#غزل
من از خدا می خواستم دنیایِ من باشی
در باغ جانم ،یاس باشی ،یاسمن باشی
ای دورِدور ازآشنا ،منشور درد وآه!
روزی برایم فکر می کردی وطن باشی؟
پیش از تو خود را می پرستیدم،سفیر غم!
باور نمی کردم رسولی بت شکن باشی
غربت تمامِ واژه هایم را گرفت ای کاش...
دارم چه می گویم؟نباید جای من باشی
گویا غزل جان می کَنَد ،محبوبِ من! برگرد
شاید که همدردی کنی فکر کفن باشی
درد است اندوهی جهانت را بگیرد، دل!
باید برای درک این اندوه، زن باشی
#خدیجه_خداکرمی
@sogandbarqalam
هدایت شده از بداهه های #روح _الله_عمران
#روضه
ورود به دروازه ساعات
🌑🌑🌑
هی سنگ هاست بر سرِ سرها یکی یکی
...وقتی که می برند ز درها یکی یکی
خم گشته ست قامت زنها دو تا دو تا
وقتی که می رسند شررها یکی یکی
هر سنگ اگر که بر سرِ سرها نیامده ست
پس سوی #زینب ست ثمرها یکی یکی
چون سرو می روند به میدان کارزار
مثل #رقیه سینه سپرها یکی یکی
پوشانده اند در دل نامردمان شام
با آستین خویش قمرها یکی یکی
آسان که نیست گفتن این حرفها... ببین
بر روی بام هلهله گرها یکی یکی
از بیست روز قبل به حالا چنین نبود
از شهر می دهند خبرها یکی یکی
باید که از میانه ی بازار رد شوند
تاریک گشته اند قمرها یکی یکی
«بابا سلام وعده ی ما مجلس حرام
آنجا که خیزران و دُرر ها یکی یکی...»
🌑🌑🌑
#ر_عمران #غزل استقبال
@BEDAHEH_110