یاس حرم ز شاخه جدا از سه شعبه شد
کوچکترین شهید فدا از سه شعبه شد
بین گلو و تیر ، که سنخیتی نبود
تکخال عشق بود و دو تا از سه شعبه شد
شش ماه او تمام شد و در منای عشق
قربان سیدالشهداء از سه شعبه شد
وقتی پدر ز حنجر او تیر را کشید
زد دست و پا به خون و رها از سه شعبه شد
در پاسخ به شادی شرم آور عدو
در خیمه های تشنه عزا از سه شعبه شد
دیدی دلا به محشر کبرای کربلا
شور قیامتی که به پا از سه شعبه شد
آنجا که کاخ صبر و امیدش خراب شد
غمخانه ی رباب بنا از سه شعبه شد
سید محمد میرهاشمی
#مرثیه_علی_اصغر علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini
بالا نشسته است که پیغمبرش کنند
کوچک ترین امامِ همین منبرش کنند
مثل امامزاده ی شش ماهه می شود
عمّامهی سیاه، اگر بر سرش کنند
پرواز می کنیم به سمت خدایشان
ما را اگر دخیل ضریحِ پرش کنند
حقّش نبود در وسط خطبه خوانیش
یک تیر را روانه ی آن حنجرش کنند
حالا که فیض از گل رویش نمی برند
بهتر همانکه پیش همه پرپرش کنند
یک تیر ساده هم، بخدا خوب میبُرد
امّا قرار بود از این بدترش کنند
رفت و تکان خالی گهواره را گذاشت
تا دلخوشی عاطفه ی مادرش کنند
علی اکبر لطیفیان
#مرثیه_علی_اصغر علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini
پسرم از نفس افتاد... به دادم برسید
داد از این همه بی داد به دادم برسید
تشنه ام ؛شیر ندارم ؛چه کنم ؛حیرانم
باید آخر چه به او داد به دادم برسید
دیگر از شدت گرما و عطش همچو کویر
چاک خورده لب نوزاد به دادم برسید
بوی آب و دل بی تاب و سپاهی بی رحم
طفلی و این همه جلاد به دادم برسید
آب دامی ست که دلبند مرا صید کند
وای از حیله ی صیاد به دادم برسید
با پدر رفت و ندانم چه شده کز میدان...
شاه پیغام فرستاد : به دادم برسید
بارالها چه بلایی سرش آمد که حسین
میزند این همه فریاد به دادم برسید
آن کماندار، که تیرش کمی از نیزه نداشت
گشته اینقدر چرا شاد؟ به دادم برسید
شاعر ناشناس
#مرثیه_علی_اصغر علیه السلام
#مرثیه_حضرت_رباب سلام الله علیها
https://eitaa.com/sobhehoseini
کسی که خم شده اما زمین نخورده منم
کسی که بعد علی اکبرش نمرده منم
ولی رباب مرا می کشد علی اصغر
صدای آب مرا می کشد علی اصغر
مدینه بعد دعای حسین باران ریخت
ولیکن آبروی من در این بیابان ریخت
عموی تو وسط علقمه جواب نداشت
دو مشک پارهء سقا دو قطره آب نداشت
ز دست و پا زدنت دست و پای من گم شد
میان اینهمه خنده صدای من گم شد
هی التماس نکن منکه سوختم پسرم
برو حرم، کفنت را ندوختم پسرم
برو که مادر تو حاضر است جان بدهد
اگر بدون تو گهواره را تکان بدهد
رقیه هم شده بی حوصله چکار کنم؟
ببین گرفته کمان حرمله چکار کنم؟
چگونه صبر کنم حسرت ترا بکشم
به روی حنجر صدپاره ات عبا بکشم
کنار خیمهء تو حجله عزا بستند
مسیر رفتن و برگشتن مرا بستند
رضا دین پرور
#مرثیه_علی_اصغر علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini
جای گریه پسرم باز کنی لب خوب است
آنقدر گرم شده که نکنی تب خوب است
پیش مادر نشد آرام بگیری اما
بروی خواب کمی محضر زینب خوب است
آنقدر سوختم از هُرم لب سوخته ات
که دوام آورم از داغ تو تا شب خوب است
لحظه ای هم که شده صبر کن از حال نرو
که رقیه به همه گفته مرتب ... خوب است
برو! شاید که خدا خواست هوا ابری شد
آسمان با پدر تشنه ات اغلب خوب است
هول گهواره خالی به دلم هست ولی
نیزه دار تو اگر هست مجرب خوب است
