eitaa logo
سفره آسمانی
189 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
752 ویدیو
11 فایل
خدا می بیند
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️ حدیث روز (۹۴۶)☀️ 🌷رضایت به روزی کم اِمام رضا (علیه السّلام) فرمودند: 🌴«مَنْ رَضىَ بِالْقَليلِ مِنَ الرِّزْقِ قَبِلَ اللّه‏ُ مِنْهُ الْيَسيرَ مِنَ الْعَمَلِ؛» 🌲«هركس به روزىِ كم راضى باشد، خداوند عمل كم را از او مى‏پذیرد.» 🔰کافى ، ج 8 ، ص 347، ح 546. دانش نامه عقايد اسلامى، ج 9، ص 120 https://eitaa.com/sofrehasemany
☀️ اهمیت وآثاراحترام وخدمت به والدین 🌴قَالَ اَميرُ الْمُؤْمِنينَ عَلِىٌّ عليه السلام: «بِرُّ الوالِدَيْنِ اَكْبَرُ فَريضَةٍ»(۱) 🍀اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود: 🌿 بزرگترين و مهمترين تكليف الهى نيكى به پدر و مادر است. 🌲 رهبر معظم انقلاب فرمودند : 🌷اگر بنده در زندگى توفيقى داشتم اعتقادم اين است كه ناشى از همان بِری ّ(نيكى) است كه به پدر، بلكه به پدر و مادر انجام داده ام ☘رهبر معظم انقلاب و پدرشان آیت‌الله سیدجواد خامنه‌ای (۱)ميزان الحكمة، ج ۱۰، ص ۷۰۹ . https://eitaa.com/sofrehasemany
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️ حدیث روز (۹۴۷)☀️ 🌷قال الإمام الحسين عليه السلام 🎄في قَولِ اللّه ِ عَزَّوجَلَّ : «قُل لا أسأَلُكُم عَلَيهِ أجرًا إلاَّ المَوَدَّةَ فِي القُربى» 🌾إنَّ القَرابَةَ الَّتي أمَرَ اللّه ُ بِصِلَتِها و عَظَّمَ مِن حَقِّها و جَعَلَ الخَيرَ فيها،قَرابَتُنا أهلَ البَيتِ الَّذينَ أوجَبَ [اللّه ُ] حَقَّنا عَلى كُلِّ مُسلِم . 🌻(درباره آيه شريفه «بگو، من به ازاى اين از شما مزدى نمى خواهم، مگر دوست داشتن خويشاوندانم») فرمود : آن خويشاوندي كه خداوند به صله آن فرمان داده و آنرا حقّى بزرگ داشته و خير و خوبى را در آن قرار داده ، خويشاوندى ما اهل بيت است كه خداوند حقّ ما را بر هر مسلمانى واجب ساخته است🎄 🔰تأويل الآيات الظاهرة : ص ۵۳۱ . https://eitaa.com/sofrehasemany
☀️انس باعلماء (۱۸۹)☀️ 🌿حسن بن فضل، با کنیه ابونصر، از خاندان طبرسی و فرزند فضل بن حسن طبرسی (درگذشته ۵۴۸ق)، نویسنده تفسیر مجمع البیان است. ▪️ماجرای زنده به گور شدن علامه طبرسی رحمه الله علیه ونجات پیداکردن ایشان ▪️قبر شيخ آماده بود و كنار آن تلي از خاك ديده مي شد. مردم اطراف قبر حلقه زدند. ▪️صداي گريه آنها هر لحظه زيادتر مي شد. ▪️جسد شيخ طبرسي را از تابوت بيرون آوردندو داخل قبر گذاشتند. قطب الدين راوندي وارد قبر شد و جنازه را رو به قبله خواباند و در گوشش تلقين خواند. سپس بيرون آمد و كارگران مشغول قرار دادن سنگهاي لحد در جاي خود شدند. پيش از آنكه آخرين سنگ در جاي خود قرار داده شود، پلك چشم چپ شيخ طبرسي تكان مختصري خورد اما هيچ كس متوجه حركت آن نشد! كارگران با بيل هايشان خاكها را داخل قبر ريختند و آن را پر كردند. روي قبر را با پارچه اي سياه رنگ پوشاندند. آفتاب به آرامي در حال غروب كردن بود. مردم به نوبت فاتحه مي خواندند و بعد از آنجامي رفتند. 