eitaa logo
محمد سهرابی (معنی زنجانی)
1.7هزار دنبال‌کننده
71 عکس
21 ویدیو
0 فایل
بسم رب الفاطمة صفحه تخصصی«محمد سهرابی» (معنی) لینک کانال در تلگرام 👇👇👇 Http://T.me/sohrabimohammad لینک اینستاگرام instagram.com/sohrabimohammad315
مشاهده در ایتا
دانلود
السلام علی مولانا مولی الموالی امیرالمومنین علی علیه السلام... بیان لطیف و زبان دلفریب و قالب لب خوش کرشمه نازک و عشوه غریب و لطف و غضب خوش حدیث زلف دراز تو کوته است از این رو که گفته‌ایم به هم اول معاشقه شب‌خوش بسی معاینه کردیم ای حقیقت صحت علیل کوی تو را وقت می‌شود به مطب خوش بجز سگان سخنگوی تو به مملکت پارس کسی نبسته چنین راه را به قوم عرب خوش شعف به قافیه جفت است با نجف که بگوید درآ به رقص و نگه‌دار شرط و وضع ادب خوش گدای بزم تو نازد به خلد زآن که مدام است جلیس نازک و می دیرسال و حال طرب خوش بهای کشته دوبار است گر به ماه حرام است هلاک دوست شدن زین بود به ماه رجب خوش ببین ز برج اسد وضع کشتگان ضعیفت دلیل دلکش و قاتل شریف و حکم و سبب خوش ز مضجع تو بلند است آستانه انگور چرا نباشد از این اعتبار دور عنب خوش شبی ز برج اسد بر گدای خویش نظر کن سگی‌است ناخوش و دارد گمان خویش به رب خوش به یاد لعل لبت کز شکر خراج گرفته است به هیج جا نشود چون عراق حال رطب خوش حدیث عشق تو با ناکسان چگونه شود جفت رسید وصل خوش آن را که داشت اصل و نسب خوش ✔️پی نوشت: تصویر؛ شاهکار مینیاتور فارسی (تولد امام علی (ع) در کعبه) اثر استاد محمود فرشچیان @sohrabimohammad
یا ضِیغَم المُهَمهَمُ و یا ناصر النبی یا کاتب الکتائب و یا قاتل القوی یا قاهر العدو و یا والی الولی یا مظهر العجائب و یا مرتضی علی باده گاهی ز عنب هست و گهی از رطب است این همان است که در روی تو لب روی لب است دم کشیدند همه سبزدلان در هیئت چای سادات اگر سبز نباشد عجب است جام من هست کنون مثل دو تا عاشق مست چشمم از باده ی رخساره تو لب به لب است زلف در زلف و نگه در نگهند اهل نظر رفتن و آمدن ما به برت شب به شب است ابرویت حامی فرمان نگاهت شده اند قتل ما را سر کویت سبب اندر سبب است شکر فارس چو تجار برم سوی حجاز فارسی شعر بخوانید که یارم عرب است خَم ابروی تو انگار خُم وارونه است فتحه و ضمه تماما طرب اندر طرب است بوسه از دور دهم نیست اگر پای سفر لب ارادت برساند چو قدم بی ادب است تاک بنشان سر قبرم که مرا روز جزا چشم امید شفاعت به دخیل عنب است رنگ افشاندن ما فرصت ابراز نداشت گرچه هر دیده که عاشق شده فرصت طلب است ذوالفقار تو دو دم دارد و عیسی یک دم پس اولوالعزم ز شمشیر تو یک دم عقب است طفلک اشک چو سر کرد در این تر حالی جای آنست که من جان دهم از سر حالی تو اگر ذوق کنی رنگ فلک میریزد کرک و پر از همه ی خیل ملک میریزد تو اگر سیزده ماه رجب سبزه شوی سیزده بار ز اعداد نمک میریزد دلم از ریخت که افتاده دلم را تو نریز خود به خود چینی ام از رد ترک میریزد دهنت باده "الله معی" مینوشد لب ما ساغر "الله معک" میریزد ذوالفقار تو در آنجا که دهد جولانی سر چنان ریزه شن از چشم الک میریزد من خدا خواندمت از پینه ی پیشانی تو طرح تکفیر مرا در دل شک میریزد ما رسیدیم و بیا ز سر شاخ بچین میوه ها را به لب حوض دل کاخ بچین کن گسیل از پی این سیل سپاهی گاهی سد معبر بنما بر سر راهی گاهی من به ایوان طلای تو محک خواهم زد زرگری نیست کند کفتر چاهی گاهی در مناجات تو من نیز قد افراشته ام می دمد بر لب یک چاه گیاهی گاهی با همه روسیهی زینت رخسار