سر تو گرچه می افتد گُلم از دوش پدر
چشم من تا ندویده سوی مرکب خوب است
اصلاً ای کاش دوباره به حرم برگردی
جای گریه پسرم بازکنی لب خوب است
رضا دین پرور
#مرثیه_علی_اصغر علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini
دست و پا می زنی انگار بغل می خواهی
یا که جای من از این تیر عسل می خواهی
می شُد ای کاش به جایش که عبا اندازم
بغلت گیرم و با خنده هوا اندازم
لااقل بر لبِ من قند بده پیش رباب
به لبت حالتِ لبخند بده پیش رباب
عمه ات نَشنود این را:کَمَرم درد گرفت
چقَدَر دورِ گلویت پسرم درد گرفت
تیر ای کاش به سویِ پدرت می آمد
صبر می کرد که دندانِ تو در می آمد
صبر می کرد که یک جرعه دلِ سیر خوری
صبر می کرد که این دفعه کَمی شیر خوری
به لبت حداقل آب ندادند که هیچ
به روی دست تو را تاب ندادند که هیچ
خواستی تا بخوری آب پریدی بابا
ناگهان تیر زد از خواب پریدی بابا
خونِ سُرخی به رُخِ زرد گرفتی ای جان
محکم انگشتِ من از درد گرفتی ای جان
مادرَت بر درِ خیمه نگرانِ من و توست
نَشَود فاشِ کسی آنچه میانِ من و توست
همه بر خواهشِ بابا چه کنم خندیدند
به همه رو زدم اما چه کنم خندیدند
هِلهله زودتر از من خبرت را می بُرد
من نبودم لبه ی تیر سرت را می بُرد
بی تعادل شدم از زین پدَرَت می اُفتد
وای اگر خَم کُنَمَت زود سَرت می افتد
حسن لطفی
#مرثیه_علی_اصغر علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini
خون خورم در غم آن طفل که جای لَبَنَش
ریخت دست ستم حرمله خون در دهنش
کودکی کآب ز سرچشمه وحدت می خورد
گشت از سوز عطش، آب، روان از بدنش
گر تن نوگل لیلا، نبود لاله سرخ
از چه آغشته به خون گشت چنین پیرهنش؟
غنچه ای از چمن زاده زهرا بشکفت
که شد از زخم سِنان چون گل صد برگ، تنش
گلشنی ساخته در دشت بلا گشت، که بود
غنچه اش اصغر و گل قاسم و اکبر سمنش
تشنه لب کشته شد آن شاه که با خنجر و تیر
گشت ببریده و شد دوخته بر تن کفنش
آنکه باشد نظرش داروی هر درد «سنا»
چشم دارم که فتد گوشه چشمی به منش
جلال الدین همایی(سنا)
#مرثیه_علی_اصغر علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini
جای گریه پسرم باز کنی لب خوب است
آنقدر گرم شده که نکنی تب خوب است
پیش مادر نشد آرام بگیری اما
بروی خواب کمی محضر زینب خوب است
آنقدر سوختم از هُرم لب سوخته ات
که دوام آورم از داغ تو تا شب خوب است
لحظه ای هم که شده صبر کن از حال نرو
که رقیه به همه گفته مرتب ... خوب است
برو! شاید که خدا خواست هوا ابری شد
آسمان با پدر تشنه ات اغلب خوب است
هول گهواره خالی به دلم هست ولی
نیزه دار تو اگر هست مجرب خوب است
سر تو گرچه می افتد گُلم از دوش پدر
چشم من تا ندویده سوی مرکب خوب است
اصلاً ای کاش دوباره به حرم برگردی
جای گریه پسرم بازکنی لب خوب است
رضا دین پرور
#مرثیه_علی_اصغر علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini
انگار علی مادر تو شیر ندارد
گریه نکن این قدر که تأثیر ندارد
بی حال شدی و دل من ریخته برهم
درمانده شده فرصت تأخیر ندارد
می گیرم از این قوم کمی آب برایت
بابای تو ترس از غمِ تحقیر ندارد
ای مردم کوفه پسرم تشنه ی آب است
این کودک بیچاره که تقصیر ندارد
یک مرد بیآید ببرد غنچه ی من را
آبش بدهد... مادر او شیر ندارد
گفتند: "حسین آمده خود آب بنوشد"
یک جرعه ی آب اینهمه تفسیر ندارد
ای حرمله این بچه سرِ جنگ ندارد
شش ماهه ی بی شیر که شمشیر ندارد
تیری که به عباس زدی؟! وای خدایا...