🌃 هنگام هيچ كس در قبرستان نبود. شيخ طبرسي به آرامي چشم گشود. اطرافش در سياهي مطلق فرو رفته بود. بوي تند كافور و خاك مرطوب مشامش را آزار مي داد. ناله اي كرد. دست راستش زيربدنش مانده بود. دست چپش را بالا برد. نوك انگشتانش با تخته سنگ سردي تماس پيداكرد. با زحمت برگشت و به پشت روي زمين دراز كشيد. كم كم چشمش به تاريكي عادت مي كرد. بدنش در پارچه اي سفيد رنگ پوشيده بود. آرام آرام موقعيتي را كه در آن قرار گرفته بود درك مي كرد. آخرين بار حالش هنگام تدريس به هم خورده بود و ديگر هيچ چيز نفهميده بود. اينجا قبر بود! او رابه خاك سپرده بودند. ولي او كه هنوز زنده بود. زنده به گور شده بود. هواي داخل قبر به آرامي تمام مي شد و شيخ طبرسي صداي خس خس سينه اش را مي شنيد. چه مرگ دردناكي انتظار او را مي كشيد. ولي اين سرنوشت شوم حق او نبود. آيا خدا مي خواست امتحانش كند؟ چشمانش را بست و به مرور زندگيش پرداخت. سالهاي كودكي اش را به ياد آورد واقامتش در مشهد الرضا را. پدرش «حسن بن فضل » خيلي زود او را به مكتب خانه فرستاد. از كودكي به آموختن علم و خواندن قرآن علاقه داشته و سالها پشت سر هم گذشتند. به سرعت برق و باد! شش سال پيش زماني كه 54 ساله بود، سادات آل زباره او را به سبزوار دعوت كرده و شیخ دعوتشان را پذيرفت و به سبزوار رفت. مديريت مدرسه دروازه عراق را پذيرفت و مشغول آموزش طلاب گرديد وسرانجام هم زنده به گور شد! چشمانش را باز كرد. چه سرنوشت شومي برايش ورق خورده بود. ديگر اميدي به زنده ماندن نداشت. نفس كشيدن برايش مشكل شده بود. هر بار که هواي داخل گور را به درون ريه هايش مي كشيد سوزش كشنده اي تمام قفسه سينه اش را فرا مي گرفت. آن فضاي محدود دم كرده بود و دانه هاي درشت عرق روي صورت و پيشاني شيخ را پوشانده بود. در اين موقع به ياد كار نيمه تمامش افتاده و چون از اوايل جواني آرزو داشت تفسيري بر قرآن كريم بنويسد. چندي پيش محمد بن يحيي بزرگ آل زباره نيز انجام چنين كاري را از او خواستار شده بود. اما هر بار كه خواسته بود دست به قلم ببرد و نگارش كتاب را شروع كند، كاري برايش پيش آمده بود. شيخ طبرسي وجود خدا را در نزديكي خودش احساس مي كرد. مگر نه اينكه خدا از رگ گردن به بندگانش نزديك تر است؟ به آرامي با خودش زمزمه كرد: خدايا اگر نجات پيدا كنم، تفسيري بر قرآن تو خواهم نوشت.خدایا مرا از اين تنگنا نجات بده تا عمرم را صرف انجام اين كار كنم. ولی شيخ طبرسي در حال خفگی و زنده بگور شدن بود. پنجه هايش را در پارچه كفن فرو برد و غلت خورد. صورتش متورم شده بود. اما به یکباره كفن دزد با ترس و لرز وارد قبرستان بزرگ می شود. بيلي در دست به سمت قبرشيخ طبرسي رفت. بالاي قبر ايستاد و نگاهي به اطراف انداخت. قبرستان خاموش بود و هيچ صدايي به گوش نمي رسيد. پارچه