eitaa logo
نوستالژی
60.2هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
4.9هزار ویدیو
1 فایل
من یه دختردهه‌ هفتادیم که مخلص همه ی دهه شصتیاوپنجاهیاس،همه اینجادورهم‌ جمع شدیم‌ تا خاطراتمونومرورکنیم😍 @Adminn32 💢 کانال تبلیغات 💢 https://eitaa.com/joinchat/2376335638C6becca545e (کپی باذکر منبع مجازه درغیر اینصورت #حرامم میباشد)
مشاهده در ایتا
دانلود
📸 یکی از قدیمی‌ترین عکس‌های موجود از کربلا حدود ۱۱۰ سال قبل •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
9.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاطره بازی 😍 •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
نوستالژی
#سرگذشت #برشی_از_یک_زندگی #گلاب #قسمت_سیودو + منم خدمتکار این عمارتم چه فرقی داره _ فرقش اینه تو
نگاهم رفت سمت الوند که خیره حلیمه بود و حتی پلکم نمیزد ... _ من ترسیدم بگم اقا ..فرخ لقا اگه میفهمید من و میکشت ..الانم که گفتم چون میدونم اخرامه و دیگه ترسی برای از دست دادن جونم.... جونم ندارم ... به نفس نفس افتاده بود و گریه امونش نمیدادبرگشت سمت من و دستمو گرفت +حلالم کن گلاب .. حلالم کن که پشیمونم توبه کردم .به خداوندی خدا توبه کردم ..حلالم کن .. چقدر همه اشون منزجر کننده بودن .. _ توبه نکردی .. گفتی چون میدونستی اخراته .. +گلاب .. دستمو محکم از دستش پس کشیدم و زدمش عقب _به من دست نزن +گلاب _ نمیبخشمت ..حلالت نمیکنم ..ایشالله که حالا حالا ها نمیری و زجر بکشی .. تو هم قاتلی .تو گناهی که اینا انجام دادن .. تو قتلی که اینا کردن اشاره ام به الوند کردم ... _ توهم تو قتلشون شریکی .. بدنم به لرز افتاده بود از شدت عصبانیت .. +گلاب _اگه دهن گشادتو باز میکردی و حرف میزدی ارسلان الان زنده بود .. اشکامو پس زدم و از جام بلند شدم . الوند بلند شد و رو به روم وایستاد +گلاب .. نمیبینی حالش بده _به درررک .. تو هم قاتلی .. نمیبخشمت حلیمه ایشالله که نمیری و زجر بکشی ..ایشالله که همتون ... در باز شد و همه ریختن تو اتاق .مامان اومد سمتم و دستمو گرفت +گلاب ..چرا داد و بیداد میکنی ..گلاب خوبی ؟ _مامان .. دیدی ارسلان بیگناه بود ..مامان خودمو انداختم تو بغلم مامان که دستاش دورم حلقه شد . + چی شده گلاب فقط هق زدم و مامان ناچار از اتاق بردم بیرون ... ربابه با صدای گرفته اش صدام میزد که توجهی بهش نکردم و رفتم بیرون . نمیخشمشون هیچ وقت هیچ کدومشونو نمیبخشم . تو اتاق یک گوشه کز کرده بودم که گلبهار اومد و گفت الوند میخواد با گلاب حرف بزنه . +مامان نرو ..نمیخوام باهاش حرف بزنم _چی میگی دختر .. اربابه ..نه نوکر خونه زادت مامان رفت بیرون و الوند اومد تو اتاق در و پشت سرش بست و بیشتر از قبل تو خودم جمع شدم .ارسلان بیگناه مرد مظلوم مرد ..ارسلانم حتی از خودش دفاعم نکرد که جون من تو خطر نیفته که ابروی من لکه دار نشه .. ارسلان ... _گلاب اومد جلو و رو به روم نشست + گلاب از چیزایی که تو اتاق شنیدی حق نداری حتی یک کلمه حرف بزنی فهمیدی؟ حق نداری _ حرف نزنم؟ جوشیدم و خم شدم طرفش که صداش و برد پایین + نه گلاب .. ارسلان مرد و تموم شد حرفی بزنی دوباره بلوایی تو عمارت به پا میشه ... من نمیخوام حالا که حال همه بهتر شده دوباره بدبختی و بلبشویی بپا بشه...گلاب تو سکوت کن منم عوضش هر کاری که بخوای انجام میدم هر کاری . _ تو ارسلان و کشتی .. من التماست کردم اما تو به حرفم گوش ندادی .. + باشه گلاب اشتباه کردم _اشتباه کردی فقط همین؟ + خب چه کاری ازم برمیاد چیکار کنم ..گلاب خانواده اتو حفظ میکنم هر کاری بخوای انجام میدم .. اما سکوت کن و حرفی نزن .. نفرت همه وجودمو گرفته یود +میدونی اگه خان بفهمه مادرتو مجازات میکنه _گلاب .. +هر کاری انجام میدی؟ _اره +خیله خب پس من و عقد کن... چند لحظه تو سکوت نگاهم کرد و متعجب گفت +چیکار کنم؟ +من و عقد کن .زن اولت .. _ یعنی چی گلاب تو .. +مگه نگفتی هر کاری میکنی ؟ گیج بود و کلافه + خب اره اما .. _اما نداره ..من و عقد کن منم ساکت میشم و حرفی نمیزنم .. از جاش بلند شد و همچنان نگاهش رو من بود منم بلند شدم و رو به روش وایستادم . +الان داری با خودت فکر میکنی که منم مثل مادرم دنبال جا و مقامم .. درست فکر کردی من و عقد میکنی میشم بانوی اول این عمارت ..بعدش دهنمو میبندم _ تو سرت چی میگذره گلاب + همین که گفتم _ من انقدر بی غیرت نیستم که دختریو عقد کنم که میدونم دلش با یکی دیگه اس .. + دلم با کسی بود که تو کشتیش..تو و مادرت قاتلش بودین .. _ گلاب اروم باش .. + به خان میگم ... تو کل ابادی داد میزنم که... _باشه گلاب باشه .. چنگ انداخت به موهاش .. + عقدت میکنم .. سری تکون داد و رفت سمت در و از اتاق زد بیرون .. انقدر از همه اشون متنفر بودم که نمیدونستم چجوری دارم خودمو کنترل میکنم مامان و گلبهار دویدن تو اتاق . + چیشد گلاب؟ چی گفت؟ _ گفت عقدت میکنم ... هر دوشون تو سکوت نگاهم کردن .نگاهشون کردم و گفتم + گفت عقدم میکنه قبل ازترنج .من میشم بانوی این عمارت . _چی میگی دختر .. + چی میگم؟خیلی عجیبه چیشو نمیفهمی مامان ..مگه نمیخواستی دخترات بشن زن خانزادا و تو جای پات محکم و محکم تر بشه خب .. دارم میشم زن الوند ... _ چی میگی گلاب .. اخه چرا الوند باید تو رو عقد کنه .. گلبهار صورتش رفته بود تو هم + خودش گفت عقدت میکنه .. _ خودش گفت .. +چرا باید عقدت کنه ..غیر ممکنه فرخ لقا نمیزاره . _فرخ لقا مجبوره اجازه بده ... +چه اجباری .. بلاخره بغضم ترکید اشکام ریخت رو صورتم _اجباری قتلی که کرده ادامه ساعت ۹ صبح •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر چیزی سهم تو باشد خدا تمام ترازوها را به نفع تو بر میگرداند تا بهش برسی ... باور داشته باش🩵💫 شبتون بخیر🌷 •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