شش ماهه ی من طاقت این تیر ندارد
شادی نکنید این همه که مادرش افتاد
شش ماهه زدن این همه تکبیر ندارد
بیچاره ربابه جگرش سوخت و دیگر
کاری بجز اشک و غم شبگیر ندارد
گیرم که شکسته شده، بعد از علی اصغر...
...گهواره دگر حاجت تعمیر ندارد
خوابش شده دامادی اصغر ولی انگار
خواب دل هجران زده تعبیر ندارد
محمد جواد شیرازی
#مرثیه_علی_اصغر علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini
دیدی چه آمد بر سر مادر؟ ندیدی
رفتی به نی حال مرا بهتر ، ندیدی
من مادرم ، من را چنین مضطر ندیدی؟
موی سفیدم را علی اصغر ندیدی ؟
تیری از این سو تا به آن سوی گلو رفت
میخواستم اکبر شوی ، این آرزو رفت
چشمم به راه علقمه ، اما نیامد
هر چه نشستم منتظر ، سقا نیامد
دستم به کاری جز دعا بالا نیامد
باران هم در آن حوالی ها نیامد
تیری که سقا را ز پا انداخت ای وای
رو سوی حلق اصغرم می تاخت ، ای وای
قنداقه ات را بستم و خوابیدی و بعد
ای کاش حال مادرت می دیدی و بعد
آویزه ی دست پدر گردیدی و بعد
تیر سه شعبه آمد و خندیدی و بعد
خنده نزن تا که حسین از پا نیفتد
یک قطره خونت بر زمین حتی نیفتد
هنگام غارت مشک هم نمناک می رفت
پیراهنی از پیکری صد چاک می رفت
من ناله ام تا پرده ی افلاک می رفت
در پشت خیمه نیزه ای در خاک می رفت
از خاک با سر نیزه ای بیرون پریدی
دیدی چه آمد بر سر مادر؟ندیدی
ایمان دهقانیا
#مرثیه_علی_اصغر علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini
گرچه از دور از آن فاصلهها زد بد زد
آتش انگار که بر کرببلا زد بد زد
چقدر هست مگر بچه سه جایش برود
وایِ من بر سه هدف او به سه جا زد بد زد
اصلا اینبار کماندار چه با زور کشید
به سه شعبه همهی حنجره را زد بد زد
دست و پا داشت که می زد پدر انداخت عبا
آخرین بار نَفَس زیرِ عبا زد بد زد
اولین بار که چشمش به ربابش اُفتاد
اندکی حرف نزد بعد صدا زد بد زد
بُرد در بینِ عبا تا که نبیند چه شده
مادرش گفت بگو تیر کجا زد بد زد؟
گرچه بر چشم ابالفضل همین تیر نشست
بدتر از چشمِ عمو بود که تا زد بد زد
پشتِ خیمه به سرِ قبر،حرامی آمد
نیزه برداشت و مانند عصا زد بد زد
طفل را از وسطِ خاک کشیدند به نِی
بچه را باز نوکِ نیزه که جا زد بد زد
نیزه دارش ز سر نیزه سرش را انداخت
سَر که اُفتاد زمین ضربهی پا زد بد زد
رهگذرهای دَمِ کوچه بههم می گفتند
حرمله تیر به این بچه چرا زد بد زد
سالها بود همین جمله فقط کار رباب
نانجیب آنهمه لبخند به ما زد ....بد زد
حسن لطفی
#مرثیه_علی_اصغر علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini
چگونه خاک بریزم به روی زیبایت
که تو بخندی و من هم کنم تماشایت
به غیر گریه بی اشک تو جواب نبود
برای ناله هل من معین بابایت
مزار کوچک تو پر شده است از خونت
بخواب ماهی من در میان دریایت
مرا ببخش عزیزم که جای قطره آب
به یک سه شعبه برآورده ام تقاضایت
چگونه جسم تو پنهان کنم که میدانم
به وقت غارتمان می کنند پیدایت
بخواب در دل این خاک تا کمی وقت است
که بعد از این شود آغوش نیزه ها جایت
بیا رباب که این شاید آخرین باریست