سياه رنگ را از روي قبر كنار زد و با بيل شروع به بيرون ريختن خاكها كرد. وقتي به سنگهاي لحد رسيد، يكي از آنها را برداشت. صورت شيخ طبرسي نمايان شد. نسيم خنكي گونه هاي شيخ را نوازش داد. چشمانش را باز كرد و با صداي بلند شروع به نفس كشيدن كرد. كفن دزد جوان، وحشت زده مي خواست از آنجا فرار كند اما شيخ طبرسي مچ دست او را گرفت. صبر كن جوان! نترس من روح نيستم. سكته كرده بودم. مردم فكر كردند مرده ام مرا به خاك سپردند. داخل قبر به هوش آمدم. تو مامور الهي هستي.... آیامرا می‌شناسی؟ بله مي شناسم! شما شيخ طبرسي هستيد که امروز تشييع جنازه تان بود. دلم مي خواست، دلم مي خواست زودتر شب شود و بيايم كفن شما را بدزدم! به من كمك كن از اينجا بيرون بيايم. چشمانم سياهي مي رود. بدنم قدرت حركت ندارد. كفن دزد جوان سنگها را بيرون ريخته و پايين رفت و بدن كفن پوش شيخ طبرسي را بيرون آورده در گوشه اي خواباند و بندهاي كفن را باز كرد و آن را به كناري انداخت.
مرا به خانه ام برسان. همه چيز به تو مي دهم. از اين كار هم دست بردار. كفن دزد جوان لبخند زد و بدون آنكه چيزي بگويد شيخ را كول گرفت و به راه افتاد. 🔅شيخ طبرسي به كفن اشاره كرد و گفت: آن کفن را هم بردار. به رسم يادگاري! به خاطر زحمتي كه كشيده اي جوان به سمت كفن رفت. خم شد و آن را برداشت. خيلي وقت است به اين كار مشغولي؟ بله جناب شيخ. چندين سال است عادت كرده ام در اين شهر مرگ و مير زياد است. اگر روزي مرده اي را در يكي از قبرستانهاي اين شهر خاك كنند و من شب كفنش را ندزدم آن شب خوابم نمي برد. كفن ها را به بازار مشهد رضا مي برم و مي فروشم. از اين كار توبه كن، خدا از سر تقصيراتت مي گذرد. آن دو از قبرستان خارج شدند. جوان پرسيد: از كدام طرف بروم؟ برو محله مسجد جامع، من همسايه محمد بن يحيي هستم. جوان به راه خود ادامه داد. شيخ طبرسي نگاهش را به آسمان و ستاره هاي بيشمارآن دوخته بودوخدارا شکر میگفت. علامه طبرسی با کمک خداوند نذرش را ادا کرد و کتاب گرانبهای تفسیر مجمع البیان رانوشت ////////////////////////// (ریاض العلماء، ج ۲، ص ۳۵۸؛ روضات الجنات، ج ۵، ص ۳۶۲؛ مستدرک الوسائل، ج ۳، ص ۴۸۷) https://eitaa.com/sofrehasemany
💢 و اما ، امان از ۱۲ / ۱۲ / ۱۳۶۵ ؛و بچه های مظلوم لشکر ویژه ۲۵ و گردان محمدباقر و صاحب الزمان از لشکر 25 ،که و رسیدند و پیکرشان جا ماند.(( شادی روحشان صلوات)) . 💠 @hafttapeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 بیت المال 🔹 عرض کردند که فلان سرباز شما شهید شد، ما تسلیت بگوییم یا تبریک بگوییم؟ فرمود به من تسلیت بگوید، آن طوری که خواستم تربیت نشد: «كَلا وَالَّذِی نَفْسِی بِیدِهِ إِنَّ الشَّمْلَةَ الَّتِی أَخَذَهَا یوْمَ خَیبَرَ مِنَ الْغَنَائِمِ لَمْ تُصِبْهَا الْمَقَاسِمُ لَتَشْتَعِلُ عَلَیهِ نَارًا»؛ 🔹 فرمود او بدون اجازه حکومت اسلامی پارچه ای را گرفته است! الآن همان پارچه کنار قبرش شعله ور است!! 