🌺دروووووود بــر شــمـــا 🌼صــــبــــحــــتــــون بــــخــــیــــر 🌺یــه روز پــــر از آرامــــشــــ 🌼یــه دل شــــاد و بــــی غــــصــــه 🌺یــه زنــدگــی آروم و عــاشـــقـــانـــــه و 🌼یــه دعــــای خــــیــــر از تــــه دلـــــ 🌺نــصــــیــــب لــحـــظـــه‌هاتــــونــــ 🌼امـروز و هـــر روزتــــون شــــاد 🌺و پـر از یــهویـی های قــــشــنــــگ   •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
6.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سریال مشکی رو‌یادتونه😍🥹 •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
آخر تیر... - @mer30tv.mp3
5.49M
صبح 31 تیر کلی حال خوب و انرژی تقدیم لحظاتتون😍❤️ •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
نوستالژی
#سرگذشت #برشی_از_یک_زندگی #گلاب #قسمت_سیوسه نگاهم رفت سمت الوند که خیره حلیمه بود و حتی پلکم نمیزد
مامان عصبی بازومو گرفت و تکونم داد + درست حرف بزن گلاب دیوونه ام کردی .. _درستش اینه من میشم زن الوند مامان ..میشم زن الوند و فرخ لقا و رو به خاک سیاه میشونم ..مگه همین و نمیخوای ... مامان یک قدم رفت عقب و گلبهار مات شده به من نگاه میکرد _ این همه نفرت تو چشمات..از کجا اومده؟! + انتقام ارسلان و ازشون میگیرم مامان .. _تو غلط کردی دختر .. میخوای بیچارمون کنی . + مامان تو بیچارمون کردی وقتی شدی ص*غه ارباب .. ما که داشتم زندگیمونو میکردیم تو بدبختمون کردی... _ من برای شما ها اونقدر جون کندم + مگه ما گفتیم بکن .. مگه ما گفتیم بشی سوگلی ارباب تا فرخ لقا از عصبانیت بخواد.... ادامه حرفمو خوردم و مامان سری به نشونه منفی تکون داد _بشکنه دستم که نمک نداشت .. بشکنه.. سری تکون دادم + حالا که شده .. دیگه نمیشه تغییرش داد اما .. من میشم زن الوند از اتاق زدم بیرون و مامان دوید دنبالم اما توجهی بهش نکردم ... اونا زندگی خودشون و میکردن و منم زندگی خودم و ... **** تو حیاط کنار حوض وایستاده بودن و داشتم برگای روی اب و میگرفتم هوا سرد شده بود و لباسمو بیشتر دور خودم پیچوندم . چشمم به اتاق فرخ لقا بود قرار بود الوند بره و با ارباب و فرخ لقا حرف بزنه ناریه رو ایوون نشسته بود و داشت به من نگاه میکرد . انگار میدونست چیزی تو سرم میگذره. نیم ساعتی گذشت و خبری ازشون نشد .حوض تمیز شده بود و مجبوری رفتم سمت مطبخ تا اونجا کمک کارا بدم . فرخ لقا رو بیچاره میکردم .. اگه میشدم زن الوند کاری میکردم که فرخ لقا روزی هزار بار ارزوی مرگ کنه .. تو مطبخ مشغول کار بودم که بهجت اومد تو + گلنسا ..گلنسا خاتون _ چی شده دختر؟ +گلنسا خاتون بیا ببین چه دعوایی شده .. اسم دعوا که اومدم تندی نگاهم کشیده شد سمت بهجت .گلنسا رفت بیرون و بقیه هم دنبالش خواستم برم که قدسی جلومو گرفت _کجا ؟ +به تو چه؟ تو خر کیی که بخوام بهت جواب پس بدم ... _ هنوز مادرت ادبت نکرده + گمشو برو کنار قدسی ..نزار کاری کنم از مطبخم پرتت کنن بیرون بعد مجبوری بری به اسبای اسطبل سرویس بدی .. _ ببند دهنتو دختره خیره سر ..