توام می شود خوبی رخ خال سیاهی گاهی ظالم آن نیست که سر را بزند بهر گناه سر زند شه به گدا روی گناهی گاهی آه من رفت نجف تا که طواف تو کند گردبادی شود از شوق تو آهی گاهی در محیطی که کنی سجده به خود زاعجازت بال جبریل بدک نیست به زیراندازت من نه آنم که ز دربار تو سر بردارم صنما کی ز قدوم تو گهر بردارم اعتبار تو به من رفعت دیگر داده می توانم که کلاهی ز قمر بردارم دزد مضمون توام دست مرا گر بزنی دست افتاده به آن دست دگر بردارم شهر را پر کنم از مرحمت تازه تو مثل خاشاک جهان را چو شرر بردارم لن ترانی چو گذاری و ترانی گویی کوه را با همه ضعف کمر بردارم زتو ای شرح قیامت به کجا بگریزم نشد از روز جزا بار سفر بردارم ذوالفقار تو در آنجا که دهد شان نزول سر محال است که دنبال سپر بردارم جلوه آماده ی حسنیم که تکرار کنی آنچه با آینه کردی به دیوار کنی @sohrabimohammad
صلی الله علیک یا عقیله العرب یا زینب گرچه در آغوش کشیدم تو را گریه چنان شد که ندیدم تو را اکبر و اصغر همگی کوثرند لیک من تشنه گزیدم تو را چون به لبت چوب حراجی زدند آب شدم تا که خریدم تو را هست خضابم همه خون تا مباد شرم دهد موی سپیدم تو را بود نفس در تن و از دست شمر آه که بیرون نکشیدم تو را بعد تو من شعله شدم سوختم آب شدم لیک ندیدم تو را پاسخ معنی بده زآن لب حسین دوش صدا کرد شنیدم تو را · · · سروده شده در مورخ شانزدهم خرداد ماه نود و شش، ساعت سه و سیزده دقیقه صبح، یازدهم رمضان المبارک @sohrabimohammad
بی کسی را با وصال خویش حل کردیم ما؛ خویش را در صحن آیینه بغل کردیم ما... @sohrabimohammad
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ صَلِّ عَلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ باب الحوائج علیه السلام هر قدر پير ميشوي و موسپيدتر وا ميشود به روي تو زخمي جديدتر در سجده ديد هركه تورا،جز عبا نديد هر روز ميشوي ز چه رو ناپديدتر؟ جدّت به بوريا و تو در هفت پارچه ! انصاف دِه كدام شما شد شهيدتر؟ يك لنگه در براي تو تابوت ميشود قحطي رسيده يا كه رسوم جديدتر دريا به روي تخته شكسته چه ميكند؟ از تو بعيد نيست از اينهم بعيدتر زانوي تو دوتا شده يا عيبِ چشم ماست؟ كوته شده است تخته و يا تو رشيدتر @sohrabimohammad
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللّهِ وَرَحْمةُ اللّهِ وَبَرَكاتُهُ انس اگر حکم براند به سخن حاجت نیست دیده گر بوسه بلد شد به دهن حاجت نیست این که گویند من و او به یکی پیرهنیم عین حق است و لیکن به بدن حاجت نیست کفن من به جزا پرچم صلح من و توست ور نه آن قدر که گویی به کفن حاجت نیست از همین دور به یک ناله طوافت کردم دل چو احرام فغان بست به تن حاجت نیست دل مگو پاره ی خون است که در دست شماست با دل ما به عقیقی ز یمن حاجت نیست تو وکیل منی ای دادرس جن و بشر در صف حشر چو آیی تو به من حاجت نیست مست و طنّاز، سر معرکه باز آمده ای خون مگر مانده که با تیغ فراز آمده ای سر پر نشئه ی ما شیشه ی پُر باده ی توست این هم از لطف تو و حسن خدا داده ی توست من ز یک «اَدَّبَنی ربّیِ» تو فهمیدم خلق جبرئیل امین مشق شب ساده ی توست درس پس می دهد این طوطی آئینه پرست من یقین کرده ام این مرغ فرستاده ی توست گردن جام نوشتند گناهی که مراست این هم از خاصیت ساغر آماده ی توست تو خداوند منی، جان خدا هیچ مگو تو خودِ بوالحسنی، جان خدا هیچ مگو وصف قد تو محالی است که من می دانم سرو، پیش تو نهالی است که من می دانم ختم بر خیر شود گردن