🌷((شهید حاج علی اکبر قاضی))🌷
(شهادت شب جمعه روز ۲۱ ماه رمضان)
💧(۳۱ خرداد سال ۱۳۶۳جبهه دیزلی💧
توسط اشرار مسلح ضد انقلاب
پدربزرگ عزیزم❤️
مهدی
#سودوکو
https://eitaa.com/joinchat/470745682Ce32e59bfca
﷽
هستی عاشق اوست!
🔰 در شب معراج پیامبر صلی الله علیه و آله دیدند، علی بن ابی طالب علیه السلام در عرش و ملائکه دور او میچرخند.
سوال کردند؛
🔖 خدایا علی علیه السلام زودتر از من به معراج آمده است؟
خطاب رسید؛ نه!
✍🏻 ملائکه گفتند: خدایا علی علیه السلام نصیب زمینیها شد و ما به حسب ظاهر از او دور افتادیم
و برای اینکه آنها در فراق علی بن ابی طالب علیه السلام بیتابی نکنند،
از نور صورت علی علیه السلام، ملکی برای عرشیان خلق کردم که دور او طواف کنند، استغفار و تسبیح و حمدی که انجام میدهند، ثوابش برای شیعیان علی بنابیطالب است.
✍🏻 همه کائنات عاشق اوست، نام امیرالمؤمنین علیه السلام که میآید، همه هستی به ابتهاج میافتند.
📌 برگرفته از جلسات «مرتضای مجتبی» استاد امینی خواه
#سودوکو
https://eitaa.com/joinchat/470745682Ce32e59bfca
دوستان در مورد جدول سودوکوی ۱۲×۱۲ که سوال مسابقه کانال هست باید خدمتتون عرض کنم.
جدول مسابقه گرچه سخت هست اما قابل حله
سودوکویی که حافظه رو تقویت میکنه
باید رو تصمیمات منطقی و جایگذری اعداد کمی چالش ایجاد کنه...
حقیقتا اولین باری که این جدول رو حل کردم،چهار مرتبه تمام جدول رو پاک کردم تا به جواب صحیح برسم،تصمیم گرفتم یه جدول بزرگتر روی کاغذ بکشم و اعداد انتخابی رو با مداد بنویسم ،خلاصه انقدر
تکرار کردم تا به جواب رسیدم و حس خوبشو درک کردم☺️
تعداد دوستانی که حل جدول رو ارسال کردند خیلی کم هستند.
بنابراین تصمیم گرفتیم ۱۰ جای خالی رو
پر کنیم و دوباره با یه مهلت چند روزه بذاریم تا ان شاالله دوستان بیشتری بتونن
جدول ۱۲×۱۲ رو حل کنن...
برای کشش مغزی به سلولهای خاکستری اجازه خودنمایی بیشتر بدید😍
با ۱۰ عدد و حروف جایگذاری شده
مجدد امتحان بفرمایید
شما پیروز هستید.
لطفا اینجا بفرستید👇
@Ghazi_7232
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
یکی از عزیزانی که در مسابقه کاتبین کلام مولا شرکت کرده بودند حکمت ۱۴۵ رو با دست خط یکی از دوستانشون که متعلق به بیست سال پیش بوده برای امیر صالح همکار خوبمون ارسال کردند.
متاسفانه صفحه ی گفتگوی ایشون حذف شده و ما به این بزرگوار دسترسی نداریم
لطفا اگر براشون امکان داره یکبار دیگه عکس دست خط زیبای دوستشون رو برامون ارسال کنن
ممنون از اینکه با کانال خودتون همکاری میکنید
یاعلی💫
❤️🌺❤️🌺
#وانیا
#پارت۲۵
چند روزی حس و حال خوبی نداشتم،نه پولی تو بساط بود،نه توان کارکردن داشتم،اما به هرحال باید میتونستم شکممو سیر کنم.
باحال نزار رفتم تا به همسایمون بگم که بعد از ظهر باهاش میرم گارگاه قالب بافی
همسایمون تا منو دید گفت: تو که حال نداری رو پاهات بایستی ،چطور میخوای کار کنی؟
گفتم: مجبورم،یه کاریش میکنم.
ساعت ۳ آماده شدم و با همسایمون رفتم کارگاه ،مدیر کارگاه تا منو دید گفت: اینجا بیمارستان نیست که خانم،....با این حالت به درد ما نمی خوری!
التماس کردمو گفتم: تمام سعیمو میکنم ،یواش یواش حالم بهتر میشه،خواهش میکنم بذارید کار کنم.
یه قالی رو بهم نشون دادو گفت: فعلا پشت این بشین،کارش کمتره ،نقشه خونیش تموم شده فقط باید جای خالیشو پر کنی.
به هر زحمتی بود ،روز اول کاریمو گذروندم،از روز اولی که رفته بودم کارگاه تا به امروز ،کارگرا دوبرابر شده بودن,اگر یه کم سستی میکردم این کارو هم از دست میدادم.
پدرم خونه رو فروخت،یه جای کوچیک اجاره کرد ،من سرکار میرفتمو مقداری برای خرج خورد و خوراک وبقیه رو پس انداز میکردم،یه روز تصمیم گرفتم برم پیش پسرای قاسم خان و بقیه پولمو طلب کنم.
پسرای قاسم خان یه خونه سه طبقه تو بهترین جای کرج گرفته بودن ،وقتی زنگ درو زدم،یکی از پشت آیفون گفت: بله،بفرمایید.
گفتم: بانو هستم
گفت : خب!
گفتم: آقا سلمان هستن؟
گفت: زنگ پایینو فشار بده...
