eitaa logo
صبح حسینی
470 دنبال‌کننده
37 عکس
21 ویدیو
1 فایل
صبحتان را با #اشک_بر_اباعبدالله علیه السلام آغاز کنید ارتباط با مدیر کانال 👇 @Alamdar1404
مشاهده در ایتا
دانلود
لاله در باغ خزان، برگ و برش کم می شد شمع ویرانه فروغ سحرش کم می شد پلک بی حوصله اش خواست بخوابد، ای کاش اندکی هلهله ی دور و برش کم می شد زخم پاهای ورم کرده اگر خوب نشد لااقل کاش کمی درد سرش کم می شد بهر دلخوش شدن عمّه تبسّم می کرد شاید از دغدغه ی همسفرش کم می شد اشک و خاکستر و سیلی اثراتی دارد ذرّه ذرّه مژه ی پلک ترش کم می شد لگد لعنتیِ زجر زمینگیرش کرد کاشکی درد عجیب کمرش کم می شد سر هر کوچه که رفتند شمرد این دختر چند دندان ز دهان پدرش کم می شد عمویش عالم و آدم همه را می سوزاند تار مویی اگر از روی سرش کم می شد خوب شد شانه نزد موی سرش را زینب چون همین چند موی مختصرش کم می شد جواد پرچمی سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
آن قدَر آه کشیدم جگرم زخم شده چه قدَر گریه؟ دگر چشم ترم زخم شده زخم لب های تو نگذاشت که بوسه بزنم علّتش چیست؟ چرا ای پدرم زخم شده؟ وجه تشبیه من و تو چه قدر بسیار است هر کجای بدنم می نگرم زخم شده قصّه ی ناقه و آن نیمه ی شب یادت هست به زمین خوردم و دیدی کمرم زخم شده جان زهرا به موی سوخته ام دقّت کن جای این چند موی مختصرم زخم شده موی کم پشت مرا دختر شام از جا کند حقّ من نیست که این گونه سرم زخم شده جز تو با هیچ کسی حرف خصوصی نزدم سینه ای که شده هر جا سپرم زخم شده زجر هم مثل مغیره چه قدَر بد می زد زیر شلّاق و لگد بال و پرم زخم شده محمدفردوسی سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
به جرم اینکه ندارم پدر زدند مرا شبیه مادر در پشت در زدند مرا خبر نداشتم اینها چقدر نامردند خبر نداشتم و بی خبر زدند مرا خدا کند که عمویم ندیده باشد، چون پدر درست همین دور و بر زدند مرا پدر، وقت غذا تازیانه می آمد نه ظهر و شام که حتی سحر زدند مرا سرم سلامت از این کوچه ها عبور نکرد چقدر مثلِ تو ای همسفر زدند مرا چه بینِ طشت، چه بر نیزه ها زدند تو را چه در خرابه، چه در رهگذر زدند مرا چه چشم زخم، چه زخمِ زبان، چه زخمِ سنان اگر نظر کنی از هر نظر زدند مرا فقط نه کعبِ نِیّ و تازیانه و سیلی سپر نداشتم و با سپر زدند مرا پدر من از سرِ حرفم نیامدم پائین پدر پدر گفتم هر قَدر زدند مرا مگر به یادِ که افتاده اند دشمن¬ها که بینِ این همه زن بیشتر زدند مرا؟ زدند مادرتان را چهل نفر یکبار ولی چهل منزل صد نفر زدند مرا محسن عرب خالقی سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
تشنگی شعله شد و چشم ترش را سوزاند هق هق بی رمقش دور و برش را سوزاند دست در دست پدر دختر همسایه رسید ریخت نانی به زمین و جگرش را سوزاند دخترک زیر پر چادر عمه می رفت آتشی از لب بامی سپرش را سوزاند سنگی از بین دو نی رد شد و بر رویش خورد پس از آن ترکه ی چوبی اثرش را سوزاند پنجه ی پیر زنی گیسوی او را وا کرد شاخه ی سوخته ای نخل پرش را سوزاند دست در حلقه ی زنجیر به دادش نرسید هیزم شعله ور افتاد و سرش را سوزاند این چه شهری است که لبخند مسلمانانش جگر دخترک رهگذرش را سوزاند این چه شهری است که بازار یهودی یانش گیسوی بافته ی تا کمرش را سوزاند زجر وقتی که سر حلقه ی زنجیر کشید بند آمد