمش بالاست به نص آیه قرآن شهیر افلاک است چرا که شأن نزول حدیث لولاک است علیرضا خاکساری http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
امشب قلم زدند پریشانی مرا با تو رقم زدند مسلمانی مرا قرآن بخوان و راه خدا را نشان بده توحید را نشان زمین و زمان بده قرآن بخوان و با نفس آسمانی ات این مرده‌های روی زمین را تکان بده قرآن بخوان و بال مرا از قفس بگیر اندازه شعور پرم آسمان بده آخر چه قدر قوم پسر دار می‌شوند دختر به دست دامن این مادران بده جز با صدای عشق مسلمان نمی‌شوم پس لطف کن خودت درِ گوشم اذان بده  قرآن بخوان بگو که خدا واحد است و بس هر که ادلّه خواست علی را نشان بده تو آسمان مکه‌ای و ماه تو علی ست تنها دلیل روشنیِ راه تو علی ست مکه گرفته بوی خدا از دعای تو پیچیده در زمانِ همیشه صدای تو پایین بیا ز کوه دخیلی بیاورند دست توسل همگان بر عبای تو امشب فرشته‌ها همه پرواز می‌کنند اطراف آستانه غار حرای تو از این به بعد چشم تمام قنوت‌ها ایمان می‌آورند به یا ربّنای تو از این به بعد شمس و قمر روی دست تو از این به بعد مُلک و مکان زیر پای تو پرواز با دو بال میسر شود، بلی قرآن برای توست، علی هم برای تو احمد شدی کتاب شدی مصطفی شدی حالا تمام دار و ندار خدا شدی علی اکبر لطیفیان http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
ای پیکر برهنه ی بی سر حسین من  آیا تویی عزیز پیمبر، حسین من؟  پیدا نمی‌کنم به تنت جای بوسه‌ای  جز جای تیر و نیزه و خنجر حسین من  بگذار تا زنم به گلوی بریده‌ات  یک بوسه با نیابت مادر حسین من  ای بر تنت سلام، جواب سلام ده  از حنجر بریده به خواهر حسین من  زخم تنت ز حد تصَوّر، بوَد فزون  زخم دلت هزار برابر، حسین من  ترسم کشند دختر مظلومه ی تو را  او را نگیر این‌همه در بر حسین من  برخیز و بر مسافر شامت، اذان بگو  قرآن بخوان، در این دم آخر حسین من  من آن مسافرم که ز خون گلوی تو  کردم خضاب، جان برادر، حسین من  گر بی‌تو می‌روم سفر شام، غم مخور  همراه ماست شمر ستمگر حسین من  «میثم» ز سوز سینه ی ما شعله می‌کشد  دستش بگیر در صف محشر حسین من  (غلامرضا سازگار)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
زنده هستم به امیدی که بیایی بابا  باز هم مرغ دلم گشته هوایی بابا  ذکر هر روز و شبم گشته کجایی بابا  شام یا کوفه و یا کرب و بلایی بابا  رخ نما و دل ما را به نگاهی بنواز    ناز کم کن قدمی رنجه کن ای چشمه ناز  بی گل روی تو از جان و جهان سیر شدم  بی فروغ رخ تو زار و زمین گیر  شدم  آری از داغ غم دوری تو پیر شدم  باورت نیست و لی بسته به زنجیر شدم  نفسم تنگ شده بسکه دویدم بابا        بسکه از دوری تو ناله کشیدم بابا  یاس بودم من و از جور خزان افسردم  وقتی از ناقه فتادم چو گلی پژ مردم  هر کجا نام تو را  روی لبم می بردم  بی امان ز دشمن تو تازیانه خوردم  دیده بگشا به سویم ای زاده خیر الورا     ترس آن دارم گشایی چشم و نشناسی مرا  دیده بگشا و ببین عمه قدش خم گشته  رزق روز و شب من ناله و ماتم گشته  دیده ام از غم تو همچو دو زمزم گشته  سوی چشمان ترم ز دوریت کم گشته  روزها تیره شده پیش دو چشم تارم      مدد از عمه گرفتم که قدم بردارم  شهر آذین شده بود وهمه جا همچون عید  نه تو بودی نه عمو بود تنم می لرزید  خواهرت ناله کشید و به گمانم فهمید  دختر حرمله از دور به من می خندید     بی سبب نیست که اینگونه زمین گیر شدم    بی تو هرجا هدف طعنه و تحقیر شدم    (مجید رجبی)  سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