خودم یک روز تو خواب میکشمت + باشه حالا گمشو اونطرف از هر جا میخواسم برم جلومو گرفته بود بقیه هم که رفته بودن بیرون و کسی تو عمارت نبود . _ داد و بیداد راه بندازم برات بد میشه ها . پوزخندی زد و گفت + توله سگم واسه ما ادم شده داد بیداد راه بنداز ببینم .. _باهش خودت خواستی .. شروع کردم به جیغ و داد کردن و دونه دونه همه برگشتن تو عمارت گلنسا اومد جلو و گفت _قدسی چیکارش داری + من کاریش ندارم گلنسا ..این توله دم دراورده .. دختر همون گلبانوعه دیگه..._اسم مادر من و به دهنت میاری قبلش دهنتو اب بکش پاپتی .. دست قدسی رفت بالا که گلنسا داد زد + چخبرتونه..قدسی .. با نفرت نگاهم کرد و گفت _نکشمت اسمم قدسی نیست +منم تا پس فردا از این مطبخ پرتت نکردم بیرون گلاب نیستم ... گلنسا باز داد زد + بسه گلاب بیا برو بالا ..فرخ لقا کارت داره رفتم سمت در مطبخ و زدم بیرون هوای تازه که خورد بهم نفسی کشیدم .درسته سرد بود اما خیلی بهتر از اون زیر زمین نمور و خفه بود... رفتم سمت عمارت خان و الوند کنارش مامان و فرخ لقا وایستاده بودن سلامی کردم و رو به روشون وایستادم که خان گفت + بیا اتاق من گلاب خان رفت تو اتاقش و منم پشت سرش رفتم حدس زدن اینکه میخواست راجب چی باهام حرف بزنه اصلا چیز سختی نبود در و بستم و وایستادم جلوش . _الوند تو رو از گلبانو خاستگاری کرد . خبره نگاهم میکرد که فقط سر تکون دادم _ فرخ لقا راضی نیست تو دلم گفتم به نفعشه راضی بشه... _ نظرتو چیه؟ +مامانم چی گفت از اینکه سرخ و سفید نشدم و از خجالت اب نشدم متعجب نگاهم کرد _ مامانت ظاهرا راضیه .نظر خودت چیه؟ +مشکلی با این موضوع ندارم ... چشماش گرد شده بود که توجهی نکردم... اول و اخر باید این مسئله پیش میومد و منم باید میشدم زن الوند چرا الکی خودم و بقیه رو میپیچوندم ... _پس مشکلی نداری؟ +نه _ فکر میکردم مخالفت کنی جوابی ندادم که کلافه گفت + در هر صورت فرخ لقا مادر الونده و خودت میدونی با گلبانو دشمنه ... سر تکون دادم... +ازدواج شما دردسر بزرگی میشه اما الوند خیلی مصره و اصرار داره ... باز جوابی ندادم که گفت +با اینحال اگه بازم نظررتون همینه من ممانعتی نمیبینم .اما اینم باید بدونی ترنج یک مشکل خیلی بزرگ تر از فرخ لقاس برات ... _ترنج +من با پدرش حرفامونو زدیم .چه تو بخوای چه نه میشه زن عقدی الوند _ میدونم + اگه میدونی پس مشکلی نیست دختر با مادرت صحبت میکنم. _فقط یک چیزی +چی _من میخوام که زن اول الوند باشم . خان نگاهم کرد و بعد چند ثانیه مکث سر تکون داد +باشه ادامه ساعت ۱۶ عصر •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
25.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مواد لازم : ✅ گردو سابیده شده ۱۰۰گرم ✅ سبزی معطرچوچاق جعفری ✅ هل سابیده شده ✅ آلو ✅ پیاز ✅ رب آلوچه ✅ نمک‌ ✅ فلفل قرمز فلفل سیاه ✅ زردچوبه بریم که بسازیمش.😋 •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
4_5827963229862632353.mp3
13.39M
وچه عاشقانه ها ی زیبایی بی آنکه گفته باشیم بر لب هایمان خشک شد و بر قلبمان به سکوت نشست. و دور از هم در تنهایی و خلوت خویش همه را بی صدا گریستیم... •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f