eitaa logo
محمد سهرابی (معنی زنجانی)
1.7هزار دنبال‌کننده
71 عکس
21 ویدیو
0 فایل
بسم رب الفاطمة صفحه تخصصی«محمد سهرابی» (معنی) لینک کانال در تلگرام 👇👇👇 Http://T.me/sohrabimohammad لینک اینستاگرام instagram.com/sohrabimohammad315
مشاهده در ایتا
دانلود
عالم تمام سوخت كه يارم كفن نداشت اصلا تمام شعله از اين بوريا گرفت...
شد شراب از لب تو تر دامن باده آلوده تر بود یا من ؟ پس به من نیز بوسه ده تا من بشوم مست و عالمی با من جای  «یا رب»  صدا کند  «یا لب»  بر جگر می نهم چو دندان را نخورم جز به خون دل نان را مَشکن چون دلم تو پیمان را یا به تیغت ببند افغان را «یا بزن مُهر بر لبم با لب» زلف بسته به روی چون قمر است شب همیشه ز شیشه ی سحر است دل خون ، هم پیاله ی سحر است خون ز هم مشربان نیشتر است «می زند لب به تیغ گویا لب»   تو کجایی که آفتاب کنی ؟ سرکه را در قدح شراب کنی ؟ کی تو آباد ، این خراب کنی ؟ دانگ بگذار تا ثواب کنی ؟ «از تو خاک قدوم از ما لب» ذوالفقارت فرات بی بدل است ضرب شمشیر تو علی ، مَثَل است مست نام تو شیشه در بغل است  اصلا اصل اصول ما عسل است «که چنین گشته ای سراپا لب»  هر شب تو هزار رکعت داشت ضبط این کارها چه زحمت داشت ملک دوش تو چه همت داشت چاه کوفه مگر چه نیت داشت ؟ «که گرفت از لب تو آقا لب» تو که هستی که مات توست خدا ؟ ذات خود در صفات توست خدا بسته در شش جهات توست خدا مو به مو در نکات توست خدا «از قدوم و سر و تنت تا لب» قرص خورشید ، تب اضافه کند قرص رویت طرب اضافه کند واجب و مستحب اضافه کند کُفر چیزی به رَب اضافه کند وقف «الّا» ست بعد هر «لا لب»  خواب در سایه ی تو دیدن داشت دست از حسن تو بریدن داشت روح از شوق تو پریدن داشت یکی از این دو بس مکیدن داشت «زان لبم بوسه ده ، و الّا لب»   مَرهم  نو بلوغ درد سر است عیسی معنی ات طفیل در است سود در وجه غیر تو ، ضرر است نسخه ات کامل است و مختصر است «مرده را زنده می کنی با لب» @sohrabimohammad
دعای زنده دلان صبح و شام یا حسن است که موی تیره و روی سفید با حسن است مبین ز نسل حسن هیچ کس امام نشد به حسن بینی اگر هر امام را حسن است به کفر گفت که دست حسن دوایی نیست درست گفت برادر، خود دوا حسن است حسین می شنوم هرچه یا حسن گویم دو کوه هست ولی کوه بی صدا حسن است حسین نهی به قاسم دهد حسن دستور ز من بپرس که سلطان کربلا حسن است بخوان به نام پسر تا پدر دهد راهت بیا که کنیه شیرخدا اباحسن است @sohrabimohammad
نثار حضرت حسن علیهما سلام ۳ صلوات مرحمت بفرمائید....