که خواب می رود او با نوای لالایت
اگر نشد که شود سایه سرت امروز
بروی نیزه شود سایه سار فردایت
محمدعلی بیابانی
#مرثیه_علی_اصغر علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini
طفل خود را طرف لشگر نامرد گرفت
زخم پیشانی او را عرقی سرد گرفت
رو زد و آب ندادند دل مرد گرفت
حرمله خیر نبینی جگرش درد گرفت
خرمنش سوخت از برگ و برش هیچ نماند
دیگر از حرمت نام پدرش هیچ نماند
از سپیدی گلوی پسرش هیچ نماند
حرمله خیر نبینی جگرش درد گرفت
متحیر وسط خیمه و میدان مانده
به دلش حسرت یک قطره ی باران مانده
خواهرش کاش نبیند که پریشان مانده
حرمله خیر نبینی جگرش درد گرفت
مانده ام سنگ روی سنگ چرا بند شده
شمر از دیدن این صحنه چه خرسند شده
سر شش ماهه به یک پوست فقط بند شده
حرمله خیر نبینی جگرش درد گرفت
شیشه در قائله سنگ مکسر گردد
خاطر خیمه از این حرف مکدر گردد
از خجالت نتوانست حرم برگردد
حرمله خیر نبینی جگرش درد گرفت
وحید قاسمی
#مرثیه_علی_اصغر علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini
به روی دست باب تلظی بهانه بود
او تشنه ی وصال خدای یگانه بود
پیش از قیام کرب و بلا بلکه پیشتر
حلقش برای تیر شهادت نشانه بود
لب های او خمُش ولی بند بند او
گرم دعا و زمزمه ی عاشقانه بود
تنها اگر به قطره ی آبی نیاز داشت
دریا ز چشم دختر زهرا روانه بود
با خنده داد جان به سر دست باغبان
بی ناله بلبلی که خمُش از ترانه بود
تیری که شه ز حنجر خونین او کشید
گریان به یاد خنده ی آن ناز دانه بود
شه رُخ به خون حنجر او شست کای خدا
این هدیه آخرین دُر من در خزانه بود
سازگار
#مرثیه_علی_اصغر علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini
تشنه شدی و ساقه ی شعله ورت شکست
چون چوبِ خشک هر دو لب لاغرت شکست
هر سو دوید مادر تو زمزمی نبود
طفل ذبیح خیمه، دل هاجرت شکست
با گریه ی تو هر دویمان آب می شویم
با گریه ات غرور پدر مادرت شکست
نامت علی است، محترمی مثل مرتضی
این احترام، ارثیه ی حیدرت شکست
می خواستم برای تو کاری کنم، نشد
خیلی دلم برای دو پلک ترت شکست
تا باد تیر حرمله از چله اش گذشت
مانند یاس خشک شده حنجرت شکست
تیزی یک پر از سه پر تیر، ذره ای
بر بازویت کشید، عزیزم پرت شکست
این حجم تیر کل تنت را گرفته است
مانند مادرم همه ی پیکرت شکست
خون گلوی تو به روی صورت من است
از بس که بی هوا قدح کوثرت شکست
با فکر پاسخی که بگویم به مادرت
بُهتم کنار جسم و تن بی سرت شکست
حالا که می روی ز چه لبخند می زنی؟!
قد مرا همین نظر آخرت شکست
محمد جواد شیرازی
#مرثیه_علی_اصغر علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini
هفتمین روزِ روزه را هر سال
روضه ی قحط آب می خوانیم
هر کجا شیرخواره ای دیدیم
شعر “بس کن رباب” می خوانیم
کودکان تشنه اند در خیمه
از همه تشنه تر علی اصغر
آه پرپر نزن عزیز دلم
مرغ بی بال و پر علی اصغر
در حرم باز اضطراب افتاد
داخل خیمه رفت و آمد شد
جان مادر کمی تحمل کن
حرف سقا دوتا نخواهد شد
خیر باشد, در علقمه غوغاست
یل ما را خدا نگه دارد
تیر دشمن اگر خطا رفته!