آهوی نظر ابرویت تیغ قتالی ست که من می دانم امر کردی که تقیه ز سیاهی بکند ورنه خورشید، بلالی ست که من می دانم تو لبش بوسی و او پای به دوش تو زند این علی مرد کمالی ست که من می دانم آمده تا که مروری کند از درس ازل وحی جبرئیل، سئوالی است که من می دانم پدر خاک چو گفتند به داماد رسول نُه فلک چرخ سفالی ست که من می دانم هر کجا هست دم از شیر خدا باید زد چون به دخت تو جلالی است که من می دانم غرض از هر دو جهان قامت بالای تو بود غرض از خلق علی، خلقت زهرای تو بود کیستی ای که مرا تازه تر از هر نفسی چیستی ای که مرا روشنی پیش و پسی من به پابوس تو از راه دراز آمده ام شب محیاست بده زلف به دستم، قبسی دشمن شیر خدا نیز به پاکی برسد گر مطهر شود از آب مضاعف نَجَسی مگرش سامری آواز در آرد ور نه گاو را حق ندهد منصبِ صاحب نفسی یا بزن با دم خود یا به دم تیغ علی یَسَّرَ اللهُ طریقاً بِکَ یا مُلتَمَسی تو نبوغ ازلی، طیف خلایق ماتت انبیا کاسه به دستان صف خیراتت چشم بد دور، عجب فتنه ی دوران شده ای بر سر معرکه بس، رهزن ایمان شده ای نیمه شب آمده ای، دُرد کِشان، موی فشان این چه وقت است که غدّاره کش جان شده ای باید امروز رخت سرخ تر از مِی می شد چون که تو حاصل مستی امامان شده ای سعی در پوشش خود کم بکن ای شمس جلی بس که پر نوری، از این فرش نمایان شده ای امرت از روز ازل بر همگان واجب شد پاسدار حرمت شخص ابوطالب شد مست و شب گرد شدم کیست بگیرد ما را مستحق شررم، کیست دهد صهبا را دادِ مجنون دل آزاده در آمد که چرا باز تکرار کنی قافیه ی لیلا را با علی غار برو، با دگری غار مرو محرم خَشیتِ الله مکن ترسا را چهارده سال اگر داشت علیِ اعلی حق نمی داد تو را سروری دنیا را آن که در مهد، تو را خواند ز آیاتی چند بعد از این نیز شود بر سر دوش تو بلند چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی که نبی شد پسر آمنه، ماه عربی بعثتی کرد که ابلیس طمع کرد به عفو رحمتی کرد که خاموش شود هر غضبی بعثتی نیز رسول غم یحیی دارد جای حیدر شده همراه بر او زِینِ اَبی خوش روی ای پسر فاطمه اما به خدا طاقت زینب تو نیست کمی بی ادبی ترسم این بار اگر گوش به خواهر ندهی خون کند چوب یزیدی ز تو دندان و لبی چون که جان می دهد امروز ز تب کردن تو چه کند زینب تو با سر دور از تن تو @sohrabimohammad
لب تشنگی از حرمت و حرمان دو مقام است؛ یک روز محرم نشوند این رمضان ها... @sohrabimohammad
پرسیده‌ام ز معنی، او هم خبر نداشت اصلاً رفاقت من و تو از کجا گرفت....؟ @sohrabimohammad
چنان عید غدیرش دلربا افتاده در عالم؛ که یک هفته جلوتر می‌روم از خود به قربانش... @sohrabimohammad
ای آنکه ز شوقت جگر خلق کباب است گر نیم نظر لطف کنی عین ثواب است در سجده بفرما که به پایت بدهم جان خم کن سر این شیشه که هنگام شراب است ای دل نظر شیر خدا حد وسط نیست یا موج مزن یا که بجوش این چه سراب است ذکر تو سوار است به سنگ یمن اینجا یعنی علی از شوق علی پا به رکاب است تاثیر اگر کرد فغان لطف تو باقی است یک تار سر زلف تو تکمیل رباب است «اسباب تکامل همه نفی است در اینجا» «انگور که چسبد به ضریح تو شراب است» آن نامه که سر بسته فرستند به کویت گر پاره کند خادم تو عین جواب است تیغی که تو بستی چو به گلزار ببندند یک غنچه دمیدن همه جا عالم آب است شمشیر همان شمه ی شیر است به میدان جز تو به میان تیغ اگر بست خطاب است معنی جگر صحبت باشیر ندارد جز اینکه بگوید به ره دوست تراب است @sohrabimohammad