قدیما یه آخرهفته بود.یه جمعه
یه پاییزبودویه شب یلدا....
یه خونه مادربزرگ
ویه دورهمی شادوباحال....
یه نشستن پای حرفهای
شیرین پدر بزرگ....
چقدر زود گذشت
باهم بودنها.....
بیشتر قدربدونیم این فرصت های کوتاه وزودگذر رو.....
دورهمی هاتون شیرین
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
#درپیامرسان_های_ایتا_وبله:
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دوستانتان ارسال فرمایید👇👇
@sofrhayasemani
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
🌠☫﷽☫🌠
🔺️جلسه ساعت۳ بامداد
🔸امروز یکی از مسئولان ارشد ثبت اسناد قم تعریف می کرد:
🔻حدود دو هفته قبل از شهادت شهید رئیسی ایشان به قم سفر کرده بود.
ساعت یک بامداد در منزل بودم که طی تماس تلفنی از من خواسته شد برخی مستندات مورد نیاز در نهضت ملی مسکن و جوانی جمعیت را به محل پروژهها ببرم.
🔻حدود ساعت ۳ بامداد به محل پروژهها در اطراف شهر قم رسیدم با صحنهای مواجه شدم که بغض کردم.
🔻دیدم در آن ساعت #شهید_رئیسی_ روی زیراندازی نشسته و جلسهای تشکیل داده و با جدیت پیگیر ساخت و رفع مشکلات مربوط مسکن استان است...
🔸گویا شهید رئیسی در برخی از سفرها، بازدید از طرح های مسکن را با توجه به تراکم برنامه ها پس از ساعت ۱ بامداد انجام می داد... #تعهد_
فتــ🇺🇸ـنـــ🇬🇧ــ️ـه
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
#درپیامرسان_های_ایتا_وبله:
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دوستانتان ارسال فرمایید👇👇
@sofrhayasemani
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خانه داری
سبد سرخکن تون اینطوری تمیز کنید و بشورید تا یه عمر براتون سالم بمونه
#خانه_داری_
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
#درپیامرسان_های_ایتا_وبله:
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دوستانتان ارسال فرمایید👇👇
@sofrhayasemani
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خانه داری
سبد سرخکن تون اینطوری تمیز کنید و بشورید تا یه عمر براتون سالم بمونه
#خانه_داری_
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
#درپیامرسان_های_ایتا_وبله:
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دوستانتان ارسال فرمایید👇👇
@sofrhayasemani
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ژله خرده شیشه
#ژله_خرده_شیشه_
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
#درپیامرسان_های_ایتا_وبله:
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دوستانتان ارسال فرمایید👇👇
@sofrhayasemani
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
11.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ متفاوت شب یلدا 😔
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
#درپیامرسان_های_ایتا_وبله:
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دوستانتان ارسال فرمایید👇👇
@sofrhayasemani
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیشنهاد سعیدیسم به پزشکیان :
ما دو درجه دمای خونه هامونو کم میکنیم، تو هم دو سال از زمان ریاست جمهوریتو کم کن.
باور کن جفتش به نفع کشوره 😅
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
#درپیامرسان_های_ایتا_وبله:
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دوستانتان ارسال فرمایید👇👇
@sofrhayasemani
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
6.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
#درپیامرسان_های_ایتا_وبله:
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دوستانتان ارسال فرمایید👇👇
@sofrhayasemani
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️اعتراف مهم سعید لیلاز (کارشناس اقتصادی اصلاحطلب) به موفقیت شهید رئیسی در مسائل اقتصادی کشور
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
#درپیامرسان_های_ایتا_وبله:
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دوستانتان ارسال فرمایید👇👇
@sofrhayasemani
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
شبتون بخیر
یلدا، شب فال حافظ و قرآن است
در سفره، صفای سبزه و ریحان است
یلدا، شب ذکر ناب «بسم الله» است
در سینه عاشقان، خدا مهمان است
یلدا، مجالی است برای تکرار هر آنچه روزگاری، سرمشق خوبی هایمان بوده اند و امروز بر روی طاقچه عادت هایمان غبار می گیرند و فراموش می شوند.
مجالی است برای دیدن عزیزانی که تصویر و صدایشان درپس مشغله های زندگی رنگ باخته اند.
مجالی است برای نشستن لبخند بر لبان کودکان، در آغوش پر مهر بزرگترها.
یلدا مجالی است؛ مجالی برای من، مجالی برای تو، تا همگی، لحظه های شیرین با هم بودن را تجربه کنیم.