پس چرا حرمله فرح دارد..!؟
دل من شور می زند زینب
نگرانم برای عباسم
تا قیام قیامت کبریٰ
خجل از دستهای عباسم
جای باران از آسمان امروز
نیزه و تیر و سنگ می بارد
دارد از چشم تنگ یاغیشان
بی حیایی و ننگ می بارد…
عماد بهرامی
#مرثیه_علی_اصغر علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini
با چه رو خیمه بَرَم این سرِ آویزان را
چه کنم مشکلِ این حنجر خون ریزان را
به سفیدیِ گلوی تو کسی رحم نکرد
رسمِ کوفی است بگیرند هدف، مهمان را
دست و پایی زدی و باز تبسّم کردی
پس خدا بوسه زند این دو لب خندان را
بوسه بر این سرِ پاشیده ز هم مشگل نیست
من چسان دفن کنم پاره ای از قرآن را
مشگل اینجاست که سر نیزه امانت ندهد
اهل غارت نکند رحم ، گُلِ پنهان را
من دهم با چه زبانی خبرت را به رباب
آب دادَست سه شعبه گلوی عطشان را
بعد از این است که بر سینۀ من جا داری
نزد مادر ببرم آهِ دِلِ سوزان را
گریه بر معجرِ عمّه نرود از یادت
وسط هلهله ها بدرقه کن یاران را
تا به محشر ز غبار غم تو گریه بپاست
ای عجب داغ تو کردَست بپا طوفان را
سند مستند کرب و بلا حنجر توست
بُرد مظلومیِ تو آبروی عدوان را
عید قربان من است و تو همان ذبحِ عظیم
و خدا مُهر قبولی زند این قربان را
محمود ژولیده
#مرثیه_علی_اصغر علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini
چِقَدَر نـيـزه بلند است نيفتي پسرم
چنگِ اين حرملهي پست نيفتي پسرم
با وجوديكه رويِ نـاقه و در زنجيرم
دلم از دور به تـو هست نيفتي پسرم
هر طرف رفت سرت دست به آن سو بردم
نـيـزه دارِ تو بود مست نيفتي پسرم
در سفر شانه به شانه شده اي با عباس(ع)
بـه تـو حالا نرسد دست نيفتي پسرم
كاش بـا روسريِ غـارتيِ من قَدري
روي ني دورِ تو مي بست نيفتي پسرم
بيشتر جايِ خودت را سرِ نِي محكم كن
سـفرِ شـام به پيش است نيفتي پسرم
نيزه خم مي شد اگر، با دلِ صد چاك علي(ع)
مي گرفتم ز سـر و صورتِ تـو خاك علي(ع)
علیرضا شریف
#مرثیه_علی_اصغر علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini
خندیدی و شکستم و عالم خراب شد
سهم تمام ثانیهها اضطراب شد
تیری رسید و صحبت من ناتمام ماند
گفتم که آب؛ تیر برایم جواب شد
تیری رسید حنجرت آتش گرفت و بعد
از آتش گلوی تو قلبم کباب شد
تصویر حلق پارهات ای کودک شهید
در چشمهای دخترکی تشنه قاب شد
آنجا که موجموج دل آب سنگ شد
آنجا که فوجفوج دل سنگ آب شد
تیری رسید و هستی من را به باد داد
آهنگ من بریده بریده «رباب» شد
سید محمد جوادی
#مرثیه_علی_اصغر علیه السلام
#روز_هفتم_محرم
https://eitaa.com/sobhehoseini
چقدر زود رسيده على اكبر شدنت
تا به ميدان روى و غنچه پرپر شدنت
اشك خشك تو شده خونِ دلِ قلبِ رباب(س)
خبرت هست تو و قاتل مادر شدنت؟
مركبت كه شده گهواره و اشكت شمشير
شيوه رزم جديدى است دلاور شدنت
ذوالفقارى كه ندارى چقدر بُرّنده است
شهره شهر شده وارث حيدر(ع) شدنت
كه ببينيد على(ع) ايل و تبارش على است
شده ضرب المثل اين فاتح خيبر شدنت
در قنوت پدرت ذكر مناجات شدى
تا ببينند همه هديه به داور شدنت
