ایستادم به بلندی بدنم لرزان شد
زیر ِخروار ِنی و سنگ تنت پنهان شد
بسکه مبهوتِ جمال اَحَدیّت بودی
که در آوردنِ پیراهن تو آسان شد
چقَدَر نیزه فرو رفته به جسمت ، گوئی
گودی قتلگهت تنگ تر از زندان شد
نعل تازه به سُم ِ اسب زدن فکر که بود؟
که سراپای تو با سطح زمین یکسان شد
آنقَدَر زیور و خلخال ربودند ز ما
که به بازار ِ طلا نرخ طلا ارزان شد
(سعيد خرازي)
#مرثیه_امام_حسین علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
نگفتنی ست غم بی شمار انگشتر
چنان عقیق شدم داغ دار انگشتر
به مشک طعنه زده در میان قحطی آب
خوشا به حال لب آبدار انگشتر
برای دست، دلش تنگ شد زمانی که –
رسیده بود به اتمام کار انگشتر
رقیه را نگذارید تا نگاه کند
به گوشواره ی خود در کنار انگشتر
بگو به زائر کرب و بلا که سوغاتی
کسی ندارد از او انتظار انگشتر
(مجید تال)
#مرثیه_امام_حسین علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
با اشکهاش دفتر خود را نمور کرد
در خود تمام مرثیهها را مرور کرد
ذهنش ز روضههای مجسم عبور کرد
شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد
احساس کرد از همه عالم جدا شده است
در بیتهاش مجلس ماتم به پا شده است
در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت
وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت
وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت
مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت
باز این چه شورش است که در جان واژههاست
شاعر شکست خورده طوفان واژههاست
بی اختیار شد قلمش را رها گذاشت
دستی زغیب قافیه را کربلا گذاشت
یک بیت بعد، واژه ی لب تشنه را گذاشت
تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت
حس کرد پا به پاش جهان گریه میکند
دارد غروب فرشچیان گریه میکند
با این زبان چگونه بگویم چه ها کشید
بر روی خاک و خون بدنی را رها کشید
او را چنان فنای خدا بی ریا کشید
حتی براش جای کفن بوریا کشید
در خون کشید قافیهها را ، حروف را
از بس که گریه کرد تمام لهوف را
اما در اوج روضه کم آورد و رنگ باخت
بالا گرفت کار و سپس آسمان گداخت
این بند را جدای همه روی نیزه ساخت
خورشید سر بریده غروبی نمیشناخت
بر اوج نیزه گرم طلوعی دوباره بود
او کهکشان روشن هفده ستاره بود
خون جای واژه بر لبش آورد و بعد از آن ...
پیشانی اش پر از عرق سرد و بعد از آن ...
خود را میان معرکه حس کرد و بعد از آن ...
شاعر برید و تاب نیاورد و بعد از آن ...
در خلسهای عمیق خودش بود و هیچکس
شاعر کنار دفترش افتاد از نفس...
حمیدرضا برقعی
#مرثیه_امام_حسین علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
دریا به دیده ی تر من گریه می کند
آتش ز سوز حنجر من گریه می کند
سنگی که می زنند به فرقم ز روی بام
بر زخم تازه ی سر من گریه می کند
از حلقه های سلسله خون می چکد چو اشک
زنجیر هم به پیکر من گریه می کند
ریزد سرشک دیده ی اکبر بر نوک نی
اینجا به من برادر من گریه می گند
وقتی زدند خنده به اشکم زنان شام
دیدم سه ساله خواهر من گریه می کند
رأس حسین بر همه سر می زند ولی
چون می رسد برابر من گریه می کند
ای اهل شام پای نکوبید بر زمین
کاینجا ستاده مادر من گریه می کند
زنهای شام هلهله و خنده می کنند
جایی که جد اطهر من گریه می کند
غلامرضا سازگار
#مرثیه_امام_سجاد علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
قسمت این بود بال و پر نزنی
مرد بیمار خیمه ها باشی
حکمت این بود روی نی نروی
راوی رنج نینوا باشی
***
چقدر گریه کردی آقاجان!
مژه هایت به زحمت افتادند
قمری قطعه قطعه را دیدی
ناله هایت به لکنت افتادند
***
سربریدند پیش چشمانت
دشتی از لاله و اقاقی را
پس گرفتید از یزید آخر
علم با شکوه ساقی را !؟
***
کربلا خاطرات تلخی داشت
ساربان را نمی بری از یاد
تا قیام ِ قیامت آقاجان
خیزران را نمی بری از یاد
***
خون این باغ، گردن ِ پاییز
یاس همرنگ ارغوان می شد
چه خبر بود دور ِ طشت طلا
عمه ات داشت نصف ِ جان می شد
***
تا نگاهت به دشنه ای می خورد
جگرت درد می گرفت آقا
تا جوانی رشید می دیدی
کمرت درد می گرفت آقا
***
جمل شام پیش ِ رویت بود
خطبه ات تیغ ذوالفقارت بود
«السلام علیک یا عطشان»
ذکر لبهای روضه دارت بود
***
پدرت خواند از سر نیزه
تا ببینند اهل قرآنی اید
عاقبت کاخ شام ثابت کرد
که شما مردمی مسلمانی اید!
***
سوخت عمامه ات، بمیرم من
سوختن ارث ِ مادری شماست
گرچه در بندی از تو می ترسند
علتش خوی ِ حیدری شماست
***
خون خورشید در رگت جاری
از بنی هاشمی، یلی هستی
دستهای تو را به هم بستند
هرچه باشد توهم علی هستی
***
کاش می مُردم و نمی خواندم
سربازارها تو را بردند
نیزه داران عبای دوشت را
جای سوغات کربلا بردند
وحید قاسمی
#مرثیه_امام_سجاد علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
با دستِ بسته هست ولی دستْ بسته نیست
زینب سرش شکسته ولی سرشکسته نیست
هرچند سربه زیر... ولی سرفراز بود
زینب قیام کرده چون از پا نشسته نیست
زینب اسیر نیست، دو عالم اسیر اوست
اورا اسیر ِ قافله خواندن خجسته نیست
رنج سفر ،خطر، غم بازار،چشم شوم
داغ سه ساله دیده ولی باز خسته نیست
حتی اگر به صورت او سنگ میخورد
هیهات بندِ معجرش از هم گسسته نیست
(مجيد تال)
#مرثیه_حضرت_زینب سلام الله علیها
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
خانه خراب عشقم و سربارِ زینبم
در به در مجالس سالار زینبم
این نعره ها و عربده ها بی دلیل نیست
یک گوشه از شلوغی بازار زینبم
هرکس به بیرق و علمش چپ نگاه کرد!
با خشم من طرف شده؛ مختار زینبم
آتش بکش، به دار بزن ، جا نمی زنم
جانم فداش، میثم تمار زینبم
از زخمهای گوشه ی ابروی من نپرس
مجروح داغ دلبر و بیمار زینبم
شکر خدای عزوجل مکتبی شدم
من از دعای خیر علی، زینبی شدم
غم خاضعانه گوش به فرمان زینب است
انگشت بر دهان شده ، حیران زینب است
ایوب دل شکسته ی با آن همه مقام
شاگرد درس صبر دبستان زینب است
هرگز نگو که چادرش آتش گرفته است!
این شعله های خیمه، گلستان زینب است
اصلاً عجیب نیست شکست یزدیان
وقتی حجاب سنگر ایمان زینب است
او پس گرفت هستی خود را زگرگها
پیراهنی که مونس کنعان زینب است
امروز اگر حسینی و پابند مذهبم
مدیون گریه های فراوان زینبم
باور نمی کنم سر بازار بردنت !
نامحرمان به مجلس اغیار بردنت
از سینه ی حسین، تو را چکمه ای گرفت
از کربلا به کوفه، به اجبار بردنت
پای سفر نداشتی ای داغدار درد !
با یک سر بریده، به اصرار بردنت
پهلو کبود! گریه کنان تازیانه ها
با خاطراتی از در و دیوار بردنت
فهمیده بود شمر غرورت شکسته است
از سمت قتلگاه علمدار بردنت
تو از تمام کوفه طلبکار بودی و...
در کوچه هاش مثل بدهکار بردنت
در پیش گریه های تو این گریه ها کم است
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
(وحيد قاسمي)
#مرثیه_حضرت_زینب سلام الله علیها
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
یادش به خير روز و شبم با حسين بود
ذكر بي اختيار لبم يا حسين بود
پا تا سر ِ عقيله سرو پا حسين بود
وقتِ اذان اشهدِ من يا حسين بود
ما تار و پودِ رشته يِ پيراهن هميم
يعني من و حسين،حسين و من ِ هميم
دور از تو هست ولي دست از تو بر نداشت
خسته شده ست ولي دست از تو برنداشت
از پا نشست ولي دست از تو برنداشت
زينب شكست ولي دست از تو برنداشت
مانند من كسي به غم و رنج تن نداد
آه كه غمي چنين به دلِ پنج تن نداد
يادش به خير بال و پرش ميشدم خودم
سايه به سايه همسفرش ميشدم خودم
يك عمر مادر و پدر ميشدم خودم
جايِ همه فدايِ سرش ميشدم خودم
نام ِ حسين حكم ِ قسم را گرفته بود
يك شب نديدنش نفسم را گرفته بود
حالا فقط به پيرُهنش فكر ميكنم
ميسوزم و به سوختنش فكر ميكنم
دارم به دست و پا زدنش فكر ميكنم
بسكه به نيزه و دهنش فكر ميكنم ...
با روضه ي برادرم از هوش ميروم
با ضجه هايِ مادرم از هوش ميروم
واي از محاسن تو و انگشتهاي شمر
واي از لب و دهان تو و جاي پاي شمر...
#مرثیه_حضرت_زینب
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
سرت کو؟ سرت کو؟ که سامان بگیرم
سرت کو؟ سرت کو؟ به دامان بگیرم
سراغ سرت را من از آسمان و
سراغ تنت از بیابان بگیرم
تو پنهان شدی زیر انبوهِ نیزه
من از حنجرت بوسه پنهان بگیرم
حسین! خون حلقومت آب حیات است
من از بوسه بر حنجرت جان بگیرم
رسیده کجا کار زینب که باید
سرت را من از این و از آن بگیرم
کمی از سرِ نیزه پایین بیا تا
برایِ سفر بر تو قرآن بگیرم
تو گفتی که باید بسوزم، بسازم
به دنیای بعد از تو آسان بگیرم
قرار من و تو شبی در خرابه
پی گنج را کُنج ویران بگیرم
هلا! میروم تا که منزل به منزل
برای تو از عشق پیمان بگیرم
محمد رسولي
#مرثیه_حضرت_زینب سلام الله علیها
https://eitaa.com/sobhehoseini