یلدا شبی است که در آن دقیقهای اضافی خاطراتی ماندنی و دلنشین میسازد
شبی که سرمای زمستان در برابر گرمای باهم بودن سر خم میکند
با آرزوی زمستانی پربرکت و پربرف
یلدایی نیکو و به یادماندنی برای شما از پروردگار منان خواهانم
دعای فرج امام زمان عج را فراموش نکنیم
یلدا برشما و خانواده گرامی مبارک باد
برای شما بهترینها را آرزومندم
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
#درپیامرسان_های_ایتا_وبله:
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دوستانتان ارسال فرمایید👇👇
@sofrhayasemani
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
داستان واقعی
روایت انسان
قسمت:صد و هفتاد و سه:
حضرت ابراهیم زندگی خویش را در اورشلیم که آن زمان شام هم می نامیدندش که تحت حکمرانی عرب های هکسوس بود می گذارند، او در منطقه ای به نام الخلیل ساکن شد، به دلیل طبیعت بکر و غنی این منطقه، اکثر مردم به شغل کشاورزی و دامداری می پرداختند و از این راه درآمد خوبی داشتند.
حضرت ابراهیم با مریدانش دهکده ای برپا کردند و در کنار مضیف هایی که راه اندازی کرده بود، اینک گله ای گوسفند فراهم کرد و به چوپانی مشغول بود، ایشان در این دوران گوشه نشینی را انتخاب کرده بود و به سلوک باطنی می پرداخت.
هکسوس ها با دهکده حضرت ابراهیم مراودات و داد و ستد داشتند ولی از آنجا که سابقه حضور ابراهیم در بابل و ایستادگی او در مقابل نمرود به گوششان رسیده بود سعی می کردند این ارتباطات زیاد نشود تا ابراهیم نتواند آنگونه که حکومت بابل را از هم پاشانید در اینجا هم چنین کند، پس مراودات در حد معمول بود و نه بیشتر از آن...
حال زندگی در دهکده مومنین رونق گرفته بود و هر روز بر تعدادشان افزوده می شد.
حضرت ابراهیم مردی غیرتمند بود که هر روز از خانه برای کار بیرون می رفت و در خانه را پشت سرش می بست تا از ورود مردان غریبه و نامحرمان به داخل خانه جلوگیری کند.
و خداوند اراده کرده بود ابراهیم را امتحان کند تا به پاس تلاشش در نبوت به او مقامی دیگر عطا کند، پس به ملکوت الموت امر نمود تا به صورت مرد جوانی زیبا به دهکده ابراهیم وارد شود.
ملک الموت در قالب جوانی زیبا چندین بار داخل بازار دهکده، جلوی چشم حضرت، ظاهر شد و حضرت به گمان اینکه از ساکنان شهرهای اطراف است که برای داد و ستد آمده، با او سلام و علیکی کرد و از کنارش رد شد و پس از پایان کارش به طرف خانه راهی شد.
ملک الموت خود را زودتر از ایشان به خانه رسانید، حضرت ابراهیم درب خانه را باز کرد و ناگهان این جوان را در خانه یافت.
ابراهیم برافروخته شد و روبه عزارئیل فرمود: این خانه صاحب دارد، تو به اجازه چه کسی وارد این خانه شدی؟! این رسم جوانمردی نیست که بدون اذن صاحبخانه، در منزلی که مردش نیست داخل شوی...
حضرت ابراهیم می خواست ملک الموت را به طریقی تنبیه و از خانه بیرون کند، چون جرمی بزرگ مرتکب شده بود که ملک الموت لبخندی زد و فرمود: من حضرت عزرائیل هست و از جانب خدا مأمور شدم در این خانه فرود آیم.
حضرت ابراهیم تا اینچنین دید با تواضع فرمود: اگر تو فرشته خداوند هستی، اینجا هم خانه خداست و صاحب اصلی خانه خود خداست و من در این وادی هیچم و ایشان فکر می کرد که جناب عزرائیل برای قبض روح او آمده است، درست است که وظیفه عزارائیل گرفتن صورت قدیمی و دادن صورتی جدید و زیباتر به بنی بشر است و اینجا هم پای چنین مسأله ای در میان بود فقط با این تفاوت که این صورت جدید یک مقام بالاتر در عالم معنا و البته در ارض خاکی بود.
اما جناب عزرائیل ماموریت داشت تا قبل از دادن این مقام، حضرت ابراهیم را بیازماید درست همانطور که خداوند عزازیل را در بوته آزمایش قرار داد، آنگاه که حضرت آدم را خلق کرد و به عزازیل امر کرد که به او سجده کند اما عزازیل حسادت و تکبر ورزید و از امر خدا سرباز زد و به مقام ابلیس بودن نزول کرد، حال ملک الموت مامور بود تا اینچنین ابراهیم را بیازماید تا میزان خلوص او را محک بزنند پس رو به ایشان نمود و فرمود: ای نبی خدا! شخصی پرهیزگار در این شهر است که خداوند اراده کرد او را خلیل خود قرار دهد و مقام خلیل الله به ایشان تعلق گیرد، من به خانه تو امدم تا با هم به خدمت این شخص برسیم و او را از این واقعه مطلع کنیم.