مژده‌ای ناب‌تر از ناب به دنیا دادند خبر از آمدن لیلی دل‌ها دادند چه مبارک سحری گشت و چه فرخنده شبی رحمت واسعه را هدیه به زهراء دادند حسن دوم این خانه به دنیا آمد شکر حق باز ولیعهد به مولا دادند باز زهراء و علی معجزه کردند امروز  بین گهواره عجب معرکه‌ای جا دادند او همان است که پای عَلَمش روز ازل  آن همه معجزه را یاد مسیحا دادند این چه عشقی است که آرامش عالم را برد این چه شوری است خدا بر دل شیدا دادند عالَم پیر! نخور غم که جوانی آمد ساقیا باده بده عشق جهانی آمد  ای دل و دلبر و دلدار سلام آقاجان حضرت سید و سالار سلام آقاجان بوی سیب حرم کرببلا می‌آید تا صدا می‌زنم هر بار سلام آقاجان دل و دین همه را روی تو نه، نام  تو برد یوسف حیدر کرار سلام آقا جان ای وفادارترین عشق اباعبدالله بهترین مونس و غمخوار سلام آقاجان ناامید آمدم اما تو امیدم دادی آی مهتاب شب تار سلام آقاجان ای رفیق غم و شادی و من بیچاره بهترین محرم اسرار سلام آقاجان کرمت سنگ صبور دل ما نوکرهاست لطف تو بیشتر از لطف پدر مادرهاست  آتش عشق تو از عالم ذر روشن بود دست هر کس که کسی بود برین دامن بود نه زمین بود نه لوح و نه قلم بود ولی نام زیبای تو در عرش طنین‌افکن بود چشم واکردی و دادند به فطرس پر و بال اولین کار تو تقدیر عوض کردن بود روز محشر چه جوابی به ابالفضل دهد آن که با گریه کن مجلس تو دشمن بود وقت مردن مدد حضرت زهراء گیرد دست آن بنده که مشهور به سینه زن بود جاودانه است کسی که شده مست جامت مرده آن است که یکبار نبرده نامت تو شدی شاه و چه خوب است که رعیت هستیم در کرم خانه تو صاحب عزت هستیم از خدا ما چه بخواهیم ازین بالاتر سالیانی است که جاروکش هیئت هستیم خوب و بد بودن ما ربط ندارد به کسی هر چه هستیم سر سفره حضرت هستیم می‌‌خورد غبطه به ما زاهد سجاده‌‌نشین تا که با نام تو مشغول عبادت هستیم روی ما هیچ دری بسته نگردد هرگز تا که پشت درِ این بیت کرامت هستیم کوله‌بار گنه از شانه ما بردارند در همان ثانیه که تحت لوایت هستیم رحمت حضرت حق باد برین چشمه نور ما کجا این همه خیر، این همه عشق، این همه شور هر نفس اهل مناجات صدایت کردند عرشیان سجده به ایوان طلایت کردند هر کجا تا که شنیدند بهشت، عشاقت هوس علقمه و کرببلایت کردند به خدا ظرفیت معجزه کردن دارند آن جماعت که جوانی به فدایت کردند  سال‌ها پیش‌تر از آمدنت روی زمین انبیاء تک تکشان گریه برایت کردند عرش هم کرببلا گشته، ملائک از بس گریه با فاطمه بر رأس جدایت کردند نه شدی غسل و کفن، نه بدنت شد تشییع تن بی سر! ته گودال رهایت کردند یک تنه فاطمه شد گریه کن و سینه زنت «غسلت از خون گلو ، خاک بیابان کفنت» علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