📚 درس خارج فقه قضا جلسه 75 تاریخ: 1402/12/13 🌐 https://esra.ir 🆔 @a_javadiamoli_esra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️انس باعلماء ۱۹۰) ☀️ 🌴علامه_امینی 🟢این است مقام خادم امیرالمؤمنین سلام‌الله‌علیه... 🌲 حضرت آیت‌الله سیّدعلی میلانی مدظلّه صاحب کتاب "نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات‌ الانوار" به یک واسطه از علّامه امینی نقل می‌کنند که ایشان فرمودند: 🔸با یکی از علمای اهل سنّت رفیق بودم، روزی به دیدار ایشان رفتم، وقتی درب خانه را زدم، صدای هلهله‌ای از درون خانه بلند شد! امّا وقتی درب خانه را باز کردند، این صدا خاموش شد. 🔹بعد از ورود به خانه، رفیقم گفت: بنده یک دختری دارم که مبتلا به مرض صرع (تشنّج) است، هر وقت این مرض به سراغ او می‌آید دعانویسی هست، دعایی می‌نویسد او خوب می‌شود. - لحظاتی قبل دوباره این مرض بر ایشان عارض شد. ما دنبال دعانویس فرستاده بودیم که بیاید و دعایی بنویسد. 🔸وقتی شما درب را زدید، افراد خانه خیال کردند که آن دعانویس پشت درب است، لذا خوشحالی جای خود را به حزن و اندوه داد و همه ساکت شدند. 👈🏼 مرحوم علّامه فرمودند که من به او گفتم: من دعایی می‌نویسم، او خوب می‌شود. روی کاغذ ذکر "علیه‌السّلام" را نوشتم و گفتم: - این را به بازوی راست او ببندید و در باطن توسّلی به مولی علی‌بن ابی طالب "سلام‌الله‌علیه" نمودم که ما را شرمنده نکن! 🔹و او دعا را بر بازوی راست دختر بست و دختر عافیت یافت و به حالت اولی برگشت. 🔰 همراه با علمای شیعه ،حجره فقاهتی https://eitaa.com/sofrehasemany
☀️ حدیث روز (۹۴۸)☀️ 🌷حساب شیعیان در قیامت💞 قال الرّسول صلی الله علیه و آله وسلم 🌴 إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَهًِْ وُلِّینَا حِسَابَ شِیعَتِنَا فَمَنْ کَانَتْ مَظْلِمَتُهُ فِیمَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ حَکَمْنَا فِیهَا فَأَجَابَنَا وَ مَنْ کَانَتْ مَظْلِمَتُهُ فِیمَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النَّاسِ اسْتَوْهَبْنَاهَا فَوُهِبَتْ لَنَا وَ مَنْ کَانَتْ مَظْلِمَتُهُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَنَا کُنَّا أَحَقَّ مِمَّنْ عَفَی وَ صَفَح. 🌿پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: 🌲 هرگاه روز قیامت فرا رسد حساب شیعیان خود را خود رسیدگی می‌کنیم، هرکس فقط حسابش با خدا باشد ما حکم خود را صادر می‌کنیم. خداوند متعال هم حکم ما را قبول می‌کند و هرکس حسابش با مردم باشد، ما از وی خواهش می‌کنیم حساب او را به ما ببخشد، و اگر حساب او با ما باشد دراین‌صورت ما حق داریم از وی درگذریم و عفوش نماییم. 🔰تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۸، ص۸۲  عیون أخبارالرضا، ج۲، ص۵۷/ بحارالأنوار، ج۳۵، ص۵۹/ المناقب، ج۳، ص۱۰۷. https://eitaa.com/sofrehasemany