نفسش باز تنش تیر کشید گل سرخی به روی پیرهنش چسبیده خار صحرا به تمام بدنش چسبیده زخم رگ های پدر بند نیامد حالا چندتا لکه روی پیرهنش چسبیده تشنگی زخم لبش را چقدر وا کرده بس که خشک است زبان بر دهنش چسبیده شانه هم بر گره ی موی سرش می گرید که به هم گیسویش از سوختنش چسبیده دید انگشتر باباش که با قاتل بود لخته خونی به عقیق یمنش چسبیده زجر آرام بکش حلقه ی زنجیرت را جرم زنجیر تو بر زخم تنش چسبیده عمه اش با زن غساله به گریه می گفت تار موی پدرش بر کفنش چسبیده حسن لطفی سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
پرورش یافته‌ی راه اویس قرنم گرچه بی تاب و اسیر همه ى پنج تنم همه دم ذکر من این است و همه شب سخنم من غلامى ز. غلامان امام حسنم روزیم مى رسد از سفره ى احسان کریم نام ما را بنویسید گدایان کریم رکن ایمان شده در بند تولاى حسن شک ندارم به کرم کردن فرداى حسن کربلایى شده ماندیم همه پاى حسن دل سپردیم به الطاف پسر‌های حسن عقل وا مانده ز توصیف مقام و جاهش عشق حیران شده در محضر عبداللهش لطف مولای کرم بنده نواز است هنوز دست عالم سر این سفره دراز است هنوز خانه اش کعبه ى. حاجات و نیاز است هنوز این در خانه‌ی عشق است که باز است هنوز نقش باید بشود در همه جا، چون دل من هر دری بسته شود جز در پر فیض حسن جان به قربان مقامش، چه غریب است این مرد بى سپاه است قیامش، چه غریب است این مرد غصه دار است کلامش چه غریب است این مرد بی جواب است سلامش، چه غریب است این مرد خاکساران درش بر در دیگر نروند گریه کن هاى حسن کور به محشر نروند سفره دارى که سر سفره ى. او نعمتهاست دل او مصحف پر صفحه‌ای از غربتهاست سرخى کنج لبش، شرح همه محنتهاست پاره هاى جگرش مرثیه‌ی تهمتهاست چه شده زهر چه کرده بدنش سبز شده تن او هم شبیه پیرهنش سبز شده با دو چشم‌تر و یک قد کمان از کوچه روز و شب روضه گرفته است: “امان از کوچه” تب و لرز بدنش داشت نشان از کوچه گفت: در روضه‌ی من، باز بخوان از کوچه روضه خوان از غم ناموس و دل چاک بگو از تکان دادن یک چادر پر خاک بگو ناگهان کینه ى. یک شهر برافروخته شد بدن و چوبه ى تابوت به هم دوخته شد خواهر پاره جگر هم جگرش سوخته شد غصه‌ها در دل بی طاقتش اندوخته شد پسرش پشت سرش زد به سرش آه کشید قاسم بن الحسن آتش به دل ماه کشید ‌ می‌کشد آه از این روضه ى. درد آور، طشت چقدر داغ گذارد به دل خواهر، طشت زینبش آمده، اى واى! ببیند در طشت صحنه ى بزم شراب و اسرا و سر، طشت اشک خون، باز هم از دیده ى. خواهر می‌ریخت از ته جام شرابش به روى سر می‌ریخت علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
سپاه را چقدر سیر کرد آب فرات چه زود این همه تغییر کرد آب فرات چه کرد با جگر تشنه ها نمی دانم رُباب را که زمین گیر کرد آب فرات رُباب را چقدر در حرم خجالت داد همان دو لحظه که تاخیر کرد آب فرات سفید شد همه گیسویش یکی یکی عروس فاطمه را پیر کرد آب فرات همان که آبرویت را ز گریه اش داری سه شعبه در گلویش گیر کرد… آب فرات دو قطره آب ندادی و شاه عطشان را چقدر حرمله تحقیر کرد، آب فرات دوباره آب رسید و دوباره شیر آمد ولی چه سود، کمی دیر کرد آب فرات تمام اهل حرم تشنه… اسب ها سیراب سپاه را چقدر سیر کرد آب فرات علی اکبر لطیفیان علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872