با درد آمَدیم و به دُنبالِ مَرهَمیم
کیسه به دوشِ کوچه ی این نَسلِ آدَمیم
ما را نوشته اند گِدایانِ اَهلِ بِیت
پس بی دلیل نیست که سُلطانِ عالَمیم
از لُطفِ مادری ست به ما راه داده اند
صَدشُکر دورِ سُفره ی مِهری فَراهَمیم
شیرینیِ مُحَبَّتِشان را چِشیده ایم
با اِذنِ فاطمه شُده سَلمان و مَحرَمیم
اینجا به یک نَفَس همه عیسی شَوَند و ما
عُمری نَفَس نَفَس زَده مُحتاجِ آن دَمیم
بِیتِ عَلی ست چِشمه تَسبیحِ داوَری
با این سَرا بِهِشت نَدارد بَرابَری
با جِلوه ی مُحَوِّلَ الاَحوالِ دیگری
امروز داشت بِیتِ عَلی حالِ دیگری
حالِ فِرِشته های خُداوند دیدنی ست
مَستانه می زنند پَر و بالِ دیگری
زَهرا؟ عَلی؟ نَبی؟ نه... خُدا نامِ او نَهاد
زِینب گرفت نام، به اِجلالِ دیگری
حَتّی به دیدنِ حَسَن اَشکَش اِدامه داشت
اِنگار چَشمِ اوست به دُنبالِ دیگری
تا گودیِ گَلوی حُسین را نِگاه کرد
پَر زَد دِلَش به مَنظرِ گودالِ دیگری
آیاتِ عاشقی ست که اِلهام می شود
با دیدنِ حُسینِ خود آرام می شود
مَعشوق و عاشِقند کُنون روبروی هم
هر دو شُدند مَستِ شَراب از سبوی هم
گنجینه های عَرش، سرازیر شد به خاک
تا وا شدند چَشمِ دو دلبر به روی هم
از دو بدن عُروج به یک روح می کنند
وقتی که می کِشند نَفَس از گَلوی هم
لَبخند می زنند، ولی گِریه می کنند
از حال می روند دَمادَم زِ بوی هم
باشند زیرِ سایه ی هَم تا که زِنده اند
دارند هَر دو دَر سَرِشان آرزوی هم
ما اِبتدا زِ کوثر و زَمزَم وُضو کنیم
از زِینب و حُسین، سِپَس گُفتگو کنیم
طوفان، ظهورِ زُلفِ پریشانِ زینب است
دریا، نَمادِ قَلبِ خُروشانِ زینب است
تاریخ و صَفحه های طَلاکوبِ آن هنوز
بَرجسته از دِرخششِ دورانِ زینب است
امروز اگر قیامِ حسینی نتیجه داد
مدیونِ خُطبه های درخشانِ زینب است
با صَبرِ او سِپاهِ مُخالف اَسیر شد
اَیّوب نیز واله و حِیرانِ زینب است
نامَش به دستِ مالکِ دوزَخ نِمی رسد
آن کَس که جُزوِ خِیلِ مُحِبّانِ زینب است
ما دوستدارِ زینبِ کُبرایِ حیدریم
ما خاکِ پایِ دُخترِ زَهرایِ حیدریم
بالَش شکست اگر، پَرِ خود را نگاه داشت
بالاتر از همه سَرِ خود را نگاه داشت
او هرچه غَم کشید نیُفتاد بَر زمین
تا نهضتِ بَرادرِ خود را نگاه داشت
چادُر به سَر، نِقاب به رُخ، تا زمانِ مَرگ
اِرثیه های مادَرِ خود را نگاه داشت
نامَحرمی نگاه به سویَش نِمی کند
هر بانویی که سَنگرِ خود را نگاه داشت
زینب همان کَسی ست که مانندِ فاطمه
آتش گرفت و مَعجرِ خود را نگاه داشت
بر دستِ غیر، رشته ی مَعجر نداده است
تا سوختن به پای حِجاب ایستاده است
ذکرِ عَلَی الدَّوامِ تو غیر از حسین نیست
سَر رشته ی کَلامِ تو غیر از حسین نیست
پیوند خورده اند به هم "زینب و حسین"
پس هم ردیفِ نامِ تو غیر از حسین نیست
حَتّی بهشت هم به همین نور روشن است
خورشیدِ روی بامِ تو غیر از حسین نیست
با نامِ دلبرت سُخَن آغاز می کنی
هَر صُبح، اَلسَّلامِ تو غیر از حسین نیست
از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام
در خُطبه ها پیامِ تو غیر از حسین نیست
دین جان گرفته است، به ایمانِ تو فقط
تکمیل شد، به موی پریشانِ تو فقط
عصمت تَنیده اَست به تارِ نِقابِ تو
عِفَّت بَها گرفته است زِ پودِ حجابِ تو
برداشتی، گذاشت زَمین هَرچه فاطمه
مانندِ مادرت شُده رنگ و لِعابِ تو
حفظِ قیامِ کرب و بلا با تو بود و بَس
اسلام بیمه شُد به تو و اِنقلابِ تو
حَتّی خیالِ هَمسُخَنی با تو کَس نَداشت
با بودنِ بَرادرِ عالیجِنابِ تو
وقتِ سَفَر غُرورِ تو بی پاسِبان نبود
عَبّاس بوده تا که بِگیرَد رِکابِ تو
یک روز هم رِسید که تو باوَرَت نبود
مَحرَم نَبود دورِ تو، آب آوَرَت نبود
رضا رسول زاده
#مدح_حضرت_زینب سلام الله علیها
https://eitaa.com/sobhehoseini
زینب طلوع بود ولی ابتدا نداشت
زینب غروب بود ولی انتها نداشت
زینب رسول بود ولی مصطفی نشد
شهر نزول بود اگرچه حرا نداشت
زینب اگر نبود کسی فاطمی نبود
زینب اگر نبود کسی مرتضی نداشت
زینب اگر نبود حسینی نمیشدیم
زینب اگر نبود زمین کربلا نداشت
زینب هر آنچه گفت تماما حسین بود
اصلا به غیر نام حسین اعتنا نداشت
زینب اگر نبود مسلمان نداشتیم
باور کنید ذکر حسین جان نداشتیم
جایی پریده است که پیدا نمی شود
حتی عروج اینهمه بالا نمی شود
دیدند صبح آمده اما در آسمان
خورشید شهر فاطمه پیدا نمی شود
یا ایها الرسول چرا آفتاب صبح
در آسمان شهر تماشا نمی شود
فرمود زینب آینه ی روی دخترم
آنکه مقام بی حدش املا نمی شود
چون بی نقاب آمده بیرون حجره اش
امروز آفتاب هویدا نمی شود
حقش نبود کعبه ی نیلوفرش کنند
حقش نبود سر زده بی معجرش کنند
لبهاش تشنه بود ولی رود نیل بود
بالش شکسته بود ولی جبرئیل بود
زینب؛ فرشته، آینه، حوریه، عاطفه
از جنس خانواده ای از این قبیل بود
گودال هم که رفت فقط سر به زیر بود
شرمنده بود از اینکه قتیلش قلیل بود
کوچه به کوچه لشگر کوفه شکست خورد
از دست خانمی که تماما اصیل بود
ویرانه کرد کاخ بلند یزید را
زینب تبر نداشت ولیکن خلیل بود
علی اکبر لطیفیان
#مدح_حضرت_زینب سلام الله علیها
https://eitaa.com/sobhehoseini
خوبان روزگار مسلمان زینبند
دیوانه حسین و پریشان زینبند
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
حتما کنیز و پیر غلامان زینبند
در جنت الحسین تمام حسینیان
هستند غرق ناز که مهمان زینبند
مرغان خوش صدای بهشتی تمامشان
بیچاره طنین حسین جان زینبند
هفتاد و چند کشته آقای کربلا
مردان آسمانی گردان زینبند
عباس با تمام جلال و ابهتش
بوده غلام حلقه به گوش و رعیتش
مدیون او کرامت صاحب کمال ها
شد نام او اجازه پرواز بال ها
یک شب بدون نافله از عمر او گذشت
این جمله را نوشته خدا در محال ها
کوری چشم خیره ابن زیاد ها
زیباست در نگاه ظریفش ملال ها
او مثل مادر و پدرش بی قرینه است
شرمنده می شوند ز وصفش مثال ها
شعرم به درد مدح و مقامش نمی خورد
زینب کجا و بازی این قیل و قال ها
دنیا شوند شاعر او باز هم کم است
مکتب نرفته عالمه ی هر دو عالم است
کعبه رقیب حرمت زینب نمی شود
عالم حریف هیبت زینب نمی شود
این ها که گفته اند ز عیسی مسیح ها
یک قطره از کرامت زینب نمی شود
تنها به احترام حسینش اسیر شد
هر عاشقی که حضرت زینب نمی شود
هر جا که حرف اوست همان جاست کربلا
در هر مکان که صحبت زینب نمی شود
باید به سوی عرش خدایش سفر کند
روی زمین رعایت زینب نمی شود
زینب اگر نبود محرّم نداشتیم
هیئت نبود ، این همه آدم نداشتیم
استاد حفظ منزلتش مجتبای او
ارباب ما ز ملتمسین دعای او
تا لحظه ی شهادت پیغمبر حرم
نشنیده اند غیر محارم صدای او
فرعون شام را سر جایش نشاند و رفت
موسی شد و شجاعت او شد عصای او
بوده سه سال حضرت ریحانه الحسین
شاگرد درس عفت و حجب و حیای او
حتی ز کودکان شهیدش نبرد نام
قربان نذر دادن بی سر صدای او
ما بندگان بی سر و سامان زینبیم
دیوانه ی نگاه دو طفلان زینبیم
وقتی غرور حیدری اش جلوه گر شود
هرکس که هست مرد خطر بی جگر شود
او دختر علی است همین جرم کافی است
تا در میان خیره سران در به در شود
تنها پیمبری است که باید چهل مسیر
با شمر ها و حرمله ها همسفر شود
بین حرامیان سپر هر اسیر شد
اما کسی نبود برایش سپر شود
با دست های بسته نمی شد به سر زند
سر را شکست تا کمی آرام تر شود
نفرین به دست آن که به او وحشیانه زد
ای خاک بر سرم به تنش تازیانه زد
محمدحسین رحیمیان
#مدح_حضرت_زینب سلام الله علیها
https://eitaa.com/sobhehoseini
ای قبله گاه حور و ملک گاهواره ات
میجنبد آسمان و زمین با اشاره ات
ای درّ آبدار یدالله تا ابد
برپاست در دیار نجف یادواره ات
این بیت را به فاطمه تقدیم میکنم
بانو مبارک است نزول دوباره ات
زینب تو کیستی که به دیوان شاعران
پیدا نمیشود مثل و استعاره ات
خاتون کنیزهای شما برگزیده اند
شد همسر خلیل خداوند ساره ات
حق میدهم اگر که بیفتد کلاه عرش
با زل زدن به شان رفیع مناره ات
دریای بیکران بخدا چشم آفتاب
یک بار هم ندیده به خوابش کناره ات
دین خطبهای برای بقا خواست، باز نیست
در کار خیر حاجت هیچ استخاره ات
شاعر میلاد حسنی
#مدح_حضرت_زینب سلام الله علیها
https://eitaa.com/sobhehoseini
با خبر کرد نسيمي همه ي دنيا را
متلاطم شده ديدند دل دريا را
گل سرخي که مي از قطره ي شبنم مي زد
مست مي کرد ز بوي نفسش صحرا را
چه صفايي چه هوايي چه دلي داشت زمين
شور مي داد ز حال خوش خود بالا را
چشمهايي به روي چشم دگر وا شد و بعد
دل مجنون کسي برد دل ليلا را
بين آغوش برادر چقدر آرام است
چقدر ناز ربودست دل بابا را
گوييا بار دگر حضرت پيغمبر ديد
عکسي از ماه رخ کودکي زهرا را
زينت خانه ي مهتاب به دنيا آمد
زينب حضرت ارباب به دنيا آمد
چهره اش منعکس از طلعت روي زهراست
عشق بازيش از آن حال و هوايش پيداست
حضرت زينب کبري خودش اقيانوسيست
گرچه چشمان پر از گوهر نابش درياست
اگر عباس علمدار صف کرب و بلاست
از ازل تا به ابد پرچم زينب بالاست
مادري کرد براي سه امامش زينب
پس ولايت به پرستاري او پا برجاست
سوره ي مريم قرآن نمي از تفسيرش
وسعت روح بزرگش چقدر نا پيداست
بهترين خوبترين خواهر دنيا آمد
حضرت فاطمه ي ديگر دنيا آمد
مسعود اصلاني
#مدح_حضرت_زینب سلام الله علیها
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
خوب است که از زینب کبری بنویسم
از حضرت صدیقه صغری بنویسم
تا نقش ببندد به دلم نام عقیله
از آمدن دختر زهرا بنویسم
از حال و هوای قدم تازه رسیده
از پشت در و جمع گداها بنویسم
با کسب اجازه بنویسم خود زهرا
یا روی زمین شاخه طوبی بنویسم
وقتی شده چون فاطمه سر تا قدم او
شاید بشود ام ابیها بنویسم
تنها نه فقط چشم مدینه شده روشن
از روشنی چشم دو دنیا بنویسم
من منتظرم حضرت جبریل بیاید
یک اسم پر از عطر و مُسما بنویسم
جبریل کنار پر قنداقه رسیده
باید ملکی محو تماشا بنویسم
حالا که رسیده به علی مژده مولود
بگذار که من زینت بابا بنویسم
بانو به خدا زیر قدمهای تو جنت
دستان تو را عرش مُعلی بنویسم
وقتی که به لبهای حسین آمده لبخند
بد نیست که یک چند تمنا بنویسم
هر چند که دیری ست تمنای من این است
از کربُ و بَلای شده امضا بنویسم
سیدحجت بحرالعلومی
#مدح_حضرت_زینب سلام الله علیها
https://eitaa.com/sobhehoseini
زیبایی دریاست در اعماق نگاهش
این دختر آرام و صبوری که رسیده
از شوق، علی سفره به اندازه یک شهر
انداخت، به شکرانه نوری که رسیده
کاشانه اهل دل و میخانه هستی
دنیا و سماوات و عوالم همه روشن
عطر خوش او پر شده در شهر مدینه
به به چه گلی! چشم و دلت فاطمه روشن
لبخند نشسته به لب حضرت ساقی
مرضیه دلش وا شده از دیدن دختر
تا آمده لبریز شده چشمه تسنیم
کامل شده با آیه او سوره کوثر
بی تاب شدی، دختر مهتاب رخ عشق!
بارانی اشک است چرا صورت ماهت؟
گریانی و پیش کسی آرام نداری
دنبال کدام آیت حق است نگاهت؟
باران بهاری شده ای دختر حیدر
زهرا چه کند گریه تو بند بیاید
باید که بگویند کنار تو حسینت
تا شاد شوی، با گل و لبخند بیاید
همسایه ندیده به خدا سایه ای از تو
تمثیل حیایی تو و تندیس وقاری
پیداست ولی دختر سردار حنینی
از شور کلام و دل شیری که تو داری
شعر شب میلاد تو هم پر شده از اشک
بانو! چه کنم روی دلم سوی فرات است
جز اشک چه گویم که همه هستی عالم
عشق تو، حسین تو، قتیل العبرات است
اینقدر نریز اشک، صبوری کن و بگذار
هر قطره این اشک برای تو بماند
وقتی شب باریدن اشک است که مادر
در گوش تو لالایی پرواز بخواند
یک روز بیاید که پدر را تو ببینی
با چشم پر از اشک در آن غسل شبانه
با چادر خاکی برود مادر و فردا
با چادر کوچک بشوی خانم خانه
یک روز بیاید که حسن را تو ببینی
با اشک بشوید تن پاک پدرش را
فردا خود او بی رمق و رنگ پریده
در تشت بریزد قطعات جگرش را
روزی برسد کاش که می شد نرسید نه
آن لحظه سنگین خداحافظی از یار
ای کاش که هرگز به سراغ تو نیاید
تا پیرهن کهنه بخواهد ز تو دلدار
آن لحظه نیاید که تو باشی و بیفتد
آن سایه سر، بی سر و بی سایه به صحرا
ناموس خدا باشی و بر ناقه عریان
بنشینی و یک شهر بیاید به تماشا
قاسم صرافان
#مدح_حضرت_زینب سلام الله علیها
https://eitaa.com/sobhehoseini