         يا قمرالعشيره لبریز از تو گفتنم اما نمیشود اصلا زبان برای سخن وا نمیشود لکنت زبان گرفته و مانده ام هنوز دم از شما زدن به تقلا نمیشود عمری قلم گرفته و یک خط نوشته ام بر روی دفتر دلم آقا نمیشود وصف تو کار من نه، که کار خود شماست مجنون که از قبیله ي لیلا نمیشود فرض محال کردم و دیدم که باز هم در این خیال وسعتتان جا نمیشود   ساقی بریز باده که بر خود قلم زنم دم از ظهور حضرت صاحب قلم زنم   گفتم که جرعه ای زنم از آبشارتان لکنت زبان گرفته ام اما کنارتان سر،سرخوشم نذر توام تا ابد،ابد هر،هر نفس ز،زنده ام از،از بهارتان من،من غلا،غلام دَ،درگه توام من،من کجا،كجا و شَشَه شهریارتان از،از ازل شُ شده ام مبتلای تو دل،دل دلم شُ شده، شده دُ دُ دچارتان ال الکنم مَ مدح تورا گُ گفتنم خطاست بگشا گره،گره ز من شرمسارتان   باب المراد، باب دلی، ابوالفضائلی ای شکل مرتضی چقدر خوش شمایلی   جان دوباره ای به شجاعت دمیده اند وقتی حماسه را به تَصَوُر کشیده اند روز ازل میان تمامی واژه ها نامی برای معنی مردی گزیده اند وقتی که نام حضرتتان برده میشود دلها رمیده اند و نفس ها بریده اند زیبایی و وقار و شب و صبح پیش هم در چشم های مست شما آرمیده اند میخواستند کعبه بلرزد تمام قد عباس را شبیه علی آفریده اند   جبر است و اختیار شدم آشنای تو عشق است اگر که سر بدوانم برای تو   این شال نیست، رلف دل آرای دلبر است این سرو نیست، قامت شمشاد پرور است این تیغ نیست، ابروی پیوسته ای کمان این شانه نیست، اوج هزاران کبوتر است این هیبت که هست که این سان قیامت است این بازوی که هست که این سان تناور است مژگان نگر که وسعت دلها گرفته است چشمش نگر که آینه ی مهر گستر است از هرچه بگذریم سخن دوست خوش ترین عباس مرتضی و ابالفضل حیدر است   تو انتخاب فاطمه ای بی قرین شدی تو سرفرازی سر اُمّ البنین شدی   وقتی نبرد تازه نفس گیر میشود لبخند بر لبان تو تصویر میشود وقتی زره به سینه خود میزنی گره این شانه ها به هیبت یک شیر می شود تو نعره میکشی به رجز خوانی ات عجیب تا هفت آسمان پُر ِتکبیر میشود وقتی که تیغ ِتیز کمی چرخ می دهی یک دشت پر سپاه زمین گیر میشود هر سو نگاه میکنی از کشته پشته است انگار ضربه های تو تکثیر میشود   موسی بگو عصای خودش را رها کند جایی که کوه را دم تیغت جدا کند   ای آرزوی ماه و خیال شهاب ها تنها ترین تجسم زیبای آبها ای ابر پر کرامت بارانی ام ببار بر این کویر خشک به جان سراب ها ما را نگاه کن نظری زیر و رو شویم شاید که بگذریم همه زین حجاب ها حک گشته است روی تمامی نخل ها ای مشکت آبروی تمامی آبها ای یک تنه سپاه خیام امیر عشق ای جان پناه زینب و جان رباب ها   کاری که کرد چشم تو ما را شکار کرد ما را همیشه در به در روزگار کرد   پای شریعه چشم به چشمت برادرت آمد ولی خمیده کمر پای پیکرت طفلان هنوز چشم به راه رسیدنت چشم رباب، چشم علی، چشم خواهرت یک دختر سه ساله در خیمه مانده است در انتظار دیدن لبخند آخرت اما ز بس بر بدنت تیر خورده است جايي نمانده است بر این جان پر پرت اُمّ البنین نبود نشینی به دامنش زهرا گرفته رأس تو را جای مادرت   با تو کسی به کوچه ي غم ها گذر نکرد با تو کسی به قامت زینب نظر نکرد علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872