حرمله(لعنة الله عليه) تاب نياورد كه بالا باشى
داده پايان به تو و قصه سرور شدنت
بعد از اين ذكر لب كون و مكان واى رباب(س)
روضه مرد و زن و پير و جوان واى رباب(س)
تير تا آمده افتاده به جان سر تو
ساخته كار سرت رفته سراغ پر تو
تير هم قدّ تو بوده كه شدى هم بازيش؟
ثمرش اينكه پر از خون شده برگ و بر تو
همه ممنون حسينيم(ع) كه نگذاشت سرت
بر زمين افتد و خاكى بشود حنجر تو
رفته تا عرش خدا خون گلويت اما
دو سه تا قطره از آن ريخته دور و بر تو
ردّ پاى پدرت در هم و بر هم شده است
كار دست پدرت داده تن بى سر تو
آرزو داشت كه داماد شوى اما حيف
نقش بر آب شده آرزوى مادر تو
بعد از اين ذكر لب كون و مكان واى حسين(ع)
روضه مرد و زن و پير و جوان واى حسين(ع)
روضه خوان حرم آل عبا گهواره
گريه كن زينب(س) و بانى عزا گهواره
مادرى سينه زنان موى كنان مى گويد
پسرم نيست بگو رفته كجا گهواره
چون على(ع) نيست تكان مى دهد و زير لبش
خوانده لا لا لا لا لا لا لا لا لا گهواره
" و نبوت به دو تا معجزه آوردن نيست "
شده هم رتبه موسى(ع) و عصا گهواره
عصر روز دهم آمد به حرم حرمله(لعنة الله عليه) و
و بماند كه سپس ديده چه ها گهواره
على اكبر لطيفيان
#مرثیه_علی_اصغر علیه السلام
#روز_هفتم_محرم
https://eitaa.com/sobhehoseini
آمدم خیمه تا وداع کنم
دیدم از داغ آب می سوزی
بردم آبت دهم ولی دیدم
زیر این آفتاب می سوزی
**
کاش آبی شود مهیا تا
خجل از روی خواهرت نشوم
سعی کردم که وقت بردن تو
چشم در چشم مادرت نشوم
**
پشت سر را نگاه کن پسرم
جلوی خیمه ها رباب نشست
به امیدی که خیمه برگردی
آمد و زیر آفتاب نشست
**
من که طاقت ندارم ای گل من
که نگاهی کنم به پشت سرم
لیک حس می کنم که آمده اند
جلوی خیمه ها زنان حرم
گر چه ای کودکم نمی بینم
ذره ای رحم در دل اعدا
شاید این دفعه وضع ، فرق کند
کودک من توکلت به خدا
به رخ کودکم نگاه کنید
رنگ ، دیگر به روی طفلم نیست
کوفیان إرحمو بهذالطفل
قطره ای هم برای او کافیست
خودمانیم شیرخوارهء من
کاش از شاخه ات نمی چیدند
کاش پوشانده بودمت به عبا
تا گلوی تو را نمی دیدند
وقتی می آمدیم خواهر تو
با نگاهش مرا معذّب کرد
تا تو برگردی و بخوابی باز
عمه گهواره را مرتب کرد
**
تو بگو من چطور پاسخ این
یک حرم ، اضطراب را بدهم
عمه با من ، علی بگو که چطور
من جواب رباب را بدهم
**
این گلو مثل ساقۀ گل بود
قطع کردن ، تبر نیاز نداشت
کس نپرسید حرمله این طفل
به سه شعبه دگر نیاز نداشت
آه ، تصمیم ، واقعا سخت است
وای اگر تیر جابجا بشود
تیر را از گلو اگر بکشم
ترسم این است سر جدا بشود
عطش آرام کرده بود تو را
تاب حرکت نبود در بدنت
حرمله با سه شعبه باعث شد
بنگرم باز دست و پا زدنت
بعد از عباس ای علی اصغر
خیمه ها را تو زیر و رو کردی
از سرِ شانه ام گرفتی پر
هوس شانۀ عمو کردی
با دو دستی که غرق در خون است
اشک خود را ز گونه پاک کنم
می برم پشت خیمه ها که تو را
با دل خون درون خاک کنم
شاید این طور دشمنان دیگر
رأس تو از بدن جدا نکنند
بین سرها سر تو را شاید