در یقین استاد گشتم تا گمان آموختم سود ها کردم در اینجا تا زیان آموختم سرخ در می آیم از دست مزارم روز حشر این کرامت را ز طرز زعفران آموختم زعفران از طوس می روید نه از طور کلیم باختر را من ز راه خاوران آموختم ای به خاک سرخ طوست هرزه رو سرخ و سپید این لُغُز را من ز شرم آهوان آموختم رنگمان کرده است دوران، باز امّا طوسی ام پای بر جا ماندنم را از مکان آموختم پنجره پولاد تو رو سوی دریا باز شد تا از آن پرچم دو موجی بادبان آموختم شُرشُر اشک است چشم شیخ و شاب شاد را کعبه را خواندم دو پلک ناودان آموختم صد چمن در سجده روئیدم در این صحن عتیق نو به نو توحید دیدم جان به جان آموختم باده نوشیدم ز سقّاخانه ی تو جای آب از چراغ صحن تو رنگین کمان آموختم زائرانت را چو دیدم شوکتت آمد به چشم دولت خُم را ز فهم استکان آموختم هر قدر می گفت خادم گریه را آرام کن من به راه خویش رفتم همچنان آموختم عشق تعلیمی به اول مرتبت آوارگی است من تو را بی خانمان بی خانمان آموختم جز رضا چیزی نمی شاید نمی شاید به تو من چنین تسلیم را بی ترجمان آموختم هرچه من آموختم از این رواق تو، به تو در صف آئینه کاری بی زبان آموختم می توان در صحن کهنه رو به سویت سجده کرد نکته های نو به نو از بتگران آموختم زیر ایوان طلا جفتی معلّم خفته اند از کبوتر های مشهد آشیان آموختم همچو رنگ از خود جهیدم در صحاری وجود از رم آهوی وحشی صد جهان آموختم خواندمت صد بار و در هر بار بارم داده ای من اجابت را ز کوه مهربان آموختم دعبلم، دوشم بدان خلعت امیدی بسته است خواستن از دوست را از شاعران آموختم نثار حضرت علی ابن موسی الرضا المرتضی علیه آلاف التحیه و الثناء ۳ صلوات مرحمت بفرمائید @sohrabimohammad
هر چه تنبور است دف دف دف شده حلقه ی رندان چه لا یوصَف شده ثانیه در ثانیه گل می کنم زیر حد خوردن تحمّل می کنم تحت تعلیم مسیحای حضور نسخه می پیچم سر پیچ عبور از دل قرص مسیحا می دهم قطره ای از آب دریا می دهم من فقط پیش شما تب می کنم من فقط تب بهر زینب می کنم با مداد رنگی ام هر بامداد می کشم ناز تو ای حوریه زاد گریه ها را آبیاری می کنم شعر را آئینه کاری می کنم ای تب پیشانی ات خورشیدکُش آتش ایمان تو تردیدکُش دختر خورشید! با من لج نکن راه پاکی را ز تاکی کج مکن من همان طفل سخن سوز توام من پری باز پری روز توام شاعران هم شیر را حُب داشتند گفته بودی عاطفه، خب داشتند عاطفه مرگی است که آغازش تب است عاطفه تمرین زینب زینب است ای سماوات رجزکاری شده در شرف خورشید معماری شده ای حلول معنوی در نام ها ای فصول مثنوی بر نام ها ای تبسّم زار مرآت ازل بوسه ی پایانی روز جدل دامنت از کلّمینی پر شده از لب احمد زمینی پر شده ای تجلّی زار نازستان به دوش دختر خورشید، ای آئینه پوش بی تو استنباطی از حیدر نبود هی در حق بسته بود و در نبود پس ز خود چندین قدم پیش آمدی دست کم تو محترم پیش آمدی ای گل مضمون به سنجاق سرت مثنوی ها ریخته دور و برت هر چه تصویر است امضایش تویی هر چه تقدیر است اهدایش تویی سُکر تو توحید ما را لمس کرد ذرّه ی افلیج را والشّمس کرد احترامات تو تشریفات داشت هر قدم صد کشته در میقات داشت نرگس و سنبل به پایت بی سر است لاله عباسی برایت پرپر است کس نفهمیده چه دیدی از جمال استراق سمع چشمت شد محال عنصر جان تو ترکیبی نیافت خوب شد شور تو ترتیبی نیافت با تو عارف ها تکامل یافتند با تو عالم ها تأمّل یافتند آفتاب تو ز بس تابیده است برکه ی تمثیل ما خشکیده است ای نجف را دختر دوران خود کیستی ای فیض سرگردان خود؟ رقص طوفان چیست؟ یک یارب بگو لب مبندی از طواف نو به نو دختر توحید، تکفیرم مکن حضرت خورشید، تبخیرم مکن جلگه ی تهلیل شالیزار توست این گلستان نقش قالی زار توست نقش قالی های کاشان مال تو طرح های بکر کرمان مال تو تو سماع عارفان کاملی تو وداع عاشقان بیدلی طرح تکریم تو ممعمارش نبی ست این خدیجه دوست اصلاً زینبی است ای نخستین رویش شیون به نی ریخت رأی تو مرا در شهر ری زخم تجرید است بر پیراهنت می گریزد مرهم از هُرم تنت بس که داغی ای شعور محترم نیست یارای نشستن با توام ای سزاوار پرستیدن شده جسم تو روح است و روحت تن شده من تو را در این حوالی دیده ام من تو را «یا ذالمعالی» دیده ام با وجود معجرت ای شمس شام پرده ی کعبه ندارد احترام ای سکوتت بر اناالله تو بس ادعایت را مخالف نیست کس تیغ بردار و بکش تکفیر را قبله ی شمشیر کن شمشیر را ای شعورستان معنا جان تو شورخوانان جمله شیرین خوان تو هر چه مدّاح است در دست تو نی هر چه ممدوح است در پای تو پی محتشم ها بند بندت می شوند شاعرانت پای بندت می شوند ای برون از قافیه احوال تو شد ردیف قافیه دنبال تو آه ای تاک ازل مجروح من آه ای مستی جسم و روح من در حنابندان مرا تل می کنی نشئه ی ما را معطّل می کنی ای صُورهای فلک در جام تو چیست امّ الرّأس غیر از نام تو؟ این چه تصویری است امضا کرده ای؟ یک سر آشفته پیدا کرده ای مرمر پیشانی ات دارد ترک می کشد نیزه به حلقومش سرک آفتابت را دم مغرب شده وقت شکوی جانب یثرب شده گر گذارند این سنان های پلید چند دندان می رسد بزم یزید نیزه ای با ماه نو تقدیس شد دختر خورشید چشمش خیس شد وقت آن شد بوسه ات را رو کنی تحفه بر کف سوی بالا رو کنی معنی خود را به اللّهت بده لفظ این تن را به ره راحت بده @sohrabimohammad
نثار جبل الصبر، شریکة الحسین، حضرت زینب سلام الله علیه ۳ صلوات مرحمت بفرمائید...
گرچه كبود ناز نگاهت كشيدني است از آفتاب هرچه كه باشد خريدني است انگشت لاغرت ز چه در خواب ميپرد شايد اشاره ايست كه روحت پريدني است گل در لباس ساده ي تو راه ميرود دنباله دار بودن زخم تو ديدني است مويي كه استخوان تو برداشت چاك داشت اين چاك استخوان به گريبان رسيدني است بعد از تو اين وسايل تو ميكشد مرا با من نگو كه خاطره هايت نديدني است زين پلك بي مژه به دلم التفات كن اشك تو بر غريبي حيدر چكيدني است @sohrabimohammad
اي فُلك عاشقي ز چه پهلو گرفته اي * *(فُلك:كشتي) اي بحر عشق از چه به غم خو گرفته اي تاريك شد دو چشم علي بي طلوع تو چندي است از عزيز دلت رو گرفته اي بهر سؤال نه ، ز مدد يا علي بگو اي همسري كه دست به زانو گرفته اي ترسم بگيرد از من دلسوخته تورا زخمي كه از غلاف به بازو گرفته اي ديوار را رها كن و از دست من بگير اي آنكه دست خويش به پهلو گرفته اي گرچه كبود گشته ولي باز كن به من آن چشم را كه در خَم ابرو گرفته اي آشفته است چون دل من موي زينبت زان دم كه شانه را ز سر او گرفته اي موي تو محرم است و علي محرم تو نيست؟ از چيست چهره در پس گيسو گرفته اي؟ @sohrabimohammad