ابراهیم که عمری غرق در خداوند و بندگی او بود، با خوشحالی رو به عزرائیل فرمود: خدا را شکر من همشهری چنین فرد پرهیزگاری هستم و خدا را صد هزار بار سپاس که به من این سعادت داده شده تا به محضر چنین شخصی برسم، برخیز تا برویم، خیلی دوست دارم سعادت دیدار این شخص به زودی نصیبم شود، می خواهم در درگاه چنین فردی، خادمی کنم.
در اینجا بود که عمق خلوص ابراهیم آشکار شد، چرا که اگر او در گیر حسادت و خود پسندی بود، اعتراض می کرد که من عمری در راه خدا سختی و مرارت کشیدم و اینک این مقام از آن دیگری باشد؟! اما چنین نکرد چون او واقعا غریق وجود خداوند بود.
حضرت عزرائیل لبخندی زد و فرمود: بشارت باد بر تو که آن فرد کسی جز ابراهیم خلیل الله نیست و اینچنین شد که ابراهیم به مقام خلیل الله نائل شد.
ساره از این اتفاق بسیار مشعوف شده بود اما ته دلش از موضوعی ناراحت بود چرا که سن او و ابراهیم بالا رفته بود و او و نبی خدا فرزندی نداشتند.
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
#درپیامرسان_های_ایتا_وبله:
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دوستانتان ارسال فرمایید👇👇
@sofrhayasemani
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
داستان واقعی
روایت انسان
قسمت:صد و هفتاد و چهار:
حالا مدتی بود که ابراهیم به مقام خلیل الله رسیده بود، ساره می خواست حرفی بزند اما نمی دانست چگونه بگوید تا اینکه یک روز صبح زود، قبل از اینکه نبی خدا از خانه خارج شود دل به دریا زد و جلوی در خانه، راهش را بست و فرمود: جناب خلیل الله! سخنی ست که مدتها گلوگیرم شده و هر بار که خواستم بگویم انگار نیرویی مانعم میشد، اما اینبار تا حرفم را نزنم از پا نمی نشینم.
ابراهیم با نگاهی پر از مهر، ساره این زن نجیب و باوفا و فداکار را که همیشه همچون کوه پشت او ایستاده بود، نمود و فرمود: چه شده بانوی زیبای خانه! حرف دلت را بزن که ابراهیم برای شنیدن سخنان ساره، سراپا گوش است.
ساره بغض گلویش را فرو داد و فرمود: یا نبی خدا! سالها از ازدواج من و شما می گذرد، اینک من زنی فرتوت هستم که امیدی به بچه دار شدنم نیست، از طرفی شما پیامبر خدا هستید و روا نیست که از پیامبر بزرگی چون شما، نسلی بر جا نماند، شما...شما باید زنی دیگر را به عقد خویش درآورید تا خداوند فرزندی به شما عنایت کند و نبوت در نسل شما باقی بماند.
من...من از شما تقاضا دارم همسری دیگر اختیار کنید و کاری را که من نتوانستم انجام دهم، دیگری انجام دهد.
ساره این حرف را زد و خاموش شد.
ابراهیم با ملاطفت نگاهی به چهره دلنشین ساره انداخت و فرمود: خدا را سپاس که همسری فهیم به من عنایت نموده، همسری که در همه حال مرا یاری نموده و اینک با این فداکاری می خواهد ملائک آسمان را به تحسین وادار کند، بدان که اگر فرزندی داشتم، فکر زنی دیگر نمی کردم چرا که همسری چون تو دارم، اما اینک چون خودت پیشنهاد دادی، برای داشتن فرزند، حاضرم همسر دیگری اختیار کنم.
ساره نفس بلندی کشید، گویا او به تمام جوانب فکر کرده بود و وقتی حضرت ابراهیم چنین فرمود، ساره گفت: و من دوست دارم کنیزم هاجر به عقد تو درآید، چرا که من و او سالهاست که باهم هستیم و چون دو رفیق و از آن هم نزدیکتر همچون دو خواهر هستیم، هاجر دختری زیبا و سالم و مؤمن است و از هر لحاظ برازنده پیامبر خداست.
ابراهیم سری تکان داد و فرمود: باشد، هر چه که بانو اراده کند، همان کنم
ساره سرش را پایین انداخت و فرمود: پس اینک به دنبال کار خود برو و امروز زودتر به خانه بیا، ترتیبی میدهم که امشب هاجر را به عقد خویش درآوری و در این خانه مجلس شادی برپا شود.
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
#درپیامرسان_های_ایتا_وبله:
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دوستانتان ارسال فرمایید👇👇
@sofrhayasemani
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•