eitaa logo
محمد سهرابی (معنی زنجانی)
1.7هزار دنبال‌کننده
71 عکس
21 ویدیو
0 فایل
بسم رب الفاطمة صفحه تخصصی«محمد سهرابی» (معنی) لینک کانال در تلگرام 👇👇👇 Http://T.me/sohrabimohammad لینک اینستاگرام instagram.com/sohrabimohammad315
مشاهده در ایتا
دانلود
عالم همه مات اوست، ما هم ما هم من نیز در این آینه آهم آهم تنها ای دل از این تعیُن مگذر بگذار که بگذریم با هم با هم... @sohrabimohammad
صلی الله علیک یا ابا الحسن یا امیرالمومنین تَوهم ریشه توحید را ترسم بسوزاند به کوی شیر یزدان می برم از حق پناه امشب @sohrabimohammad
من غیر دل نمانده برایم در این بساط آسی بکش که باز ببازم قمار را @sohrabimohammad
زد برون از سینه ما جان ما جا نشد در جیب ما قرآن ما فال ما کیفیتی بی نسبت است نقش فیل افتاده در فنجان ما @sohrabimohammad
روز از پس شام آمد و زندان تو شام است دیدار تو بر دختر خورشید حرام است یاد آر ز گیسو و ز روی پسر خویش و آنگاه ببین شام چه و روز کدام است در خاک رَود کوه اگر تا کمر خویش شایسته ی آن کوه دوام است دوام است زندان شرفِ شمس خدا را نکند محو بگذار بگویند که عمرت لب بام است بر سنگدلان راه مده بر حرم خویش زنجیر چه فهمد که در این بند امام است در ساق تو افتاده اگر فاصله ای چند خوابید از این فاصله ها غائله ای چند قحطیِ پر و بال فرشته است گمانم کاین گونه سر تخته روان است روانم این ساقه ی طوباست که آویخته از عرش یا ساق تو از تخته ی تابوت؟ ندانم سنگین شده تابوت تو هرچند نحیفی ای یار گران یار گران یار گرانم در قاب فلز، آینه آئینه ی محض است زنجیر چه کم می کند از صیقل جانم گویند که موسای خدا هفت کفن داشت باید که کنون روضه به مقتل بکشانم معنی، کفن شاه شهیدان ز حصیر است ای خاک ره مرکب آن شه به دهانم جا داشت کفن کردن اموات ور افتد یا در کفن اهل دو عالم شرر افتد @sohrabimohammad
به روی تخته چه می كرد آفتاب خدا؟ كسی كه عطر تنش را فرشته ها بردند ز احترام نكردند بر تن تو كفن پی صواب كفن ها جدا جدا بردند چه رتبه ایست در این تشنگی كه معصومین به گاهِ مرگ، رهی سوی كربلا بردند @sohrabimohammad
بر سر تخته پاره دريا رفت ناله از تخت سينه بالا رفت چهار حمّال و آفتابِ فلك چه بساطيست اينكه با ما رفت جبرئيل از فلك اذان سر داد عجّلوا عجّلوا كه آقا رفت شجر طور ساقه اش بشكست يا كه بشكسته ساق، موسا رفت يك تن و اينهمه كفن چه كند؟ ناله از بوريا به بالا رفت... @sohrabimohammad
خیزید و خُم آرید ، خمارید و خمارید وز بام فلک باده ی گلرنگ ببارید گولم مزنید این همه با هوش مضاعف انگور مرا دزد نبرده است ، بیارید تا پیر درختان دمد از مقبره ی ما مارا وسط باغ کرامات بکارید از گریه نگیرید مرا تا دم محشر اسفنج مرا تا دم آخر بفشارید در کشف و کرامات همین است تفاوت ما کفش نداریم و شما مرد سوارید خاکیم،نه در دست شما بلکه کف پا ما را نکند بر سر سجاده شمارید کِی راه کُنَد گم جَرَیانی که فهیم است با خاطر آسوده به اشکم بسپارید نقاشی این مرز جنون بوم ندارد بد مستی ما موقع معلوم ندارد ما جمله کمانیم چه بسیار تویی تو زآن شمس شعاییم چو پرگار تویی تو در محضر تو جز تو ندیدیم کسی را دیدار تویی یار تویی غار تویی تو هرجا خبر آمد که سری رفت ز تو رفت در معرکه ها تیغ جگر دار تویی تو در پیش و پس لشگر تو جز تو کسی نیست این حمزه تجلی است ، علمدار تویی تو گویند که تکرار نباشد به تجلی زهرا تویی و حیدر کرار تویی تو نسبت به کسی دادن این سایه روا نیست خورشید تویی،سایه و دیوار تویی تو این نُه فلک و هفت زمین نیم پیاله است ای حضرت خُم ، جلوه ی سرشار تویی تو حیدر نفسی تازه کند تا تو بجنگی در غزوه ی حق تیغ جگر دارد تویی تو تو جلوه ی تامی و تمام است حضورت پنهان شده اوصاف تو از شدّت نورت در بحر نمک ، زار زدن کار ندارد دل جز رخ خوب تو نمکزار ندارد تو کعبه ی ما باش که از خشت ملولیم ((آئینه ی ما روی به دیوار ندارد)) دستور بده خلقْ علی را بپرستند بهر تو که رو کردن حق کار ندارد در بستر قتل تو علی خفت و عیان کرد این خانه جز او خفته ی بیدار ندارد بردار از این شانه ی ما بار گران را این نخل بدن غیر هوس بار ندارد بر شانه ی خود ره بده حیدر بزند پای این کعبه جز او مرد تبردار ندارد با چشم اشارت کن و گو حیدر امیر است توحید به افعال که گفتار ندارد چوپان سرشب به که خوابد ، تو کجایی شب نیمه شد و نیمه سحر گشت،نیایی؟ فوّاره ی معناست جمالی که تو داری غدّاره ی جانهاست جلالی که تو داری بگذار که جبریل ببالد به دو بالش جبریل وبال است به بالی که تو داری اندیشه ی نازک که نوشتند تویی تو بکر است همه فکر و خیالی که تو داری گویند که رنگی نَبُوَد رویِ سیاهی خورشید بُوَد ظِلِّ بلالی که تو داری دور تو گلیم است و کلیم است زبانت لو رفت خداوند ز حالی که تو داری بگشا یقه تا سینه ی الله ببوسم حایل شده پیراهن و شالی که تو داری بت سوختی و بت زدی و بت شدی امروز درمانده ام از امر محالی که تو داری این دشت پُر از گردن آهوی تماشاست تنها سر ابروی هلالی که تو داری بنشین و بزن در سر فرصت سر مارا باز است چو زلف تو مجالی که تو داری در غار،تورا یار مگو ، بلکه چو بار است گوساله ی قوم است وبالی که تو داری عید است بیا پهن نما سوری و ساتی از معنی توحید و صفات و صلواتی @sohrabimohammad
من ز یک ( أَدَّبَنِي رَبِّي) تو فهمیدم؛ خَلق جبرئیل امین مشق شب ساده‌ی توست... @sohrabimohammad
خوشی کجاست به جز عشق بازی ازلی نگه به صورت احمد فقط به عشق علی... پناه می برم امشب به حکم لم یزلی ز مرتضی به نبی و ز مصطفی به علی... @sohrabimohammad
کلاه انداختم بالا، که یعنی شادم از وصلش ندانستم که می‌راند ز درگه بی کلاهان را...! @sohrabimohammad