زنگ پایینو فشار دادم
_کیه؟
_منم بانو ،آقا سلمان هستن؟
_بانو کیه؟
_زن قاسم خان
_وا اینجا واسه چی اومدی؟
_با آقا سلمان کار دارم
_بیاتو...
دستی به لباسم کشیدمو چادرمو درست کردم،خدارو شکر چند تیکه لباس درست و حسابی داشتم که اینجور وقتا بپوشم.
رفتم داخل ،از بوی لذیذ غذا حظ کردم،خیلی وقت بود که یه غذای ،خوشمزه نخورده بودم.
مشتی به معده ام زدمو گفتم: کارد به شکمت بخوره،اون ممه رو لولو برد...
در طبقه دوم باز شد.
عروس قاسم خان،شهلا خانم جلو در بود.
گفت: بیا تو
رفتم داخل و سلام کردم.
گفت: سلمان چند دقیقه ی دیگه میاد.
گفتم: ببخشید مزاحم شدم.
جوابی نداد
رو یه صندلی کنار آشپزخونه نشستم.
شهلا مشغول آماده کردن سفره ی ناهار شد.
به حرکاتش نگاه میکردمو تو دلم میگفتم: منم یه زنم ،اینم یه زنه،چی من کمتره که مثل این نمیتونم زندگی کنم؟ آهی کشیدمو وسایل لوکس خونشو دید زدم،با خودم گفتم: خلایق هرچه لایق،حتما خدا تو من لیاقت یه زندگی خوبو ندیده...
تو فکر بودم که ،کلید در به صدار دراومدو در باز شدو سلمان با دخترش مهرناز وارد شدن،به پاشون ایستادم و سلام کردم،سلمان جواب سلاممو دادو گفت: اتفاقی افتاده؟
گفتم: نه ،فقط یه زحمتی داشتم براتون
طرف دستشویی رفت و گفت: صبر کن دست و رومو بشورم ،تو هم بشین.
نشستم و یه نگاه به صورت عروسکی مهرناز کردم،حدود ۱۳ سال داشت یعنی چندسال از من کوچکتر بود،اما من کجاو اون کجا
باباش رفته بود با عزت و احترام از مدرسه آورده بودش،یه اطاق با تمام وسایل لوکس و دخترونه داشت که من حتی خوابشم نمیدیدم،یه زندگی که برای من رویا بود ،وبرای مهرناز خیلی طبیعی،یا شایدم ،با کم و کسری!
سلمان دستشو خشک کردو جلوم رو مبل لم دادو گفت: میشنوم
دست و پامو گم کرده بودم،یه نفس گرفتمو گفتم: وضع مالیم خوب نیست،شما گفتی ،یه مقدار از پول بعد از فروش خونه میدید...
قبل از اینکه حرفم تموم شه گفت: یعنی همه پولو خرج کردی؟ماشالله سرعت خرج کردن تو یه نفر از ما که یه خانواده سه نفری هستیم بیشتره!
سرمو پایین انداختمو گفتم: پولمو دزدیدن،طلاهامو هم همینطور ،یه مدته تو کارگاه قالی بافی کار میکنم ،اما خیلی سخت میگذره.
با تعجب گفت: دزدیدن؟!؟
گفتم: یه شب که از سر کار برگشتم دیدم ،خونمون بهم ریخته ،پولاو طلاها نیست...
اشک جلو چشممو گرفته بود،صورتم سرخ شده بودو احساس خفگی میکردم،گوشه لبمو بین دندونامو میگرفتمو ،مستأصل شده بودم.
سلمان از جاش بلند شد و چرخی زدو گفت:تا اونجاییکه خبر دارم خوب طلا داشتی؟
راست میگفت،قاسم خان برای هر مناسبتی طلا میخرید ،اخلاقش اینطوری بود که ،لباس خرج اضافه است اما طلا خوبه سرمایه زنه!!
سلمان ادامه داد: راستش بعد از فروش خونه،پول نقدی دستمون نیومد،چون قسط این آپارتمان عقب افتاده بود،ماهم قرار گذاشتیم ،قسط خونه رو بدیم،میدونی که این آپارتمانو بابا قاسم برامون گرفته بود،دیر کرد قسطش یعنی بدهکاری بابا قاسم...
تمام امیدم نا امید شد،دستم شل شده بودو حتی نمیتونستم ،شالمو رو سرم جمع و جور کنم.
سلمان ادامه داد:
حالا تا بعداز ظهر که سبحان و سعید میان صبر کن ببینم چی میشه ...
ادامه دارد
نویسنده : فیروزه قاضی
#سودوکو
https://eitaa.com/joinchat/470745682Ce32e59bfca
9.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻دکتر علیرضا نبی، خیّر و کارآفرین در برنامه محفل: دوبار خودکشی کردم!
بهترین برندها رو میپوشیدم، بهترین ماشین رو داشتم؛ مال داشتم ولی حال نداشتم
#سودوکو
https://eitaa.com/joinchat/470745682Ce32e59bfca
6.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ضربه سخت ایران کی به اسرائیل زده میشود؟
محمد تقی آقایان، کارشناس مسائل راهبردی:
🔹ما هم نمیدانیم ضربات سختی که اسرائیلیها فکرش را هم نمیکنند، کی و کجا توسط ایران زده میشود ولی سوال این است که اسرائیل چه کاری باید انجام دهد تا این انتقام سخت گرفته شود؟
🔹نمیتوان فقط نشست و گفت قسمت فلان فرمانده شهادت بود و باید شهید میشد، آنها امروز خاک ایران (سفارت) را در سوریه زدند، مماشات بیش از این معنا ندارد.
#سودوکو
https://eitaa.com/joinchat/470745682Ce32e59bfca