eitaa logo
صبح حسینی
475 دنبال‌کننده
37 عکس
21 ویدیو
1 فایل
صبحتان را با #اشک_بر_اباعبدالله علیه السلام آغاز کنید ارتباط با مدیر کانال 👇 @Alamdar1404
مشاهده در ایتا
دانلود
تو و تاول و گرمی آفتاب   من و فکر دلشوره های رباب   لبت تا به هم تا به هم می خورد   تمامی لشگر به هم می خورد   زبان بسته ای یا ادب کرده ای   بمیرم برایت که تب کرده ای   زدم بوسه بر صورتت جمع شد   چرا اینقدر صورتت جمع شد   به دستان بابا عرق کرده ای   به جای عمو آب آورده ای   نفسهات هر لحظه کم می شود   سرت بر سر شانه خم می شود   به چاک لبت خشک شد خون تو   چرا مانده خون زیر ناخون تو   چرا گردن مادرت زخمی است   و یا گونه ی مادرت زخمی است   به لبهای خشکت زبان میزنی   زبان را به سقف دهان میزنی   تو گفتی و گهواره جنبان شدی   شنیدی که رفتم رجز خوان شدی   تو گفتی:که اهل حرم نیستی   تو شیری کم از اکبرم نیستی   پدر روی دوشت علم می کشم   عمو نیست، بار حرم می کشم   اگر پلکهایم تکان می خورد   زمین بر سر آسمان می خورد   مگر بعد عباس علمدار نیست   برایم به میدان زدن کار نیست   دَمِ دوٌم ذوالفقار علیست   دلت قرص باشد کنار علیست   خیال تو راحت از این کار زار   که من آمدم تا در آرم دمار   کمی صبر کن تا كه من پر كنم   کجا هست خیبر که خیبر کنم   تو گفتی و گهواره جنبان شدی   شنیدی که رفتم رجز خوان شدی   ببین دست غربت به زانو زدم   و خیلی برای لبت رو زدم   چه ها با تو این تیر ولگرد کرد   تمام سرت تا تنت درد کرد   نیاورده همراه خود شیر را   رها کن پر ساقه ی تیر را   تو را روی این سینه خواباند و ماند   تو را گرد خود تیر پیچاند و ماند   علی آرزویم بر آورده ای   سه دندان شیری در آورده ای   چنان ضربه ای روی حلقت نشاند   که یک لحظه گفتم سرت را پراند   شنیدم صدایی،دهانت شکست   گلو پیچ خورد استخوانت شکست   فقط از تو بیرون پَرِ تیر بود   تمام تو قدِ سرِ تیر بود   تو را بعد از این خنجر نی زنند   تو را با لهد بر سرِ نی زنند   حسن لطفی علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
نام تو را همینکه صدا می‌زند رباب   آتش به جان کرب و بلا می‌زند رباب   مثل دل پدر گلویت پاره پاره است   اما دوباره حرف شفا می‌زند رباب   شد سینه پر ز شیر؛ ولی شیرخواره نیست   مادر بیا که باز صدا می‌زند رباب   چون در خیال خویش بغل می‌کند تو را   بوسه به زخم حلق شما می‌زند رباب   زحمت برای مادر و خلعت برای غیر   دیگر نگو که ناله چرا می‌زند رباب   قلب سکینه از غم تو تیر می‌کشد   در هرکجا که حرف تو را می‌زند رباب   ( سیدمحمد جوادی) علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
بین سرها همه گشتیم و سری پیدا شد حرف مردی شد و صاحب جگری پیدا شد میکشیدند رخش را هنری پیدا شد تا که خورشید بسوزد قمری پیدا شد از ازل خاک درش هر که جگر داشته شد بیرق رایت العباس برافراشته شد فهم ایجاد نفهمید ملاقاتش را  به خدا تا نفس صبح مناجاتش را ابر لطف است ببینید عنایاتش را کیست اینجا نگرفته همه حاجاتش را چه شکوهی چه شهودی چه شتابی دارد خوش بحال دل زینب چه رکابی دارد به علی رفته رسیده جگر شیر دَرَد زهره ها را همه با نعره تکبیر دَرَد سینه ی کوه به یک ضربه ی شمشیر دَرَد باد تیغش زرهِ خصم زمین گیر دَرَد دشمن انداخته بین یلان شوری را  یاد داده به همه رسم سلحشوری را رفتی و پشت سرت اشک حرم در آمد  رفتی و پشت سرت چند قدم خواهر آمد خبر از تو که نشد گریه ی اصغر آمد باز با گریه بر او گریه مادر آمد پیش گهواره نشسته است عروس زهرا  دختری گفت که باباست ولی واویلا تو زمین خوردی و جرات به حرامی آمد تو زمین خوردی و سرنیزه ی شامی آمد پشت هم ضربه ی شان بر سر ما می آمد تو زمین خوردی و با ناله پیامی آمد پدرم از نجف آمد تو هم از خیمه بیا  مادرت آمده با قدّ خم از خیمه بیا چقدر پیکر تو پیکر تو  پر دارد بین ابروی تو سخت است ترک بر دارد بعد تو خاک ، یتیمم روی معجر دارد آخر آن خیمه ی تنها شده دختر دارد خوب پیداست که چشم تو چرا شرمنده است وای بر من که گلویت به تکانی بند است من نبودم که تو را با زدنت می بردند رسمشان است به غارت بدنت می بردند نیزه در کتف فرو کرده تنت می بردند نه فقط خود زره پیروهنت می بردند رسمشان است که با نیزه بلندت بکنند یا سنان است که با نیزه بلندت بکنند تا سرت از سر نیزه به تکانی افتاد پیش چشمان یتیمی به میانی افتاد چشم زینب با قد کمانی افتاد کار ما بی تو به این هرزه زبانی افتاد کاش محکم تر از این خوب سرت می بستند تا خجالت نکشی چشم ترت می بستند حسن لطفی علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
ایـــن اشــــک‌ها بـه پای شما آتشم زدند شکـــر خـــدا بـــرای شـــمــا آتشم زدند   مـــن جبـــرئیـــل ســوختـه بالم، نگاه کن معـــراج چشـــم‌های شـــمــا آتشم زدند   ســـر تا به پا خلیل گلستان نشین شدم هـــر جـــا که درعـــزای شـما آتشم زدند   از آن طــــرف مــدینه و هیزم، از این طرف بــــا داغ کـــربلـــای شـــمــا آتشـم زدند   بــــردنــــد روی نیـــزه دلــم را و بعد از آن یـــک عمـــر در هـــوای شــما آتشم زدند   گفتم کجاست خانه‌ی خورشید شعله‌ور؟ گــفتنـــد بـــــوریای شما، آتشم زدند...   دیــــروز عصـــر تعــزیه خــوانان شهرمـان همــــراه خیمـــه‌های شـمـا آتشــم زدند   امــــروز نیـــز نیـــّر و عمّـان و محتــشـم بـــا شعـــر در رثــای شمــا آتشــم زدند   «دیشـــب اگـــر به داغ شهیدان گداختم امشــب ولـی بــرای شمــــا آتشم زدند   تــا بـــا خبـر ز شـــور نیستـــانی‌ام کنند مــاننــد نینـــوای شمــا آتــــشـــم زدند   شاعر: سید حمیدرضا برقعی علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
بعد از سه روز پيكر سرخش كفن نداشت يوسف ترين شهيد خدا پيرُهن نداشت از بس كه نيزه خون تنش را مكيده بود حتی توان و قدرت ناله زدن نداشت در هجمۀ تواتر شمشير و تير و تيغ راهی به جز شقايق پرپر شدن نداشت از بس كه پيكرش شده پامال اسبها يک جای بی جراحت و سالم ، بدن نداشت زلفی كه شانه شد به سر نيزه صبحگاه كنج تنور چاره به جز سوختن نداشت در بوريای كهنه تن لاله پوش او  پيچيده شد اگر چه شقايق كفن نداشت شاعر: یوسف رحیمی علیه السلام   http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
بگذار تا بمیرم و تنها نبینمت تنها به روی سینه صحرا نبینمت  امشب بیا که بوسه زنم بر گلوی تو  شاید بمیرم از غم و فردا نبینمت  می ترسم از نگاه به گودال آن طرف  دارم دعا به زیر لب آنجا نبینمت  غم نیست گرچه بر بدنم کعب نی خورد  من نذر کرده ام که به نیها  نبینمت  امشب برای من تو دعا کن که شام بعد  بی سر به روی دامن زهرا نبینمت   شاعر: حسن لطفی   علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
محمل صبرم ز اشک دیده در گِل مانده است از که جویم نسخۀ درمان که دل درمانده است  خانه بر دوشم هر آن کس که مرا در کوفه دید یا که در بسته  به رویم یا که از خود رانده است  آنقدر شور پذیرایی از تو داشتند هر کسی شمشیر خود را در نمک خوابانده است  سوختم از  نیشخند مردم  اما بیشتر خنده های حرمله قلب مرا سوزانده است  از سه شعبه دایه می سازند و از نی گاهوار وای از آن طفلی که مادر در بغل خوابانده است  تیر و نیزه هر کدامش قبله گاهی یافته  کوفه سوی اکبرت هر نیزه را چرخانده است  قول سوغاتی به دخترها پدرها می دهند گوشواره خواستن هاشان مرا ترسانده است  بس که مشتاق تماشای اسیری منند کوچه کوچه پیکرم را دشمنت گردانده است تا که راه زینبت در کوفه گل باران شود خون سرخم کوچه های کوفه را پوشانده است سهم من چندین اگر سنگ است از این بام ها باقی اش آقا برای کودکانت مانده است موسی علیمرادی علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
این قافله هرچه شتابش بیشتر شد دلشوره های آفتابش بیشتر شد جای تمام نخلها لشگر درآمد باهر قدم یعنی سرابش بیشتر شد یک محمل و هجده نگهبان دلاور ماهی که هر منزل حجابش بیشتر شد پایین که می آید ز محمل قاسمش هست عباس هم آمد رکابش بیشتر شد از اسم اینجا میشود حس عطش کرد سقا رسید و مشک آبش بیشتر شد چشم حسین افتاد بر سرنیزه هاشان.. دید اکبرش را اضطرابش بیشتر شد خیره به طغیان فرات است آه اما دلواپسی های ربابش بیشتر شد شش ماهه هم فهمید اینجا قتلگاه است بی تابی هنگام خوابش بیشتر شد راوی نوشته روز عاشورا که آمد تیر سه شعبه پیچ و تابش بیشتر شد بستند با هر زحمتی بر نی سرش را بالای نی کار طنابش بیشتر شد شرم رباب از چشمهای شیرخوارش از رفتن بزم شرابش بیشتر شد ده روز دیگر همسفر باشمر هستند مجروح سیلی سنان یا شمر هستند سیدپوریا هاشمی http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
دوباره قافله رفت و رقیه جا مانده! چه تند می رود! این ساربانِ وا مانده خدا به خیر کند! باز گم شدم بابا بیا ببین که فقط چند ردِ پا مانده بگو چه کار کنم! تا به عمه ام برسم؟ توانِ پایِ پُر از زخم، کربلا مانده خودت که داخلِ گودال گیر افتادی! عمو کجاست بیاید؟ ببین کجا مانده؟ به یاد دردِ لگدهای شمر افتادم دوباره چادر من دستِ خارها مانده بگو به مرگ، به فریاد دخترت برسد سه ساله فاطمه ای دست بر دعا مانده کجاست خنجر کهنه به دادِ من برسد؟ به جان سپردن من چند ربنا مانده؟ به این کفن که سرم هست، اعتباری نیست! پدر چه قدر برای تو بوریا مانده؟ وحید قاسمی سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
بردن نام تو هر چند خطر داشت پدر دخترت عشق تو را مد نظر داشت پدر ذره ای ترس به دل راه ندادم زیرا دخترت مثل علمدار جگر داشت پدر عمه نگذاشت که اطفال تو سیلی بخورند قافله در همۀ راه سپر داشت پدر چوب زد بر لب تو تا که مرا زجر دهد این یزید از دل من خوب خبر داشت پدر آنقدر زیر لبم ذکر خدا را گفتم تاکه دست از سر لب های تو برداشت پدر غنچه ای بودم و از ساقه شکستند مرا ضربۀ دست عدو حکم تبر داشت پدر بهترین وقت ملاقات خدا نیمه شب است دخترت وقت سحر قصد سفر داشت پدر   علی ذوالقدر سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
با وجودی که پدرجان گله خیلی دارم نوه ی فاطمه ام حوصله خیلی دارم وسط آن همه اسباب جسارت بر ما نفرت از سلسله و هلهله خیلی دارم قد کشیدم بزنم بوسه به رویت بر نی دیدم از گونه ی تو فاصله خیلی دارم عقب افتادنم از قافله زجرآور شد گفتم ای زجر نزن آبله خیلی دارم باعث زحمت جمع اسرا من بودم خجلت از عمه در این قافله خیلی دارم با وجودی که سر از پیکر تو شمر برید من شکایت ولی از حرمله خیلی دارم   محسن صرامی سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
مجنون شبیه طفل تو شیدا نمی شود زین پس کسی بقدر تو لیلا نمی شود   درد رقیه تو پدر جان یتیمی است درد سه ساله تو مداوا نمی شود   شأن نزول رأس تو ویرانه من است دیگر مگرد شأن تو پیدا نمی شود   بی شانه نیز می شود امروز سر کنم زلفی که سوخته گره اش وانمی شود   بیهوده زیر منت مرهم نمی روم این پا برای دختر تو پا نمی شود   صد زخم بر رخ تو دهان باز کره اند خواهم ببوسم از لبت اما نمی شود   چوب از یزید خورده ای و قهر با منی از چه لبت به صحبت من وا نمی شود   کوشش مکن که زنده نگهداری ام پدر این حرف ها به طفل تو بابا نمی شود   شاعر: محمد سهرابی   سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
بیا تا بگردیم دور سر تو الهی فدای دو چشم تر تو چگونه در این خیمه سالم بمانیم؟ که دیدیم در خون تپید اکبر تو تو و دخترت داغدار جوانید و ما شرمسار تو و دختر تو تو را جان این کودک شیرخواره سرِ ما فدای سرِ اصغر تو بفرما قبول این دو قربانی ات را دو تا هدیه ایم از سوی خواهر تو اجازه بده جان مادر بزرگ که ماهم بمیریم زیر پر تو نبینیم هرگز که ماتم بگیری امیری حسین ونعم الامیری برادر چرا غم گرفته صدایت؟ دوتا دسته گل هدیه دارم برایت دوتا شاخ شمشاد رعنا و زیبا دو حیدر نصب دو مرید ولایت خودم که نشد جان دهم در رکابت برادر! جگرگوشه هایم فدایت همه هستی ام، پاره های تنم را خودم با دو دستم بریزم به پایت سر بچه هایم فدای سر تو سر من فدای سر بچه هایت من و بچه هایم فدای رقیه بمیریم الهی برای رقیه چگونه تو را غرق در غم ببینند؟ چگونه بمانند و ماتم ببینند؟ پسرهای باغیرت من چگونه بمانند و قد مرا خم ببینند؟ چگونه سرت را روی نیزه ها و تنت را به گودال درهم ببینند؟ چگونه به دستان طفلان طناب و به رخسار، سیلی محکم ببینند؟ چگونه مرا در لباس اسارت گرفتار و بی یار و محرم ببینند؟ چگونه بمانند در مجلس شام و بزم شرابی فراهم ببینند؟ چگونه رباب و من و حرمله را به هرکوی و بازار باهم ببینند؟ اجازه بده که برایت بمیرند نباشند بعدازتو ماتم بگیرند علی اکبر لطیفیان علیهم‌السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872