لااقل روی نیزه ها نکنند
لکن از قوم کوفی و شامی
می شناسم تمام را پسرم
تو برو تا دقایقی دیگر
وعدهء ما به نیزه ها پسرم
**
دوست دارم به سمت خیمه روم
تا شود عمه مرهم دردم
من فقط مانده ام عزیز دلم
با چه رو سمت خیمه بر گردم
مهدی مقیمی
#مرثیه_علی_اصغر علیه السلام
#روز_هفدهم_محرم
https://eitaa.com/sobhehoseini
مادر به جای آب ز شرم تو آب شد
آتش گرفت، سوخت و غرق عذاب شد
بیهوده پا به سینه ی من میزنی، مکوب
حتی خیال قطره ی شیری سراب شد
مثل همیشه بوسه زدم روی گونه ات
اما لبم ز تاول رویت کباب شد
از بس ترک به روی ترک بسته بر لبت
شرمنده ی لبت، پسرم آفتاب شد
از تیرهای حرمله پیداست فکر چیست
ای غنچه ی خزان زده وقت گلاب شد
وقتی عمود خیمه عباس را کشید
گفتم رباب خانه عمرت خراب شد
حسن لطفی
#مرثیه_علی_اصغر علیه السلام
#روز_بیست_هشتم_محرم
https://eitaa.com/sobhehoseini
درعرش خدای حی داور
مکتوب شدست با خط زر
شد دین خدا رهین ارباب
شد کرببلا رهین اصغر
نوزاد ولی بزرگ تاریخ
شش ماهه ولی حسین دیگر
هرچند که کوچک ست دستش
صدها گره وا کند به محشر
در آل علی همه بزرگ اند
مانند علیِ اکبر اکبر!
در قافله ی حسین خورشید
بر خیمه گه رباب محور
اول ز همه قیام کرده
هرچند رسیده است آخر
یک خطبه بدون حرف خوانده
شرحش بشود هزار منبر
تا دید غریب پدر را
افتاد ز گاهواره با سر
خشکی لبش عزای زینب
بدخوابی او بلای مادر
امروز ولی به دست بابا..
با دیده ی تر زده به لشگر
برخواسته حرمله به قصد
پاشیدن حنجر کبوتر
یارب چه کند حسین حالا
تیرست به قد او برابر!
اوضاع سر از گلوش بدتر
اوضاع گلو ز سینه بدتر
قنداق مزاحم پرش شد
تاکه بزند دوباره پرپر
ای کاش که تا ابد نیاید
مردی بشود خجل ز همسر..
سید پوریا هاشمی
#مرثیه_علی_اصغر علیه السلام
#روز_سی_محرم
https://eitaa.com/sobhehoseini
یاس حرم ز شاخه جدا از سه شعبه شد
کوچکترین شهید فدا از سه شعبه شد
بین گلو و تیر ، که سنخیتی نبود
تکخال عشق بود و دو تا از سه شعبه شد
شش ماه او تمام شد و در منای عشق
قربان سیدالشهداء از سه شعبه شد
وقتی پدر ز حنجر او تیر را کشید
زد دست و پا به خون و رها از سه شعبه شد
در پاسخ به شادی شرم آور عدو
در خیمه های تشنه عزا از سه شعبه شد
دیدی دلا به محشر کبرای کربلا
شور قیامتی که به پا از سه شعبه شد
آنجا که کاخ صبر و امیدش خراب شد
غمخانه ی رباب بنا از سه شعبه شد
سید محمد میرهاشمی
#مرثیه_علی_اصغر علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini
زخم را اینبار بر قلب پدر میخواستند
مادر بی تاب را بی تاب تر میخواستند
این هدف انگار با اهداف دیگر فرق داشت
که برایش تیر انداز قَدَر میخواستند
دشمن نام علی بودند... ورنه چله ها
تیرشان تک شعبه هم میشد اگر میخواستند
تیغ های ظالم بی رحم، خون می ریختند
نیزه های وحشی خونخوار، سر میخواستند
از کبوترها کبوتروار تر پرواز کرد
گرچه او را کودکی بی بال و پر میخواستند
رضا حاج حسینی
#مرثیه_علی_اصغر علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini