eitaa logo
صبح حسینی
442 دنبال‌کننده
37 عکس
21 ویدیو
1 فایل
صبحتان را با #اشک_بر_اباعبدالله علیه السلام آغاز کنید نذر فرج امام زمان ارتباط با مدیر کانال 👇 @Alamdar1404
مشاهده در ایتا
دانلود
این کیست که طوفان شده میل خطر کرده در کوچکی خود را علمدار دگر کرده این که برای مادرش مردی شده حالا خسته شده از بس میان خیمه سر کرده این کیست که در پیش روی لشگر کوفه با چه غرور محکمی سینه سپر کرده آنقدر روی پنجه ی پایش فشار آورد تا یک کمی قدّ خودش را بیشتر کرده با دیدنش اهل حرم یاد حسن کردند از بس شبیه مجتبی عمامه سر کرده اما تمامی حواسش سمت گودال است آنجا که حتی عمه را هم خونجگر کرده آنجا که دستی بر سر و روی عمو میزد با چکمه نامردی به پهلوی عمو میزد از این به بعد عمه خودم دور و برت هستم من بعد از این پروانه ی دور سرت هستم من در رگم خون علمدار جمل دارم من مجتبای دوم پیغمبرت هستم ابن الحسن هستم، عمو ابن الحسینم کرد عبداللهم اما علیّ اکبرت هستم دشمن غلط کرده به سمت خیمه ها آید آسوده باش عمه اگر من لشگرت هستم گیرم ابالفضل نوامیس تو را کشتند حالا خودم خدمتگزار معجرت هستم هرچند مثل من پریشانی ، گرفتاری گیسو پریشانی مکن تا که مرا داری عمه رهایم کن مرا مست خدا کردند اصلاً تمامی مرا قالو بلی کردند عمه بگو در خیمه آیا نیزه ای مانده؟ حالا که بازوی مرا شیر خدا کردند بعد از غلاف کوچه ی تنگ بنی هاشم دست مرا نذر غریب کربلا کردند آیا نمی بینی چگونه نیزه میریزند آیا نمی بینی تنش را جا به جا کردند آیا نمی بینی چگونه چکمه هاشان را بر سینه ی گنجینه الاسرار جا کردند علی اکبر لطیفیان علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
تا که از چهره ات نقاب افتاد رونق از بزم آفتاب افتاد چهره ی مجتبائی ات گُل کرد در دل دشت التهاب افتاد دید عباس رزم شاگردش دید صحرا در اضطراب افتاد همه از نعره ی تو فهمیدند کار با پور بوتراب افتاد تا حریف نبرد تو نشدند بارش سنگ در شتاب افتاد گوییا زخم آتشین خوردی یا عمو گفتی و زمین خوردی به سرت سر رسیده ام برخیز شاخه یاس چیده ام برخیز سیزده سال انعکاس حسن پسر قد کشیده ام برخیز خاطرات قدیمی یثرب اشک های چکیده ام برخیز تا نفس های آخرت نشود تا کنارت رسیده ام برخیز من جوان مرده ام بمان پیشم خسته ام قد خمیده ام برخیز با تنت در برابرم چه کنم شرمگین برادرم چه کنم یافتی گرچه آرزویت را می کشی با غمت عمویت را همگی ایستاده می خندند کن نظر دشت روبه رویت را چقدر سنگ بر مزار تو هست که شکسته چنین سبویت را که در این خاک پرپرت کرده بین خون قاب کرده رویت را لب خود وا مکن که می بینم زخم سر نیزه در گلویت را که زده شانه ات به پنجه خویش که چنین تاب داده مویت را حیف مشتی ز کاکلت مانده گیسویت دست قاتلت مانده بیشتر مثل مجتبی شده ای ولی افسوس بی صدا شده ای مثل آئینه ای که خورده زمین تکه تکه جدا جدا شده ای قد کشیدی شبیه عباسم هر کجا تیغ خورده وا شده ای هرکجا دست می زنم گود است وای من غرق رد پا شده ای زیر سنگینی هزاران اسب به گمانم که آسیا شده ای سینه ات بس که جا به جا شده است استخوان ها پر از صدا شده است شاعر ناشناس علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
دست بر طناب می گیرد بچه را از رباب می گیرد بچه را از رباب می گیرد خیمه را اضطراب می گیرد دست و پا می زند علی اصغر تیر دارد شتاب می گیرد مگر این حنجر بهم خورده چند قطره آب می گیرد از سوال نکرده اش حنجر به سه صورت جواب می گیرد آه از غنچه گلی این بار تیر دارد گلاب می گیرد تا که اصغر سوار عرش شود خود مولا رکاب می گیرد شاعر ناشناس علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
سر بازار و ازدحام از من کینه ی شهر انتقام از من خواهرت را فقط تو برگردان هرچه سنگ است روی بام از من بغض مردانه ی صدا از من هرچه توهین و ناسزا از من به غرور رقیه بر نخورد کم محلی کوچه ها از من این شب بی ستاره از مسلم جگر پاره پاره از مسلم سر اکبر به نیزه ها نرود سر دارالاماره از مسلم آخر کار قائله از من ریسمان ،بند ،سلسله از من خار در پای دخترت نرود آن سه تا تیر حرمله از من بر سر شانه کوه غم از من زخم خوردن زیاد و کم از من تو سلامت مدینه برگردی خنجر کُنْد و شمر هم از من هرچه دارد هزینه از مسلم پای سنگین کینه از مسلم زینت شانه های پیغمبر نفس تنگ سینه از مسلم بزن آتش که خرمنش با من از دهن نیزه خوردنش با من تو نخی از عبات کم نشود بی کفن ماندن تنش با من بعد من ناله ی حرم با تو بی قراری دخترم با تو به پر بسته ام نگاه نکن سر دروازه میپرم با تو بعد من اصل ماجرا با تو دردها با تو کربلا با تو سهم من بود گردن کوفه ته گودال و چکمه ها با تو بعد من رنج همسفر با توست سر نی گریه تا سحر با توست به زمین خوردنم صدایش ماند انعکاسش به طشت زر با توست قسمت تلخ داستان با تو شام غم پس حسین جان با تو من که چیزی نمانده از لب هام زحمت چوب خیزران با تو شاعر ناشناس علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
امروز آقا شور و حالت بی بدیل است انگار هنگام نزول جبرئیل است سرشار از انّا الیه الرّاجعونی آیات استرجاع تو بانگ رحیل است یعنی بدان زینب که این پایان خط است چون وعده ی من با خدا بین دو شطّ است از ذوالجناح آن عرش پیما مرکب خود بر خاک نازل گشتی و زیر لب خود هذا قریر العین می گفتی پیاپی انگار که دل کنده ای از زینب خود یعنی بدان زینب که این پایان خط است چون وعده ی من با خدا بین دو شطّ است جبریل آمد تا رکابت را بگیرد شاید که یک کم از شتابت را بگیرد گفتم که این امّن یجیب از چیست؟ گفتی شاید دعایم اضطرابت را بگیرد یعنی بدان زینب که این پایان خط است چون وعده ی من با خدا بین دو شطّ است در مَنظر چشمان دل نازک ترینها یعنی به پیش دیده ی محمل نشینها دِرهم عطا کردی و ملک خود خریدی از مستجرهای خودت در این زمینها یعنی بدان زینب که این پایان خط است چون وعده ی من با خدا بین دو شطّ است مانند باران تا که شر شر می زنی تو بر شیشه ی قلبم تلنگر می زنی تو حس می کنم که چادرم در دست باد است در این زمین وقتی که چادر می زنی تو یعنی بدان زینب که این پایان خط است چون وعده ی من با خدا بین دو شطّ است در خواب دیدم معجرم روی تن توست در دست من یک تکّه از پیراهن توست فهمیدم از اشک تو و دلشوره ی خود تعبیر خوابم کربلایی گشتن توست یعنی بدان زینب که این پایان خط است چون وعده ی من با خدا بین دو شطّ است سعید توفیقی http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
تا باد به موی سرت افتاد دلم ریخت تا اشک ز چشم ترت افتاد دلم ریخت امروز میان تو و حُرّ ابن ریاحی تا صحبتی از مادرت افتاد دلم ریخت ای آینه ی خواهر خود تا که غبار ِ این دشت به دور و برت افتاد دلم ریخت امروز که یک مرتبه در موقع بازی بر روی زمین دخترت افتاد دلم ریخت درباره ی تنهایی و بی یاوری تو تا زمزمه در لشگرت افتاد دلم ریخت خورشید من امروز که این سایه ی شوم ِ سرنیزه به روی سرت افتاد دلم ریخت شاعر ناشناس http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872